* در شش سال گذشته ایران یکی از طرفهای مهم درگیر در بحران سوریه بوده است و از محور مقاومت و نظام قانونی سوریه حمایت کرده است. آیا ایران توانسته در این مدت در بحران سوریه موفق عمل کند؟ آیا همه جریانهای سیاسی داخلی نقش مناسبی ایفا کردهاند؟
** در مورد بحران سوریه در داخل ایران اجماعی صورت نگرفته است درحالی که این بحران با منافع ملی ایران گره خورده است. ایران در بحران سوریه رتبه اول اثرگذاری را دارد و از همان ابتدا وارد عمل شد اگر جمهوری اسلامی نباشد، اقدامات روسیه عقیم خواهند ماند. روسیه در عرصه بینالمللی از وتوی خود برای بحران سوریه استفاده میکند در حالی که ایران در عرصه میدانی تحولات را به پیش میبرد. روسها به عنوان یک قدرت بزرگ دیر وارد سوریه شدند اما با همه توان آمدند و پیشرفتهایی هم داشتند. ایران به عنوان یک قدرت منطقهای باید با بحرانهای منطقه در حد و اندازه یک قدرت برخورد کند. حضور ایران در جنگ سوریه آثار و نتایجی به جای گذاشته است. به عنوان مثال اگر زمانی شعار کنارهگیری بشار اسد، رئیسجمهور سوریه از سوی بسیاری به عنوان یک اصل مطرح میشد الان این شعار به ضرورت بقای بشار اسد تغییر یافته است.
* چطور شد که برخی کشورها، به خصوص غربیها از شعار «اسد باید برود» به «ماندن اسد» رسیدهاند؟ اخیراً جان کری، وزیر خارجه هم گفته بود، اسد بخشی از آینده سوریه است.
** بسیاری از کشورها به این نتیجه رسیدند که ماندن بشار اسد در شرایط فعلی یکی از ضروریات است و برای نابودی تروریسم باید با اسد همکاری کرد. حتی آمریکاییها هم در مورد اسد در حال تغییر موضع هستند و معتقدند باید با همکاری اسد این بحران را حل کرد. تغییر موضع کشورهای مخالف سوریه در کنار دستاوردهای میدانی، یک نقطه عطف در تحولات این کشور است و یکی از دلایل این مسئله بدون شک حضور قدرتمند جمهوری اسلامی و مدیریت خوبی است که نیروهای مقاومت در منطقه انجام دادند.تحولاتی که اخیراً در شهر حلب رخ داد اتفاق مهمی است چراکه همه حامیان تروریستها روی این شهر حساب ویژهای باز کرده بودند و به دنبال این بودند که کنترل حلب را به دست بگیرند و با این دیدگاه که حلب یک شهر تاریخی و اقتصادی است پتانسیل پایتخت شدن را دارد بتوانند برنامههای خود در سوریه را عملی کنند. با آزادسازی حلب پروژه پنج سالهای که غرب و متحدانش برای سوریه شروع کرده بودند عملاً ناکام مانده است.
* ایران در شش سال گذشته در بحران سوریه درگیر بوده و حمایتهای زیادی از محور مقاومت و دولت سوریه انجام داده است. بحثهای مختلفی درباره اینکه اصلاً چرا ایران به سوریه ورود کرد، مطرح شده است. آیا این حضور در سوریه برای ایران دستاوردی داشته است؟
**حضور ایران در سوریه دستاوردهایی داشته و چیزهای زیادی را ثابت کرد. اول اینکه ایران با حضور در سوریه به عنوان یک قدرت فعال و مؤثر منطقهای مطرح شد. دوم، ایران با حمایت از دولت قانونی سوریه به عنوان همپیمانی قابل اعتماد و قابل اتکا در سطح منطقه مطرح شد. بسیاری از کشورها به دنبال همپیمان قابل اعتماد هستند. حضور ایران در سوریه نشان داد که میتوان روی همپیمانی با ایران حساب کرد. سوم، مقاومت ایران در سوریه نشان داد هر تحول استراتژیکی که قرار باشد در منطقه شکل بگیرد و منافع ایران را مدنظر قرار ندهد تحقق این تحول امکانپذیر نخواهد بود.
چهارم، با موضعی که جمهوری اسلامی ایران در سوریه اتخاذ کرد یک فضای اعتماد به نفس در بین اعضای محور مقاومت ایجاد شد و نیروهای مقاومت احساس میکنند که قدرتی مثل ایران پشت سر آنها قرار دارد و شرکای مقاومت میتوانند روی همدیگر حساب باز کنند و این مسئله میتواند در آینده تحولات منطقه تأثیرات گستردهای داشته باشد. پنجم، از طرفی ایران یک همپیمانی فعال با روسیه را در سوریه تجربه کرد و به نوعی اولین همپیمانی قدرتمند منطقهای است که تجربه موفقی بود. یعنی در مقابل همپیمانیهای مشابهی که در منطقه انجام شده و به شکست انجامیده است و نتوانسته به اهداف اعلام شده خود دست پیدا کند اما همپیمانی ایران و روسیه به عنوان الگوی کارآمد و موفقی در عرصه جهانی مطرح است.
ششم، یکی دیگر از دستاوردهای حضور ایران در سوریه این است که حزبالله لبنان به عنوان بازیگر منطقهای قابل اعتماد دارای مواضع مبتنی بر منطق و استدلال مطرح شده است. حزبالله که همواره از سوی مخالفان مقاومت به عنوان سازمان تروریستی مورد اتهام بود با رفتار و رویکردی که در مقابل جریانهای تروریستی در سوریه ارائه داد به عنوان بازیگر قدرتمند در منطقه ظهور پیدا کرد. هفتم، خطر تروریسم که مرزهای پیرامونی ایران را تهدید میکرد با اقدام پیشدستانه و حضور به موقع ایران عملاً کمرنگ شده است.
هشتم، یکی دیگر از دستاوردهایی که قابل توجه است اینکه چهره اسلام آمریکایی در بحران سوریه بیش از پیش نمایان شد. در بحران سوریه، غربیها سعی کردند با حربه مذهبی وارد شوند ولی عملاً چهره خودشان را تخریب کردند. از خلال بحران سوریه برای جهانیان مشخص شد که اسلام دو گونه است. اسلام آمریکایی، تکفیری و وهابیت، در مقابل اسلام اصیل. با رفتارهایی که آمریکا و متحدانش در سوریه نشان دادند، اسلام آمریکایی چهره خود را به نمایش گذاشت. همانی که امام خمینی (ره) بارها بر آن تأکید داشتند و در سوریه عملا خود را نشان داد.
* از نظر جنگی چطور؟ بعضیها تجربه جنگی جدیدی را مطرح میکنند.
** از نظر نظامی، ایران با حضور در عرصه میدانی توانست تجربه جنگی بالایی کسب کند و تجربه فرماندهان ایرانی افزایش یافت. همچنین ما تجربه جدیدی در رابطه با فرماندهی مشترک بین نیروهای محور مقاومت از ملیتهای مختلف را به دست آوردیم. از طرفی، در این جنگ تجربه حزبالله افزایش یافت. خیلیها معتقدند که توان نظامی حزبالله در سوریه فرسایش یافته اما برعکس این قضیه رخ داده است. یک نظامی زمانی توانمندیاش افزایش مییابد که در میدان تجربه کسب کند. بحران سوریه بهترین فرصت برای حزبالله و نیروهای مقاومت بود و جنگ سوریه از نوع جنگهای متفاوت بود که حزبالله تجربه کرده بود.
با استفاده از تجربه سوریه باید عرض کنم که اگر ما بتوانیم اجماع و اتاق فکری درباره مدیریت بحرانها داشته باشیم و نقشهای سیاسی، نظامی، فرهنگی و اجتماعی در آن تعریف شود و به طور منسجم هر کسی مسئولیت و مأموریت خود را انجام دهد موفق خواهیم بود. به عنوان مثال اگر دستاوردی در عرصه میدانی به دست میآید باید در مذاکرات سیاسی ثمره آن حاصل شود. دقت کنید که روسیه چطور عمل میکند. سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه در یک روز به مدت ۱۴ ساعت با جان کری، وزیر خارجه آمریکا درباره سوریه بحث و مذاکره میکنند. روسیه در بازی دیپلماتیک سعی دارد دستاوردهای حملات هوایی خود علیه تروریستها در سوریه را در مذاکرات سیاسی به دست آورد. ایران نیز باید چنین الگوهایی را به کار بگیرد.
* شما در لابهلای بحثهایتان به نکته مهمی اشاره کردید و گفتید در داخل کشور درباره بحران سوریه اجماع وجود ندارد. باتوجه به اینکه در دوره دو دولت مختلف، شما به عنوان سفیر حلقه وصل دولتهای ایران به تحولات سوریه بودید، این دولتها چقدر به موضوع بحران سوریه اهتمام داشتند. آیا اگر ایران با قدرت بیشتر و دیپلماسی فعالتری وارد عمل میشد، بحران سوریه زودتر حل نمیشد؟
** از زمانی که بحران در سال ۲۰۱۱ شروع شد و زمانی که ایران میخواست موضع خود را اتخاذ کند به خاطر مبهم بودن تحولات سوریه و نگرانی نسبت به آینده تحولات نگاههای متفاوتی در داخل ایران وجود داشت اما موشکافی که مقام معظم رهبری درباره سوریه داشتند و پس از آنکه اعلام کردند پشت حوادث سوریه اتفاق دیگری در حال رخ دادن است نقطه تمایزی نسبت به اتخاذ موضع درباره سوریه شکل گرفت. از اینرو، در دولت دهم تصمیم به ارائه کمکهای بشردوستانه به سوریه اتخاذ شد و در دولت یازدهم تصمیم جدیدی گرفته نشد و تنها برنامهها و تصمیمات اتخاذ شده قبلی اجرایی شد.
* طی سالهای گذشته مذاکرات سیاسی مختلفی درباره بحران سوریه انجام شده و ایران نیز در برخی از آنها حضور داشت. در واقع ما با کسانی مذاکره میکردیم که یا معارضان دموکراسی خواه بودند که در غرب زندگی میکردند، یا بخشی از گروههای داخلی مثل «ارتش آزاد» بودند که هم میجنگیدند و همزمان مذاکرات سیاسی را انجام میدهند. از طرفی، غربیها هم از یک طرف تروریستهای جبههالنصره و داعش را تروریست میدانند و از طرف دیگر به قواعد دولت- ملت و به عرف بینالملل احترام نمیگذارند. با چنین شرایطی، اصلاً پایان سیاسی مسئله امکانپذیر هست؟ اساساً چگونه میتوان این بحران را از طریق دیپلماتیک حل کرد؟
** اینکه بحران سوریه راهحل سیاسی و دیپلماتیک دارد، شعار پسندیدهای است اما واقعیت میدانی چیز دیگری است. یعنی ما با مجموعهای از گروههای مسلح مواجه هستیم که هیچ زبانی به غیر از زبان سلاح نمیفهمند. دوم، اینکه این گروهها حامیانی دارند که قائل به راهحل سیاسی نیستند. به همین خاطر در این نبرد طرف مقابل شما را وادار میکند گزینه نظامی را اختیار کنید. بحران سوریه یک معادله دوطرفه است. تا طرف مقابل به راهحل سیاسی قائل نباشد مذاکره هم معنی ندارد. به نظرم، رسیدن به راهحل سیاسی یکی از ضرورتها است اما اینکه این راهحل چه زمانی به مطلوب نهایی میرسد و اجماع سیاسی بر سر آن بهوجود میآید، یعنی «زمان صفر» هنوز فرا نرسیده است. ادامه دارد...
ش.د9503539