)روزنامه وقايع اتفاقيه - 1396/03/21 - شماره 450 - صفحه 1)
محوريترين
موضوع در توسعه سياسي تحزب است؛ عرصه و گسترهاي که از درون آن فرهنگ سياسي در سطح
اليت و توده، هدفگذاري ميشود و کوشش براي تقويت، تعميق و گسترش آن اهميت و نقش بسزايي
دارد. گام نخست در اين پروسه مسالمتآميز، تدريجي و قانوني که از بستر و رهگذر ساختار
حزبي عبور ميکند، اجماع بر تعريف و چارچوب مفهوم تحزب است؛ بنياديترين گزاره و ابتداييترين
آموزهاي که به صورتي کلان، تحزب را تبيين ميکند، تعريفي است که «حزب را بنگاه مهندسي
قدرت ميداند» که درپي کسب، حفظ و گسترش قدرت است.
اگر ذات سياست را قدرت تلقي کنيم که اينگونه نيز هست، تحزب و کنشگري تحزبگرايانه نيز بهدنبال تحقق و تقويت قدرت خويش براي فراهمآوردن و بسترسازي در جهت اعمال و تحقق انديشه، تفکر و ديدگاههاي خود در عرصههاي مختلف بوده و توجه به اين موضوع است که رقابت موضوعيت و مشروعيت پيدا ميکند؛ رقابتي که هم معطوف رقباست و هم مسبوق به نگاهها و صداهاي متفاوت در درون ساختار يک حزب يا يک مجموعه سياسي که نشان و قرينه روشني از بالندگي و سرزندگي و قوت آن مجموعه را با خود بههمراه دارد.
نه مرزبندي
با حريف و رقيب برونگفتماني بهمثابه ستيز و تخاصم تعبير ميشود و نه ميتوان وجود
انديشهها و رويکردهاي متفاوت در درون يک مجموعه را تزاحم و تعارض با اصول و الگوها
و تماميت و کيان هويتي و فکري آن تلقي کرد. ازسويديگر نيز نبايد تجميع و تسطيح يک
مجموعه را بهمنزله يکدستبودن و يکپارچهگي آن به شمار آورد. صداهاي مختلف و نگاههاي
متفاوتي که در درون يک مجموعه وجود دارند، در فرايندي که آن را ديالکتيک نظر و عمل
ميناميم که مبتنيبر تعارض آراست در تقويت و هژمونيکشدن انديشه يک مجموعه سياسي،
نقشي مهم و عمده برعهده دارد و ضرورتا در تقابل و تزاحم با هويت فکري و سياسي آن مجموعه
قرار ندارد.
هر حزب و مجموعه سياسي براساس سه محور بنا ميشود که سهگانه «روش سياسي»، «پايگاه اجتماعي» و ساختاري غيرآمرانه را تشکيل ميدهد که کنشگران را مقيد و مکلف به درنظرگرفتن اين مثلث ميکند؛ يعني حزبي که پايگاه اجتماعي مشخص و محدودي نداشته باشد يا پايگاه خود را چنان سيال و ژلاتيني تعريف کند که اجبار براي امتزاج لايههاي مختلف جامعه به آن تحميل شود، نميتواند در معادلات و مناسبات سياسي منشأ اثر باشد.
همينطور اگر حزبي روششناسي، متدولوژي و ترمينولوژي مشخص و شفافي نداشته باشد که مبتنيبر آن افق و چشمانداز و نقشهراه ارائه دهد نيز محکوم به انفعال و استيصال خواهد بود و بههمينترتيب اگر مجموعهاي سياسي، ساختار دموکراتيک و شفافي نداشته باشد که بدنه و مرکزيت را در روندي همافزا، همسو و همگرا قرار ندهد نيز به واگرايي، تخالف و تشتت سوق ميیابد که کمترين دستاورد آن نهادينهشدن فرسايش و اصطکاک در روند تصميمسازيها و سياستگذاريها خواهد بود. نگاهي به تجربه احزاب در ايران از «اجتماعيون عاميون» در صدر «مشروطه» که نعلبهنعل ترجمان «سوسيال موکراسي» بود تا «مشارکت» در صدر اصلاحات که نماينده سوسيال دموکراسي در فضاي سياسي ايران بود، ذخيرهاي استراتژيک پيشروي ما مينهد که در تعميق فرهنگ سياسي و حزبي در سطح اليت و توده کارساز است.
هر اندازه از انحصار، سانتراليزم، ساختار عمودي و انقباض فاصله بگيريم و بر مشارکت، مرکزيتگريزي و انبساط نزديکتر شويم، قطعا و يقينا بر چابکي، چالاکي و همچنين تأثيرگذاري خويش ميافزاييم و غناي تئوريک و فربهشدن انديشه خود را نظاره خواهيم کرد. التزام به صيانت از تماميت هويتي هر حزب و مجموعهاي و همچنين ارتقا و اعتلاي آستانه تحمل و رواداري و تساهل و تسامح در کنار پرهيز و اجتناب از ستيز و منازعات و مشاجراتي که حاوي تفاوت انديشه و نگاه نباشد از مهمترين و مؤثرترين و البته ابتداييترين الزامات و لوازمات کنشگري تحزبگرايانه و سياستورزي خردمندانه است.
http://vaghayedaily.ir/fa/News/76422
ش.د9601030