شاید امروز بعضی خیال کنند - که عملیاتی مثل عملیات بیت المقدس، فقط یک هجوم انبوه انسانی بود! اینها سخت در اشتباهند. هیچ امواج انسانی، بدون فرماندهی ِ قادر قاطع هوشیار، نمیتواند هیچ عملی انجام دهد.سپهبد علی صیاد شیرازی پهلواني که نامش با دلاوري و ایمان گره خورده بود و دریادلي که سالها در جنوب و غرب کشور در برابر دشمنان متجاوز قامت برافراشت. شهیدي با سجایای اخلاقی برجسته و متعددکه ثابت نمود میشود در عین نظامي بودن، دارای لطیف ترین روح ها هم بود.
بنیانگذار جمهوري اسلامي ایران حضرت امام خمیني (ره) در پیامي در تاریخ 11مرداد 1365شهادت دادند که: «سرهنگ صیاد شیرازی با تعهد کامل به اسلام در طول دفاع مقدس از هیچ خدمتی خودداری نكرده است.»
رهبر معظم انقلاب نیز پس از شهادت این بزرگ مرد عرصه دفاع از ارزشها در پیامي که این گونه میفرمایند: «امیر سرافراز ارتش اسلام و سرباز صادق و فداکار دین و قرآن، نظامی مؤمن و پارسا و پرهیزکار، سپهبد علی صیاد شیرازی، امروز به دست منافقین مجرم و خونخوار و روسیاه به شهادت رسید. این نه اولین و نه آخرین باری است که دلی نورانی و سرشار از عشق و ایمان و وفاداری به آرمانهای بلند الهی، هدف تیر خشم و عناد و عصبیت از سوی زمره جنایتكار و فاسدی که ادامه حیات خود را در خدمتگزاری به دشمنان اسلام دانسته است، قرار میگیرد و دست خائن خودفروختهای، نهال ثمربخش انسان والایی را قطع میکند. او مانند دیگر مردان حق از روزی که قدم در راه انقلاب نهادند، همواره سر و جان خود را برای نثار در راه خدا بر روی دست داشتند. سرزمینهای داغ خوزستان و گردنه های برافراشته کردستان، سالها شاهد آمادگی و فداکاری این انسان پاك نهاد و مصمم و شجاع بوده و جبهههای دفاع مقدس صدها خاطره از رشادت و از خود گذشتگی او حفظ کردهاست. خطر مرگ کوچكتر از آن است که بندگان صالح خدا را از راه او بازگرداند و عشق به منال دنیوی حقیرتر از آن است که در دل نورانی شایستگان جایی بیابد.
او را از اوایل پیروزی انقلاب میشناختم من تقریباً از اولین روزهای پیروزی انقلاب این شهید را شناختم. از اصفهان پیش ما میآمد، گزارش میداد و کمک میخواست؛ از آن وقت ما با ایشان آشنا شدیم. او سپس به کردستان رفت و بعد هم در دوران جنگ تحمیلی فعالیت کرد؛ بعد از جنگ هم که معلوم است. اینکه شما میبینید یک ملت، بزرگش، کوچكش، زن و مردش، جوانش، پیرش، امروزیش، دیروزیش، برای ابراز احترام به پیكر این شهید، یک اجتماع عظیم را به وجود میآورند - که جزو تشییعهای کم نظیر در دوران انقلاب بود- به خاطر همین اخلاص و همین صفاست. خدای متعال دلها را متوجه میکند. ما این را لازم داریم و الحمدلله امروز هم افراد اینگونه داریم.
شاید امروز هم بعضی خیال کنند – که عملیاتی مثل عملیات بیت المقدس، فقط یک هجوم انبوه انسانی بود! اینها سخت در اشتباهند. هیچ امواج انسانی، بدون فرماندهی ِ قادر ِ قاطع هوشیار، نمیتواند هیچ عملی را انجام دهد. در جنگ نظامی، سازماندهی و عملیات و فرماندهی و تاکتیک و دقت نظر و موقعشناسی و دهها عامل در کنار هم، دانش نظامی را به وجود میآورد و استعداد و نبوغ نظامی را نشان میدهد. این اتّفاق، در عملیات فتح خرمشهر - یعنی همان عملیات بیت المقدس - روی داد، که همین شهید ِ عزیز ِ اخیر ما - شهید صیاد شیرازی – یكی ِ از کارگردانان اصلی این عملیات بود و خود او مثل ظهر چنین روزی، از آنجا با تلفن با بنده تماس گرفت و مژده پیروزی را داد و گفت سربازان عراقی صف طولانی کشیدهاند تا بیایند اسیر شوند! ببینید این عملیات چقدر هوشمندانه، قوی و همه جانبه بود که نیروهای دشمن احساس اضطرار میکردند که برای حفظ جان خودشان بیایند خود را تسلیم اسارت کنند! که در آن روز هزاران نفر از نیروهای دشمن متجاوز - که آن همه با غرور و تكبر، فریاد سر داده بودند – آمدند دو دستی خودشان را تسلیم رزمندگان اسلام کردند!
کشتن کسی مثل «صیاد شیرازی» خیلی هنر و توانایی و پیچیدگی تشكیلاتی نمیخواهد. آدمی از خانهاش بیرون میآید، سوار اتومبیلش میشود و بدون محافظ راه میافتد و میرود. در این میان اگر دو نفر آدم، نامردانه و مخفیانه و با فریبگری تصمیم بگیرند او را به قتل برسانند، کار سادهای است، والا اگر میخواستند مردانه جلو بیایند، صیاد شیرازی یک نفری جواب امثال آنها را میداد.
کسی مثل امیرالمؤمنین علیه الصلاه والسلام را هم یک نفر آدم با یک همدست میتواند بكشد؛ چون او شیر همه بیشههای مردانگی و شجاعت بود. بنابراین کشتن کسی مثل صیّاد شیرازی، نه دلیل قوت سازمانی و نه دلیل طرفدار داشتن کسی است. این کار جز خباثت و شقاوت و دوری روزافزون آنها از مردم و ارزشها، چیز دیگری را نشان نمیدهد.
وقتی مردم به این حادثه، این طور جواب میدهند، خیلی چیزهای بزرگ به دست ملت میآید. خون شهید حقیقتاً چیز مبارك و عجیبی است. شما ببینید در تشییع شهید صیاد شیرازی چه اجتماعی تشكیل شد! همه متأثّر بودند و گریه میکردند. هیچ کس به خاطر رودربایستی و برای نشان دادن خود نیامده بود؛ همه با یک انگیزه قلبی آمده بودند.
بنده وقتی به تلویزیون نگاه میکردم، سیل عظیم و خروشان جمعیت را میدیدم. من چند جا این حالت را دیدهام که یكی از آنها اینجا بود. دیدم یک عامل معنوی اثر میگذارد و آن، اخلاص است. برادران عزیز! اخلاص چیز عجیبی است؛ یعنی کار را برای خدا کردن و همان چیزی که مضمون عامیانهاش در شعری آمده است: «تو نیكی میکن و در دجله انداز.» انسان برای خدا کار خوب و درست و صحیح بكند و در پی این نباشد که حتماً به نام او ثبت شود و امضای او زیر آن بیاید؛ این بلافاصله اثر میدهد. خدای متعال بعد از شهادت این مرد، در همین قدم اول، به او اجر داد.
البته خود شهادت بزرگترین اجری بود که خدا به او داد؛ چون
این طور کشته شدن، برای انسان خیلی افتخار است. بالاخره صیاد شیرازی، یک مرد پنجاه
و چند ساله، ده سال دیگر، بیست سال دیگر، سی سال دیگر - که با یک چشم به هم زدن میگذرد
- از دنیا میرفت و
از همین دروازه عبور میکرد؛
منتها با یک ناخوشی، با یک بیماری، با یک
تصادف، یا با یک سكته قلبی؛ از این حوادثی که دائم اتفاق میافتد.
دو هفته پیش شهید کاظمی پیش من آمد و گفت از شما دو درخواست دارم: یكی اینکه دعا کنید من روسفید بشوم، دوم اینکه دعا کنید من شهید بشوم. گفتم شماها واقعاً حیف است بمیرید؛ شماها که این روزگارهای مهم را گذراندید، نباید بمیرید؛ شماها همهتان باید شهید شوید؛ ولیكن حالا زود است و هنوز کشور و نظام به شما احتیاج دارد. بعد گفتم آن روزی که خبر شهادت صیاد را به من دادند، من گفتم صیاد، شایسته شهادت بود؛ حقش بود؛ حیف بود صیاد بمیرد. وقتی این جمله را گفتم، چشمهای شهید کاظمی پر اشک شد، گفت: انشاءا لله خبر من را هم بهتان بدهند!
فاصله بین مرگ و زندگی، فاصله بسیار کوتاهی است؛ یک لحظه است. ما سرگرم زندگی هستیم و غافلیم از حرکتی که همه به سمت لقاءالله دارند. همه خدا را ملاقات میکنند؛ هر کسی یک طور؛ بعضیها واقعاً روسفید خدا را ملاقات میکنند، که احمد کاظمی و این برادران حتماً از این قبیل بودند؛ اینها زحمت کشیده بودند.
بنده از قدیم میگفتم شهادت مرگ تاجرانه و مرگ زرنگهاست. آدم همین روغن ریخته را نذر امامزاده میکند. انسان جان رفتنی ِ از دست دادنیِ نماندنی را به گونهای به خدای متعال میسپرد؛ در صورتی که این متعلّق به اوست و او بالاخره انسان را میبرد.
بنابراین اولین اجری که خدا به شهید داده، خود شهادت است؛ یعنی روغن ریخته او را قبول کرد و هدیهای را پذیرفت و در نتیجه شهید در عالم وجود و تا قیامت، انسان با ارزش و ماندگاری شد.
سپهبد شهید علی صیاد شیرازی حدود17 سال با عارف وارسته مرحوم حضرت آیت الله بهاءالدینی مراوده داشت و دست پرورده ایشان بود. آیت الله بهاءالدینی ميفرمود : آقای صیاد یک روحانی است که یک مشت روحانی را به دور خود جمع کرده است.
یكبار وقتی طلبه های شیراز از آیت الله بهاءالدینی درس اخلاق خواستند ایشان فرمودند : بروید از صیاد شیرازی درس زندگی بگیرید. اگر صیاد شیرازی شدید، هم دنیا را دارید و هم آخرت را. یكبار هم که شهید صیاد خدمت آیت الله بهاءالدینی رسیده بود، به چهره او نگاهی کرده و خطاب به او فرموده بود: ما نور شهادت را در چهره شما میبینیم.
شهید صیاد شیرازی، در سال 1372 با حكم فرمانده معظم کل قوا، به سمت جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح منصوب و در عید غدیر 1378 به درجه سرلشكری نایل آمد. وی در این آخرین شغل خود، بخشی از اوقات کاری اش را به امور فرهنگی دفاع مقدس میپرداخت و هیأت پژوهشی و آموزشی معارف جنگ را تشكیل داد و به مسائل حاشیه ای مربوط به دفاع مقدس و ثبت و ضبط تاریخ جنگ پرداخت.
امیرسپهبد شهید علی صیاد شیرازی، در سال 1323هجری شمسی، در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود و پس از عمري مجاهدت در راه خدا سرانجام در تاریخ 21 فروردین 1378 هجری شمسی در ساعت 6:45 با شلیک گلوله هایي از سوي منافقي کوردل و کینه توز ، جام وصال را سرکشید و با تن پوشی از یاس و ارغوان راهی بهشت شد.
او در وصیتنامه اش که در تاریخ 19دی ماه 1371آن را نگاشته است اینگونه با معبودش راز و نیاز ميکند: «خداوندا! این تو هستی که قلبم را مالامال از عشق به راهت، اسلامت، نظامت و ولایت قرار دادی؛ خدایا! تو خود میدانی که همواره آماده بوده ام آن چه را که تو خود به من دادی در راه عشقی که به راهت دارم نثار کنم. اگر جز این نبودم آن هم خواست تو بود. پروردگارا رفتن در دست توست، من نمیدانم چه موقع خواهم رفت ولی میدانم که از تو باید بخواهم مرا در رکاب امام زمانم قرار دهی و آن قدر با دشمنان قسم خورده دینت بجنگم تا به فیض شهادت برسم. خداوندا ولی امرت حضرت آیت الله خامنه ای را تا ظهور حضرت مهدی(عج،) زنده، پاینده و موفق بدار.»
قرار بود صبح روز عید غدیر برود خدمت آقا و درجه سرلشكری اش را بگیرد. همه تبریک گفتند خودش میگفت: «درجه گرفتن فقط ارتقای سازمانی نیست وقتی آقا درجه را روی دوشم بگذارند، حس میکنم از من راضی هستند. وقتی ایشان راضی باشد امام عصر (عج) هم راضی اند. همین برایم بس است. انگار مزد تمام سال های جنگ را یكجا بهم داده اند».
صبح روز بعد از خاکسپاری، خانواده اش نماز صبح را خواندند و از آن طرف رفتند بهشت زهرا(س،) سر قبر صیاد، اما پیش از آنها کس دیگری هم آمده بود، آقا که فرمودند: «دلم برای صیادم تنگ شده، مدتی است ازش دور شده ام.»