(روزنامه ايران ـ 1396/04/15 ـ شماره 6536 ـ صفحه 21)
واقعیت آن است که از 35 سال گذشته به این طرف، جامعه مرتب تغییراتی داشته است اما «جمنا» بدون توجه به این واقعیات و تغییرات، به 30 سال گذشته برگشت و در کنار آن، دست به دامان تشکلهایی شد که در جامعه رأی ندارند؛ هواداری برخی چهرهها نیز به جای اینکه جاذبه داشته باشد، دافعه داشت. باید توجه داشت در جامعه ما سه گروه هوادار وجود دارد؛ اصلاحطلبان و اصولگرایان هر کدام از هواداری قطعی 30 درصد جامعه برخوردار هستند؛ بخشی از 40 درصد بقیه عمدتاً در مقام مقایسه بین نامزدها، به نامزد تحت حمایت اصلاحطلبان رأی میدهد. اصولگرایان برای جذب این طیف که به «خاکستری»ها موصوف است، هیچ برنامه و زبان جذابی ندارند.اگر در انتخابات اخیر ریاست جمهوری نیز آرای اصولگرایان کمی بیشتر از 30 درصد شد، به خاطر این بود که به روستاها رفته و مردم را از آقای روحانی ترساندند؛ هم بواسطه بحث یارانهها و هم با برخی شایعات درباره سند 2030. این تبلیغات سبب شد بخشی از آرای سرگردان مناطق محروم، به سبد رقیب روحانی ریخته شود. از طرف دیگر، آقای رئیسی انتخاب همه طیفهای اصولگرا نبود؛ عدهای از ابتدا بنا داشتند او را بهعنوان نامزد نهایی معرفی کنند و در واقع ایشان به بخشی از اصولگرایان تحمیل شد. نتیجه کار «جمنا» با نتیجه انتخابات گذشته هم خیلی تفاوت نداشت. در انتخابات سال 92 آرای مجموع نامزدها 16 میلیون بود؛ در انتخابات اخیر هم آقایان رئیسی و میرسلیم روی هم 16 میلیون رأی به دست آوردند؛ این نشان میدهد «جمنا» وجود داشت و نداشت، آرای اصولگرایان همان 30 درصد رأی سنتی است. اگر در انتخابات 92 هم که «جمنا»یی وجود نداشت یک نامزد معرفی میشد، هر 16 میلیون رأی سنتی اصولگرایان به سبد او ریخته میشد.
اصلاحطلبان در انتخابات گذشته نیز در چارچوب «جبهه» و در قالب «شورای سیاستگذاری اصلاحطلبان» وارد میدان شدند؛ منتها تشکل انتخاباتی اصلاحطلبان با نهاد انتخاباتی اصولگرایان تفاوتهایی در روند شکل گیری، اهداف و نتیجه داشت. اصلاحطلبان از تجربه انتخابات سال 84، این درس را گرفتند که با هم باشند. در انتخابات 84 برخی تشکلها نامزد معرفی کردند ولی کل اصلاحطلبان شکست خوردند. آن هم در حالی که مجموع آرای نامزدهای اصلاحطلب، از رأی اصولگرایان بیشتر بود. بعد از آن ناکامی بود که اصلاحطلبان شورای هماهنگی جبهه اصلاحات را با عضویت احزاب این جریان تشکیل دادند. در آستانه انتخابات مجلس شورای اسلامی، نهاد انتخاباتی اصلاحطلبان علاوه بر اعضای شورای هماهنگی جبهه اصلاحات و حمایت رهبران سیاسی جریان اصلاحطلب و اعتدالگرا، از ظرفیت احزاب غیر عضو جبهه، اعضای بنیاد امید ایرانیان، کمیته راهبردی شورای مشورتی رئیس دولت اصلاحات بهره گرفت و علاوه بر تأثیرگذاری در انتخابات مجلس خبرگان، نتایج قابل قبولی را در انتخابات مجلس شورای اسلامی به دست آورد. در انتخابات اخیر شورای شهر اگر چه فهرستهای فرعی نیز درآمد، اما در نهایت فهرست مورد حمایت شورای سیاستگذاری نه تنها در تهران، بلکه در شهرهایی چون اصفهان، مشهد و تبریز اصلاحطلبان پیروز شدند. البته به روند تصمیمگیری و فرآیند و نتیجه فهرست 21 نفره اصلاحطلبان در انتخابات شوراها، انتقاداتی وارد است. اصلاحطلبان در این انتخابات با حجم زیادی از ژنرالها و ستارهها مواجه شدند؛آن هم در شرایطی که باید 21 نفر انتخاب میکردند. به نظر من یکی از اشتباهات اصلاحطلبان در این روند، تقسیمبندی سنی و جنسیتی بود یعنی به جای اینکه ببینیم چه کسی به درد این شورا میخورد، اصرار بود که این تعداد خانم یا جوان بینام و نشان باشد در حالی که بهتر بود چشم را روی جنسیت میبستند و تصمیم میگرفتند؛ چه بسا آن موقع هر 21 نامزد خانم یا جوان بودند. متأسفانه این تقسیمبندی باعث شد برخی چهرههای با تجربه و مؤثر در فهرست نباشند.
مروری بر نقاط ضعف دو نهاد انتخاباتی اصولگرایان و اصلاحطلبان شاید این سؤال را به ذهن متبادر کند که آیا تداوم حرکت «جبهه»ای در انتخابات ضرورت دارد؟ هم زمان انتخابات و هم پس از آن، برخی پیشنهاد میدادند دو جبهه انتخاباتی اصلاحطلبان و اصولگرایان در قالب یک حزب فراگیر مجوز گرفته و فعالیت کنند اما بنده معتقدم اگر این نهادها به حزب بدل شود، به همان سرنوشتی دچار میشود که حزب جمهوری اسلامی یا مشارکت دچارش شد. در کشورهای توسعه یافته این چنین است که میشود افراد با دو مانیفست یک حزب موافق نباشند، اما میتوانند به عضویت حزب درآمده و نظر خود را نیز داشته باشند. متأسفانه در ایران رسم بر این است که نمیشود عضو حزبی بود و مثلاً به دیدگاه فرهنگی آن انتقاد داشت. لذا به محض بروز اختلاف نظر انشعاب ایجاد میشود. بر همین اساس بهتر است اصلاحطلبان و اصولگرایان در انتخاباتها به صورت جبههای فعالیت کنند.
http://www.iran-newspaper.com/newspaper/BlockPrint/190179
ش.د9602437