تاریخ انتشار : ۲۹ آذر ۱۳۹۶ - ۱۲:۵۹  ، 
کد خبر : ۳۰۷۶۲۰
100 سالگي انقلاب روسيه در گفت‌وگو با علي بيگدلي

اكتبر به نفع ما بود

اشاره: درباره پيامدها و تاثير انقلاب اكتبر روسيه بسيار گفته‌اند و نوشته‌اند. واقعيت امر نيز آن است كه اين رخداد مهيب در سال‌هاي آغازين سده بيستم نه فقط روسيه تزاري كه سراسر جهان را متاثر ساخت و به نقطه عطفي در تاريخ جهان بدل شد. ايران اما به عنوان جامعه‌اي كه نخستين گام‌هاي خود را در حال و هواي تجدد بر مي‌داشت، دست به گريبان پس‌لرزه‌هاي انقلاب مشروطيت بود و نيروهاي استبداد در تلاش بودند تا به هر بهانه‌اي نهال نوپاي تجدد ايراني را ريشه‌كن كنند. در همين زمان بود كه وقوع نخستين جنگ جهاني ماهيت استعماري نيروهاي بيگانه را بيش از پيش آشكار كرد و ايران را به عرصه تاخت و تاز قدرت‌هاي بزرگ بدل ساخت. در چنين بزنگاهي وقوع انقلابي با شعار برابري و برادري و نفي استبداد و استعمار در همسايگي شمال ايران كورسوي اميدي در اذهان نيروهاي ترقي‌خواه ايران روشن كرد و دست‌كم اين نويد را به همراه داشت كه دوران دست‌اندازي‌هاي روسيه تزاري به مرز و بوم ايران به سر آمده است. پيامدهاي انقلاب كمونيستي در همسايه جنوبي روسيه اما بسيار فراتر از اين بود. ديدگاه‌ها درباره مثبت و منفي بودن اين اثرات متفاوت و گاه متعارض است. علي بيگدلي استاد تمام تاريخ جهان دانشگاه شهيد بهشتي معتقد است در يك برآيند كلي وقوع اين انقلاب در روسيه در ايران پيامدهاي مثبتي داشت، هر چند زمينه كمونيسم‌هراسي در سردمداران رژيم پهلوي را به دنبال داشت و اين موضوع به نوبه خود پيامدهاي متفاوتي به همراه آورد:
پایگاه بصیرت / محسن آزموده

(روزنامه اعتماد - 1396/09/21 - شماره 3973 - صفحه 14)

* نخست درباره پيشينه روابط خارجي ايران با قدرت‌هاي بزرگ مثل بريتانيا و روسيه و به خصوص ارتباطاتي كه برخي از ايراني‌ها در مرزهاي شمالي و قفقاز با روس‌ها داشتند، نكاتي را توضيح دهيد.

** پيش از انقلاب روسيه به طور خاص از طريق قفقاز و باكو ارتباطاتي با حزب سوسيال دموكرات آذربايجان در شهرهايي چون تبريز و رشت پديد آمده بود و مشام ايراني براي نخستين بار با تفكرات چپ از اين طريق آشنا شده بود، مركز اصلي هم در گرجستان بود و رهبري‌اش نيز شايد به طور پنهان در دست ژوزف استالين بود، زيرا استالين خودش گرجي بود و از اين طريق شاهد نفوذ تفكر چپ از طريق قفقاز در ايران هستيم و گروه‌هاي چپ‌گرايي مثل حزب همت تشكيل شد. اما اين گروه‌هاي چپ خيلي در ايران نتوانستند كاري انجام دهند، زيرا مخصوصا انگليسي‌ها به‌شدت به دنبال اين بودند كه نيروهاي مسلمان را در قفقاز تقويت كنند.

اين كار را نيز كردند و بعد از آنكه انگلستان دولت مساوات را به وجود آورد، اين دولت مساوات در حقيقت يك ارتش ملي مسلماني بود كه در برابر حتي تجاوزات روسيه سرخ مستقر شد و هزينه‌هاي غذايي و دارويي و حتي تسليحاتي آنها را پرداخت مي‌كرد. اما بعدا كه لنين به قدرت رسيد، آنها را با رفت و برگشت‌هايي شكست داد و انگليسي‌ها ديگر تقريبا در منطقه گيلان و آذربايجان با شكست مواجه شدند.

* شما مي‌گوييد كه شكل‌گيري گروه‌هاي چپ در شمال ايران تاثير چنداني نداشت، اما در همان مجلس‌هاي دوم و سوم بعد از مشروطه شاهد شكل‌گيري حزب اجتماعيون عاميون هستيم كه بسياري آن را نشات گرفته از همين حركت‌ها مي‌دانند.

** البته درست است و در ادامه امثال حيدرخان عمواوغلي (1300-1295خ) از رهبران حزب كمونيست ايران كارهايي كردند. اما من معتقدم بيشترين تاثيرپذيري ايران از انديشه‌هاي چپ به بعد از انقلاب اكتبر بازمي‌گردد. در نظر بگيريد كه پيش از انقلاب مشروطه وقتي حيدرخان به مشهد رفت و در آنجا خيلي فعاليت كرد، نتوانست بيش از 4 نفر گرد آورد و اشتباه كرد. يعني شمايل حيدرخان با آن كلاه‌شاپو و لباس‌ها با فضاي مشهد سازگار نبود. اگر هم تاثير داشت، بسيار محدود بود. اما تاثيرگذاري انديشه و عمل چپ در ايران بعد از انقلاب روسيه رخ داد و گسترده و عيني شد.

* بعد از مشروطه نيروهاي استبدادگرا به رهبري محمد علي شاه، نظام مشروطه باز دچار بحران شد. در سال 1907 يك سال بعد از مشروطه شاهد توافق بريتانيا و روسيه و تقسيم ايران به سه منطقه تحت نفوذ بريتانيا (در جنوب) و روسيه (در شمال) و بي‌طرف (در مركز) هستيم. يعني ايرانيان از سوي هر دو قدرت به وضوح احساس خيانت مي‌كنند.

** انگليس با فرانسه در سال 1904 قرارداد مودت امضا مي‌كنند. با توجه به روابطي كه فرانسوي‌ها با روس‌ها داشتند و سرمايه‌گذاري‌هايي كه در روسيه كرده بودند، انگليسي‌ها فرانسوي‌ها را مامور مي‌كنند كه روسيه را آماده كند تا اختلافات‌شان رابر سر مساله متصرفات منطقه‌اي از جمله ايران و افغانستان و تبت با انگليس مذاكره كند كه روس‌ها قبول نمي‌كنند. وقتي روس‌ها قبول نمي‌كنند، انگليسي‌ها كه نگران قدرت گرفتن آلمان هستند، با ژاپني‌ها قرارداد1902را امضا مي‌كنند و ژاپن نيز روسيه رادر سال 1905 شكست مي‌دهد. بعد از شكست روسيه، روس‌ها ناگزير مي‌شوند كه با انگليس قرارداد امضا كنند، مشروط به اينكه اول مشكل مشروطه ايران حل شود. به دليل تهديدي كه از جانب آلمان احساس مي‌شد، انگليسي‌ها نيز ناچار مي‌شوند دست از حمايت مشروطه بردارند و ناچار مي‌شوند كه در قرارداد 1907 ايران را تقسيم كنند.

* بعد از اشغال ايران در جريان جنگ جهاني اول (1914 تا 1918 ميلادي معادل 1293 تا 1297) و تعطيلي مجلس و ماجراي مهاجرت چه اتفاقي در ايران رخ مي‌دهد؟

** كمتر از يك هفته قبل از شروع جنگ جهاني اول احمدشاه قاجار تاجگذاري مي‌كند و مسووليت سلطنت را خودش به عهده مي‌گيرد، در حالي كه ايران از جهت نظامي و سياسي توانايي براي مقابله با شرايط پيش آمده در جنگ جهاني را ندارد. از سوي ديگر وثوق‌الدوله اعلام بي‌طرفي مي‌كند، اما اين بي‌طرفي ضرورتا نه از سوي كشورهاي محور ونه از جانب متفقين رعايت شد. همان‌طور كه در اروپا هلند و بلژيك با وجود اعلام بي‌طرفي ازسوي روس‌ها اشغال شدند. از سوي ديگر مثل جنگ جهاني دوم انگليس گندم‌هاي ايرانيان را خريد و قحطي پديد آمد.

مشكل هم از آنجا بود كه انگليسي‌ها قيمت‌هاي خيلي بالايي پيشنهاد دادند و ايراني‌ها نيز انبارهاي‌شان را جارو كردند و كل گندم را به انگليسي‌ها دادند و بعد خود مردم ايران با قحطي بسيار سختي مواجه شدند. در چنين شرايطي در ميان ايرانيان احساس نااميدي نسبت به كشورهاي انگلستان و حتي روسيه كه حامي دربار بود، پديد آمد. احمدشاه ضد انگليس بود و روس‌ها از اين موضوع خيلي خوشحال بودند. اما انگليسي ناچار بودند كه به نحوي احمدشاه را با گرفتاري‌هايي كه ايران در جنگ با آنها دست به گريبان شده تحت فشار بگذارند.

* در اين شرايط سخت كه حتي گفته مي‌شود ايران 25 درصد (در برخي منابع تا 40 درصد هم ذكر شده) جمعيتش را به دليل قحطي و وبا و آنفلوآنزاي اسپانيايي از دست داد، اخباري از انقلاب روسيه از شمال ايران براي بسياري از مردم ايران نويدبخش بود.

** در سال 1917 ميلادي دوماي روسيه به تزار نيكلاي دوم مي‌گويد مصلحت اين است كه استعفاي خود را اعلام كني و نيكلاي نيز مي‌پذيرد و به كاخ مخروبه‌اي مي‌رود. اداره امور را به برادرش ميكاييل پيشنهاد مي‌كنند و او نيز هدايت اين اوضاع به‌هم ريخته را قبول نمي‌كند. در همين حين كه نيكلاي استعفا مي‌دهد، نمايندگان مجلس سوم شادمان به دوما تبريك مي‌گويند. در اين فاصله يكي از شاهزادگان روس به نام گئورگي لووف دولت موقت را تشكيل مي‌دهد و به نماينده روسيه در ايران مي‌گويد كه به دولت ايران اعلام كن كه ما هيچ كدام از امتيازات‌مان را از دست نداده‌ايم و حضورمان همچنان در ايران ادامه دارد. يعني باز فضاي غم‌انگيزي ايران را فرامي گيرد. اما بعد از دولت موقت لووف، دولت موقت الكساندر كرنسكي رهبر حزب سوسيال دموكرات تشكيل مي‌شود و او نيز هشتاد هزار نفر به نيروهاي نظامي روسيه در ايران اضافه مي‌كند كه بار ديگر فضاي بسيار نااميد‌كننده‌اي در ايران به وجود مي‌آيد.

تا اينكه روز 25 اكتبر 1917 ولاديمير لنين عليه كرنسكي كودتا مي‌كند و قدرت را به دست مي‌گيرد و در اوايل سال 1918 اعلام مي‌كند كه ما از تمام امتيازات‌مان در خاك ايران صرف نظر مي‌كنيم به شرط اينكه ايران پايگاهي براي روس‌هاي سفيد و كشور ثالثي كه مي‌خواهد عليه روسيه اقدام كند، نباشد. منتها شرايط داخلي روسيه آن قدر به‌هم ريخته بود كه نيروهاي امريكايي و بريتانيايي و فرانسوي و ايتاليايي و ژاپني از طريق بندر ولادي‌وستوك وارد روسيه شدند تا به روس‌هاي سفيد كمك بكنند. بنابراين ارتش سرخ تحت نظر ژنرال تروتسكي با آنها جنگيد و شكست‌شان داد. هر روز وضعيت لنين بهتر مي‌شد. اما يكي از مشكلات لنين اين بود كه در روسيه نيز قحطي بود و بسياري كشته شدند، علت نيز اين بود كه مي‌خواستند كه اقتصاد ماركسيستي را اجرا كنند و اعلام شد كه ديگر آب و زمين متعلق به دولت است و به همين دليل كشاورزان در سال 1918 روي زمين‌ها كار نكردند.

اين امر براي لنين سرشكستگي به وجود آورد و ناچار شد سياست نپ (N.E.P) را به كار ببرد و به كشاورزان اعلام كرد كه شما بكاريد و نيمي از محصول را در بازار آزاد بفروشيد و نيم ديگر را به دولت بدهيد. بنابراين وضعيت روسيه بسيار مرارت‌بار بود، به طوري كه رييس‌جمهوري امريكا هيات امريكايي به مسكو فرستاد و براي ايشان پول و دارو و غذا داد و 60 ميليون دلار به دولت لنين كمك كرد. البته از روز اول امريكايي‌ها رابطه بدي با روس‌ها نداشتند.

به هر حال اين كمك باعث شد كه لنين قدرت بگيرد، لنين همواره در نظر داشت كه وضعيت كشورهايي مثل ايران و افغانستان را سامان دهد و معاهدات رژيم پيشين با آنها را ملغي اعلام كند. در نهايت هم روز 7 اسفند 1299 خورشيدي برابر با 1921 ميلادي قراردادي ميان مشاورالملك انصاري كه از سوي مشيرالدوله، نخست‌وزير وقت انتخاب شده بود با لنين بسته شد. اين قرارداد چند روز بعد از كودتاي رضاخان امضا شد و سفير روسيه رونشتاين نيز به ايران آمد. به طور كلي در سال‌هاي آغازين انقلاب اكتبر نگاه لنين به ايران مساعد بود، اما در سال 1922 لنين دچار انقباض عضلاني و سكته مغزي شد ودر سال 1924 فوت كرد و بعد از او استالين به قدرت رسيد.

* يعني نظر شما اين است كه در سال‌هايي كه لنين زمامدار امور بود، رابطه ايران و روسيه خوب بود و روس‌ها به تعهداتي كه اعلام كرده بودند، عمل مي‌كردند؟

** بله چنين است. اين را هم در نظر بگيريد كه در همين سال‌ها اگر ارتش سرخ به شمال ايران حمله مي‌كرد، به دليل تحريكاتي بود كه انگليسي‌ها مي‌كردند، مثل همان قضيه دولت مساوات كه در آغاز بحث به آن اشاره شد. اين تحريكات لنين را ناچار مي‌كرد كه حتي در بندر انزلي نيرو پياده كند. يعني لنين با ايران مشكل نداشت، با انگليس‌ها و روس‌هاي سفيد مشكل داشت. حتي در شكايتي كه ما به جامعه ملل كرديم، نماينده روسيه گفت ما حاضريم خاك ايران را ترك كنيم، به شرط اينكه انگليسي‌ها نيز خاك ايران را ترك كنند. فراموش نكنيم كه براي نخستين بار يك هيات بلندپايه از مسكو به لندن رفت تا قرار داد تجاري امضا كند. اين قرارداد را كه امضا كردند، دست اينها باز شد و اجازه دادند كه دفتر اقتصادي و بازرگاني روسيه در خيابان پامنار تهران تاسيس شود و روابط ما با روسيه قدرت گرفت. اما در زمان استالين بود كه ما تحت تاثير تفكرات چپ با حمايت استالين قرار بگيريم.

* بعد از اينكه استالين به قدرت رسيد، چه وضعيتي رخ داد؟

** استالين در مقايسه با لنين خباثت بيشتري نسبت به ايران نشان داد و تهديد قديمي يعني انگلستان به قدرت شماره 2 بدل شده و امريكايي‌ها جاي آنها را گرفته‌اند. مخصوصا از سال 1941 ميلادي يعني بعد از رفتن رضاشاه كه امريكا ارتش و سپس اقتصاد ايران را در دست گرفت، نظام بين‌الملل دو قطبي شد و در نتيجه رفتار استالين با ما خيلي خصومت آميز بود. به خصوص بر سر مساله امتياز نفت شمال كه براي نخستين بار ناصرالدين شاه امتياز آن را در سال 1276 به محمد ولي خان تنكابني و او آن را به فردي روسي داد و وقتي انقلاب شد اين فرد روسي به انگلستان فرار كرد و امتيازش را به انگليسي‌ها فروخت، بنابراين انگليسي‌ها شركتي در لندن تاسيس مي‌كنند و نفت شمال را استخراج مي‌كنند و بعد از مشروطه نيز ايران اعلام مي‌كند كه چون اين قرارداد به تصويب مجلس نرسيده اعتباري ندارد. بنابراين مساله نفت شمال موضوعي متنازع‌فيه ميان سه قدرت روسيه، امريكا و بريتانيا مي‌شود كه البته در نهايت هم خوشبختانه به هيچ كدام نرسيد.

* آيا مي‌توان يكي از پيامدهاي انقلاب روسيه را قدرت گرفتن چپ در ايران خواند؟

** قدرت گرفتن چپ بطور دقيق در ايران با تشكيل حزب توده در شهريور 1320 رخ مي‌دهد.

* پيش از آن حزب كمونيست ايران را داشتيم.

** بله، اما هنوز چپ‌ها چندان در ميان نيروهاي اجتماعي ايران نفوذ نكردند و مثل حزب توده نبودند.

* ارزيابي كلي شما از تاثير انقلاب اكتبر در چشم‌انداز بلندمدت بر ايران از جنبه‌هاي سياسي، فرهنگي و اجتماعي چيست؟

** جنگ جهاني اول نظام بين‌المللي را تغيير داد و انقلاب اكتبر نظام بي‌قطبي جهاني را به نظام دو قطبي تبديل كرد و ما را از سلطه سنتي و آزاردهنده كهنه و مندرس دوره قاجار رها كرد، يعني وضعيتي كه شمال كشور دست روس‌ها و جنوب آن دست انگليسي‌ها بود. يعني اگرچه در نظام دو قطبي رقابتي ميان كشورهاي جهاني ايجاد شد، اما ما هم به حاكميت ملي‌مان نزديك‌تر شديم. حتي بر آمدن رضاشاه محصول يك توافق سه جانبه‌اي ميان بريتانيا و امريكا و روسيه لنيني بود. بنابراين بعد از انقلاب اكتبر ما از سلطه خشن و غيرمنطقي اواخر دوره قاجار رها شديم و به صورت كشوري صاحب حق درآمديم و جزو نخستين كشورهاي آسيايي بوديم كه به مجمع ملل رفتيم و بعدا عضو سازمان ملل متحد شديم.

يعني روابط ايران با قدرت‌هاي بزرگ بر اساس حاكميت ملي ما صورت مي‌گرفت. البته روس‌ها هم گاهي با امريكايي‌ها و رفتارهاي شاه موافق نبودند، ما را آزار مي‌دادند. اما بيشترين اثر اتحاد جماهير شوروي تشكيل حزب قدرتمند توده بود كه از احزاب بسيار سازمان يافته و منسجم در تمام آسيا بود. قدرتمند شدن اين حزب هم باعث شد كه شاه دچار اشتباهات فاحشي شود، زيرا به‌شدت از اين حزب مي‌ترسيد و به نيروهاي رقيب حزب توده گرايش پيدا كرد و به آنها امتيازات وسيعي داد كه پيامدش را بعدا ديديم.

* در پايان آيا مي‌توان گفت كه شما به طور كلي انقلاب اكتبر را به نفع ايران مي‌دانيد؟

** بله، به نظر من محصول انقلاب اكتبر در يك ديدگاه وسيع به نفع ما بود.

http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=92900

ش.د9603790

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات