تاریخ انتشار : ۰۳ بهمن ۱۳۹۶ - ۰۹:۴۹  ، 
کد خبر : ۳۰۸۸۷۳

محمدرضا تاجیک: نباید مستبدانه از دموکراسی حمایت کرد

(روزنامه آفتاب يزد ـ 1396/05/31 ـ شماره 4973 ـ صفحه 3)

شقفنا / محمدرضا تاجیک، فعال سیاسی اصلاح‌طلب در گفتگو با شفقنا، دلایل نهادینه‌نشدن مفاهیمی همچون دموکراسی و مدرنیته را در جامعه ایرانی بررسی می‌کند و از مشکلات و معضلات جریان اصلاحات و راهکارهای برون‌رفت از این مشکلات سخن می‌گوید، که در ادامه بخش‌هایی از این گفتگو را می‌خوانید:

* انسان ایرانی چون مزین و مسلح به فرهنگ سیاسی- دموکراتیک نیست کماکان یک مستبد است، اما مستبدی که این بار با نام‌های مدرن بازی می‌کند و نام‌های مدرن را بر زبان می‌آورد. فریاد دموکراسی می‌زند، اما در عین حال یک دیکتاتور و یک مستبد قهار است. از دموکراسی نیز مستبدانه دفاع می‌کند. از تحزب نیز بسیار تمرکزگرایانه و دگرستیزانه دفاع می‌کند.

* انسان ایرانی و جامعه‌ ایرانی در دوران مدرن خود، سزارینی و شش ماهه به‌دنیا می‌آید. آن صبر تاریخی انسان غربی در طول سه سده را ندارد. سه سده‌‌ای که در آن دو رنسانس به نام رنسانس شارلمانی و رنسانس قرن دوازدهم را تجربه کرده است تا به رنسانس قرن ۱۵و ۱۶ دوران روشنگری رسیده که دموکراسی را فهم کند؛ ما نه تنها چنین سه قرنی نداشتیم، بلکه سه روز هم تمهید و تدبیر نکردیم و دفعتاً خواستیم یک جهش دیالکتیکی داشته باشیم و سر از دموکراسی و تحزب و بازی حزبی، تفکیک قوا و توزیع قدرت در بیاوریم. چنین چیزی در جامعه ما حادث نشد و روشنفکر ما هم درک درستی از این مفاهیم نداشت.

*جامعه در مواجهه با چنین مباحثی دچار سوءهاضمه، یک نوع شیزوفرنی و روان‌پریشی شد؛ هم سنت خود را از دست داد و هم نتوانست مدرنیته را داشته باشد.

* سنگ عمارت دموکراسی توسط انسان‌های دموکرات حمل می‌شود و عمارت‌های دموکراتیک توسط انسان‌های دموکرات بنا می‌شود. نمی‌توان دموکراسی بدون دموکرات داشت. ما هم‌اکنون هم بعد از گذشت یک قرن از تجربه‌ مشروطیت کماکان دموکراسی بدون دموکرات داریم. کماکان فرهنگ دموکراسی، درونمان نشت نکرده است و هرکدام می‌توانیم مستبد و دیکتاتور باشیم؛ مجال و امکانش را پیدا نکرده‌ایم. بر همین اساس است که می‌توانیم با دوست، خانواده یا هر فرد دیگری وارد یک بحث در مورد دموکراسی شویم، اما در کلام دوم، تُن صدای ما و رنگ و روی ما تغییر می‌کند و خشم می‌گیریم برای اینکه حرف خود را به اثبات برسانیم.

* ما به یک مجال تاریخی احتیاج داریم و آن مجال تاریخی را باید به خود بدهیم در غیر این صورت یک تاریخ سینوسی خواهیم داشت که همواره از صفر به صفر می‌رود. ما همواره عزم کردیم. ما توالی عزم هستیم. ما توالی آغازها هستیم. تاریخ ما توالی آغاز است و امتداد در آن نیست.

* از عوامل سیاسی گرفته که همواره حکومت‌های استبدادی نمی‌خواستند اجازه دهند که انسان ایرانی به مثابه یک سوژه‌ سیاسی و یک شهروند جلوه کند، بنابراین در اولین قانون‌اساسی مشروطه‌ ایرانی، واژه‌ای به نام شهروند نداریم و کماکان از مفهوم رعیت استفاده شده است.

* بی‌تردید روشنفکران ما بی‌تقصیر نیستند. گروه‌های مرجع ما نتوانستند توده‌های مردم را به یک زیست جهان دیگر رهنمون و به یک تجربه زیستی دیگر راغب کنند. طبیعتاً این هم مشکل ماست، چون خود منورالفکران و روشنفکران ما هم درک درستی از مفاهیم مدرنیته نداشتند.

* محدودکردن دموکراسی به امر انتخاباتی، جفا به دموکراسی و یک نوع خشونت کریه است که نسبت به دموکراسی اعمال می‌شود. دموکراسی یک سبک زندگی و یک سبک بودن و زیستن است.

* تا فرهنگ دموکراسی در جامعه‌ ما نهادینه نشود، تا نظام اندیشگی دموکراسی در جامعه‌ ما نشر و رسوب نکند و ما درک درستی از دموکراسی نداشته باشیم حتماً بیش از مشارکت در انتخابات از دموکراسی نمی‌فهمیم و طلب نمی‌کنیم.

*دقایق، حریم، حرمت و مرز و منطقی درون گفتمان اصلاح‌طلبی است و اگر قرار باشد برای بازی قدرت به‌سادگی از این حریم عبور کنیم، صاحبان حریم، خود حرمت را نشناسند و از تمامیت گفتمان عبور کنند و دقایق آن را زیر پا بگذارند و بی‌حرمتش کنند، دیگر چیزی به نام اصلاح‌طلبی باقی نمی‌ماند که در سریر قدرت باشد یا نباشد. بر این اساس به اعتقاد من باید این عقلانیت سیاسی دقیقاً تعریف شود تا از عقل و عقلانیت استفاده‌ ابزاری نشود و تمامیت اصلاح‌طلبی در پای آن ذبح نشود.

* اعتقاد دارم که جریان اصلاح‌طلبی از غنایی برخوردار است که بتواند با کارت‌های درونی و شخصیت‌ها و نخبگان درونی خود بازی کند و با تمامیت گفتمان خویش وارد صحنه‌ها و عرصه‌ها شود یا حتی بتواند دقایق گفتمانی خود را بر هر آلترناتیو دیگری در جامعه تحمیل کند.

* ما وارد نوعی ائتلاف با جریان‌های خاص دیگری شدیم که تمام هدفشان این بود که موج جریان اصلاح‌طلبی را به نفع خود مصادره کنند و تا حدودی هم موفق بودند. ما باید حدی را قائل شویم و همگان را دعوت کنیم که این حدود را محترم و به رسمیت بشناسند، چون فراسوی آن حدود، هرچه باشد دیگر اصلاح‌طلبی نیست.

*اگر می‌توانستیم اصلاحات را تکثیر کنیم، طبیعتاً یک جریان زیباتر و بالنده‌تری در اصلاح‌طلبی داشتیم، بنابراین این تمرکز هم متاسفانه بر مشی و منش اصلاحات صورت نمی‌گیرد. امروز در جریان اصلاح‌طلبی، افراد و گروه‌هایی را شاهد هستیم که تلاش دارند ایده‌های خود را به‌صورت ایده‌ مسلط تعریف و تصویب کنند. تلاش دارند خرده گفتمان خود را به مثابه‌ فراگفتمان اصلاح‌طلبی تعریف کنند و بالاخره هر نوع کنش سلبی و ایجابی خود و کنش معطوف به قدرت خود را به نام اصلاح‌طلبی توجیه کنند.

* درصد فراوانی از جامعه‌ ما زن‌ها هستند. درصد فراوانی از جامعه‌ ما قومیت‌ها هستند و وقتی ما دقیقاً همان حق و حقوقی که برای مردها قائل هستیم یا برای برخی از قومیت‌ها قائل هستیم برای بقیه قائل نیستیم، به سرمایه‌ اجتماعی و اعتماد اجتماعی لطمه می‌زنیم. بیش از نیمی از جامعه‌ ما دچار مشکل می‌شوند که بالاخره آنچه در مورد آن می‌گویند، آیا به آن عمل هم می‌کنند؟ آنچه در شعارها و وعده‌های انتخاباتی گفته می‌شود، آیا در عرصه‌ عمل هم محقق می‌شود؟ وقتی نمی‌شود، ما نمی‌توانیم کماکان سرمایه‌ اجتماعی و اعتماد اجتماعی را در قشر وسیعی از جامعه حفظ کنیم. در اینجا دچار لطمه می‌شویم.

* در اولین گام باید تلاش کنیم که گفتمان اصلاح‌طلبی را تدوین کنیم. باید از دقایق گفتمانی اصلاح‌طلبی، تعریف واحدی را فهم کنیم و یک تعریف جامع و مانع از مفاهیم اصلاح‌طلبی به‌دست آوریم. کماکان ما در یک فضای گیج گفتمانی بسر می‌بریم. کسانی که حاملان و عاملان چنین گفتمانی محسوب می‌شوند، درک واحدی از مفاهیم اصلاح‌طلبی و خود اصلاح‌طلبی ندارند که وقتی ما مفهوم اصلاح‌طلبی را به‌کار می‌بریم، چه مراد می‌کنیم و منظورمان چیست؟ تفاوت این جریان با سایر جریان‌ها چیست و کجا تداخل دارد؟ کجا فاصله می‌گیرد؟ هنوز این مرزها مشخص نشده و دلایل تعریف نشده است و تا وقتی این فضا گنگ و گیج است، به افراد گوناگون اجازه می‌دهیم که به نام نامی او سخن بگویند و مفاهیم را به دلخواه تعریف و تفسیر کنند.

http://aftabeyazd.ir/?newsid=82013

ش.د9604290

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات