تفکر جانبی، یکی از شیوههای رایج تفکر خلّاق است؛ که در آن، شخص خلّاق، میکوشد از موانع ذهنی عبور کند. به این معنا که اجازه نمیدهد تجربیات و خاطرات دوران کودکی در حل مسئله دخالت کنند.
تفکر جانبی، یکی از شیوههای رایج تفکر خلّاق است؛ که در آن، شخص خلّاق، میکوشد از موانع ذهنی عبور کند. به این معنا که اجازه نمیدهد تجربیات و خاطرات دوران کودکی در حل مسئله دخالت کنند. بلکه سعی میکند به مسائل از زاویۀ جدیدی نگاه کند. درواقع تفکر جانبی، یک عمل ذهنی است که بر روی قالبهای قدیم فکر، صورت میگیرد، به صورتی که قالبهای قدیمی عوض شده و قالبهای جدید از دل قالبهای قدیمی به دست میآید. بهعبارتدیگر تفکّر جانبی، روشهای تغییر دادن قالبهای ذهنی و حصول قالبهای جدید از آنها است که حاصل آن، تغییر نگاه و حصول ایدههای نو است. در این روش، کوشش میشود تا با به هم پیوستن چیزها بهگونهای دیگر، در ساختار قالب، تغییر ایجاد شود.
امیرالمؤمنین (ع) از روشها و قالبهای معمول، تعریف دیگری ارائه میدهند که اصحاب، آنها را آنطور نمیدیدند. نمونههایی از این روش در ذیل ذکر میشود:
در جریان جنگ جمل که طلحه و زبیر و عایشه از بیعت حضرت سرپیچی کرده و غائلۀ جنگ را به راه انداختند، پس از آنکه با انواع و اقسام ترفندها و صحبتهای امیرالمؤمنین (ع)، مجاب نشدند و نهایتاً آن شد که شد، بعد از پایان جنگ و کشته شدن طلحه و زبیر، مسلمانان میخواستند بهرسم جنگهای پیشین که از صدر اسلام تا آن موقع صورت گرفته بود، غنائم جنگی را بردارند؛ اما امام (ع) بهجز آنچه دشمن در جنگیدن از آن بهره میبرد، اجازه برداشتن اموال شخصی مقتولین و شکستخوردگان را ندادند. در اینجا به امام (ع) اعتراض شد که چطور ریختن خون قومی رواست، اما برداشتن اموالشان نه! اگر فضای بروز جنگ بررسی شود، علت سؤال نیز تبیین خواهد شد. جنگ جمل اولین جنگ در نظام اسلامی امیرالمؤمنین (ع) است که بعد از ۲۵ سال سکوت حضرت که خلفای ثلاثه حکومت داشتند، صورت پذیرفت. اگر از زمان پیامبر اکرم (ص) جنگهای مسلمانان را مورد دقّت قرار دهیم، در تمام غزوات و سریهها که در دوران پیامبر، البته بعد از هجرت صورت پذیرفت، اگر جنگ به نفع مسلمانان خاتمه یافته بود، طبق دستور اسلام، غنائم بین مسلمانان تقسیم میشد. بعد از رحلت رسول اکرم (ص) در دوران خلافت خلفا، نیز آنجا که جنگ با ایران و روم و ... صورت پذیرفته بود، غنیمتها طبق روال گذشته، بین مسلمانان تقسیم شده بود. به همین دلیل، سؤال برای مسلمانان پیش آمد که چرا ناگهان سنت رسول اکرم (ص) و سنت خلفا نادیده گرفته شده و سنت جدیدی اعمال میشود؟ اکنون در جمل چه اتفاقی افتاده بود که امیرالمؤمنین (ع) با تقسیم غنائم مخالفت میورزید؟ آنچه مسلمانان به آن توجه نکرده بودند، نوع دشمن بود. در تمام غزوات و سرایای زمان پیامبر اکرم (ص) و جنگها و فتوحات زمان خلفای سهگانه، هیچگاه مسلمانان با گروهی نجنگیده بودند که آن گروه، مسلمان بوده و بهویژه همسر پیامبر اکرم (ص) بهعنوان متخاصم، حضور داشته باشد. امیرالمؤمنین (ع) به این موضوع، از زاویهای نگریسته بودند که اصحاب از آن زاویه به مطلب، توجه نکرده بودند و این مطلب، ناشی از خصیصه و ویژگی توانایی نوع دیگر دیدن است. عایشه امالمؤمنین؛ که بنابر آیه ۵۳ سوره احزاب، بعد از پیامبر، ازدواج هیچ مسلمانی با او جایز نیست؛ در صف متخاصمین جمل قرار گرفته است. اگر قرار باشد بنا به رسم همیشگی اموال و زنان دشمن به غنیمت بوده شود و افراد بتوانند با آنان زنان، نکاح داشته باشند، چه کسی میتواند با عایشه ازدواج کند! لذا امیرالمؤمنین (ع) در پاسخ سؤالکنندگان میفرماید: «اگر بنا به تقسیم اموال باشد، عایشه سهم کدامیک از شما خواهد بود؟» (جعفریان، رسول، تاریخ و سیرۀ سیاسی امیر مؤمنان علی بن ابیطالب (ع)، ص ۶۴)
معمولاً وقتی افراد، نزدیکان خود را از دست میدهند، در فقدان او نوحهسرایی کرده و گریه میکنند. این کار، نهتنها مذموم نیست، بلکه در بعضی موارد مانند فوت پدران و مادران ثواب و پاداش نیز دارد. در سیرۀ انبیا و ائمه (ع) نیز مشاهده میشود که در صورت فوت نزدیکانشان، صبورانه و مؤدبانه و شاکرانه در غم عزیزانشان گریستهاند. عزاداریهای پیامبر اکرم (ص) در فوت ابوطالب، خدیجه، فاطمه بنت اسد مادر علی (ع) که حق مادری به گردن پیامبر اکرم (ص) نیز دارد و عبدالله فرزند کوچک پیامبر (ص)، نشان میدهد که گریه کردن بر اقوام و نزدیکان درصورتیکه اعتراض به قضا و قدر الهی نباشد، هیچ منعی ندارد.
امیرالمؤمنین (ع) نیز در فقدان پیامبر اکرم (ص) و زهرای اطهر (س) و اصحاب باوفایشان مانند: عمار، ابن تیهان، مالک، محمد بن ابی بکر نوحهسرایی کرد و فضایل آنها را برشمردهاند. (نهجالبلاغه، خطبۀ ۱۹۳، خطبۀ ۱۸۱، حکمت ۴۳۵، حکمت ۳۱۷)
به نوحهسرایی امیرالمؤمنین (ع) در ماتم پیامبر اکرم (ص) توجه کنید:
«حادثۀ خاص بود مرگ تو. بهگونهای که آنان که به مصیبت مرگ تو دچار شدند، دیگر مصیبتها را از یاد بردند و همگان، یکسان در مصیبت مرگ تو عزادار شدند. اگر ما را به شکیبایی فرمان نداده بودی و از گریستن و زاری کردن منع نکرده بودی، آنقدر میگریستیم تا سرشکمان را به پایان رسانیم... در سوگ تو هر چه بیقراری کنیم بازهم اندک است.» (نهجالبلاغه، کلام ۲۲۶)
همچنین حضرت در سوگ اصحابشان اینطور میفرمایند: «کجایند برادران من که قدم در راه نهادند و همراه حق درگذشتند؟ عمار کجاست؟ ابن تیهان کجاست؟ ذوالشهادتین کجاست؟ کجایند همانندان ایشان، برادرانمان که با هم بر مرگ پیمان بستند و سرهایشان به سوی بزهکاران فرستاده شد، سپس علی (ع) دست در محاسن شریف و کریم خود زد و در گریه شد و بسیار گریست.» (همان، خطبۀ ۱۸۱)
به نظر میآید با توجه به این مسائل، گریه بر درگذشتگان اشکالی نداشته باشد؛ اما در جریان بازگشت از صفین، در هنگام ورود به کوفه، صدای نوحۀ زنان در مرگ شوهرانشان که در جریان جنگ به شهادت رسیده بودند را، شنیدند. حضرت به این مطلب، به شدت اعتراض کردند و فرمودند:
«أَتَغْلِبُکُمْ یَساؤکُمْ عَلی ما أَسْمَعُ؟ اَلا تَنْهَوَنهُنَّ عَنْ هذَا الرَّنینِ؟»
«چنانکه میشنوم زنان شما بر شما چیره شدهاند. چرا آنان را از ناله و زاری نهی نمیکنید.» (همان، حکمت ۳۱۴)
کلمۀ «رنین» به معنای حزن و اندوه شدید و نعرۀ جانخراش در هنگام گریه است. (بندر ریگی، محمد، المعجم الوسیط، ص ۸۰۹)
امیرالمؤمنین (ع) از این اصطلاح در مورد صدای شیطان در هنگام مبعث پیامبر (ص) استفاده میکنند و میفرمایند:
«لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةُ الشّیطانِ حینَ نَزَلَ الوَحْیُ عَلَیْهِ (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فَقُلْتُ یا رَسُولَ اللهِ ما هذِهِ الرَّنَّةُ؟ فَقالَ: هذا الشیطانُ»
«هنگامی که نازل میشد، صدای نالۀ شیطان را میشنیدم، میپرسیدمای رسول خدا، این صدای چیست؟ میفرمود: این صدای شیطان است.» (نهجالبلاغه، خطبۀ ۲۳۴)
استفاده از این کلمه به طور یکسان در نعرۀ شیطان هنگام بعثت و صدای نوحهسرایی زنان در شهادت همسرانشان، این مطلب را میرساند که گرچه مرثیهسرایی و عزاداری در فوت عزیزان اشکال ندارد، ولی افراد باید موقعشناس باشند. گاهی لازم است این عزاداریها، به دلیل احتمال سوءاستفادههای دشمن انجام نشود؛ لذا حضرت به نکتهای توجه داشتند که از نظر دیگران، مغفول مانده بود. بیتابی زنان در فقدان شوهرانشان، میتوانست روحیه زنان و مردان دیگر را تضعیف کند. با توجه به آنکه هنوز خطر، از بین نرفته بود و احتمالاً لازم میشد بسیج مجدد صورت پذیرد، اگر روحیه افراد پایین میآمد؛ که متأسفانه این اتفاق افتاده بود؛ دیگر حاضر نبودند در بسیج مجدد، به فرمان امام، پاسخ مثبت دهند.
حضرت در بازسازی فرهنگ مردم، اهتمام بسیار به خرج میدادند؛ لذا حتی در مورد طرز احترام گذاشتن به دیگران، حساس بودند. نوع احترام گذاشتن میتواند در اخلاق طرفین، تأثیر سوء بگذارد. بهعنوان مثال حضرت در مسیر حرکتشان به شام، به شهر انبار رسیدند. دهقانان شهر به رسم خودشان، از اسبها پیاده شده و پیشاپیش حضرت شروع به دویدن کردند. حضرت فرمودند: این چه کاری است که میکنید؟ گفتند: این عادت ما، در بزرگداشت فرمانروایان است. حضرت فرمودند:
«وَالله ما یْنْتَفِعُ بِهذا أَمَراؤُکُمْ وَاِنَّکُمْ لَتَشُقُّونَ بِهِ عَلی أَنْفُسِکُمْ فی دُنْیاکُمْ وَتَشْقَوْنَ بِهِ فی آخِرَتِکُمْ»
«قسم به خدا، این کاری است که امیرانتان از آن سود نبردند و شما، خود را در زندگی خود به مشقت میافکنید و در آخرت به بدبختی گرفتار میآیید.» (همان، حکمت ۳۶)
در کلام دیگری از حضرت، علت نهی از این نوع احترام گذاشتن به والی مشخص میگردد. در ذیل مطلبی که در مورد نوحهسرایی زنان بر شوهرانشان ذکر شد، آمده است که یکی از اصحاب حضرت به همراه امام (ع) به راه افتاد. امام (ع) سواره بود و او پیاده. پس به او فرمود:
«إرْجِعْ فَاِنَّ مَشْیَ مِثلِکَ مَعَ مِثْلیْ فِتْنَةٌ لِلْوالی وَمَذَلَّةٌ لِلْمُؤْمِنِ»
«بازگرد، پیاده رفتن، چون تویی در رکاب مثل منی، موجب فریب والی و مذلت و خواری مؤمنان شود.» (همان، حکمت ۳۱۴)
این نکته که در دو ماجرای فوق مشترک است، نکتهای است که مورد غفلت اصحاب قرار گرفته بود. آنها، گرچه از این نوع استقبال، تنها هدفشان، احترام گذاشتن به والی مورد علاقهشان بود، لکن از درجات شأن مسلمان و مؤمن غفلت کرده بودند.
اسلام، دین کرامت انسان است و حضرت به عنوان کسی که موظف به پیاده کردن اهداف متعالی اسلام است، باید به این ظرایف و دقایق، توجه کافی مبذول دارد؛ لذا بر اساس یک قانون کلی، با عبارت «مثلی» و «مثلَک» تکلیف آیندگان را نیز روشن میکند.