نویسنده: حمید رسایى
اللهم بلى، لاتخلو الارض من قائم لله بحجه، اما ظاهرامشهورا او خائفا مغمورا، لئلا تبطل حجج الله وبیناته. (1)
آرى! مشیت الهى، چنین تعلق یافته که زمین، از حجت او خالىنباشد و این برهانهاى خداوند، در روزگارى، همچون رسول اکرم ویازده امام معصوم، آشکار هستند و در عصرى دیگر، همچون امامعصر(عج) پنهان و در پس پرده غیبت. اما نکته مهم در کلام امامعلى(ع) اشاره به علتخالى نبودن زمین از حجت الهى است و این،بدان جهت است که رهنمودهاى روشنگر الهى از معنا تهى نشوند.
على(ع) در سخنى دیگر، وجود حجتهاى الهى را بازدارنده مسلماناناز تفرقه و تشتت مى داند:
اللهم انه لابد لک من حجج فى ارضک حجه بعد حجه على خلقک،یهدونهم الى دینک ویعلمونهم علمک کیلا یتفرق اتباعاولیائک. (2)
و اما آن گاه که این حجتخدا نیز در پس پرده غیبت قرار گرفت،عالمان دین،مسندنشینان این عرصه هستند; چراکه حضرت حجت، خودچنین فرموده که:
واما الحوادث الواقعه فارجعوا الى رواه حدیثنا، فانهم حجتىعلیکم وانا حجه الله علیهم. (3)
و اما در حوادثى که رخ مى دهد، به راویان حدیث ما مراجعه کنید;
چراکه آنان، حجت من بر شمایند و من، حجتخدا بر آنانم.
امام خمینى(ره) را بحق مى توان از حجتهایى نام برد که امامعصر(عج) به آن اشاره فرموده است. آن مرد الهى، سراسر زندگى اشرا مطابق بایدها و نبایدهاى دین محمد(ص) ساخت و جز حقنیندیشید و نگفت; و از این روى، هرگز دچار دوگانگى در اندیشهنشد و همواره در مسیر حق، قدم نهاد. اساسا مردان خدا که تمامىوجودشان غرق در بندگى خداى متعال است، چنین اند و دستورهاىانسان ساز ائمه اطهار(ع) تا آنجا با گوشت و پوست آنان آمیختهکه غیر از سخن حق نمى گویند; چنانکه على بن موسى الرضا(ع)توصیفشان فرموده است:
ان العبد اذا اختاره الله عز وجل لامور عباده شرح صدره لذلکو اودع قلبه ینابیع الحکمه والهمه العلم الهاما، فلمیعىبعده بجواب ولایحیر فیه عن الصواب. (4)
هنگامى که خداوند تعالى، بنده اى را براى [رهبرى و] تدبیرکاردیگر بندگانش برمى گزیند، به او سینه اى گشاده مى بخشد و درقلبش چشمه هاى حکمت را به امانت مى سپارد و دانش را به گونهاى خاص، به او الهام مى کند. از آن پس، در پاسخ به هیچ پرسشىدر نمى ماند و به سردرگمى دچار نمى شود.
و امام(ره) حقیقتا مصداق این سخن بود; چراکه در سخنان حکیمانهاو هیچ یک از پرسشهاى جامعه ما نبود که بى پاسخ مانده باشد. اومصداقى بود براى: (من یتق الله یجعل له مخرجا). (5)
ما در این نوشتار، در پى آنیم تا با جستارى در سخنان آن حکیمالهى، معیارهاى انتخاب مسئولان و کارگزاران نظام اسلامى راجستجو کنیم و سپس به تطبیق آن با سخنان گهربار معصومان(ع)بپردازیم.
و اما شرایط واگذارى مسئولیت در نظام جمهورى اسلامى از دیدگاهامام خمینى(ره) عبارت انداز:
1. وفادارى به اسلام و جمهورى اسلامى
در نظام اسلامى ایران که برپایه توحید و ایمان به خداى تعالىاستوار گشته است، اعتقاد به اسلام و شناخت آن به عنوان مکتبىکه در تمام شئون زندگى انسانها داراى برنامه و هدف است، وهمچنین وفادارى به احکام آن، از شرایط بدیهى و اولیه یک مسئولاست. امام(ره) بدین نکته چنین اشاره مى فرماید:
انتخاب اصلح براى مسلمین، یعنى انتخاب فردى که تعهد به اسلام وحیثیت آن داشته باشد. (6)
ملت مبارز متعهد، با مطالعه دقیق در سوابق اشخاص و گروهها،آراى خود را به اشخاصى دهند که به اسلام عزیز و قانون اساسى،وفادار باشند... انحراف از این امر مهم اسلامى، خیانتبه اسلامو کشور است و موجب مسئولیت عظیم است. (7)
چرا که اساسا کسى که اعتقاد به اسلام ندارد و تعهدى نسبتبهاحکام آن نشان نمى دهد، نمى تواند مجرى قوانین اسلام و احکامآن در جامعه دینى باشد; همان گونه که امام على(ع)، چنین شرطىرا در مورد رهبر مسلمانان بیان مى فرماید:
على الامام ان یعلم اهل ولایته حدود الاسلام والایمان. (8)
بر رهبر و امام است که مردمش را با قوانین اسلام و ایمان بهخداى تعالى آشنا سازد.
در دیدگاه دینى سیاسى امام راحل(ره)، فاصله اى میان اسلام وجمهورى اسلامى وجود ندارد; بلکه جمهورى اسلامى، نظام کاربردىقوانین اسلام و قرآن است که با راى قاطع مردم مسلمان، سامانیافته و از آن روى که استوانه هاى این نظام اسلام، برپایه هاىحقوقى قانون اساسى استوار است، امام(ره) در عین اعتقاد بهاسلام، اعتقاد به جمهورى اسلامى و قانون اساسى را نیز شرط یککارگزار صالح در نظام اسلامى مى داند. (9)
2. التزام و اعتقاد به ولایت فقیه
بر کسى پوشیده نیست که امروزه، نبود رهبرى واحد در جهان اسلام،از اسباب و علل ضعف و رکود مسلمانان است و در مقابل، وجودرهبرى جامع الشرایط و فقیهى آشنا به احکام الهى، از مهمترینعوامل به ثمر رسیدن حکومت دینى در کشور اسلامى ما بوده است.
ولایت فقیه جامع الشرایط، ضامنى است مطمئن بر اجراى احکام اسلامناب محمدى در زمان غیبت امام معصوم(ع). از این روى، اعتقاد بهمسئله رهبرى و ولایت فقیه در امر حکومت و نظارت بر آن، ازاساسى ترین شرایط یک کارگزار در حکومت دینى است; چرا که اساساحکومتى که براساس تایید و تنفیذ ولى امر برپا نشده باشد ومجریان آن از چنین رابطه اى با ولى برخوردار نباشند، نمىتواند یک حکومت دینى باشد.
بدین جهت، امام خمینى(ره) در سفارش به مردم، وجود چنین شرطى رادر یک کارگزار نظام اسلامى، لازم و ضرورى دانسته، مى فرماید:
ما اوصاف رئیس جمهور و اوصاف وکلایى[را] که بعد مى خواهید انشاء الله تعیین کنید، باید بگوییم و شما خودتان انتخاب کنید واز تفرقه و تفرق پرهیز کنید... [اصلح] شخصى است که تعهد بهاسلام دارد; اعتقاد به قوانین اسلامى دارد و در مقابل قانوناساسى، خاضع است و اصل صدودهم [آن را که] ظاهرا راجع به ولایتفقیه است، معتقد است و وفادار است نسبتبه او. یک همچو شخصى راشماها خودتان انتخاب کنید و گروههاى مردم را هم وادار کنید کهیک همچو شخصى را انتخاب کنند و از تفرقه بپرهیزید. (10)
از دیدگاه امام خمینى(ره)، چنانچه امور دولت اسلامى و کارگزارانآن با نظارت ولى فقیه که جانشین امام معصوم است انجامشود، حکومت دینى از آسیب و خطر در امان خواهد ماند; چرا کهولى فقیه براساس گزینه ها و شرایطى ولایت مى یابد که تا آنشرایط وجود دارد، خطرها و اشتباهات به حداقل مى رسد:
امر دولت اسلامى، اگر با نظارت فقیه و ولایت فقیه باشد، آسیبى بهاین مملکت وارد نخواهد شد. (11)
این تاکیدات، علاوه بر آنکه با استدلالات کلامى حجیت ولایت فقیهسازگار است، نشئتیافته از احادیثخجسته امامان معصوم(ع) دراطاعت از ولى فقیه است. (12)
امام صادق(ع) در جواب عمر بن حنظله که از ایشان در مورد مراجعهبه سلاطین یا قضات جور پرسید، شدیدا چنین کارى را منع نمود ودستور مراجعه به ولى فقیه جامع الشرایط را صادر نمود:
انظروا الى من کان منکم قد روى حدیثنا و نظر فى حلالناوحرامنا وعرف احکامنا، فارضوا به حکما، فانى قد جعلتهعلیکم حاکما، فاذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه، فانمابحکم الله قد استخف و علینا رد و الراد علینا الراد علىالله وهو على حد الشرک بالله. (13)
[در مواقع سردرگمى] به راویان حدیث ما و آنان که در حلال و حراماحکام ما نظر مى کنند و احکام ما را مى شناسند، مراجعه کنید وبه حکم آنان، راضى باشید. من آنان را بر شما حاکم و ولى قراردادم، پس اگر چنین ولى امرى حکمى داد و از او قبول نشد، حکمخدا سبک شمرده شده و ما را رد کرده اید، و کسى که با مامخالفت کند، با خدا مخالفت نموده و در مرز شرک به خدا قرارگرفته است.
بنابراین، اعتقاد و وفادارى به ولى امر، یکى از شرایطزمامداران از دیدگاه امام(ره) است.
3. برخوردارى از شعور سیاسى
در روایات ائمه اطهار(ع)، برخوردارى زمامداران از شعور و آگاهىسیاسى، به عنوان یکى از شرایط مهم و نگهدارنده عمود حکومتیادشده است و على(ع)، آن را باعث استوارى جامعه و استمرار حکومتدانسته است:
حسن السیاسه قوام الرعیه. (14)
سیاست نیکو، استوارى جامعه است.
من حسنتسیاسته دامت رئاسته. (15)
آنکه سیاستش نیکو باشد، ریاستش طولانى شود.
زمامدارى که قدرت تشخیص خیر و صلاح مسلمانان را ندارد و ازاستقلال لازم براى حفظ عزت مسلمانان برخوردار نیست، نمى تواندبه درستى ریاست نماید و حتى موجب ضررهاى جبران ناپذیر خواهدبود; چنانکه امام على(ع) مى فرماید:
سوء التدبیر، سبب التدمیر. (16)
سیاست نادرست، موجب نابودى [جامعه] است.
آفه الزعماء، ضعف السیاسه. (17)
آفت زمامداران، ناتوانى در بینش سیاسى است.
من قصر عن السیاسه، صغر فى الرئاسه. (18)
کسى که در سیاست کوتاه بین باشد، ریاستش کوچک شود.
امام خمینى(ره) نیز در بیان شرایط مسئولان نظام اسلامى، شرط بینشسیاسى را به جهت مقابله با دشمنان و حل و عقد امور، لازم وضرورى انگاشته است:
راى خود را به شخصى که... داراى بصیرت در امر دین و دنیا ومنزه از گرایش به شرق و غرب و مکتبهاى انحرافى و داراى دیدسیاسى است، بدهید. (19)
مجلس، اشخاص سیاسى لازم دارد; اشخاص اقتصاددان لازم دارد; اشخاصسیاستمدار لازم دارد; اشخاص مطلع بر اوضاع جهان لازم دارد. (20)
انتخاب اصلح براى مسلمین، یعنى انتخاب فردى که تعهد به اسلام وحیثیت آن داشته باشد و همه چیز را بفهمد; چون در مجلس، اسلامتنها کافى نیست; بلکه باید مسلمانى باشد که احتیاجات مملکت رابشناسد و سیاست را بفهمد. (21)
نکته قابل توجه در این بحث، اشاره به اخلاق سیاسى رایج در میانکارگزاران حکومتها در دنیاست. سیاست در عرف امروز، رسیدن بههدف است، با هر وسیله ممکن و به عبارت دیگر، تن دادن به قواعدو ملازمات بازى سیاسى است. چنین سیره اى، اختصاص به سیاستبازان امروز ندارد; بلکه سابقه آن به دوره زعامت اهل بیت(ع)نیز مى رسد. دشمنان اهل بیت(ع) از هر نیرنگ و وسیله اى براىدستیابى به اهداف خود، بهره مى جستند و در مقابل آنها،سیاستمداران تکلیف گرایى چون اهل بیت(ع)، همواره خط بطلان براین نگرش کشیده، آن را مردود و مطرود مى دانستند.
آنان به مفهوم رسمى سیاست، سیاستمدار نبودند; ولى فاقد بینشسیاسى نیز نبودند; بلکه مقیدات به اخلاق اسلامى، آنان را از اینراهکارها باز مى داشت; به طورى که على(ع) مى فرماید:
لولا ان المکر والخدیعه فى النار لکنت امکر الناس. (22)
اگر جایگاه فریب و نیرنگ در آتش دوزخ نبود، من فریبکارترینمردم بودم.
و در جاى دیگر مى فرماید:
هیهات! لولا التقى، لکنت ادهى العرب. (23)
هیهات که اگر پرهیزگارى نبود، من زیرک ترین عرب بودم.
بر این اساس، امام خمینى(ره) نیز که هشدارها و اندرزهایشبرگرفته از سیاستهاى معصومان(ع) است، استفاده از روشهاىناپسند و غیر اسلامى را در پیشبرد اهداف سیاسى، جایز نمىشمارد، هرچند هدف2 اسلامى باشد:
از آقایان کاندیداها و دوستان آنان، انتظار دارم که اخلاق اسلامىانسانى را در تبلیغ براى خود و کاندیداهاى خویش، مراعات واز هرگونه انتقاد از طرف مقابل که موجب اختلاف و هتک حرمتباشد، خوددارى نمایند که براى پیشبرد مقصود، ولو اسلامى باشد،ارتکاب خلاف اخلاق و فرهنگ، مطرود و از انگیزه هاى غیر اسلامىاست. (24)
4. تخصص و تعهد
از شرایط کارگزاران نظام اسلامى از دیدگاه امام خمینى(ره)، تخصصبه همراه تعهد آنان بوده است. از آنجا که دنیاى امروز به سمتعلمى تر شدن به پیش مى رود و علوم مختلف، در حال انفکاک وتجزیه به شاخه هاى خاص خود هستند، استفاده از متخصصان در رشتههاى مختلف، امرى است غیرقابل انکار. امام على(ع) در اهمیتتخصص و تخصصى نمودن امور مى فرماید:
قیمه کل امرء ما یحسنه. (25)
ارزش هر کس، همسنگ کارى است که انجام آن را به نیکویى مىتواند.
من اوما الى متفاوت خذلته الحیل. (26)
هر که خود را درگیر کارهاى متفاوت کند (و تخصص در یک کارنیابد)، از آشنایى با رمز و راز کارها بى بهره ماند.
قطعا تخصص، زمانى ارزش خواهد داشت که در اختیار اهداف عالىانسانى و الهى قرار گیرد; وگرنه ابزارى خواهد بود در جهت ظلمو ستم به مردم، و وسیله اى در به انحراف کشیدن آنان. از اینرو، در تعابیر متون اسلامى، تخصص در کنار تعهد به عنوان یکارزش مطرح شده است. امام خمینى(ره) بر همین اساس، تخصص باتعهد را به عنوان یکى از شرایط کارگزاران نظام اسلامى مطرحنموده است:
این مجلسى است که باید سیاست نه شرقى نه غربى را در جهان دوقطبى اجرا کند و احکام سیاسى و اجتماعى و اقتصادى و فرهنگىاسلام را که به طاق فراموشى سپرده شده بود و قرنها منزوى بود،به صحنه آورد; و چنین مجلسى است که قدرت روحى مافوق عادى وقدرت تشخیص مسائل پیچیده جهان و قدرت تصمیم گیرى هاى قاطع، بىگرایش به دو قطب الحادى و سرمایه دارى را لازم دارد... چنینمجلسى در کمیسیونهاى مختلفش کارشناسان و متخصصان متعهد و زبردست لازم دارد. (27)
تعهد به معناى امین بودن و خود را در قبال کار پذیرفته شده،مسئول دانستن است. آیات الهى و روایات منقول از ائمه اطهار(ع)نیز موید این نکته (همراهى تخصص و تعهد) است. قرآن کریم، درآیات خود به ما مى آموزد که باید کار را به دست کاردانبسپاریم; کسى که هم توانایى اجرایى انجام دادن کار را از نظرمدیریتى و اجرایى داشته باشد و هم پاسدار حقوق مردم بوده، نسبتبه آن، متعهد باشد. از این رو، آنجا که قید تخصص را ذکرنموده، آن را با قید (امانت) و (تعهد) قرین ساخته است.
در سوره نمل، در آنجا که داستان حضرت سلیمان(ع) و زن فرمانرواىیمنى بیان شده است، آمده که حضرت سلیمان(ع) از اطرافیان خودپرسید:
یا ایها الملا ایکم یاتینى بعرشها قبل ان یاتونى مسلمین. (28)
یکى از حضار مجلس در پاسخ به سلیمان(ع) گفت:
انا آتیک به قبل ان تقوم من مقامک، انى علیه لقوى امین. (29)
من آن را قبل از آنکه از مکانتبه پا خیزى، برایت مهیا مىسازم. همانا من بر این کار، توانا و امین هستم.
همراهى دو واژه (قوى) و (امین) در این آیه و آیات دیگر کهخواهد آمد، این نکته را مى فهماند که تخصص به تنهایى کافىنیست; بلکه امانت و تعهد نیز از شروط کارگزار اصلح است.
داستان موسى و دختران حضرت شعیب(ع) نیز به ارزش تعهد و تخصص،اشاره دارد. موسى(ع) پس از کمک به دختران حضرت شعیب(ع)، مورددعوت آن حضرت قرار مى گیرد و طبق نقل قرآن کریم، دختر شعیب(ع)به پدرش مى گوید:
یا ابت استاجره ان خیر من استاجرت القوى الامین. (30)
اى پدر! او را براى خدمت2 اجیرکن که همانا بهترین کارگزار وخدمتگذار است; [انسانى] توانمند و امین است.
یوسف(ع) نیز آن گاه که به مقام وزارت اقتصاد مصر رسید، در بیاناصلح بودن خود براى آن جایگاه فرمود:
اجعلنى على خزائن الارض انى حفیظ علیم. (31)
قرآن کریم، تخصص همراه با تعهد را در کوچکترین کارها تا حساسترین آنها لازم مى داند; از شبانى تا مقام وزارت و فرمانروایى.
امام امت(ره)، در سخنان خود که برگرفته از همین آیات الهى است،همواره تخصص را در کنار تعهد، لازم و ضرورى شمرده است; ازپذیرش مسئولیت هاى کوچک در نظام، چون عضویت در شوراى شهر تانمایندگى مجلس شوراى اسلامى و ریاست جمهورى:
اشخاصى [را] که متعهد هستند، اشخاصى که سالم هستند; اشخاصى[را] که بصیرت دارند و هیچ انحراف ندارند و در صراط مستقیمانسانیت هستند، به مجالس و مجلس شورا بفرستیم، تا این که انشاء الله اسلام به آن معنایى که هست، اسلام به این حقیقى کههست، در ایران پیاده بشود. (32)
افراد باید اولا مسلمان باشند و ثانیا معتقد به نهضتباشند;
امین باشند در کارهایشان; ایمان حقیقى داشته باشند; متعهدباشند نسبتبه احکام اسلام. (33)
[مردم،] یک اشخاصى [را] که امین هستند، اشخاصى [را] که معروفاند پیششان به امانت، به دیانت، به خدمتبه مردم، آنها راتعیین کنند. (34)
5. حسن سابقه و عدم احتمال انحراف
انسان، اساسا موجودى است اجتماعى و ناگزیر از ارتباط باهمنوعان خود است و از طرفى دیگر، موجودى است انتخابگر. انساندر نوع گزینش ها و ارتباطات خود، مى تواند به سراغ نیکان وپاکان رفته، نامى نیک از خود به یادگار نهد; همچنین مى تواندبا انسانهاى پست ارتباط داشته، در خدمت طاغوتها باشد.
از بهترین اسباب شناخت افراد، بررسى گذشته و خط سیر فکرى آنانو نیز نوسانات موجود در زندگى شان است و این خود، وسیله مناسبىاست در نقد و بررسى آنان. على(ع) در عهدنامه خود خطاب به مالکاشتر، او را از گزینش افرادى که با طاغوتها رابطه داشته اند،منع مى کند; چرا که همواره احتمال انحراف این اشخاص وجود دارد:
ان شر وزرائک من کان للاشرار قبلک وزیرا ومن شرکهم فىالاثام، فلایکونن لک بطانه. (35)
همانا بدترین وزیرانت، آنانى هستند که پیش از تو وزارت اشراررا به عهده داشته و در جنایتشان شریک بوده اند; پس به هیچ وجههمرازشان مگیر.
امام خمینى نیز با آگاهى کامل، چنین شرطى را در مورد کارگزاراننظام اسلامى لازم شمرده، نه تنها قطع و یقین به عدم انحراف راکافى نمى داند، بلکه احتمال انحراف در اشخاص را نیز خطرناک مىخواند:
باید به اشخاصى که احتمال انحراف در آنان مى رود، راى ندهند;
احتمال انحراف عقیدتى، اعمالى یا اخلاقى، باعث مى شود که بهچنین اشخاصى اعتماد نمى شود کرد و راى به آنان، موجب مسئولیتخواهد بود. (36)
افراد[ى که انتخاب مى شوند]، باید... سوابق انحراف و سوءنداشته باشند... و مخالف با طاغوت باشند. (37)
امام على(ع)، در ادامه نصیحتخود به مالک اشتر، به او سفارشنموده تا با نیکان رابطه برقرار سازد و آنها را بشناسد، تاکارگزاران نظام را از میان آنانى که از حسن سابقه برخوردارندو از خانواده هاى مذهبى و ریشه دار هستند، انتخاب نماید:
ثم الصق بذوى المروئات والاحساب واهل البیوتات الصالحهوالسوابق الحسنه... ثم انظر فى امور عمالک... وتوخ مناهل البیوتات الصالحه والقدم فى الاسلام المتقدمه. (38)
با کسانى در پیوند تنگاتنگ باش که از خانواده هاى ریشه دار وشایسته و داراى پیشینه اى درخشان اند... سپس در امورکارگزارانت، ژرف بنگر... و براى کارهایت کسانى را برگزین کهاز تجربه و نجابتبهره مندند و از خانواده هاى ریشه دار وشایسته و پیشتاز پیش از پیروزى اسلام هستند.
على(ع) در ادامه سخن، علت این نوع انتخاب را چنین بیان مىفرماید:
فانهم جماع من الکرم وشعب من العرف... فانهم اکرم اخلاقاواصح اعراضا واقل فى المطامع اشرافا وابلغ فى عواقب الامورنظرا. (39)
اینان به مجموعه اى از بزرگوارى ها آراسته اند و ریشه در ارزشها و نیکى ها دارند... چنین کسانى، در اخلاق برترند و درآبرومندى، سالمتر; به آزمندى هاى مادى کمتر چشم دارند و بهپایان کارها بیشتر مى اندیشند.
امام امت(ره) نیز بر همین اساس، حسن سابقه را در میانکارگزاران و مدیران، یکى از شرایط انتخاب معرفى نموده است:
امید است ملت مبارز متعهد، با مطالعه دقیق در سوابق اشخاص وگروه ها، آراى خود را به اشخاصى دهند که... به حسن سابقه وتعهد به قوانین اسلام... معروف و موصوف باشند. (40)
از نکات قابل توجه در میان هشدارهاى آن حکیم الهى، توصیه بهمراقبت و فریب نخوردن از سیاستبازان و منافقان است:
خوف آن دارم که تبلیغات براى اشخاصى که به اسلام و جمهورى اسلامىاعتقاد ندارند و اعمال و گفتار آنان در این یک سال، شاهد آناست و اکنون براى راه پیدا کردن به مجلس و براى کارشکنى وجنجال در محیط مقدس مجلس شوراى اسلامى، خود را هوادار اسلام ومسلمان جا مى زنند، در قشرى از ملت و جوانان پاکدل، تاثیر کندو آراى مقدس خود را به کسانى دهند که به نفع اجانب، با اسلام وجمهورى اسلامى مخالفت اساسى دارند. (41)
این هشدارهاى دلسوزانه نیز برگرفته از تعالیم مکتب على(ع) استکه مى فرماید:
ثم لا یکن اختیارک ایاهم على فراستک واستنامتک وحسن الظنمنک، فان الرجال یتعرفون لفراسات الولاه بتصنعهم وحسنخدمتهم ولیس وراء ذلک من النصیحه والامانه شىء ولکناختبرهم بما ولوا للصالحین قبلک، فاعمد لاحسنهم کانفى العامه اثرا و اعرفهم بالامانه وجها فان ذلک دلیل علىنصیحتک لله و لمن ولیت امره. (42)
مبادا در گزینش مسئولان و کارگزاران خود، بر تیزهوشى و شناختشخصى و خوش باورى خویش تکیه کنى که فرصت طلبان جامعه، مىکوشند تا با تصنع و خوش خدمتى، خود را در نگاه زمامدارانبیارایند; در حالى که در پس آن نقاب تزویر، نشانى از امانت ودلسوزى ندارند. آنچه مى تواند در شناختت ملاک آزمون باشد،چگونگى همکارى آنان با شایستگان پیش از توست. پس بر کسانىتکیه داشته باش که از خود در میان انبوه مردم، خاطره هایىزیباتر به یادگار گذاشته اند و به امانت، شهره ترند، که اینباریک بینى، خیرخواهى تو را براى خدا و ولیتبه اثبات رساند.
6. اخلاق اسلامى
در آیات الهى و روایات معصومان(ع)، خلق نیکو، حکمت نهایى وحى وعلتبعثت پیامبر اکرم عنوان شده است. خداوند در قرآن، اخلاقنیکوى پیامبر(ص) را باعث استحکام حکومت و جذب مردم دانستهاست:
فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلبلانفضوا من حولک.
از پرتو رحمت الهى، در برابر آنان نرم و مهربان شدى، و اگرخشن، تندخو و سنگدل بودى، از اطراف تو پراکنده مى شدند.
در دستورات ائمه اطهار(ع)، علاوه بر آنکه عامه مردم به کسب خلقالهى تشویق شده اند، نسبتبه مدیران و مسئولان جامعه اسلامى نیزاهتمام خاصى شده است. امام على(ع) خطاب به کسانى که خود راپیشواى مردم قرار مى دهند، مى فرماید:
من نصب نفسه للناس اماما فلیبدا بتعلیم نفسه قبل تعلیمغیره ولیکن تادیبه بسیرته قبل تادیبه بلسانه ومعلم نفسهومودبها احق بالاجلال من معلم الناس ومودبهم. (43)
هر که خود را پیشواى مردم سازد، باید که پیش از تعلیم مردم بهتعلیم خود بپردازد و با عملش تادیب نماید، نه زبانش; و آنکهخود را تعلیم دهد و با ادب سازد، شایسته تر به احترام است تاآنکه[فقط] مردم را تعلیم مى دهد و ادب مى آموزد.
امام خمینى(ره) که خود، تبلورى از اخلاق انبیا و اوصیا بود وبراساس همین آیه شریف، ملتى را به دور خود جمع نمود، مىفرماید:
در مسائل، ملایمت و جهت رحمت، بیشتر از جهتخشونت تاثیر مىکند. من در زمان اختناق رضاخانى، وقتى در مدرسه فیضیه صحبت مىکردم، آن گاه که از جهنم و عذاب الهى بحث مى کردم، همه خشکشانمى زد; ولى وقتى از حمتحرف مى زدم، مى دیدم که دلها نرم مىشود و اشکها سرازیر مى گردد و این، تاثیر رحمت است. با ملایمت،انسان بهتر مى تواند مسائل را حل کند تا شدت. (44)
معاذ بن جبل که فرستاده پیامبر اکرم به منطقه یمن بود، مىگوید:
آخر ما اوصانى به رسول الله حین وضعت رجلى فى الغرز انقال: احسن خلقک للناس یا معاذ بن جبل! (45)
آخرین سفارش رسول خدا، آن گاه که پا در رکاب اسب نهادم، اینبود: اى معاذ بن جبل! اخلاقت را با مردم نیکو کن.
چرا که به فرموده امام على(ع):
لا یراس من خلا عن الادب. (46)
سرپرست و رئیس نمى شود کسى که از ادب [و اخلاق اسلامى] بهره اىنبرده است.
و مالک اشتر نخعى را از استفاده از چنین اشخاص منع مى کند:
فول على امورک خیرهم واخصص رسائلک التى تدخل فیها مکائدکواسرارک باجمعهم لوجوه صالح الاخلاق. (47)
کارهایت را به بهترین آنها[کارگزارانت] بسپار و نامه هاى سرى ونقشه ها و طرحهاى مخفى خود را در اختیار کسى بگذار که داراىنیکوترین اخلاق باشد.
امام امت(ره) نیز در سفارش خود به ملت ایران، بر همین اصل مهمتکیه نموده، سفارش مى کند که نمایندگانى انتخاب نمایند که مزینبه اخلاق اسلامى باشند:
وکیلهایى که آراسته هستند به اخلاق خوب، متعهد هستند به اسلام...
را انتخاب کنید. (48)
مجلس، مجلس اسلامى است و باید اخلاق همه در انتخابات هم اخلاقاسلامى باشد. (49)
7. ساده زیستى
گرفتار جاذبه هاى دنیایى و تجملات زندگى مادى شدن، از آفات اصلىیى است که هر کارگزار و مدیرى را تهدید مى کند. آنانى از اینمهلکه جان سالم به در مى برند که نفس سرکش را رام کنند و بهفرموده امیرالمؤمنین، دنیا را سه طلاقه نمایند.
امام خمینى(ره) که نمونه کاملى از این گونه مردان بود، خطاب بهمسئولان نظام اسلامى مى فرماید:
اگر مى خواهید بى خوف و هراس، در مقابل باطل بایستید و از حقدفاع کنید و ابرقدرتان و سلاحهاى پیشرفته آنان و شیاطین وتوطئه هاى آنان، در روح شما اثر نگذارد و شما را از میدان بهدر نکند، خود را به ساده زیستن عادت دهید و از تعلق قلب بهمال و منال و جاه و مقام بپرهیزید. مردان بزرگ که خدمتهاىبزرگ براى ملتهاى خود کرده اند، اکثرا ساده زیست و بى علاقه بهزخارف دنیا بوده اند; چرا که با زندگانى اشرافى و مصرفى، نمىتوان ارزشهاى انسانى اسلامى را حفظ کرد. (50)
تجارب امام(ره) و اندرزهاى ایشان، همگى نشئتیافته ازهشدارهایى است که ائمه اطهار(ع) گوشزد مى کردند; همان گونه کهاز نامه امام على(ع) به منذر بن جارود عبدى که گزارش گرایشاو به دنیا و خیانتهایش به امام(ع) رسیده بود همین معانىفهمیده مى شود:
تعمر دنیاک بخراب آخرتک و تصل عشیرتک بقطیعه دینک! ولئن کانما بلغنى عنک حقا لجمل اهلک وشسع نعلک خیر منک ومن کانبصفتک فلیس باهل ان یسد به ثغر او ینفذ به اثر اویعلى له قدر، او یشرک فى امانه، او یومن على خیانه. (51)
دنیایت را به بهاى ویرانى آخرت خویش، آبادان مى کنى و با گسستناز دین و دیانت، فقط به خویشاوندان خویش مى رسى! راستى که اگراین گزارش صحیح باشد، شتر قبیله تو و میخ کفشت، نزد من، باارزش تر از خود توست; و کسى که ویژگى هایى چون تو داشته باشد،شایسته آن نیست که روزنه هاى نفوذ دشمن، با وجود او سد شود;
قانونى به اجرا درآورد; منزلتى والا بیابد; در امانتى شریک شودو یا از ارتکاب هر خیانتى، مصون انگاشته شود.
اگر مسئولان نظام اسلامى در زندگى عملى خود، ساده زیستى را بهنمایش ننهند، چگونه مى توانند درد و رنج محرومان را درک کنندو به فکر رفع محرومیت هاى آنان باشند. از این روى، امامعلى(ع)، کسانى را که دندان طمع به دنیا را هنوز از وجود خودخارج نساخته اند، شایسته رسیدن به مناصب مدیریت در جامعه نمىداند:
انما یستحق السیاده... من لاتفره المطامع. (52)
همانا کسى مستحق سرورى[اجتماع] است... که چیزهاى طمع انگیز، اورا فریب ندهد.
و رسول اکرم در بیان سادگى مسئولان نظام اسلامى مى فرماید:
امیر القوم، اضعفهم دابه. (53)
آقا و بزرگ اجتماع، کسى است که از ساده ترین مرکب استفاده مىکند.
از این رو، مى بینیم حضرت امام(ره) نیز در بیان شرایطکارگزاران نظام اسلامى، بر وجود افرادى که ساده زیستى را بهعنوان یک اصل پذیرفته اند، تاکید نموده در وصیتنامه الهىسیاسى خود، انتخاب از میان آنان را لازم مى شمرد:
ملت... توجه داشته باشند، رئیس جمهور و وکلاى مجلس، از طبقه اىباشند که محرومیت و مظلومیت مستضعفان و محرومان جامعه را لمسنموده و در فکر رفاه آنان باشند، نه از سرمایه داران و زمینخواران و صدرنشینان مرفه و غرق در لذات و شهوات که تلخىمحرومیت و رنج گرسنگان و پابرهنگان را نمى توانند بفهمند. (54)
8. حامى و خدمتگزار مستضعفان
وظیفه اصلى مسئولان نظام دینى الهى، رعایتحال توده مردممحروم و ضعیف است. در سخنان معصومان(ع)، سفارش شده است که هرمسئولى باید مقام و منصب خویش را امانتى الهى بداند و همگان رااز عدل و احسان خود، بهره مند سازد; ولى در عین حال، اهتمامبه امور محرومان و مستضعفان، مورد تاکید قرار گرفته است; چراکه اگر زمامداران حکومت، نسبتبه محرومان و مرفهان یکسانبیندیشند و دستگیر کسانى که حقوقشان از بین رفته نباشند، آننظام، ناپایدار خواهد بود. على(ع) در سفارش خود به مالک اشتراز رسول خدا نقل مى کند:
لن تقدس امه لایوخذ للضعیف فیها حقه من القوى غیر متتعتع. (55)
هیچ امتى که در آن با صراحت و بى لکنت، حق ناتوان از زورمندبازگرفته نشود، از ستم، پاکسازى نگردد.
آن حضرت در نامه دیگرى به مسئولان امر صدقه مى فرماید:
بوسى لمن خصمه عندالله الفقراء والمساکین والسائلونوالمدفوعون والغارمون وابن السبیل (56)
بدا به حال کسى که تهیدستان، زمینگیر شدگان، گدایان، آوارگان،بدهکاران و در راه ماندگان جامعه در پیشگاه خدا دشمن او باشند!
امام خمینى(ره) نیز در بیان صفات مسئولان نظام طاغوت، آنان راچنین توصیف کرده است:
مجلس دیروز، نمى توانستبه فکر محرومین باشد، براى اینکه محرومدر آن نبود. (57)
مجلس شورا هم نمى خواهیم از طبقه بالا درستبشود. مجلس شورا مىخواهیم از آدمهایى [درستبشود] که متوجه اند به اینکه به اینملت چه گذشته است. (58)
از دیدگاه ائمه اطهار(ع) و شاگردان برجسته آنان همچونامام(ره)، در نظام اسلامى، گرایش به محرومان و مستضعفان وحمایت از آنان، از شرایط اساسى سیاستگذاران است; چراکه بهفرموده رسول خدا چنین نظامى از ظلم و ستم، مبرا نیست.
در نظام اسلامى، چنانچه مسئول امور مسلمانان، خود را وامدارمرفهان بى درد نماید، نمى تواند حامى و خدمتگزار فقرا وضعیفان جامعه باشد. امام على(ع) در نامه خود به عثمان بن حنیف(که بر سر سفره اى رنگین حاضر شده بود)، چنین برخروشیده است:
اما بعد; یابن حنیف! فقد بلغنى ان رجلا من فتیه اهلالبصره دعاک الى مادبه فاسرعت الیها تستطاب لک الالوانوتنقل الیک الجفان، وماظننت انک تجیب الى طعام قومعائلهم مجنو وغنیهم مدعو. (59)
اما بعد; اى پسر حنیف! به من گزارش رسیده است که مردى از اشرافبصره، تو را به بزم خویش فراخوانده و تو دعوتش را به گرمىپذیرفته اى و به میهمانى اش شتافته اى; در آنجا غذاهاىرنگارنگ و لذیذ تدارک دیده بودند و در ظروف شاهانه اى ریختند.
مرا گمان نبود که تو پذیراى طعام قومى باشى که تهیدستانشان رامى رانند و توانگرانشان را فرا مى خوانند.
و امام امت(ره) نیز در پیامى که به (منشور انقلاب) شهرت یافت،مى فرماید:
آنهایى که در خانه هاى مجللى، راحت و بى درد آرمیده اند و فارغاز همه رنجها و مصیبتهاى جانفرساى ستون محکم انقلاب وپابرهنگان محروم، تنها ناظر حوادث بوده اند و حتى از دور همدستى بر آتش نگرفته اند، نباید به مسئولیت هاى کلیدى تکیهکنند; که اگر به آنجا راه پیدا کنند، چه بسا انقلاب را یکشبهبفروشند. (60)
مسئولانى مى توانند به فکر محرومان باشند که خود را چونخدمتگزارى در اختیار آنان بدانند و با آنها در ارتباط بوده، درد دل آنان را بشنوند و براى حل مشکلات آنان، اقدام نمایند;
نه آنکه خود را در حصار واسطه ها و مشغله هاى کارى، محصورسازند; چرا که به فرموده على(ع)، چنین خصلتى از قبیح ترینخصائص یک مسئول است:
تسعه اشیاء قبیحه وهى من تسعه انفس اقبح... القطعیه منالروساء. (61)
نه چیز است که [سر زدن آنها از هر کس] زشت است; ولى از طرف نهکس زشت تراست... [یکى از آنها] قطع ارتباط [با مردم]، توسطروسا [ى کشور] است.
امام على(ع) بر این اساس، خطاب به مالک اشتر مى فرماید:
فلا یشغلنک عنهم بطر ، فانک لاتعذر بتضییع التافه لاحکامکالکثیرالمهم فلا تشخص همک عنهم ولا تصعر خدک لهم...
واجعل لذوى الحاجات منک قسما تفرغ لهم فیه شخصک وتجلس لهم مجلسا عاما فتتواضع فیه لله الذى خلقک. (62)
پس هرگز مباد که سرمستى ریاست، از آنان بازت دارد; چرا کهانجام گرفتن کارهاى فراوان و مهم، پوزشى براى بر زمین ماندنمسئولیت هاى پیش پا افتاده نیست. پس اندیشه از آنان برمدار وروى برمگردان... براى کسانى که نیازمند مراجعه به تو هستند،بخشى از وقتخود را آزاد بگذار که شخصا آماده پذیرفتنشان باشىو در جلسه اى همگانى، با آنان حضور یابى. پس براى همانخداوندى که تو را آفریده است، فروتن باش.
امام راحل(ره) نمونه بارز اجراکننده دستورهاى اهل بیت(ع) بود;
تا آنجا که خود را خادمى کوچک در برابر امت مسلمان مى دانست.
ایشان مى فرماید:
من عادت به تشریفات ندارم که مثلا بین من و کسى واسطه باشد،ارتباط باشد. این، برخلاف ادب اسلام است. من در اختیار همهآقایان هستم، به مقدارى که قدرت داشته باشم. (63)
اگر به من بگویند خدمتگزار، بهتر از این است که بگویند رهبر.
رهبرى مطرح نیست; خدمتگزارى مطرح است. اسلام، ما را موظف کردهکه خدمتبکنیم. (64)
و خطاب به ملت ایران، انتخاب چنین افرادى را توصیه مى نماید:
راى خود را به شخصى که متعهد به اسلام و خدمتگزار به ملت و کشورو حامى مستضعفان... است، بدهید. (65)
یک اشخاصى [را] که... معروف هستند به خدمتبه مردم،... تعیینبکنند. (66)
9. وطن دوستى و حفظ منافع کشور
یکى دیگر از شرایط مسئولان نظام اسلامى از دیدگاه امامخمینى(ره)، وجود حس وطن دوستى در آنان است. ایشان در مقاطعمختلف، به این نکته اشاره نموده است:
افراد سالم، افراد وطنخواه، افراد وطن دوست، افرادى که نه شرقىباشند و نه غربى; بلکه در صراط مستقیم اسلامیت و انسانیتباشند، انتخاب کنید و به آنها راى بدهید. (67)
اشخاصى که صحیح اند; اشخاصى که متدین اند; اشخاصى که ملىهستند; اشخاصى که چپى و راستى نیستند; اینها را تعیین بکنند;
در رئیس جمهور همان طور، در وکلایشان هم همین طور. (68)
اما اینکه چنین سخنانى با دیدگاه رهبرى که به وجود مرزجغرافیایى میان ملل مسلمان، اعتقادى نداشت و مسلمانان راداراى یک مرز، آن هم مرز اعتقادى اسلام مى دانست و از طرفى،اسلام را سیلى خورده از طرف ملى گراها مى دانست، چگونه قابلجمع است، نکته اى است که با کاوش در روایات ائمه اطهار(ع) وسخنان دیگر آن رهبر فقید، قابل حل است. همان طور که از سخنانامام(ره) آشکار است، ایشان، آن گاه که وطن دوستى را به عنوانیکى از شرایط کارگزاران نظام اسلامى مطرح مى سازد، آن را باقیدهاى (نه شرقى، نه غربى) و (نه چپى و نه راستى)، و (صراطمستقیم اسلامیت) مقید مى نماید و با اضافه نمودن این قیود،جنبه هاى منفى و خطرناک وطن گرایى را نفى مى کند.
نکته قابل توجه این است که اساسا در اسلام، تمام رابطه هاى فردىو اجتماعى، براساس معیارهاى دینى نقش مى بندد و نه معیارهاىقومى و قبیله اى، و بر این اساس، در مسئله ازدواج و ارث، منزلواحد و یا وطن مطرح نیست.
چگونه مى توان وطن دوستى را به طور مطلق پذیرفت، در حالى کهرسول خدا فرموده است:
من سمع رجلا ینادى یاللمسلمین، فلم یجبه فلیس بمسلم. (69)
هر که بشنود کسى ندا مى دهد: (اى مسلمانان!) و او را جوابنگوید، پس مسلمان نیست.
على(ع) نیز حفظ مرزهاى مسلمانان را از وظایف کارگزاران خوددانسته، مى فرماید:
ذد عن شرائع الدین وحط ثغور المسلمین. (70)
شریعت را[از خطرها و شبهات] نگه دار و مرزهاى مسلمانان را حفظکن.
امام(ره) نیز مانند رسول خدا(ص) و على بن ابى طالب(ع)، قائل بهمرزهاى جغرافیایى نبود و مى فرمود:
ملى گرایى، ملت ایران را در مقابل سایر ملتهاى مسلمین قرار مىدهد. (71)
این ملى گرایى، اساس بدبختى مسلمین است. (72)
نهضت ما اسلامى است، قبل از آنکه ایرانى باشد. (73)
و اما اینکه حضرت امام(ره)، وطن دوستى را (با تمام خطرهاى آن)از شرطهاى یک کارگزار در نظام جمهورى اسلامى مى داند نیزبرخاسته از درس آموزى ایشان در مکتب اهل بیت(ع) است; چرا کهعلى(ع) یکى از اسباب آبادانى شهرها را حب وطن برشمرده است:
عمرت البلدان بحب الاوطان. (74)
آبادانى شهرها به واسطه علاقه به وطن هاست.
وجود چنین صفتى در انسان، باعث مى شود تا در عین حالى که بهفکر دیگر مسلمانان و در اندیشه رهایى آنان از مشکلات است، بهفکر مردم وطن خود نیز باشد و براى رفع مشکلات آنان، اقدامنماید.
از دیگر شرایط ذکر شده در کلام امام(ره) براى کارگزاران، (مقدمنمودن مصالح امت اسلامى بر مصلحتخود) است:
امید است ملت مبارز متعهد، با مطالعه دقیق در سوابق اشخاص وگروهها، آراى خود را به اشخاصى دهند که... به خیرخواهى امت،معروف و موصوف باشند. باید ملتشریف بداند که انحراف از اینامر مهم اسلامى، خیانتبه اسلام و کشور است و موجب مسئولیتعظیم. (75)
من متواضعانه از شما مى خواهم که حتى الامکان در انتخاب اشخاص،با هم موافقت نمایید... و سرنوشت اسلام و کشور را به دست کسانىدهید که منفعتخود را بر مصلحت کشور، مقدم ندارند. (76)
چرا که چنین انتخابى، به فرموده على(ع)، باعث استوارى سخن ودلائل گوینده مى شود و براى زیردستان بهتر است:
احب لعامه رعیتک ما تحب لنفسک و اهل بیتک و اکره لهم ماتکره لنفسک واهل بیتک; فان ذلک اوجب للحجه واصلحللرعیه. (77)
آنچه براى خود و خانواده ات مى پسندى، براى مردم نیز دوستبدارو آنچه براى خود نمى خواهى، براى آنان نیز مخواه. در حقیقت،این صفت، سخن تو را پایدارتر مى سازد و براى زیردستان بهترخواهد بود.
و در روایت دیگرى، این امر را از حقوق مردم بر والى بیان کردهاست:
من حق الراعى ان یختار لرعیته یختاره لنفسه. (78)
از حقوق مردم که برعهده والى است، این است که هر چه براى خودشبرمى گزیند، براى مردم نیز بخواهد.
10. شجاعت
یکى دیگر از معیارهاى انتخاب کارگزاران نظام اسلامى از دیدگاهامام خمینى(ره)، شجاعت و جسارت آنان در دفاع از حق است. نهالنوپاى اسلام، با شجاعتبى نظیر پیامبر اکرم و امیرمومنان على(ع)غرس شد و سپس به وسیله ائمه اطهار(ع) آبیارى گشت و پس از غیبتحضرت ولى عصر(عج) نیز شجاعت آن امام، همام در دل مومنانحقیقى، بخصوص عالمان مهذب، وارد شد تا با سختکوشى در راهاعتلاى دین، زمینه ظهور حضرتش را فراهم آورند.
امام خمینى(ره) خود، یکى از مصادیق آشکار این گونه افراد بودکه با شجاعتش اسلام ناب محمدى را به عرصه بین المللى کشاند وبراى بقاى آن، یکى از معیارهاى انتخاب مسئولان نظام اسلامى رانیز وجود شجاعت در آنها بیان نمود:
کسانى را که انتخاب مى کنید، باید مسائل را تشخیص دهند; نه ازافرادى باشند که اگر روس یا امریکا یا قدرت دیگرى تشرىزد،بترسد. باید بایستند و مقابله کنند. (79)
همان گونه که اشاره شد، شجاعت، از شرایط لازم زمامداران نظاماسلامى است; زیرا بدون وجود چنین صفتى، آنان نمى توانند مجریاناحکام الهى باشند و تحت تاثیر فشارهاى دشمنان اسلام واقع شده،قافیه را خواهند باخت. چنانچه امام على(ع) در بیان شرایط رهبرو مسئول جامعه اسلامى مى فرماید:
یحتاج الامام الى قلب عقول ولسان قوول وجنان على اقامه الحقصوول. (80)
رهبر و امام[جامعه]، به ذهنى تیز و زبانى پرتوان و گویا، و دلىپر جرئتبراى اقامه حق، نیازمند است.