تاریخ انتشار : ۱۲ مهر ۱۳۹۳ - ۱۰:۳۰  ، 
کد خبر : ۲۶۹۹۴۷

بازاندیشی ایران محمد توکلی طرقی


علی مرشدی‌زاد

کتاب بازاندیشی ایران نوشته‌ی محمد توکلی طرقی از جمله متون ارزشمندی است که با نگاهی تازه به تاریخ ایران، می‌کوشد جنبه‌های پنهان تاریخ ایران، می‌کوشد جنبه‌های پنهان تاریخ را با توجه به فرایند هویت‌سازی به خواننده بنمایاند. این کتاب در سال 2001 توسط انتشارات ‌Palgrave انتشار یافته و البته کتاب مشابهی نیز به قلم همین نویسنده – به زبان فارسی – با عنوان تجدد بومی و بازاندیشی تاریخ از سوی نشر تاریخ ایران منتشر شده است. اگر چه این دو کتاب به لحاظ محتوایی مشابهت‌هایی دارند، ولی با مطالعه و مقایسه‌ی این دو روشن می‌شود که نویسنده متن فارسی را نه به صورت ترجمه‌ی متن انگلیسی، بلکه به صورت اهتمامی نو ارایه کرده است.

متن فارسی اگر چه به لحاظ نقل و قول‌های مستقیمی که از متون اساطیری، باستانی و کلاسیک دارد، برای خواننده‌ی فارسی زبان ارزشمند و جذاب است و شیوه‌ی نگارش نیز قوت و استحکام کار را دو چندان می‌سازد، ولی فاقد مباحث ارزشمند نظری ارایه شده در متن انگلیسی است. متن انگلیسی دارای چارچوبه‌ای مبتنی بر نظریات مربوط به هویت است که نویسنده سعی کرده است این مباحث را در متن فارسی به حداقل برساند.

موضوع اصلی کتاب، تعاملات هویت ایرانی با هویت‌هایی است که ایرانیان به خوبی با آن ارتباط داشته‌اند؛ و نویسنده، مراحل مختلف تاریخ و برخوردها و تاثیر‌گذاری این هویت‌ها را با یکدیگر مورد بررسی دقیق قرار داده است. نقطه‌ی تمرکز و دغدغه‌ی اصلی نویسنده، بحث تجدد است و تجدد را به عنوان روندی «هم زمان جهانی و بومی» معرفی می‌کند که باعث دگرگونی انسان‌ها، نهادهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی شد. نکته‌ی جالب در نگاه نویسنده، توجه به مساله تجدد به عنوان جریانی دو سویه است. هم چنان که ملت‌های غیر غربی از ورود هویت غربی به عنوان هویتی دیگر تاثیر پذیرفتند، غربی‌ها هم با آشنایی با هویت‌هایی دیگر با بازشناسی خود پرداختند.

اگر چه این کتاب به صورت مجموعه‌ی مقالات ارایه شده است، و هر کدام از فصول کتاب، مقالاتی  مجزا محسوب می‌شوند؛ نوعی پیوستگی میان مطالعات وجود دارد؛ پیوستگی از حیث موضوع و از حیث تسلسل تاریخی که از سده‌های دوازده و سیزده ه.ق / هجدهم و نوزدهم میلادی، یعنی، آغاز ارتباط فرهنگی ایران با هند و فرنگ آغاز می‌شود و تا زمان معاصر امتداد می‌یابد.

نویسنده در دیباچه‌ی متن انگلیسی می‌نویسد: کتاب بازاندیشی ایران محصول یک سفر فکری است که با انقلاب ایران در سال 1979 آغاز شد و سپس به کشف [جنبه‌های] مدرنیته، شرق‌شناسی، ملی‌گرایی و نوشتن در باب تاریخ انجامید. به بیانی دیگر، نارضایتی نویسنده از تحلیل‌ها و تبیین‌های ارایه  شده در باب انقلاب ایران، وی را بر آن داشته است که به بررسی هویت مدرن ایران بپردازد. این کاوش، وی را به سمت متون اساطیری، که از زردشتیان پارسی مقیم هند به جای مانده، مطالعات شرق‌شناسی در هند هدایت کرده است. پس از این مطالعات، توجه نویسنده به تاثیر این متون بر متفکران ایرانی جلب شد. وی معتقد است با انتشار و عمومیت یافتن متون اساطیری از اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم، متفکران ایرانی سبک و سیاق نگارش و نوع نگاه آنان را پسندیدند و از آن الگو گرفتند، که از آن جمله نگارش پارسی سره و توجه به هویت ایران باستان بود.

کتاب بازاندیشی ایران، پروژه‌ای تاریخ‌نگارانه است که مدرنیته را سرآغاز فصلی جدید و دوره‌ای تاریخی می‌داند که با «غربی شدن» و ایجاد دولت متمرکز آغاز شد. نویسنده معتقد است جدا کردن مدرنیته از تاریخ، باعث درک نادرست آن می شود و این مطلبی است که برخی از نویسندگان ایرانی نیز به آن توجه کرده‌اند؛ چنان که داریوش شایگان معتقد است، به عنوان یک تمدن بزرگ آسیایی، سه قرن در تعطیلات تاریخ بوده‌ایم یا رضا داوری معتقد است که گذشته غرب، آینده‌ی ماست.

نویسنده معتقد است که در این کتاب درک متفاوتی از مدرنیته و ملی‌گرایی ارایه داده است؛ بدین صورت که به جای تکیه بر عقلانیت و فراگیری، به موضوع همزمانی یک فزایند جهانی پرداخته است که باعث در هم آمیزی و التفاط فرهنگ‌ها و ابداع خودآگاهی ملی شده است. کتاب به بخش فراموش شده‌ای از ایران نیز توجه کرده است و آن حوزه‌ی فارسی‌گو و فارسی‌نویس هند است. کتاب تجدد بومی و بازاندیشی تاریخ از حیث موضوعی با نحوه‌ی هویت‌یابی ایرانیان سروکار دارد. نویسنده در این کتاب می‌کوشد نوع نگاه ایرانیان را به خود و دیگران مورد بررسی قرار دهد بدین ترتیب، به اعتقاد نویسنده در آستانه‌ی ورود ایران به عصر مدرن شاهد بازتعریف ایران از حیث زمان هستیم. ایرانیان نگاه خود را به تاریخ عوض می‌کنند و تاریخ را دیگر به صورت امری دورانی نمی‌بینند، بلکه آن را به صورت خطی یا به تعبیر نویسنده به صورت پوینده (در مقابل چرخنده) می‌بینند و این باعث می‌شود که بتوانند استمرار هویت را مدنظر قرار دهند.

روشنفکران و نویسندگان ایرانی برای برجسته ساختن هویت ایرانی در نوشته‌های خود، ابتدا آن را از مولفه‌ها و عناصر عربی پیراسته می‌کنند، و سپس آن هویتی را تعریف می‌کنند که به زعم آن‌ها با هویت مدرن و فرنگی تعارضی ندارد.

نویسنده هم‌چنین تعریف ایرانیان از وطن و پادشاه را نیز مطرح می‌کند. وطن در نگاه ایرانیان، مادر (مام وطن) محسوب می‌شود و این مادر دل شکسته و رنج دیده، پیوسته دست استمداد به سمت فرزندانش دراز می‌کند و از آنها غیرت و مردانگی می‌طلبد. پادشاه نیز پدر تاج‌دار شمرده می‌‌شود که وظیفه‌ی حمایت از وطن و فرزندانش را عهده‌دار است.

از دیگر مواردی که ایرانیان در برخورد با تمدن غرب به واکاوی و تامل در آن می‌پردازند و شاید بتوان گفت در نگاه سیاحان (به ویژه مسافرت‌های ناصرالدین شاه به فرنگ) بسیار جلب توجه کرده است، زن فرنگی است، که ایرانیان هر کدام بسته به نوع نگاه خود، برداشت‌های متفاوتی از آن ارایه می‌دهند از مطالب کتاب چنین استنباط می‌شود که مفهوم آزادی و زن در نگاه ایرانی به نوعی در هم تنیده‌اند. مخالفان آزادی، آن را به بی‌بند و باری زنان تعبیر می‌کنند و موافقان آن پیش از هر چیز به آزادی توجه دارند.

کتاب بازاندیشی ایران دارای هفت فصل است. چهار فصل نخست به بررسی ارتباط متقابل مدرنیته، شرق‌شناسی و اروپاشناسی می‌پردازد، و در سه فصل دیگر به بررسی ظهور تاریخ‌نگاری ایران محور و گفتمان قانون‌گرایی، که به واسطه‌ی هویت‌یابی ثانویه با وطن ایران فراهم آمد، می‌پردازد.

فصل اول با عنوان «مدرنیته، ناهمگونی مکانی و متن‌های بی‌وطن» نگاه متعارف به مدرنیته را به عنوان محصول جانبی «عقلانیت غربی» مورد ارزیابی قرار می‌دهد و رهیافتی بدیل برای بررسی مدرنیته ایرانی ارایه می‌دهد.

در فصل دوم با عنوان «فراموشی نحوه شکل‌گیری شرق‌شناسی» نویسنده به بازشناسی و معرفی اندیشمندان بومی پیشگام در جریان شرق‌شناسی می‌پردازد. به اعتقاد نویسنده، متفکرانی از شرق -  و در این مورد خاص، از ایران – و پارسی‌گویانی از هند در معرفی ابعاد مختلف ایران به غربی‌ها مدد رسانده‌اند، ولی نام آن‌ها در تاریخ فراموش شده است و نقطه‌ی آغاز شرق‌شناسی را تتبعات و تاملات غربی‌ها دانسته‌اند.

فصل سوم با عنوان «اروپاشناسی ایرانی» به تحلیل درک و برداشت ایرانیان اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم از اروپا می‌پردازد. نویسنده معتقد است در جریان آشنایی ایرانیان با فرنگ، آن‌ها نه تنها به شناخت وطن اهتمام ورزیدند. بلکه در این نظر گاه به بازشناسی و تعریف مجدد خود نیز پرداختند و خاطرات و سفرنامه‌های ایرانیان این جریان دو سویه را نشان می‌دهد. سفرنامه‌نویسان به هنگام توصیف مشاهدات خود پیوسته در حال نقد و ارزیابی کشور خود نیز هستند.

فصل چهارم که در واقع ادامه‌ی مباحث فصل سوم است، با عنوان «تصوری از زنان اروپایی» به بررسی دیدگاه و احساسات سفرنامه‌نویسان ایرانی اواخر قرن هجدهم و  اوایل قرن نوزدهم در باب زنان اروپایی می‌پردازد.

با گسترش رفت و آمد به فرنگ در قرن 13 ه. ق / 19 م. و احساس حقارت روزافزون در برابر فرنگیان چهره‌ی زنان فرنگ به تدریج به فاحشگان و عفریته‌هایی بی‌عصمت و شهوت‌پرست تبدیل  شد. همه‌ی این نقش‌ها، پرداخته‌ی دیدگاهی آزمند و شهوت‌بار بود که «فرشتگان» و «فاحشگان» فرنگ را نیازمند به برآوردن خواست‌ها و نیازهای مسافران می‌پنداشت.

ولی این نگاه به تدریج متحول شود و فارسی نگاران ایرانی هند، به بازنگری زن خودی پرداختند و «زن مستوره» را «چشم بسته و همچون مرغی که در قفس حبس شود» پنداشتند.

فصل پنجم با عنوان «خاطرات ستیزه‌آمیز» به بررسی معانی مجازی تاریخ ایران پیش از اسلام می‌پردازد. نویسنده معتقد است که وقایع‌نگاران تاریخ، اغلب به فراز و فرود پادشاهان و خاندان سلطنتی پرداخته‌اند و چگونگی پیوند رویدادها را با یکدیگر و تاثیر آن‌ها را بر دگرگونی زندگی و احوال مردم و زیستگاه‌شان کم‌تر می‌اندیشیدند.

آن‌گاه که از گذشته درسی گرفته می‌شد، اکثراً بر نظریه‌های فراتاریخی «دایره‌ی عدالت» و «توأمانی دین و دولت» استوار بود. این دو نظریه که در تار و پود بافت روایی بسیاری از متون تاریخی و اندرزنامه‌ها تنیده بود، پیشینه‌ای کهن در فکر تاریخی ایرانی داشت.

در نظریه‌ی «دایره عدالت»، پادشاهی و دادگری چون حلقه‌ای به هم پیوسته بودند. در این نگرش، افزایش ظلم به رعیت، کاهش مال، سستی لشکر و سرنگونی پادشاهی و چرخش زمان را به دنبال دارد و بین فراز و فرود پادشاهی با دین‌داری نیز نسبتی مستقیم قایل است. نویسنده در مقام شاهد، نقل و قول‌هایی از خواجه نظام‌الملک و محمد کاظم مروی (عالم آرای نادری) ارایه می‌کند.

وی معتقد است انتشار متون ایران‌شناسی اساطیر، دبستان مذاهب، و شارستان چهار چمن در نیمه‌ی اول قرن سیزدهم ه.ق/ نوزدهم میلادی آغازگر جنبش باززدایی ایران بود. آذر کیوان و پیروانش که «آذریان» یا «آذرکیوانیان» نام دارند، در حدود سال 978 ه.ق / 1570 م. به هند مهاجرت کردند و براساس متون زرشتی و نوشته‌های کهن فارسی و عربی، مکتبی نو زرتشتی و اشراقی‌منش بنا نهادند، کم مهم‌ترین متون این مکتب، «دساتیر» است. دساتیر دوره‌های تاریخی ایران باستان را دسته‌بندی می‌کند. نثر دساتیری نثر سره‌ی فارسی است و با انتشار آن، بسیاری از پارسی‌نویسان ایران و هند به پیروی از آن به سره‌نویسی و پارسی‌نگاری پرداختند.

فصل ششم با عنوان «ساخت هویت ملی» ظهور هویت ملی سکولار در ایران قرن نوزدهم را مورد بررسی قرار می‌دهد. نویسنده معتقد است که بسیاری از تاریخدانان قرن نوزدهم ایران با آگاهی از متون دساتیری، دوران پیش از اسلام را دورانی طلایی می‌پنداشتند که با فتوحات مسلمانان به «پایان تراژیک» خود رسید. این بازنمایی (Representation) با پیوند دادن فرجام دوران روشنگری ماقبل اسلام با خاستگاه‌های تاریخ بشری، هویت و واقعیت سیاسی جدیدی را امکان‌پذیر ساخت. این گذشته‌ی ابداعی، این امکان را پدید می‌آورد که ایران ماقبل اسلام، به نوعی با تهران اروپایی همسازی باید و در مقابل آن هویت عرب قرار داشت، که از نظر این تاریخ‌دانان، هم با هویت ایرانی و هم اورپایی در تعارض بود.

فصل هفتم کتاب با عنوان «ملی‌گرایی پدرانه و مادرانه» به بررسی سبک‌های مختلف در تصور ملی‌گرایی می‌پردازد. ملی‌گرایی رسمی، ایران را خانه‌ای خویشاوندی می‌دانست که در راس آن پدری با عنوان پدر تاج‌دار قرار دارد و البته در تعامل این نگاه رسمی، نگاه غیررسمی دیگری نیز بود که وطن را مادری رو به موت می‌دانست که نیازمند مراقبت و مواظبت از سوی فرزندان خویش است.

این سنت از دیرباز در نوشته‌های ایرانی وجود داشته است که نگاهی ارگانیکی به سیاست داشته‌اند؛ چنان‌ که در ادب سیاسی گاه ملک را به دل و پادشاه را به طبیب تشبیه می‌کردند. روشنفکرانی که پایه‌گذار ناسیونالیسم ایرانی بودند، و از منظری رسمی و دولتی به این مقوله می‌نگریستند، بیشتر وطن را، به همراه شاه تعریف می‌کردند، و شاه را پدر تاج‌دار خانواده قلمداد می‌کردند.

ولی در نگاه غیر رسمی «فرزندان وطن» غافل از حال بد «مام وطن» قلمداد می‌شوند، و پیوسته از آن‌ها استمداد می‌شد که به حال این بیمار توجه کنند. حبل‌المتین و رهنما دو روزنامه‌ای بودند که چنین نگاهی داشتند.

در مجموع، با مقایسه‌ی دو متن انگلیسی و فارسی، دو اختلاف واضح در این دو متن به چشم می‌آید: نخست چنان‌ که پیش‌تر گفته شد، حذف  مباحث نظری و دیگری جابه‌جایی فصول است. گویا نویسنده نیز خود بر این اعتقاد است که ذهن ایرانی ذهنی روایی است، و بیش‌تر دوست دارد کتاب را بر مبنای تسلسل تاریخی مطالعه کند. فصول کتاب در متن فارسی به گونه‌ای تنظیم شده است که این نیاز برآورده شود. البته، الزامات چاپ در ایران هم نویسنده را به حذف برخی از مباحث وا داشته است که ای کاش حذف نمی‌شد. به هر حال هنوز هم ترجمه‌ی متن انگلیسی مجالی برای بروز دارد و می‌تواند جایگاه خود را در کنار کتاب تجدد بومی و بازاندیشی تاریخ پیدا کند.

چنان که پیش از این ذکر شد، کتاب تجدد بومی و بازاندیشی تاریخ، در بردارنده‌ی مجموعه مقالاتی است که نویسنده در دوره‌های مختلف آن را نوشته است. آن‌چه که به صورت رشته تسبیح، این مقالات را به هم پیوند می‌دهد، محوریت بحث هویت و هویت‌یابی در آن‌هاست. بنابراین، نمی‌توان انتظار داشت که نویسنده، بحث واحدی را شروع کرده و در پایان با نتیجه‌گیری آن را به ثمر رساند، و خواننده سیر ساده و بسیطی را در خواندن کتاب طی کند. ولی با وجود این، محوریت بحث هویت، خواننده را به کاویدن جنبه‌های مختلف هویت ایرانی و تماس آن با هویت‌های مجاور قانع می‌سازد.

دغدغه‌ی نویسنده در تمامی مقالات یا فصول کتاب، نشان دادن این مطلب است که «برخلاف اعتقاد وبر که تجدد را فرآورده‌ی خرد غربی1 می‌داند، تجدد، حاصل آمیزش و پیوند فرهنگ‌ها و مردمان سراسر جهان و پیدایش تجربیات نوینی در بازنگری و بازآرایی آینده‌نگرانه‌ی «خویش» بوده است. به عبارت دیگر فرآیند تجدد، فرایندی نیست که تنها یک خط را طی کرده باشد، و همچون جریان آب از غرب به سایر مناطق جاری شده باشد، بلکه فرهنگ‌های دیگر نیز بنا به دریافتی که از خود و دیگران داشتند در آن سهیم بوده‌اند.

نویسنده، روش مناسب برای فهم این مطلب را، مطالعه‌ی تاریخی و بررسی فرایند‌هایی می‌داند تا بتوان به سیر مستمری از فرایند هویت‌یابی دست یافت. کتاب به روش مطالعه‌ی فرهنگی و با تلاش برای «تفهیم» مفاهیم به کار رفته در نوشته‌های گذشته، به بررسی آثار مکتوب ایرانی می‌پردازد. آن‌چه که جای خالی آن در این کتاب احساس می‌شود، پیوند میان آثار نویسندگان و روشنفکران دوره‌های مورد بحث و واقعیت اجتماعی است. خود نویسنده نیز به نوعی گرفتار موضوع و منابع مطالعاتی خویش است، و بنابراین، نمی‌تواند وضعیتی را در نظر بگیرد که نوعی تلفیق و درهم‌آمیزی هویت ایرانی و عرب وجه غالب آن است. آن چیزی که در صحنه‌ی اجتماع ایران تحقق یافته است، و از آن جایی که عنصر دین در این امر نقش به سزایی دارد، خروج از آن به سادگی امکان‌پذیر نیست.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات