درقسمتی از فیلم تک تیرانداز آمریکایی شخص از تک تیرانداز می پرسد به راستی برای چه در عراق می جنگیم؟تک تیرانداز در پاسخ گفت:برای اینکه مردم ما در نیویورک و واشنگتن در امان باشند.بااین جمله قدری فکر کردم که آنها قریب به 9 هزار کیلومتر تا عراق را پیموده اند تا آن را با اشغالگری و غصب سرزمین مسلمانان در حوزه کنش استراتژیک خود به حساب آورند حال چرا ما نپذیریم که تا مدیترانه و باب المندب و جنوب لبنان و سوریه و فلسطین و بخش های از آفریقا برای دفاع از مسلمانانی که از ما کمک خواسته اند نرویم .مع الوصف سئوالی مطرح می شودکه با چه رویکردی منطقی _استراتژیک این بحث ها قابل دفاع است؟
در جواب باید گفت "شکل گیری منطقه حائل و امن مابین مرزهای اسمی و رسمی میدان کنش استراتژیک ایران را تعریف می کند"و نتیجه آن شکل گیری استراتژی دفاع دوردست به حساب می آید.بر کسی پوشیده نیست که مرزهای رسمی ما همان حدود ثغور نقشه جغرافیایی ما به حساب می آید.اما مرزهای اسمی ایران فراسوی مرزهای رسمی به حساب می اید از جمله جنوب لبنان فلسطین باب المندب و مدیترانه و بخش های از آفریقا و سوریه و منطقه حائل بین این دو مرزها همان منطقه ای است که کنش استراتژیک ایران در آن شکل میگیرد .به تعبیر دقیق تر اولین خاکریزهای در مرزهای اسمی تعریف میشوند.و هرگونه خیز دشمن به طرف مرزهای رسمی از طریق گشودن معبری در خاکریزهای مرز های اسمی آغاز میشود.
پس هر زمان که مرزهای اسمی ستونی ستبر باشند نباید نگران هجمه نظامی دشمن شد.با این تصور میتوان استنتاج دقیق تری از هزینه های نظامی _تسلیحاتی و مستشاری ایران در مرزهای اسمی به دست آورد که بعضا با تحلیل های مبتذل سیاسی قوام استراتژیک خود را از دست می دهد. واین دقیقا ضعف بعضی از روشنفکران و سیاسیون ما به حساب می آید.که درک استراتژیک از مسائل استراتژیک را به بحث های مبتذل سیاسی تقلیل می دهند.آنچه که در منطقه شاهد آن هستیم خیز دشمن برای فتح مرزهای اسمی ایران است.به نظر به این نتیجه رسیده اند که دست ایران را باید از منطقه کوتاه کرده و ایران ضعیف محصور در مرزهای رسمی قابل مهارتر از ایران امروزاست.
اما نمی خواهند به این نتیجه برسند که اگر بخش اعظم تلاش های آنان از طریق ائتلاف با کشورهای منطقه برای فتح یک خاکریز ایران در جنوب لبنان چنان شکستی برایشان رقم زد پس چگونه میتوانند خیزی به طرف مرزهای رسمی ایران بردارند به نظر میرسد با توجه به چنین رویکرد های استراتژیکی دشمن سعی در استفاده از متد های جنگ نرم و "فتح ترووایی"را در سر می پروراند. گرچه ناکامی دشمن در فتح این خاکریزها برکات زیادی برای ایران اسلامی در پی داشته.از یک طرف کشورهای منطقه به این نتیجه رسیده اند که ایران در هیچ شرایطی متحدین استراتژیک خود را وجه المصالحه سازش و لبخند قرار نمی دهد .در ثانی رویکرد ایران به کشورهای منطقه یک رویکرد سیاسی _تاکتیکی نیست بلکه سعی ایران براین است که آنان را در کنش استراتژیک خود سهیم کند و همیشه خطر اصلی منطقه را به آنان گوشزد نماید. با این توضیحات می توان به قاعده ای در باب منطقه امن حائل بین مرزهای اسمی_رسمی دست یافت.مبنی بر اینکه حضور در مرزهای اسمی به منزله حصول امنیت در مرزهای رسمی است.مضاف براین هر چقدر تحکیم امنیت در مرزهای اسمی استمرار یابد می توان گفت که نتیجه آن گسترش عمق استراتژیک در منطقه حائل و گسترش حوزه نفوذ در فراسوی مرزهای اسمی ایران به طوریکه استراتژی دفاع دورست محقق می گردد.از طرف دیگر میتوان گفت که هر زمان مرزهای اسمی ایران مظطرب شود غرب آسیا ماهیت آشوبناک به خود میگیرد.چون قریب به اتفاق ائتلاف و اتحادها فرامنطقه ای با کشورهای غیرهمسوی ایران در منطقه آنان را وارد این عرصه می کند. امروز چه بخواهیم و چه نخواهیم ایران اسلامی به یک "مگا برند مقاومت منطقه" در خاورمیانه به حساب میرودبطوریکه "ساب برندهای مقاومت"با تبعیت از ایران خود را بازتولید و باز تعریف می کنند و در مقابل شاهد هستیم که "آنتی برند مقاومت"در منطقه یعنی رژیم صهیونیستی و حامیان فرامنطقه ای انها از طریق تشکیل اتحادهای منطقه ای سعی در از بین بردن محور مقاومت دارند.
با این توضیحات شاید قدری مسئله سوریه برای ما قابل فهم میشود.جنس تحولات سوریه قدری متفاوت تر ازآنچه که ازآن به بهار عرب یاد میشود .سوریه به عنوان عمق استراتژیک محور مقاومت و کشوری تاثیرگذار در جهان عرب از دیرباز تا امروز به حساب می آیدحکایت بهار عربی برای سوریه به مثابه اسب ترووایی بود که هدف آن از هم پاشیدن مهمترین خاکریز استراتژیک محور مقاومت در منطقه به حساب می رود. محور صهیونی _صلیبی شروع این عملیات را با همکاری و تسلیح گروهای معارض سوری چون برهان غلیون و اخوان المسلمین آغاز کرد.اما پس از ناکامی انها در ساقط کردن بشار اسد محور "عربی"غربی"عبری"نیاز به یک کاتالیزوری قویتری داشت که بتوانند خیلی زود به اهدافشان برسند .همان کاتالیزوری که گلادیاتورهای داعش از آن به عنوان "النصربالرعب" استفاده کردندتا عمق استراتژیک محور مقاومت را محو نمایند.
گرچه ظهور داعش خود نتیجه برداشت معیوب از اسلام و پسماند های فکری" ابن تیمیه حرانی" و "ابن قیم الجوزیه "و نتیجه فقه و کلام اشعری است که نتیجه آن شیوع بنیادگرایی بی بنیادی است که جز ترور دستاوردی نداشته است که البته پرداختن به ریشه آن از حوصله این نوشتار خارج می باشد. نتیجه اینکه هم محور صلیبی _صهیونی توانستند به نظر خودشان ورژن جدیدی از تکفیرهای تروریست را حمایت و هدایت کنند تا از یک طرف تکفیرهای طالبانی را که زاویه جدی با مناقع آمریکا در منطقه دارند را به محاق برده ، در ثانی نوک پیکان حملات تکفیری های تروریست را به داخل جهان اسلام کشانده و آرمان فتح قدس را با آرمان سازی از جنس آرمان فتح بغداد و شام به انحراف بکشانند.
پس میتوان نتیجه گرفت که مرزهای اسمی ایران خاکریزی هستند که دشمن پس از فتح آن به سوی مرزهای رسمی روی می آورند گرچه نباید دچار غفلت استراتژیک شد و جنگ نرم و "فتح ترووایی"و کارناوالی دشمن را دست کم گرفت .شاید سئوالی مطرح شود .چه ضرورتی دارد که ایران دست به این ماجراجویی استراتژیک فراسوی مرزهای رسمی خود بپردازد؟جواب این سئوال به نوعی نتیجه گیری نوشتار حاضر می باشد.
به این دلیل که اگر ایران داعش را در مرزهای اسمی مهار نمی کرد چگونه
میتوانستیم در داخل کشور حرکات چریکی و پارتیزانی این گروه تروریستی را خنثی کنیم در
ثانی اگر ایران در کنش استراتژیک خود در حوزه های میدانی دست بالایی نداشت چگونه امکان
داشت که پنج قدرت جهانی با ایران روی یک میز بنشینند و به خواسته های ایران تمکین کنند.و
یا اینکه باراک اوباما در اظهار نظر اخیر خود از ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای یاد
کند و در ادامه متذکر شد"که ایرانیان در منطقه پیچیده عمل می کنند" . پس می توان گفت که ایران
اسلامی با تمهیدات استراتژیک خود توانسته استراتژی دفاع دوردست فراتر از مرزهای رسمی
و اسمی را عملیاتی کند
دانشجوی دکترای علوم سیاسی*