گروه تاريخ/ پيروزي نهضت مشروطه را ميتوان محصول مهاجرت علما به قم دانست. پس از مهاجرت صغري و اعلام قبول درخواستهاي مردم از سوي شاه، در بهار 1285ش از طرف مردم عريضهاي به مظفرالدينشاه تقديم شد و تقاضا كردند تا اعليحضرت وعدهاي را كه درباره تأسيس عدالتخانه داده بود، اجرايي كند.
در اين زمان، مظفرالدينشاه سكته ناقص كرد و همه اختيارات در دست عينالدوله افتاد. او كه هرگز نميخواست به خواستههاي مردم تن بدهد، با گذراندن وقت و امروز و فردا كردن از پذيرش درخواستهاي مردم طفره ميرفت و سعي داشت با اختلاف در صفوف علما و مردم و همچنين زنداني و تبعيد كردن فعالان، غائله را ختم كند. در ادامه اين روند و طي مراحلي، علما خواستار خروج از تهران شدند و به سمت قم حركت كردند و در حرم حضرت معصومه(س) بست نشستند كه اين امر به مهاجرت كبري معروف شد.
در 20 تيرماه 1284 اين مهاجرت شروع شد و آقايان بهبهاني و طباطبائي و آقاي سيدجمال افجه و آقايان شيخمحمدرضاي قمي و صدرالعلما و حاج شيخمرتضي آشتياني و عدهاي ديگر از تجار و كسبه و طلاب و... به سمت ابنبابويه و حرم عبدالعظيم حركت كردند و پس از يك شب توقف راه قم را در پيش گرفتند. مورخان عده مهاجراني را كه در حرم عبدالعظيم جمع شدند، هزار نفر مينويسند؛ اما جمع كثيري در راه ميان حرم حضرت عبدالعظيم تا حرم حضرت معصومه(س) به آنها پيوستند. عده مهاجران روز به روز افزايش مييافت و از مرز سه هزار نفر گذشت.
سهشنبه 24 جماديالاولي مهاجران از حرم حضرت عبدالعظيم به كهريزك رفتند و براي ملحق شدن حاج شيخفضلالله نوري تا 26 جماديالاولي در كهريزك ماندند و از آنجا به قم حركت كردند. شهر بار ديگر از علما خالي شد و عرصه بر مردم تنگ آمد. آزاديخواهان در كار خود فروماندند و نميدانستند چه كنند و اگر عينالدوله درصدد انتقامجويي برآيد به كجا پناه جويند. علما در آن روز نه تنها امور شرعي و عرفي مردم (محاكمه دادگستري و دفاتر اسناد رسمي، همه معاملات، عقود، خريد و فروش املاك و اجناس، رهن و اجاره، مصالحه، ازدواج و...) را فيصله دادند، پشتيبان ستمديدگان نيز بودند و هركس ستمي ميديد به آستانه آنها پناه ميجست.
بهبهاني كه از اين نكات غافل نبود و نميخواست مردم را در چنگ درباريان ستمگر رها كند و خود جان سلامت ببرد، نامهاي به كاردار سفارت انگليس نوشت؛ البته بهبهاني در 9 جولاي 1906، دو روز پس از كشته شدن عبدالحميد، نامهاي به سفير نوشت و ياوري او را درخواست كرد. سفير پاسخ داد كه دولت انگليس ياوري به كساني نتواند كرد كه رفتارشان با دولت خود دشمنانه است. 16 جولاي 1906 كه از تهران بيرون رفتند دوباره نامهاي نوشت بدين مضمون كه «ما علما و مجتهدان چون راضي نيستيم خونريزي بشود، لهذا حركت بر اماكن مقدسه را عازم گشتيم و از آن جناب تمنا داريم كه در اين دفع ظلم و تعدي همراهي خود را از ما دريغ ندارند.» اين بار كاردار سفارت پاسخي مساعد داد. در نتيجه بهبهاني چون به ابنبابويه رسيد به بعضي از بازرگانان فرمود: «كاردار سفارت انگليس وعده مساعدت به ما داده، اگر به شما ستمي رسيد به آنجا پناه بجوييد.»
روز بعد از شروع مهاجرت، تحصن در سفارت انگليس آغاز شد. شمار متحصنان روز به روز فزوني ميگرفت و در مدت 10 روز به 13 تا 20 هزار رسيد. عينالدوله وحشتزده دستور داد نظامنامهاي براي تأسيس عدالتخانه نوشتند و در روزنامه ايران سلطاني چاپ كردند؛ اما مردم ديگر توجهي نكردند و روزنامهها را پاره كردند و روز به روز به متحصنان اضافه ميشد. در اين زمان نماينده سفارت انگليس به عنوان ميانجي با شاه ديدار كرد و درخواستهاي متحصنان را چنين اعلام كرد:
1ـ عينالدوله از صدارت بركنار شود.
2ـ حكومت مشروطه اعلام شود.
3ـ علما با احترام از قم به تهران بازگردانده شوند.
4ـ اطمينان داده شود كه احدي را به بهانه تحصن نخواهند گرفت و شكنجه نخواهند كرد.
5ـ امنيت مملكت تأمين شود.
6ـ افتتاح عدالتخانه كه از طبقه علما و تجار و ساير اصناف براي رسيدگي در مرافعات حق شركت در آن را داشته باشند.
دولت روسيه به كمك عمال و ايادي فراواني كه در ميان رجال و درباريان و شاهزادگان قاجار داشت، به شدت با دادن هرگونه امتياز و عقبنشيني در برابر ملّيون مخالف بود و شاه را تشويق به مقاومت ميكرد؛ اما مظفرالدين شاه كه اصولاً شخص مسالمتجويي بود و از اغتشاش و انقلاب وحشت داشت، سرانجام تسليم شد و دستور عزل عينالدوله را صادر كرد و ميرزانصراللهخان مشيرالدوله (وزير امورخارجه) را در هفتم جماديالثاني1324 به صدارت برگزيد.
عزل عينالدوله با وجود مناسبات نزديك با شاه نمايانگر تزلزل دستگاه سلطنت و به طوركلي هيئت حاكم در برابر اراده ملت بود. شاه خود را مهربان و علاقهمند به مردم نشان ميداد و قاعده چنين بود كه همه تقصيرها به عهده حاكم معزول باشد. شاه تقاضاي مهاجران و متحصنان سفارت انگليس را پذيرفت؛ البته در صدر اين تقاضاها تشكيل عدالتخانه بود كه سرسختي عينالدوله، تمايل دستيابي به آن را زيادتر كرده بود و همه با ولع فراوان انتظار تأسيس عدالتخانه را داشتند؛ اما تأخير در انجام دادن اين تقاضا و دخالت انگليس در پيشنهادها، مسئله دارالشوري و مجلس شورا را مطرح كرد و سرانجام فرمان مشروطيت در 14 جماديالثاني 1324 (14 مرداد 1285) خطاب به مشيرالدوله از سوي مظفرالدين شاه داده شد.
با وجود اين، صدور فرمان و دستخط شاه، علما و مردم را راضي نكرد؛ از اين رو شاه ناچار شد سه روز بعد فرمان تكميلي ديگري صادر كند. به دنبال دستخط تكميلي، عضدالملك كه از بزرگان قاجار بود مأمور شد براي تدارك و تهيه مقدمات بازگشت علما به قم برود و با استمالت از علما آنها را به تهران بازگرداند. مردم متحصن در سفارت نيز از 19 جماديالثاني 1324 شروع به تخليه سفارت كردند. عدهاي احتياط را از دست ندادند و گفتند تا آقايان علما بازنگردند و مجلس افتتاح نشود بيرون نميروند. 24 جماديالثاني جنبوجوش عظيمي در تهران رخ داد. مردم همه دست از كار كشيده و به استقبال علما ميرفتند. شهر سراسر چراغاني شده بود و بدين ترتيب حكومت استبدادي به حكومت مشروطه تبديل شد.