چهلوسومین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران گذشت و همچنان اندیشیدن به مقام و موقعیت خویشتن و نسبتمان با دنیای مدرن، موضوعی تازه و البته فضیلتمند است. کمترین فضیلت این موضوع زنده نگهداشتن فضای تفکر و اندیشه و به عبارتی زنده بودن مسئله معناست. معنا ارزشی همچون آب برای ماهی دارد و این سخن با نگاه به دنیای کنونی غرب که با کمرنگ شدن معنا و ظهور نشانههای پر رنگی از پوچگرایی دستوپنجه نرم میکند، بیشتر قابل فهم است.
از جمله معانی بسیار مهمی که همچنان جای تأمل و اندیشه دارد، نسبت فرهنگ دینی و سنتهای جامعه ایرانی با مسئله تجدد است. تجدد یا مدرنیته با ویژگیهایی، همچون انسانمحوری، خردباوری، فردگرایی، علمگرایی، اسطورهزدایی، دموکراسی، جدایی دین از سیاست و...، به فراوانی مورد بحث قرار گرفته است و درباره اینکه نسبت فرد دینی با مدرنیته چگونه تعریف میشود نیز اندیشهها و آرای بسیاری ابراز شده است. در میان این دیدگاهها، به نظر میرسد دیدگاهی که در جستوجوی راهی برای حفظ دین و سنت و همزمان پیوند با ویژگیهای مطلوب اندیشه مدرن است، بیش از دو دیدگاهی که نفی و پذیرش کامل را تجویز میکنند، اعتبار دارد و این نوشتار با طرفداری از این دیدگاه، معتقد است مسئلهای کمتر گشوده در این دیدگاه وجود دارد که جای تأمل داشته و ضمن برخورداری از پاسخ دینی، به حل مشکلات امروز جامعه ایران نیز کمک شایستهای میکند.
بستر گفتوگو در پیوند سنت و تجدد
مسئلهای را که کمتر به آن پرداخته شده است، میتوان در حد بستری برای گفتوگو بر سر نسبت ما با تجدد دانست و به نظر میرسد این زمینه، ظرفیت رسیدن به توافق را داشته باشد. آن مسئله، همان چیزی است که دنیای مدرن از آنجا آغاز شد و آن «انسان» است. سرآغاز مدرنیته را باید در انسانگرایی «ویلیام اوکام» جستوجو کرد و این توجه به انسان البته بعد از ورود دانش طب از سرزمینهای اسلامی به دنیای لاتین زبان آغاز شد. طب در نزد متفکران مسلمان – همچون بوعلی سینا- با نفس و به تبع آن با نگرش الهی به انسان در آمیخته بود، اما مغرب زمین نفس را به فراموشی سپرد و طب را در تن خلاصه کرد؛ تن محوریت یافت و به تبع آن انسان و سپس فرد و فردیت مورد توجه قرار گرفت. بنابراین همچنان موضوع انسان، نقطه آغاز بوده و ظرفیت پیوند سنت و مدرنیته را دارد. این، البته یک سرآغاز است و بهطور قطع چیستی انسان و چگونگی مواجهه با او مسئله اصلی است و همین موضوع سبب جدایی نگرش دینی و نگرش بشری مدرنیته شده و میشود. با این همه در این موضوع هم میتوان به افقهای مشترکی دست یافت. در نگاه دینی انسان موجودی تربیتپذیر است و اساساً به بیان حضرت امام خمینی(ره) «انبیای خدا برای این مبعوث شدند که آدم تربیت کنند؛ انسان بسازند؛ بشر را از زشتیها، پلیدیها، فسادها و رذایل اخلاقی دور سازند و با فضایل و آداب حسنه آشنا کنند.»
نزد متفکران مدرن نیز تربیتپذیر بودن انسان و شکل دادن به انسان مطلوب موضوع مهمی است. متفکر متقدم در این موضوع «ژانژاکروسو» است و اینکه کتاب او در موضوع تربیت با عنوان امیل تا آنجا برای کانت جذاب بود که پیادهروی روزانه و منظم فیسلوف عصر روشنگری را بههم ریخت، بیانگر محوریت داشتن موضوع تربیت در دنیای مدرن است. در این مسیر هم هرچند دگر بار شاهد اختلافات عمیقی با تربیت دینی هستیم، اما نقطه پیوند مهمی وجود دارد که در نسبت با مشکلات امروز جامعه معنادار است.
نسبت معانی و تقدم احترام یا ترحم
مسئلهای که تا اینجا روشن شد، اندیشیدن به چیستی انسان و اهمیت تربیت او در سنت و تجدد است. قبل از بحث بیشتر در این زمینه، باید گفت انقلاب اسلامی ایران با زنده کردن ارزشها و آموزههای مهمی از اسلام و سنتهای ایرانی، حوزه سیاست را با ارزش و معنا آمیخته است، اما همچنان با چالش مهمی مواجه هستیم و آن، عدم درک مقام و نسبت هر یک از این معانی است. به عبارت دیگر، درک نسبت و رابطه معانی و فضایل با یکدیگر نقش اساسی در حل مشکلات دارد؛ چرا که حل مشکل قبل از هر چیز نیازمند تفکر هنجاری و البته منظم است. از میان معانی و ارزشهایی که انقلاب اسلامی احیا کرده است، ارزش توجه به انسان بهمعنای کلی و کامل، یعنی به معنای توجه به همه انسانها و به همه ابعاد انسان (بعد روحی و جسمی یا نیازهای روحانی و جسمانی) اهمیت بسیار زیادی دارد. دنیای مدرن توجه به نیازهای روحی انسان را یا به نسبت زیادی رها کرده یا آن را در آموزش فنون و تکنیکهایی جهت آرامش روحی – و برگرفته از آیینهای رواقی، شرقی و هندی- خلاصه کرده است؛ اما در عین حال نگاه جدی هم به «توانمندسازی» انسان دارد. توانمندسازی غربی هرچند با جهتگیریهایی متفاوت از اسلام دنبال میشود، اما اصل موضوع با موضوع ضرورت احترام به انسانها و حفظ کرامت آنها در اسلام نقطه اشتراک و پیوند سنت و دین با تجدد و مدرنیته میتواند به حساب آید.
احترام به انسان و حفظ کرامت او به معنای به رسمیت شناختن و فراهم کردن زمینه رشد و پرورش فرد است و در این رویکرد هم جاذبه اهمیت دارد و هم دافعه. هم تشویق و هم تأدیب؛ احترام و حفظ کرامت با ترحم تفاوت عمیقی دارد و اساساً آنچه درباره ضرورت درک مقام و نسبت معانی و ارزشها گفته شد، به همین معناست. در اینجا چند نکته مهم وجود دارد: اول: احترام بر ترحم فضیلت دارد و این ادعا را میتوان بر اساس آنچه امام علی(ع) درباره چرایی تقدم عدالت بر جود(بخشش) میگوید، قیاس کرد. از دیدگام امام علی(ع) عدالت چون همگان را در بر میگیرد و بخشش عدهای خاص را، بنابراین تقدم و برتری دارد. بر همین قیاس احترام چون همگان را در بر میگیرد و ترحم تنها افراد آسیبدیده را، بنابراین احترام بر ترحم برتری و تقدم دارد. دوم: تقدم دیگر به دلیل خاستگاه منطقی و عقلانی احترام و در مقابل خاستگاه عاطفی ترحم است. عقل به تنظیم مطلوب امور و ایجاد هماهنگی میان پدیدههای مختلف میانجامد و عاطفه به تداخل امور و از بین رفتن نسبت و رابطه. سوم: با نگرشی افلاطونی و از منظر وحدت فضایل و خاستگاه عقلانی احترام، با ترجیح احترام بر ترحم که به حاکمیت عقل و خرد کمک میکند، دیگر فضایل همچون شجاعت و خوشتنداری نیز زنده خواهند بود و روند پرورش و تربیت فرد با قوت بیشتری طی میشود و یک فرد تربیت یافته رابطه مطلوب با دنیای مدرن به سود حفظ سنتها و دین را بهتر درک میکند.
به این ترتیب، با ورود به چهلوچهارمین سال پیروزی انقلاب اسلامی، درک مقام و نسبت معانی و ارزشها با یکدیگر اهمیت بسیار زیادی در حل مشکلات دارد و بر اساس آنچه گذشت اگر احترام بر ترحم تقدم یابد، نه تنها دستگاههای قضایی جدیت بیشتری در مقابله با مجرمان خواهند داشت؛ بلکه زمینه تربیت افراد حافظ سنت و دین و در عین حال آگاه به رابطه مطلوب با دنیای مدرن بهتر فراهم میشود.