در نگاهی کلى، وقتى از ولایت فقیه سخن به میان میآید، مراد وسیلهاى است که از طریق آن «ولایتالله» بر جامعه اعمال مىشود.(1) سیدلارى درباره کیفیت ولایت خداوند و کمیت قدرتش و مقدار سلطنت و حکومتش بر خلایق، به حکومت تامه و مطلقه خداوند بر عرشیان معتقد است. وى دلیل این امر را آیه کریمه «انه على کل شىء قدیر» ذکر مىکند و این قدرت خداوند بر اشیا را «قدره عامه ذاتیه، بالاصاله بجمیع الاشیإ من دون تخصص و لا تقیید إصلا و إبدا» مىداند(2) پس از نظر سیدلارى، اصل اولى، ولایت خداوند بر همه افراد بشر در امور دنیوى و اخروى است.(3)
اما ولایت پیامبر و ائمه معصوم(ع)، دومین اصل مورد قبول در مسئله ولایت است. پیامبر اسلام و امامان معصوم(ع) از سوى خداوند حکیم منصب ولایت را بر عهده گرفتهاند.
آیات متعددى هست که بر ولایت پیامبر و ائمه و وجوب اطاعت از ایشان دلالت مىکنند. از آن جمله است: «النبى إولى بالمومنین من إنفسهم»(احزاب/6) و «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و إولى الامر منکم».(نساء/59)
بنابراین، در اسلام سلسلهمراتب ولایت وجود دارد که در رأس این سلسلهمراتب خداوند متعال در مقام «خالق کل هستی» و «قادر بر همه کارها و چیزها» قرار دارد و مالک و صاحب اختیار جهان هستی است و در مراتب بعد، ولایت و حکومت از سوی همان خدای قادر و تعالی به پیامبرش و ائمه معصوم(ع) و در زمان غیبت امام معصوم به فقیه دانای به فقه اسلامی و توانای به اداره امور سیاسی و اجتماعی تحت عنوان نظریه ولایت فقیه واگذار شده است.
در باب اهمیت و جایگاه نظریه ولایت فقیه اگر گفته شود که این نظریه بزرگترین دستاورد اندیشه سیاسى مکتب شیعه است، سخنی به گزاف گفته نشده است. فقها شیعه نظریه ولایت فقیه را براى عصر غیبت امام معصوم ارائه کردهاند. برخى از فقها، گستره اختیارات فقیه را بسیار وسیع دانسته و به ولایت مطلقه فقیه معتقد شدهاند. مرحوم سیدعبدالحسین لارى، از فقهاى عصر مشروطه از معتقدان به نظریه ولایت مطلقه فقیه است. وى این نظریه را در رساله «ولایت الفقیه» که در ضمن حاشیه وى بر مکاسب شیخ انصارى به زیور طبع آراسته شده، ارائه کرده است.
مطابق با آثار سیدلاری ولایت در فقه به دو معنا و مفهوم استفاده شده است: 1ـ مواردى که مولىعلیه قادر بر اداره امور خود نیست، مانند میت، سفیه، مجنون و صغیر؛ 2ـ مواردى که مولىعلیه قدرت بر اداره امور خود دارد، در عین حال امورى وجود دارد که سرپرستى و ولایت شخصى دیگر را مىطلبد. «ولایت فقیه» مصطلح در قلمرو معنایی شق دوم تعریف میشود؛ زیرا فقیهی که بر جامعه ولایت دارد، در واقع، سرپرستى یکایک افراد آن جامعه، حتى سایر فقها و بلکه شخص خود را نیز بر عهده دارد.
لذا در تعریف ولایت فقیه آمده است: «حکومت، زعامت و تصدى اداره امور اجتماعى و سیاسى مسلمانان به دست عالم دینى(فقیه) و یا حکمرانى فقیهان عادل بر مبناى مصلحت قاطبه مسلمانان و در راستاى اجراى مقررات اسلامى را ولایت فقیه مىگویند. بر این مبنا عالمان دین صلاحیت تصدى زعامت حکومت اسلامى را دارند.»(4)
منابع در دفتر نشریه موجود است.