اشاره: دکتر محمد مهدی لبیبی از اساتید فعال جامعه شناسی کشور و عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی است که تاکنون مقالات، تالیفات و ترجمههای متعددی را در حوزه علوم اجتماعی و جامعهشناسی خانواده به محققین این حوزه عرضه داشته است. دغدغههای مقام معظم رهبری در خصوص بازسازی و پیگیری سبک زندگی اسلامی _ ایرانی و نیز نحوه رسیدن به این مهم، موضوع گفتوگوی پایگاه بصیرت با این استاد جامعهشناسی خانواده بود که در متن زیر تقدیم میشود.
به نظر شما تاکیدات مکرر رهبری معظم انقلاب در رابطه با توجه به مقوله سبک زندگی ایرانی _ اسلامی و در دستور کار قراردادن این مهم در برنامههای جاری دستگاههای فرهنگی، چه علتی میتواند داشته باشد؟
به نام خدا. در رابطه با مقوله سبک زندگی باید گفته شود که سبک زندگی یک مسئله ریشهای و عمیق است و اینگونه نیست که بخواهیم در کنار برخی از موضوعات نیمنگاهی هم به آن داشته باشیم. سبک زندگی به بنیانهای فکری خاصی برمیگردد که فرد را در زندگی اجتماعی دچار تغییراتی در رفتار و نحوه زیستن او در اجتماع میکند.
ما امروز در حالی زندگی میکنیم که مقولاتی مانند فرهنگ غربی، جهانیشدن و تاثیرات روزافزون رسانههای اجتماعی و غربی وضعیت را به صورت نگرانکنندهای تغییر داده است. از این رو آنچه که رهبری معظم فرمودند یک بازگشت به مسیر و هدایت به مسیر بوده است.
اما باید دقت کرد که این بازگشت به مسیر در مدت زمان کوتاهی مقدور نخواهد بود.
افراد در طول سالهای نوجوانی و جوانی الگوهایی را ابتدا از خانواده، سپس از
همسالان، در مرحله بعد از نظام آموزشی و دست آخر از رسانهها دریافت میکنند.
مجموع این الگوها سبک زندگی آنها را میسازد.
باید تا حد ممکن بتوانیم شباهتهای بسیار مطلوبی که در بین دو فرهنگ اسلام و ایران وجود دارد را برجسته کنیم
تا همگرایی این دو فرهنگ بسیار غنی و بالنده را بیش از پیش افزایش دهیم
راهکار توجه مطلوب و بهرهبرداری صحیح از این اوضاع چیست؟
ببینید؛ وقتی از سبک زندگی صحبت میکنیم؛ باید شاخصههای سبک زندگی اسلامی ایرانی را استخراج کنیم. جامعه ما یک جامعه ایرانی و در عین حال اسلامی است. جدا از اقلیتهای دینی که قرنهاست در این سرزمین زندگی میکنند. لزوما برخی از باورهای ما در سنت ایرانی رنگ و بوی اسلامی ندارند اما در تضاد با اعتقادات دینی ما نیز نیست.
ما باید این شباهتها را پر رنگ کنیم. مثلا در فرهنگ غنی ایرانی احترام به بزرگان و دید و بازدید بسیار توصیه شده است. همین موضوع را رد آموزههای اسلامی با نام صله ارحام میشناسیم. یا به عنوان مثال جایگاه مادر در فرهنگ ایرانی همتراز با جایگاه مادر و والدین در قرآن کریم و اسلام است.
اشاره کردم که برخی اوقات باور دینی ما با باور سنتی ما متضاد نیست. یعنی نه در شباهت و نه در مخالفت با آن قرار دارد. مثلا روز سیزده به در که بسیاری از ما آن روز را به طبیعت میرویم. چنین باوری نه مورد تایید اسلام است و نه مورد نکوهش آن. اما در همین رابطه باز هم اگر بخواهیم مثالی بزنیم میتوان جشن چهارشنبه سوری را اشاره کرد که اتفاقا مورد نکوهش دین است و از آن به عنوان یک پندار غلط یاد میشود.
ما باید سعی کنیم که در درجه اول این نقاط شباهت را که عرض کردم و بسیار است؛ پررنگ کنیم و روی آنها تاکیدات خاصی اجرا کنیم؛ سپس مواردی از آنها را به امتزاج دربیاوریم. این کار اصلا دشوار نیست. بعد از این کارها میتوان در یک نقطه ایستاد و مخالفت کرد و آن جایی است که یک باور رایج در تقابل آشکار و بسیار عریان با ارزشهای اسلامی و ایرانی است.
در چند سال اخیر ضدفرهنگهایی به جامعه ما رسوخ کرده است
که در تضاد آشکار با مبانی اسلامی و ایرانی ما است.
اشاره داشتید به باورهایی که شاید در زندگی اسلامی ایرانی از یک سو در فرهنگ ایرانیمان باشد و به عنوان یک سنت غلط شناخته شود و اتفاقا در ارزشهای اسلامی جایگاهی نداشته باشد. آیا میتوان مثالی در همین زمینه که کاملا وارداتی و بیگانه است؛ بیاورید؟
بله. چند سال است که چیزی به نام ولنتاین در جامعه ما مد شده است. اگر با اغلب این افراد که در این روز برای جنس مخالف خود کادو هدیه میبرند؛ از ماهیت این جشن بپرسید قطعا جوابی نخواهند داشت. اسم این روز را معمولا به اشتباه روز عشاق! میگویند. اما من به شما میگویم که ریشه ولنتاین بحث عشاق ناکام بوده است. ماجرا از این قرار بوده است که دختر و پسری در یکی از جوامع غربی با هم دوست شده بودند و قصد ازدواج داشتند. اما روزگار به گونه دیگری رقم میخورند و این دو نفر بعدها با کسان دیگری ازدواج میکنند و هر کدام صاحب فررزند و زندگی میشوند. بعد از سالهای متمادی این دو نفر با وجودی که متأهل و صاحب فرزند بودند؛ برای هم کادو میفرستند و یاد روزهایی را که با هم دوست بودند را مثلا گرامی میدارند!
چنین چیزی در فرهنگ ایرانی و اسلامی ما مطلقا جایگاهی نداشته و ندارد و در تقابل 100% با ارزشهای ایرانی و اسلامی است و هیچ خانوادهای آن را نمیپسندد.
باید بگوییم بسیاری از پارامترهایی که تحت عوان مناسک و جشنها وارد کشور شده است؛ متاسفانه ادارک درستی از آنها نشده است و گاها در تناقض آشکار با ارزشها است.
از نظر شما راهکار اینکه الآن با چنین ضدفرهنگی مقابله کنیم؛ چست؟ با توجه به اینکه الآن دیگر این مورد برای برخی از افراد کاملا عادی شده است.
معتقدم در جامعه باید برای مواردی از این دست که تهدید است؛ کار شود و برای آن برنامهریزی کنیم. مثلا چه اشکالی دارد که در تقویم برای جوانها روز محبت و دوستی قرار دهیم. مانند بسیاری دیگری از مناسبتها که در تقویم آمده است. آن را با مبانی و آموزههای اسلامی و ایرانی خودمان تقویت کنیم تا جوان ایرانی بینیاز شود از اینکه این فرهنگ را از غرب بگیرد و بعدها دچار صدمات روحی و روانی متعددی گردد.
برخی دستگاهها به جای اینکه در کنار هم به این فرهنگسازی کمک کنند؛
اتفاقا سد راه همدیگر هم میشوند!
اگر به سئوال اصلی باز گردیم؛ از نظر شما اساسا علت اصلی این گوناگونی و تاثیر پذیری چیست؟
علت این است که منبع اصلی جامعهپذیری جابهجا شده است. اشاره کردم که در یک جامعه ایرانی، فرزند ابتدا از پدر و مادر یاد میگرفته که چگونه زندگی کند. منبع دوم دوستان و همسالان او بوده است. نهادها و نظامهای آموزشی در مرحله سوم قرار داشتهاند و در مرحله آخر نیز رسانهها نقشآفرین بودهاند.
پژوهشهای جامعه شناسی میگویند که رسانهها منبع اصلی و اول شدهاند. طبیعتا در یک چنین فضایی که اینترنت و شبکههای اجتماعی به وفور در دسترس افراد هستند؛ ضد ارزشها به سرعت ترویج و نهادینه میشوند. دیگر وضعیت به جایی رسیده است که از کنترل خانوادهها هم خارج شده است.
اینکه میبینیم مقام معظم رهبری بر ترویج سبک زندگی ایرانی اسلامی تاکیدات فراوانی میکنند؛ این ناشی از یک احساس خطری است که ایشان این موارد را به خوبی میبینند و به درستی تذکر میدهند. معظم له بارها تاکید کردهاندکه مسئولان دستاندرکار کشور باید حواسشان به رسانهها؛ جامعه و تحولات اجتماعی باشد؛ زیرا ما بیشترین و البته مهمترین آسیب را از همین تغییر سبک زندگی خواهیم دید.
با همه تاکیداتی که برای کار روی سبک زندگی اسلامی ایرانی شده است؛ تا چه اندازه در پیشبرد این امر موفق بودهایم؟
معتقدم که تلاشهای خوبی شروع شده و به ثمر نشسته است. در یک سال گذشته که این موضوعات مطرح گردید؛ پژوهشهای میدانی خوبی از جانب دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی و همین طور قشر روحانی ما شروع شده است. در یک کلام باید بگویم که در حوزه نظری خوب عمل کردهایم و به قول معروف نقشه این ساختمان عظیم و مهندسی شده را ریختهایم. اما دشواری کار در کاربردیسازی این مقولات است. ما باید بتوانیم این تئوریها را به الگوهای رفتاری تبدیل کنیم.
ببینید؛ فرهنگ یک مقوله ثابت و متغییر است. در طول زمان بسیار تغییر میکند. نمیتوان تغییرات آن را بلافاصله لمس کرد. در جایی که میخواهیم فرهنگ سازی کنیم باید افق روشنی را دنبال کنیم.
برای مثال کشورهای اروپایی سالهاست که در این زمینه کارهای خوبی را انجام دادهاند. شما اگر میبینید که یک شهروند اروپایی یاد گرفته است که کیسه زباله را از خودرو به بیرون پرتاب نکند یا در سر موعدد مالیاتش را پرداخت کند؛ به این خاطر است که رسانهها و نظام آموزشی و خانوادهها در آن جامعه یک برنامه منسجم و منظم را برای فرهنگ شدن این رفتارها دنبال کردهاند.
در ایران میتوانیم به این صورت که اشاره داشتید؛ این فرهنگ سازی را با توجه به تاکیدات مقام معظم رهبری دنبال کنیم؟
یقینا میشود. اگر بخواهیم به این هدف برسیم باید بتوانیم به یک اتحاد برسیم. این اتحاد حاوی سه ضلع خواهد بود. یک ضلع آن نظام آموزشی، یک ضلع آن کلیه نهادهای دولتی و ضلع دیگر آن خانوادهها هستند. این سه بخش در کنار هم باید باشند. میتوان رسانهها را هم به نظام آموزشی در این اضلاع اضافه کرد.
اما مشکل در این بحث همافزایی بین این ارگانها این است که گاها اصلا با هم
هماهنگ نیستند. مثلا کارشناسان آموزشی در یک برنامه تلویزیونی یا میزگردی با هم
صحبت میکنند و به یک نتیجه مطلوبی میرسند؛ اما بعد میبینیم که در یک سریال
تلویزیونی نقطه مقابل آن تفکر نمایش داده میشود. همه دستگاهها باید یک پیام را
القا کنند و در کنار هم باشند. در این صورت میتوانیم به یک نقطه مطلوب برسیم و این مطلوب دور از حد انتظار نخواهد بود.
انتهای پیام/