مسئله «علوم انساني اسلامي» را بدون شك بايد يكي از بزرگترين چالشهاي پيش روي جامعه دانشگاهي كشور برشمرد. با اين حال، بايد اعتراف كرد كه اولاً دستيابي به هدفهاي ترسيم شده در اين حوزه آسان نيست و ثانياً ما هنوز در ابتداي راه قرار داريم. اولين پيشزمينه لازم براي ايجاد تحول در علوم انساني اما، فهم صحيح از چيستي و چگونگي آن است. دومين لازمه ايجاد تحول در علوم انساني نيز سيطره نيافتن نگاههاي سياسي و تنگنظرانه بر اين مسئله بنيادي و استراتژيك است. تحول و اسلامي كردن علوم انساني طبيعتاً كاري نيست كه از عهده نهاد دانشگاه به تنهايي برآيد. لذا همكاري همدلانه متخصصين حوزه و دانشگاه را شايد بتوان مهمترين لازمه اين مهم دانست. عدم وجود فهمي دقيق از اين مسئله و ضرورتهاي مربوط به آن در مسئولان دولتي ميتواند منبع ايجاد چالش بين حوزه و دانشگاه در اين مسير باشد.
به عنوان مثال، آذر ماه 93 جناب حسامالدين آشنا، مشاور فرهنگي رئيسجمهور در برنامه ديروز، امروز، فردا ميگويد: «تا زماني كه علوم دانشگاه كفريات تلقي ميشود و همه اين دانشها را سكولار ميدانيم، مقاومت از سوي دانشگاه وجود خواهد داشت. تلاش براي اينكه دانشگاه در حوزه هضم شود و اينكه صرفاً مسئوليت علوم انساني را تصور كنيم بر عهده حوزه است و قيمي به نام حوزه نياز است باعث مقاومت در دانشگاه ميشود.» اين گفته جناب آشنا بر خلاف ظاهرِ عامهپسند آن، واجد اين معناست كه اولاً ايشان نيز مانند جناب رئيسجمهور، قائل به سكولار بودن زيرساخت تمامي علوم انساني غربي نيستند و ثانياً بر خلاف آنچه بايد، ايشان در اين مسئله معتقد به تقابل جدي حوزه و دانشگاه بوده يا حداقل، در حال القا كردن وجود اين تضاد بنيادين به ذهن مخاطب هستند. جالب آنكه حميد پارسانيا به عنوان يك فرد حوزوي و فعال در متن دانشگاه در همان برنامه ميگويد: «ساينس، دين خود را دارد و تن به دين ديگري نميدهد و ما بايد براي دين خودمان به دنبال علم متناسب با آن باشيم.»
براي يك ناظر منصف، شكي در صحيح بودن سخنان پارسانيا وجود نخواهد داشت. چه اينكه سعيد حجاريان به عنوان يكي از دانشآموختگان همين علم سكولار و شاگرد مستقيم حسين بشيريه نيز، پس از فتنه 88 ميگويد: «نظرياتي كه ما سالها بدان پايبند بوديم و براي تحقق آنها تلاش ميكرديم همگي منبعث از علوم انساني غربي بود و هيچ شباهتي به جامعه اسلامي ايراني ما نداشت و به همين دليل ما اشتباه كرديم؛ ما چيزي به عنوان علوم انساني بومي نداريم.» حجاريان به درستي ريشه اصلي فتنه 88 را در علوم انساني سكولار معرفي ميكند، با اين حال مسئولان تأثيرگذار دولت يازدهم هنوز هم به سكولار بودن تمامي زيرساختهاي علوم انساني غربي باور ندارند. لذا طبيعي است كه در اين فضا، اگر هم تلاشي توسط اساتيد متعهد حوزه و دانشگاه در جهت اسلاميسازي علوم انساني انجام شود، نتايج آن نتواند جاي خود را در چارت درسي دورههاي كارشناسي و ارشد باز نمايد.
اين در حالي است كه رهبر فرزانه انقلاب به عنوان ايدهپرداز اصلي بحث تحول در علوم انساني، مهر ماه سال 89 و در جريان ديدار با طلاب، فضلا و اساتيد حوزه علميه قم در همين زمينه ميگويند: «اينكه بنده درباره علوم انسانى در دانشگاهها و خطر اين دانشهاى ذاتاً مسموم هشدار دادم -هم به دانشگاهها، هم به مسئولان– به خاطر همين است. اين علوم انسانىاى كه امروز رايج است، محتواهايى دارد كه ماهيتاً معارض و مخالف با حركت اسلامى و نظام اسلامى است؛ متكى بر جهانبينى ديگرى است؛ حرف ديگرى دارد، هدف ديگرى دارد. وقتى اينها رايج شد، مديران بر اساس آنها تربيت ميشوند؛ همين مديران مىآيند در رأس دانشگاه، در رأس اقتصاد كشور، در رأس مسائل سياسى داخلى، خارجى، امنيت، غيره و غيره قرار ميگيرند.» رهبر انقلاب بر خلاف آنچه جناب آشنا ميپندارد، تضادي در اين زمينه بين حوزه و دانشگاه نميبينند.
چنان كه هفت سال پيش از تاريخ مذكور در سال 1382 در جمع اساتيد دانشگاههاي كشور ميفرمايند: «ما در زمينه علوم انسانى احتياج به تحقيق و نوآورى داريم. مواد و مفاهيم اساسىاى هم كه بر اساس آن مىتوان حقوق، اقتصاد، سياست و ساير بخشهاى اساسى علوم انسانى را شكل داد و توليد و فراورى كرد، به معناى حقيقى كلمه در فرهنگ عريض و عميق اسلامى ما وجود دارد كه بايد از آن استفاده كنيم. البته در اين قسمت، حوزه و استادان مؤمن و معتقد به اسلام مىتوانند با جستوجو و تفحّص، نقش ايفا كنند. اينجا از آنجاهايى است كه ما بايد به توليد علم برسيم.» طبيعتاً توليد و القاي فضاي تقابلي بين حوزه و دانشگاه در زمينه تحول در علوم انساني، نه تنها كمكي به پيشبرد اين مسئله نكرده، كه دقيقاً در جهتي خلاف اهداف تعيين شده براي اين امر مهم، عمل خواهد كرد. متأسفانه شخص حسن روحاني نيز در اين مسئله نگاهي همچون حسامالدين آشنا دارد.
روحاني سال 93 و در جريان حضورش در دانشگاه تهران ميگويد: «اسلامي كردن علوم انساني به اين مفهوم نيست كه دانش بشري را در بخش علوم انساني كنار بگذاريم ممكن است ما به بخشي از علوم انساني نقد داشته باشيم كه با آموزههاي اسلامي ما منطبق نباشد اما ما بايد علم را نقد كنيم و نه حذف. اشكال ما اين است كه ميخواهيم بخشي از علم را حذف كنيم.» بر خلاف آنچه آقاي رئيسجمهور و دوستانش در دولت القا ميكنند، هيچ كس مدعي برخورد حذفي در اين حوزه نيست. با اين حال، نتيجه ناگزير چنين نگاهِ بسته و تدافعي دولت نسبت به علوم انساني غربي، چيزي جز سخت شدن تغيير در سرفصلها و سيلابسهاي رشتههاي مختلف علوم انساني در دانشگاهها نخواهد بود. شكي نيست كه اساتيد متعهد حوزه و دانشگاه، در تمام اين سالها در زمينه اسلامي كردن علوم انساني تلاشهايي داشتهاند. سؤال اين است كه كدام واحدهاي درسي دانشگاهها بر اساس نتايج اين تحقيقات تغيير يافته است؟
و سؤال ديگر اينكه آيا آقاي روحاني و همفكرانش، تغيير واحدهاي درسي و معرفي منابع جديد براي تدريس در دورههاي مختلف رشتههاي علوم انساني را نيز برخورد حذفي با علوم انساني معنا ميكنند؟ و اگر چنين نيست، به راستي چرا در تمام اين سالها تنها شعار دادهايم و كي قرار است نوبت به اقدام عملي در حوزه اسلامي كردن سرفصلهاي دروس دانشگاهي در اين زمينه برسد؟ براي آنان كه از سير تغيير و تحولات علوم انساني در غرب آگاه هستند، روشن است كه علوم انساني غربي، با يك زيرساختِ مادي و سكولار، عمدتاً ابزار توجيه استعمارگري دولتهاي غربي در قرون 18، 19 و 20 بوده است. سؤال اين است كه تا كي قرار است نسل جوان كشور به عنوان بزرگترين سرمايههاي اين مرز و بوم، مصرفكننده اين سم مهلك و كشنده باشد؟! به زباني ديگر كي زمان اقدام و عمل در زمينه اسلامي كردن علوم انساني فراخواهد رسيد؟
http://javanonline.ir/fa/news/791337
ش.د9500944