(روزنامه وقايع اتفاقيه – 1396/03/08 – شماره 417 – صفحه 3)
* با توجه به تغيير اساسنامه جديد در مقايسه با اساسنامه 18 آگوست 1988، قطعا اين اساسنامه فصل و برگ جديدي در روابط با کشورهاي منطقه و جهان ايجاد خواهد کرد. ايران يکي از مهمترين همپيمانان حماس و گروههاي مقاومت اسلامي است و ازهمينرو اين سند جديد در بستر شرايط ملتهب منطقه، چه تأثيري در رابطه ديپلماتيک تهران و حماس ايجاد ميکند؟
** قبل از پاسخگويي به سؤال شما از اين فرصت استفاده ميکنم و از تريبون روزنامه «وقايعاتفاقيه» پيروزي مجدد حسن روحاني را به ملت ايران تبريک گفته و اميدوارم که در پيشبرد سياستهايشان هم براي کشور ايران و هم براي جهان اسلام موفق باشند اما درباره سؤال شما بايد گفت که اين سند جديد اساسنامه حماس از ثبات و استقرار در پايبندي به اصول ملت فلسطين، آرمان رهايي قدس و ستاندن حقوق حقه ملت فلسطين سخن ميگويد و درعينحال از يک زبان پخته در روابط بينالملل و حقوق بينالملل برخوردار است که ميتواند اساس و پايه خوبي براي برقراري مناسبات با ساير کشورها در صحنه منطقه و بينالملل باشد و شکي نيست که در بين محافل ايراني نظرات، ديدگاهها و تفسيرهاي متفاوتي بر اساسنامه جديد حماس گفته شد و ما هم در جايگاه نمايندگان حماس در ايران از کليه اين نظرات و پيشنهادات و حتي انتقادات وارده استقبال ميکنيم اما درباره تأثيرگذاري اين اساسنامه جديد حماس بر روابط في مابين حماس و جمهورياسلامي ايران، قطعا اين تأثيرات در راستاي تأثيرات سوء و منفي نخواهد بود و در سايه اين نکته تلقي ما از مجموع موضعگيريهاي مقامات جمهورياسلامي ايران درباره اساسنامه جديد اين است که اين سند رضايتي هر چند نسبي را در مقامات تهران در پي داشته است که از نشانههاي اين رضايت ميتوان به اظهارات آقاي دکتر ولايتي، مشاور بينالملل رهبري انقلاب، اشاره کرد.
بههرحال، با توجه به نکات يادشده و در بستر اين اساسنامه حماس کماکان به آرمان فلسطين و اصول و ارزشهاي خود پايبند است و به فلسطين «از بحر تا نهر» همچنان معتقديم. ما همچنان به پايتختبودن قدس پايبنديم، به بازگشت آوارگان و پناهندگاني که از خانه و کاشانهشان بيرون رانده شدند، اصرار داريم و هيچگاه هم رژيم صهيونيستي را به رسميت نخواهيم شناخت و من قطعا اين پارامترها را، پارامترهاي مهمي در راستاي فصل جديدي از روابط سازنده با برادرانمان در جمهورياسلامي ايران ميبينم و قطعا اين اساسنامه جديد تأثيري سوء و منفي ولو اندک را در روابطمان با تهران نخواهد داشت و در مقابل اتفاقا اين سند به پويايي و رشد هر چه بيشتر روابط کمک ميکند.
* تغيير کادر رهبري از خالد مشعل به اسماعيل هنيه در 6 مي بعد از تدوين و ارائه اساسنامه جديد هم، آيا در راستاي همان تغييرات در حماس بود يا بهدليل رسيدن موعد انتخاباتي خود اين تغييرات صورت گرفته است؟
** چنين تغييراتي فقط و فقط بهدليل رسيدن موعد انتخابات بوده است.
* اما برخي از تحليلها ناظر بر اين بود که خالد مشعل تا قبل از پايان دوره مأموريتي خود تدوين و ارائه اساسنامه جديد حماس را بهعنوان وظيفه و نوعي مسئوليت براي خود میدانست.
** خير، چنين مسئلهاي صحت ندارد و من اين تحليلها را بهدور از واقعيت ميبينم زيرا هيچگاه آقاي خالد مشعل به چنين مأموريتي براي خود اشاره نکرده و باز هم تأکيد دارم اساسنامه يک کار پنجساله مشورتي بوده و مضافا اين سند بيانگر و نمايانگر حرکت جنبش اسلامي حماس است، به اين معنا که نه بيانگر حرکت يک فرد بلکه بيانگر تلاشهاي جمعي کل حماس است و همچنين در جلسه ارائه اين سند تمام رهبران حماس در هر دو شاخه چه سياسي و چه نظامي حضور داشتند.
* روابط تهران با گروههاي مقاومت فلسطيني بعد از پيروزي انقلاب اسلامي يک رابطه ثابت و پايداري بوده اما بعد از سال 2011 ميلادي و مسئله بهار عربي بهويژه بعد از مسائل جنگ داخلي سوريه، اين روابط پايدار با فراز و فرودهايي همراه بوده است؛ آيا پس از گذشت نزديک به 6 سال از انقلابهاي منطقه و جنگ سوريه، باز اين مسئله در روابط تهران با حماس تأثيرات خود را دارد و کماکان اين زاويهگيري بهويژه در مسئله سوريه در روابط ديپلماتيک حضور دارد؟
** در اين خصوص بگذاريد اينگونه بگويم که ما راه طولانيای را درباره مسائلي که مطرح کرديد، طي کرده و به اين نتايجي که عرض ميکنم، رسيدهايم، اولا نتيجه مهم اين است که اساس و مبناي ديپلماتيک ما با برادرانمان در جمهورياسلامي ايران فقط و فقط مسئله فلسطين است و در اين مقوله، تأکيد دارم هيچگونه اختلافي نداريم و اگر شاکله روابط ديپلماتيک با تهران را صددرصد در نظر بگيريم اين مسئله (آرمان فلسطين) بيش از 90 درصد اين روابط و مناسبات ديپلماتيک را تشکيل ميدهد و آن اختلافاتي که شما به آن اشاره داشتيد از 10 درصد هم تجاوز نميکند و البته هم بايد گفت که اين اختلافنظر يک مسئله بسيار طبيعي در روابط ديپلماتيک است و چنين مسئلهاي با شدت و ضعف در ميان ساير همپيمانان روابط بينالملل وجود دارد و اين يک امر عادي بوده؛ البته بايد اين نکته را هم بگويم که تلاشهاي ما عليرغم وجود تفاوتهاي مذهبي، قومي و نژادي براي رسيدن به مکانيسمي صحيح و منطقي به منظور حفظ و رشد مناسبات ديپلماتيک با تهران و ساير کشورهاي اسلامي و عربي در منطقه کماکان وجود دارد؛ لذا ما در حماس، اسلام ميانهرو و معتدل را براي پروژه مشروع مقاومت فلسطيني به کار گرفتهايم و ازهمينرو حماس يکي از مهمترين و بزرگترين نمايندگان آرمان فلسطين بوده که تقريبا مورد اجماع اکثريت نسبي کشورها و دولتهاي جهان عرب و اسلام است و ما دراينراستا دربست و بدون پيششرط به هر پروژهاي در راستاي ثبات و امنيت پايدار در منطقه کمک ميکنيم و در سايه اين نکات قطعا هدف غايي بايد مقابله با رژيم اشغالگر قدس باشد، چرا؟ چون رژيم صهيونيستي تنها دشمن ملت فلسطين نيست، بلکه دشمن تمام ملتهاي منطقه است؛ بنابراين اگر ما آن زاويهگيري، اختلاف و تفاوت نظر را در ميان خود کنار بگذاريم مطمئن باشيد که نتيجه طبيعي آن زوال و نابودي رژيم صهيونيستي است.
* حتي اگر با ديد شما به اين شاکله صددرصدي روابط ديپلماتيک جمهورياسلامي ايران و حماس نگاه کنيم، باز نميتوان از آن 10 درصد اختلافنظر و زاويه موجود در مناسبات ديپلماتيک صرفنظر کرد. پس با يک نگاه تحليلي از ديد شما اشتباهات محاسباتي، آن هم از جنس استراتژيک را بعد از جريانات بهار عربي چگونه برآورد ميکنيد؟ زيرا بسياري معتقد بودند پس از رويکارآمدن دولت اخوانالمسلميني محمد مرسي در مصر، حماس را باید در يک تغيير زاويه از تهران به قاهره نگه داشت اما بعد از سقوط دولت محمد مرسي و رويکارآمدن عبدالفتاح سيسي و مضاف بر آن، مسئله سوريه و تأثيرات عربستان، امارات در تحريم اخوانالمسلمين سبب شد تا حماس بهدنبال بازسازي روابط خود با تهران باشد، در اين فراز و نشيب آيا بهواقع حماس موفق عمل کرده است؟
** اين نکاتي که در قالب اين سؤال مطرح شد بسيار مهم است و من بايد به صورت دقيق به آن پاسخ گويم. بله من هم معتقدم که ممکن است در صورت ناديدهگرفتن و عدم پيگيري لازم در کاهش اختلافات در روابط ديپلماتيک حماس با تهران، آن 10 درصد، 90 درصد ديگر را تحتتأثير قرار دهد و اين يک چالش جدي و اساسي در روابط تهران با حماس است. اينجا بايد ديد که حکمت و مصلحت چه چيزي را عنوان ميکند؟ آيا در اين شاکله کلي صد درصدي روابط ديپلماتيک فقط بايد به آن 10 درصد توجه کرد و به قول شما نيمه خالي ليوان را ديد يا اينکه بايد آن 90 درصد را در نظر داشت؟ و قطعا اگر اين 90 درصد فداي آن 10 درصد شود، يک خودکشي سياسي براي حماس به وقوع ميپيوندد. پس من با اين نکات که مطرح ميکنم به اين پرسش شما پاسخ ميگويم. من با آن نظري که ناظر بر اين است که حماس دچار اشتباهات محاسباتي آن هم از جنس استراتژيک شده، موافق نيستم؛ البته بايد بگويم که ما فرشته نبوده و از اشتباه و خطا هم معصوم نيستيم و به همين واسطه ممکن است در جايي درست عمل کنيم و در جايي هم اشتباهاتي داشته باشيم.
با وجود تمام تلاشها و با درنظرگرفتن تمام کش و قوسها و فراز و نشيبها حماس در محور مقاومت فلسطيني با انديشههاي اعتدالي توانست آرمان فلسطين را يک آرمان ميانهرو و به دور از انديشههاي تندروانه که اکنون هم در منطقه وجود دارند، عرضه کند. با درنظرگرفتن چنين مسئلهاي حماس توانست بهطور نسبي موفقيتهايي بهدست آورد، پس بهطور خلاصه در جواب سؤال شما ميگويم ما و برادرانمان در جمهورياسلامي توانستهايم گامهاي مؤثري در بهبود روابط و مناسبات ديپلماتيک فيمابين بعد از مسئله بهار عربي برداريم.
* در برخي از تحليلها فارغ از درست يا غلطبودن آن که ناظر بر بحث اساسنامه جديد حماس است، دو ديدگاه وجود دارد؛ ديدگاه اول اساسنامه جديد به نوعي اقرار به ارتکاب اشتباهات محاسباتي و بازگشت از آن بوده و ديدگاه دوم ناظر بر اين مسئله است که اساسنامه جديد حماس بهواسطه بند بيستم آن و اشاره صريح به مرزهاي 4 ژوئن 1967 زاويه موجود را با تهران، نهتنها کم نکرده که حتي باعث تشديد آن هم شده اما باور و تحليل شما درباره اين تفسيرها و ديدگاهها چيست؟
** مشکل اساسي درباره ارائه سند جديد اساسنامه حماس همين قرائتها و تفسيرهاي گوناگون است اما دريافت ما از بازخورد مجموعه آراي در جمهورياسلامي ايران بهعنوان کساني که دلسوز واقعي مسئله فلسطين هستند، حکايت از نارضايتي آنها ندارد. من معتقدم که اين انتقادهايي که بهواسطه اين سند به حماس شده هر چند گاهي تخريبي و به دور از واقعيت است اما آن را سازنده ارزيابي ميکنيم. پس انتظاري که ما داريم اين است که اين تفاسير و آرای متفاوت ما را به جايي نرساند که دچار تشکيک شده و کل مسئله فلسطين را زير سؤال ببريم، پس واضح عرض ميکنم که ديدگاههايي را که سند اساسنامه جديد را باعث ايجاد اختلاف بيشتر با تهران ميداند نادرست ارزيابي ميکنم و تمام تلاش ما در حماس در سايه اين سند ايجاد روابط حسنه ديپلماتيک با تمام کشورهاي عربي و اسلامي بهويژه ايران است و حماس هم با ياري خداوند و در سايه اين روابط با همرزمان و دوستان همچنان يک حرکت مقاومت فلسطيني، جنبش مقاومت اسلامي و فلسطيني بوده و خواهد بود.
من مثل ديگران مشکلي در بند بيستم نميبينم، منتها مناقشه در اين است که ديگران چه برداشتي از اين بند دارند و از چه زاويهاي به آن نگاه ميکنند. نکتهاي که در اينجا وجود دارد اين بوده که حتي قرآن مورد تفسيرهاي متفاوت و گوناگوني قرار گرفته که متأسفانه برخي از آنها نادرست است و قطعا هم سند اساسنامه جديد حماس از اين تفاسير متفاوت و گوناگون در امان نبوده و از اين قاعده مستثنا نيست. در اصل بيستم از شاخصهايي صحبت شده که به مرزهاي 1967 اشاره دارد و در اين خصوص ما طرحي ارائه ندادهايم و در اين بند مورد اشاره نه ديروز، نه امروز و نه در آينده حماس هيچ مشروعيتي براي اسرائيل قائل نيست و اين جزئي از ماهيت وجودي مقاومت است. آن روز که مقاومت اسرائيل را به رسميت بشناسد از هويت وجودي خود و از مشروعيت مقاومت دست کشيده است. شاخص سوم مرزهاي 1967 قائل به يک بسته بوده و اين بسته از اين قرار است که يک کشور با حاکميت و تماميت ارضي به پايتختي قدس، بازگشت آوارگان و پناهندگان، بدون اعتراف به رسميتشناختن رژيم صهيونيستي...
* آيا اين به معناي معتدلشدن حماس در دوره پس از اين اساسنامه اول مي 2017 است؟
** اين سؤال بسيار مهمي است. نکته اساسي اينجاست که چگونه ما حرکت حماس را ببينيم و چه قرائتي از آن داشته باشيم. حرکت حماس از همان بدو تشکيل تاکنون پوسته خود را تغيير نداده و همچنان به اصول و ارزشهاي خود پايبند است و به کل سرزمين فلسطين از بحر تا نهر اعتقاد داشته و اصرار و پايبندي به بازگشت آوارگان دارد و پناهندگاني که از سرزمين خود بيرون رانده شدهاند و همچنان بر پايتختبودن قدس و بيتالمقدس اصرار دارد اما مسئله تازهاي که در سند حماس وجود دارد نشانه رشد و بالندگي حماس است. نشانه پختگي و کارآمدي سياسي حماس است. اين اساسنامه يک مانوري بوده براي تغيير در تاکتيکها، نه در اصول، ارزشها، آرمانها و استراتژيک و همانطور که گفتم اين سند اصول و مبانيای بوده براي روابط بينالملل که متناسب با شرايط و اقتضائات منطقه که در آن تنش و تشنج وجود دارد، تنظيم شده؛ بنابراين اين سند يک صفحه و فصل جديد است که تلاش دارد راهحل اساسيای براي مسئله فلسطين در بازپسگيري حقوق مردم فلسطين داشته باشد و اينکه از جانبداري يکسويه از رژيم صهيونيستي دست بکشد.
* باز جاي سؤال اينجاست که اگر ما در منطقه خاورميانه آنکارا و دوحه را نماينده دولتي انديشههاي اخوانالمسلمين بدانيم و همچنين اين واقعيت بدون کتمان را هم در نظر داشته باشيم که حماس شالوده و درونمايهاش از انديشههاي اخوانالمسلمين است ولي در مقابل با تحريمشدن اخوانالمسلمين از سوي عربستان، امارات متحده عربي و مصر در زمان عبدالفتاح سيسي و همچنين فشارآوردن بر دولت ترامپ براي قراردادن اخوانالمسلمين در ليست گروههاي تروريستي، حماس هم براي قرارنگرفتن در چنين ليستي در اساسنامه جديد اسمي از اخوانالمسلمين برخلاف اساسنامه18 آگوست 1988 مطرح نکرده است، پس حماس در سايه اين اساسنامه جديد چه آيندهاي را بين تحريمکنندگان اخوانالمسلمين و نمايندگان دولتي انديشههاي اخوانالمسلمين پيدا ميکند و اين مسئله چه تأثيري بر روابط با تهران دارد؟
** من اين تحليل را بارها شنيدهام اما آن را به دور از واقعيت ميدانم، بگذاريد اساسنامه جديد را اينگونه مطرح کنم که اين سندي است که بر اصول و ارزشهاي احترام متقابل در روابط بين کشورها پايبند است و درعينحال با گفتماني کارآمدتر و گوياتر و همزمان پختهتر که نتيجه تجربه سالها تلاش و مجاهدت حماس در منطقه و فلسطين و پراگماتيسم منطقي و واقعي بوده، ارائه شده و اين گفتمان کارآمد و پخته قطعا در جناحبندي و تأثيرگذاري کشورهاي منطقه صورت نگرفته بلکه نتيجه يک کار سازماني و پنج سال تلاش حماس است؛ البته نميتوان در شرايط آشفته منطقه خاورميانه برخي از مسائل و تأثيرات را هم ناديده گرفت و قطعا اين مسئله و رويه منطقي و عقلاني است زيرا ما در يک بستر و محيطي به نام خاورميانه زندگي ميکنيم که مجموعهاي از کشورها و دولتهايي است که هر کدام بهدنبال منافع خود ميگردند و براي دستيابي به آن، قطعا بهدنبال تأثيرگذاري هستند.
پس نميتوان اين عوامل تأثيرگذار را ناديده گرفت و ما منکر تأثير آنها هم نيستيم اما قطعا در رويکردي منطقي بهدنبال تعامل با آنها هستيم، پس درست اين است که اين شرايط و تأثيرات را ببينيم اما نبايد از آن يک سنگ و مانعي در پيش روي جنبش مقاومت حماس ساخت چون اساس و پايه مناسبات ديپلماتيک ما براساس عقلانيت و اعتدال بوده و قطعا بهدنبال چنين مسائلي که تنشزاست در ديپلماسي حماس با کشورهاي اسلامي و عربي نيستيم و اين مسئلهاي است بسيار طبيعي و ميتواند بين شرکاي استراتژيک و راهبردي هم وجود داشته باشد اما هيچگاه آنها هم اين مانع را سدي براي خود نميدانند بلکه در تعامل با آن برميآيند زيرا اين فاکتور يکي از مسائل بيشمار سياست خارجي در روابط بينالملل بوده و در چنين مکانيسم و چارچوبي است که ما اين سند را آماده کرديم و با توجه به چنين شرايطي در حماس معتقديم اين سند ميتواند يک بستر اساسي و بنيادين براي مناسبات حسنه ديپلماتيک براي همه کشورهاي اسلامي و عربي ايجاد کند و اگر فارغ از تمام اين جريانبنديها و تفاسير هر کسي اين سند را مطالعه کند، درمييابد که حقيقتا حماس در اين سند، نه به دنبال تنش و اختلاف که به دنبال اتحاد همه کشورهاي اسلامي و عربي براي حرکت به سوي آرمان بزرگ فلسطين بوده و لذا آن از همه تقاضامند است که اين جنبش را يک نيروي مجدانه واقعگرا در نظر بگيرد که تنها هدفش بازپسگيري تمام حقوق حقه فلسطينيان است، آن هم در درون اين بستر متلاطم خاورميانه.
* پس استراتژي حماس بعد از اساسنامه جديد در روابط با سازمانها، نهادها و کشورهاي اسلامي و عربي بهويژه با تهران براساس وزنهاي سياسي آنها چه تغييري پيدا ميکند و علاوه بر تهران، آينده روابط حماس با ساير کشورهاي منطقه از ترکيه و قطر گرفته تا عربستان، امارات و... چگونه خواهد بود؟
** مسئله تغيير، آن هم تغيير در روابط ديپلماتيک مسئلهاي بسيار مهم است و ازهمينرو به زمان و فرصت نياز دارد. حماس در سايه اين اساسنامه يک گام رو به جلو براي معرفي هر چه بهتر و درستتر خود برداشت و ما همچنان هم بر برنامه سياسي خود درباره آرمان فلسطين پايبنديم و درعينحال نیز از هر کسي که ميتواند از گروهها و سازمانها تا کشورها را شامل شود که در اين مسير ما را ياري کند و پشتوانه جدي براي اين سند جديد حماس باشد، استقبال و حمايت ميکنيم و اين اساسنامه در رابطه با مناسبات ديپلماتيک حماس با تهران تأثير سوئي نداشته بلکه اگر تغييري هم ايجاد کرده در سمت و سوي بهترشدن گام برداشته و قطعا در اين مناسبات ديپلماتيک زاويهاي وجود ندارد زيرا عامل اتحاد ما همان دشمن مشترک يعني رژيم صهيونيستي است.
http://vaghayedaily.ir/fa/News/75073
ش.د9600545