ایران برای انجام هرگونه اقدامی در جهت کمک به اوضاع سوریه، حفظ دولت و رهایی مردم از تجاوز و اشغالگری آمادگی داشت و نمایندگانش را هم برای طرح کیفیت این موضوع و طرحهای موجود به دولت مستقر این کشور فرستاد اما دیگر نه بشار انگیزهای در ادامه و امیدی به آینده برای تداوم خود میدید، نه ارتش بیجیره و مواجب عزمی برای دفاع داشت و نه مردمی که در تنگنای اقتصادی تحریمهای آمریکایی و خرابیهای برجا مانده از جولان تروریستهای خارجی بودند، تصمیم به ادامه آن شرایط داشتند.
بنابراین با پایان درخواست یاری از ایران و بیفایدگی تداوم حضور برای مردم سوریه، منطقیترین کار، سپردن سرنوشت خودساخته این کشور به اراده جدید مردم بود. سیاست تاریخی ایران، با سیاست آمریکاییها در تعارض جدی است؛ آمریکا عادت به این رفتار دارد که علیه کشورهای معارض با منافع خود، تروریست پرورش دهد و به جان ایشان بیندازد و بعد با طرح ضرورت نجات مردم، بدون کسب دعوتنامه رسمی به خاک آن کشور تجاوز کرده و تا هر زمان که صلاح بداند، اشغالگریاش را دائمی کند؛ سر آخر نیز با مشکلاتی بیش از گذشته آن را واگذار کند؛ مثل خیانتی که آمریکا در افغانستان به مردم کرد اما مادام که ایران بود، امنیت سرزمینی سوریه تداوم داشت، دولت مستقر بود، حرمها در احترام کامل و جان و مال و ناموس مردم در آرامش به سر میبرد.
اینکه سوریها به دلایل گوناگون، بخواهند این بار سرنوشت خود را با ترکها بسازند یا فرد دیگری را جایگزین دولت کشورشان کنند، تصمیم با خودشان است اما پیشبینی ایران با درک واقعیتهای قومی و مذهبی سوریه و دخالتهای متجاوزانه طرفهای عربی، ترکی، عبری و غربی، این است که این کشور بدون بشار و نیروهای مقاومت، سرنوشتی جز هرجومرج، جنگ داخلی، توسعه فقر و ناامنی و در نهایت تجزیه سرزمینی نخواهد داشت. ماموریت ایران به پایان رسید تا فصل تازهای از درسهای تاریخ برسد!