شعارها و عملکرد دولتها و ویژگیهای مربوط به آنها امکان تفکیک و بازشناسی آنها را فراهم آورده که میتوان نسبت هر کدام را با مبانی و اهداف انقلاب اسلامی تشخیص داد.
شعارها و عملکرد دولتها و ویژگیهای مربوط به آنها امکان تفکیک و بازشناسی آنها را فراهم آورده که میتوان نسبت هر کدام را با مبانی و اهداف انقلاب اسلامی تشخیص داد. در این نوشتار سعی شده با توجه به ملاکهای معطوف به مبانی و اصول انقلاب مقایسهای بین سه دولت اصولگرا، دوم خرداد و سازندگی به عمل آید.
دلیل مقایسه این سه دولت تشابه شرایط آنها است که عبارتند از:
1- شکلگیری و استقرار در دوره پس از جنگ
2- برخورداری از شرایط امنیت و انزوای ضدانقلاب برانداز
3- مواجه بودن با ضرورت توسعه و آبادی کشور
برای این مقایسه، اساسیترین ملاکها و مبانی مربوط به انقلاب اسلامی مدنظر قرار گرفتهاند. ملاکها و اصولی که نزد مسئولین و مردم مورد توافق بوده و در شعارها و اهداف انقلاب انعکاس داشتهاند. ملاکهایی چون:
1- ملاک نه شرقی، نه غربی یا استقلال از مکاتب سرمایهداری و سوسیالیسم.
2- عدالت محوری
3- مردمی بودن
4- انقلابیگری
5- خدمتگزاری
6- تکلیفگرایی
با مروری بر شعارها و عملکرد دولت سازندگی که با شعارهای اقتصادی و دولت کار شروع کرده و ادعای سازندگی را داشت با استفاده از تکنوکراتها و مدیران متأثر از لیبرالیسم اقتصادی و بکارگیری شیوههای اقتصاد آزاد، خصوصیسازی و کاهش یارانهها را دنبال مینمود.
چنین شرایطی که در واکنش به شرایط دوران جنگ و اقتصاد دولتی آن دوره رقم خورده بود، از عدالت چشمپوشی کرده و توسعه و افزایش ثروت را لازمه رفع محرومیتها تلقی میکرد و با پذیرش تئوری معادله هزینه- پاداش خواسته یا ناخواسته تکلیفگرایی را به وادی فراموشی میانداخت. فضای این دوره که با رونق کار و تلاش همراه بود خدمتگزاری بیچشمداشت را نیز مخدوش ساخته و روحیه کاسب منشی را ترویج میداد.
چنین شرایطی بتدریج به نوعی نابرابری و فاصله طبقاتی منجر گردید که ریشه در فساد، رانتخواری و تبعیض داشت و ادامه آن با هشدار رهبری نظام مواجه بود که گرانی را ظلم مضاعف بر مردم دانسته و نگران له شدن مردم زیر چرخ اقتصادی بودند.
چنین وضعیتی پس از 8 سال منجر به رویکرد مردم به دولتی با شعارهای جدید مبتنی بر کرامت انسانی و آزادی و مردمی بودن شد که در هنگامه تبلیغات انتخاباتی با سوار شدن بر اتوبوس و آمد و شد بین مردم، نوید بازگشت به ارزشها و اصول انقلاب را میداد. رئیسجمهوری که با برخورداری از سابقه چپ و حمایت گروههای مدعی خط امام، انقلابیگری، استقلال و حفظ شعار نه شرقی- نه غربی و تکلیفگرایی و عدالت را (که از جمله آرمانهای امام راحل(ره) بود و در سیره و مشی حکومتی، اجرای آن را دنبال میفرمود) نمایندگی میکرد.
تکلیفگرایی برخاسته از اسلامیت مورد نظر رهبری و مردم در انقلاب بود.
این فضای فکری حاکم بر دولت اصلاحطلب به نوعی جابجایی در مفهوم اصلاحطلبی منجر شده بود که با میدانداری افراطیون به «نفی گذشته انقلاب» و حمله به تمامی ارزشها و آرمانهای انقلاب و مردم پرداخته و برخی از اصلاحطلبان عرفیسازی به معنای سکولاریسم را نسخه شفابخش مسائل و مشکلات میدانستند.
طبیعیترین پیامد این وضعیت دغدغه رهبری و مردم بود که با شناخت تهدیدات نرم و چگونگی عملکرد دنیای لیبرال-دمکراسی در توسعه و استقرار سلطه فکری- فرهنگی و سیاسی خویش در پوشش اصلاحات و با روش انقلاب مخملین و رنگی که در حاشیه کشورمان نمونههایی از آن همزمان شده بود، شکلگیری جنبش جدیدی از معتقدان به نظام و انقلاب اسلامی را بدنبال داشت. این جریان که شامل بخشهایی از جناحهای منتهی مشهود به چپ و راست بوده، ولیکن بر محورهای چهارگانهای چون سیاست دینی، کارآمدی سیاست دینی، حفظ جمهوری اسلامی و دفاع از ولایت و رهبری، تأکید داشتند که اصول انقلاب و نظام اسلامی به شمار میآمد، اصولگرایی را به جامعه معرفی نمودند.
اینک که دو سال از زمان تشکیل دولت اصولگرا با شعارهای عدالتمحوری، خدمتگزاری و مهرورزی به مردم میگذرد، نوعی بازگشت به شعارها و آرمانهای انقلاب به چشم میخورد. رئیسجمهور و مسئولین در مشی اجرائی خویش پیاده نمودن عدالت، مردمی بودن، شکست رانتهای عدالت سوز را پیشه کرده و با سیاستها و اقداماتی تکلیف گرایانه مثل سیاست خارجی تهاجمی، مبارزه با اقتصاد ربوی در بانکها، ساماندهی سوخت، اصلاح روش خصوصیسازی، شکست دایره انتصاب مسئولین و مدیران و استفاده از نیروهای مؤمن و حزباللهی و ... انقلابیگری و روحیه جهادی را به نمایش گذاشتهاند.
ویژگیهایی که دولت اصولگرا را با تمام مشکلات آن که بخشی ناشی از عدم همسویی و همگرایی با شرایط حاکم بر نظام بینالمللی یعنی سلطه لیبرال- دمکراسی غربی و بخشی نیز از عدم همراهی و حمایت دلباختگان داخلی آن است. بیتردید سهمی از مشکلات نیز ناشی از بکارگیری منش و روشهای متفاوت از گذشته نیز میباشد که علاقمندان به گذشته گاهی برای نفی آن به صراحت اعلام میدارند که اسلام ساز و کارو دستگاه اداره سیاست، اقتصاد، فرهنگ و اجتماع را ندارد. اما برخلاف نظر و هدف مخالفان اصولگرایی که دیدگاه سکولار و لیبرالی خویش را لو میدهند، این مخالفتها به اصرار اصولگرایان بر تغییرها و مشی گذشته و ادامه سیاستها و اقداماتی میانجامد که آهنگ بازگشت به ملاکها و اصول انقلاب یعنی انقلابیگری، نفی مکاتب و سلطه شرق و غرب، مردمی بودن، تکلیفگرایی، عدالت محوری، خدمتگزاری و ... را نشان میدهد.
البته پیداست در چنین شرایطی باید نیروهای مؤمن به انقلاب و نظام اسلامی میدانداری نمایند که در سالهای گذشته یا مشغول ادای تکلیف در عرصه دفاع و حفظ انقلاب بوده و یا در دوران حاکمیت تکنوکراتها و سیاستبازان دلباخته شرق و غرب به انزوا افتاده و صرفاً نظارهگر فرایند لیبرالیزه شدن کشور بودند. فرایندی که با تکیه بر مدرنیسم ظاهری و به بهانه لوازم توسعه، حزبا... را با انگ سنتیبودن و بیاعتنا به تجدد و پیشرفت در میدان مسابقه داخل خویش برای کسب ثروت و قدرت کنار زده و حتی سلطنت طلبان و جریانات اپوزیسیون مثل جبهه ملی و نهضت آزادی را بر آنان ترجیح میدادند.
اما این بار فضای امیدی برای حزبا... گشوده شده که بازگشت به اصول و ارزشهای انقلاب نوید حاکمیت مستضعفان و سیر قهقرایی دلباختگان به تفرعن لیبرال- دمکراسی را میدهد که تا قبل از فروپاشی بلوک شرق، بخشی از آنان پز چپ و سوسیالیسم را میدادند.