نشست اتحادیۀ عرب در امان
دور دیگری از کشمکشهای سیاسی در 8 ماه نوامبر در نشست اعراب پدید آمد. این نشست که در امان برگزار شد و سران تمامی کشورهای عرب به جز قذافی و فهد در آن حضور داشتند، تقریباً، از همان آغاز، شکست خورده بود. یکی از پیامدهای این نشست را میتوان اعمال فشار سعودیها بر سوریه برای موافقت به سه موضوع تحریم علیه ایران، بازگشت مصر به جامعۀ عرب و احیای مجدد روابط دیپلماتیک با آن دانست. در واقع، آنها نسبت به تأمین این هدف امیدوار بودند؛ زیرا، وضعیت اقتصادی سوریه رفته رفته، وخیمتر میشد و اسد به کمک اقتصادی کویت و عربستان نیاز مبرمی داشت.
از سوی دیگر، کمک عربستان از اهمیت ویژهای برخوردار بود؛ زیرا، کویت کمکهای خود را به شدت کاهش داده بود؛ بنابراین، مبلغ 540 میلیون دلار تهیه میکرد؛ چرا که این کشور امکان برداشت گندم و جبران یک میلیون تن کسری مصرف داخلی را نداشت، با این همه در عمل، سعودیها تنها میتوانستند پیش از نشست، توافق سوریه را در مورد خروج آمریکا از خلیجفارس، دیدار با صدام حسین، محکوم کردن ایران به دلیل عدم پذیرش قطعنامۀ 598 سازمان ملل و حمله به کویت و همچنین، آشوب مکه، جلب کنند.
هر چند این توافقها از نظر سیاسی بسیار مهم بودند، اما به پایان جنگ کمک مؤثری نمیکردند؛ بنابراین، شاهفهد در نشست امان حاضر نشد و امیر عبدالله را که از خاندان سلطنتی بود و با اسد روابط خوبی داشت، به نیابت از خود به امان فرستاد. بدین ترتیب، وی دیگر به پذیرش تعهد پرداخت کمکهای بیشتر به سوریه مجبور نبود و در عین حال، امیر عبدالله میتوانست اسد را نسبت به مصالحه متقاعد کند.
به نظر میرسد امیر عبدالله تا حدی در این کار خود موفق بود. البته، نباید مانورهای شاه حسین را در این موفقیت نادیده گرفت. این نشست سه روزۀ سران عرب موضع اسد در مورد جنگ ایران و عراق را چندان تغییر نداد، اما به دیدار وی با صدام حسین منجر شد که از صرف تشریفات فراتر رفت. نتیجۀ این ملاقات که پنج ساعت به طول انجامید، توافق در چند مورد و کاهش خصومت دیرینه دو کشور بود. هر چند آنها نپذیرفتند که بعد از دیدار در جلو دوربینها ظاهر شوند و با یکدیگر دست بدهند، اما موافقت کردند که وزیران امور خارجه دو کشور در اردن با همدیگر ملاقات و درباره ترتیبات لازم برای بهبود و گسترش روابطشان با هم مذاکره کنند.
بدین ترتیب، سوریه با عراق به توافق رسید و نه تنها آن را ادامه داد، بلکه هم صدا با دیگر دولتها خشم خود را نسبت به ناسازگاریها، تحریکها و تهدیدهای رژیم ایران در منطقه خلیجفارس اعلام کرد، ضمن آنکه در ماه جولای درگیری خونین مکه را محکوم نمود. سوریه همانند الجزایر و جمهوری دموکراتیک خلق یمن با اتحادیۀ عرب همسو شد. در این میان، لیبی تنها کشوری بود که از برقراری صلح در جنگ ایران و عراق بر پایه قطعنامه صلح سازمان ملل حمایت نکرد و تمایل اندکی برای به رسمیت شناختن مصر از خود نشان داد.
در واقع، سوریه از بازگشت مصر حمایت نمیکرد؛ زیرا، معتقد بود «... تا زمانی که پرچم اسرائیل بر فراز سفارتش در قاهره برافراشته باشد،... دولتهای عرب نباید از بازگشت مصر به اتحادیه عرب حمایت کنند». دمشق همچنین، موافقت کرد تا با برقراری جداگانه روابط دیپلماتیک دولتهای عرب با مصر مخالفت نکند. در نتیجه، عراق، بحرین، کویت، مراکش و امارات متحده عربی از 12 تا 14 ماه نوامبر به برقراری روابط دیپلماتیک با مصر اقدام کردند.
نشست اتحادیۀ عرب در حل مشکل دولت ریگان در زمینۀ جلب موافقت کامل کنگره برای ارسال بستهای تسلیحاتی به عربستان سعودی نیز مؤثر بود، در واقع، کاملاً آشکار بود که عربستان به همراه اردن سعی میکرد عضویت مجدد مصر در اتحادیۀ عرب به رسمیت شناخته شود. این کشور، همچنین، از سیاست آمریکا در خلیجفارس نیز حمایت میکرد؛ موضوعی که در زمان ارائۀ آخرین یادداشت رسمی دولت ریگان در 22 ماه نوامبر سال 1987 به کنگره بسیار راهگشا و مؤثر بود. با همه اینها، نشست اتحادیه عرب بر عملکرد ایران تأثیر چندانی نداشت؛ چرا که در نخستین روز نشست، ایران یک فروند موشک اسکاد را به سوی بغداد شلیک کرد.
[امام] خمینی[ره] که به ندرت در محافل عمومی حاضر میشد، در 10 ماه نوامبر، در روز میلادی [حضرت] محمد (ص)، در دیداری عمومی اظهار کرد: «پیامبر نیز همواره در جنگ بود؛ بنابراین، ما نیز باید بجنگیم». میرحسین موسوی، نخستوزیر، در 12 ماه نوامبر، به صورت رسمیتر درخواست آتشبس اتحادیه عرب را رد کرد و این اتحادیه را به دلیل تسلط آمریکا بر آن تقبیح و هر نوع بازگشت مجدد مصر به آن را محکوم کرد. در همان روز، وزارت امور خارجه ایران اعلام نمود: «رهبران عرب با سیاست تجاوزگرانه آمریکا همسو هستند».
مشکلات عربستان با پاکستان
به رسمیت شناختن عضویت مجدد مصر در اتحادیۀ عرب به دلایل متعددی بسیار مهم بود؛ چرا که این کشور همچنان، قویترین نیروی نظامی جهان عرب محسوب میشد و تنها دولت عرب بود که میتوانست برای عراق و کویت حمایت نظامی و سرباز فراهم کند و در حل مشکلات میان عربستان و پاکستان که قسمت عمدهای از نیروهای مستقر در شرق عربستان را تأمین میکرد، مؤثر عمل کند.
پاکستان از آغاز جنگ ایران و عراق موضع بیطرفانهای را اتخاذ کرده بود، هر چند به دلایلی نسبتاً به طرف ایران تمایل داشت، دلایلی که عبارت بودند از: تجارت با ایران، مرز مشترک، سیاست مشترک در قبال حمله شوروی به افغانستان و ترس از دامن زدن به تنش میان شیعیان و سنیان پاکستان از سوی ایران که 10 تا 15 درصد از جمعیت این کشور را تشکیل میدادند و بیشتر آنها در مناطق مرزی ساکن بودند و شدیداً، تحت تأثیر بنیادگرایی اسلامی قرار داشتند.
در اواخر سال 1987، پاکستان موقعیت بسیار پیچیدهای پیدا کرد؛ زیرا، به دلیل تلاش برای دستیابی به سلاحهای هستهای با توقف بالقوه کمکهای آمریکا روبهرو شد؛ موضوعی که بر پرداخت کمک چهار میلیارد دلاری به این کشور طی شش سال آینده تأثیر گذاشت. بدین ترتیب، پاکستان تمایل کمتری به حمایت از موضع غرب در قبال ایران نشان داد.
این کشور همچنین، نزدیک به دو میلیارد دلار از درآمدهای تجاری خود را از دست داده بود و با مشکلات سیاسی و اقتصادی بسیار زیادی ـ از جمله شورشهای شیعیان ـ در داخل کشور روبهرو بود. افزون بر آن، فشار ناشی از اسکان چندین میلیون آوارۀ افغانی و حملات شوروی و افغانستان به پاکستان به تلافی حمایت این کشور از مجاهدین افغانی، پاکستان را به گسترش روابطش با شوروی وادار کرد.
مجموعۀ این فشارها به تیرگی روابط پاکستان با عربستان سعودی منجر شد. از آغاز دهه 80، پاکستان نیرویی ده هزار نفری را در عربستان مستقر کرده بود که یک تیپ تانک در تبوک نیز جزء آن بود. این نیروها وظیفۀ تعلیم نیروهای عربستان را برعهده داشتند و قرار بود در صورت حملۀ اسرائیل، سوریه یا عراق به صورت یک سپر عمل کنند، اما در پی تهدید کویت از سوی ایران و نیز اینکه بیشتر آنها شیعه بودند، موقعیتشان متزلزلتر شد.
با تصرف جزیرۀ فاو از سوی ایران در سال 1986، این احتمال که عربستان سعودی از نیروهای پاکستان برای حمایت از عراق یا کویت بهره بگیرد، افزایش یافت، ضمن آنکه احتمال حملۀ ایران به عربستان نیز وجود داشت؛ خطری که با حملۀ ایران به بصره، کشتار زائران ایران در مکه در 31 ماه جولای و افزایش تنشهای موجود بین ایران و کویت طی تابستان و پاییز سال 1987 قوت بیشتری گرفت.
عربستان سعودی، در چهارچوب بخشی از برنامۀ اجلاس سران عرب، از دولت پاکستان خواست که مفاد قرارداد خود را با عربستان گسترش دهد تا بدین ترتیب، نیروهایش بتوانند در صورت حمله ایران به عربستان یا کویت مداخله کنند. همچنین، از این کشور خواست تا شیعیان را از نیروهای خود حذف کند. دلیل این تصمیم عربستان افزایش تنش در منطقه، روابط روبه رشدش با مصر و پایان قراردادش با پاکستان در ماه دسامبر بود.
نیروهای مخفی ایران نیز در چندین مورد در شهرهای کراچی و کویته به ایرانیان مخالف رژیم حمله کرده بودند؛ بنابراین، پاکستان از آن میترسید که در صورت اتخاذ موضعی علیه ایران با شورشهای گستردهای در اسلامآباد روبهرو شود. از سوی دیگر، عربستان شایع کرده بود که پاکستان به طور مستقیم، به عراق کمک خواهد کرد؛ مجموعه عواملی که باعث شدند تا پاکستان مفاد قرارداد خود را تغییر ندهد و در مقابل، عربستان نیز آن را لغو کنند.
با لغو این قرارداد ارتش عربستان ده هزار نفر از سربازان و یک تیپ زرهی خود را در غرب کشور از دست داد. همچنین، تلاش این کشور برای یافتن نیروی جایگزین از بنگلادش یا مراکش نشان میداد که کمتر کشوری میتوانست چنان نیروی مدرن و تعلیم دیدهای را برای عربستان فراهم آورد. حقیقت آن بود که عربستان سعودی با استفاده از نیروهای خود، تنها، میتوانست یک تیپ تشکیل دهد که نیمی از آن را به تبوک و نیم دیگر را به حفرالبتین فرستاده بود؛ بنابراین، در صورت سقوط بصره یا تهدید مستقیم کویت از سوی ایران، تعداد نیروهای رزمی قابل دسترس برای کشورهای جنوب خلیجفارس بسیار اندک بود.
بدین ترتیب، دیدار سعودالفیصل، وزیر امور خارجۀ عربستان؛ شیخ محمدبن یزید آل نهیان، رئیس ستاد نیروی هوایی امارات؛ عصمت عبدالمجید، و عبدالجبار شنشل، وزیر دفاع عراق، در قاهره در 11 ماه نوامبر اتفاقی نبود. با وجود این، چهار روز بعد، مصر اعلام کرد که قصد اعزام تیپ هوابرد یا هرگونه یگان رزمی به خلیجفارس را ندارد، اما موافقت کرد که خلبانان و مشاوران نظامی بیشتری را در اختیار عربستان قرار دهد. همچنین، توافق شد تا سازمان توسعۀ صنعتی عرب که از زمان انعقاد پیمان کمپدیوید راکد مانده بود، دوباره احیا شود. عراق نیز تمایل شدید خود را برای به خدمت گرفتن مربیان نظامی، هواپیماهای الفاجت(1) و توکانو(2) و خرید بالگردهای ضد تانک غزال ساخت مصر اعلام کرد.
مجادلۀ آمریکا بر سر فروش موشکهای استینگر به بحرین
در پایان ماه نوامبر، آمریکا درگیر جدال جدیدی بر سر فروش اسلحه شد. سفیر ایران در امارات متحده عربی در 22 ماه نوامبر اعلام کرد که ایران به اندازهای موشک استینگر در اختیار دارد تا شرایط رسوایی آمریکا را فراهم آورد؛ رسواییای فراتر از رسوایی ایران ـ کنترا که آیندۀ رئیسجمهور آمریکا را به خطر خواهد انداخت. وی ادعا کرد که تعداد موشکهای ایران از 25 فروندی که از طریق مجاهدین افغان به دست آمده است؛ بیشتر میباشد و ایران جزئیات بیشتر آن را زمانی فاش خواهد کرد که رسوایی بیشتری برای آمریکا به بار آورد.
این ادعا زمانی اعلام شد که گروههای طرفدار اسرائیل در آمریکا سخت در پی تصویب قانونی از سوی کنگره بودند تا موشکهای استینگر، تنها به متحدان رسمی آمریکا فروخته شود. این قانون از سوی میل لوین(3) پیشنهاد شد و پارلمان آن را در تاریخ 18 ماه نوامبر سال 1987، با 322 رأی موافق در برابر 93 رأی مخالف تصویب کرد.
سناتور دنیس دکونسینی(4) لایحۀ مشابهی را پیشنهاد کرد که در 3 ماه دسامبر در کمیتۀ فرعی روابط خارجی سنا به تصویب رسید. تا این زمان، کاخ سفید به وضوح اعلام کرده بود که بحرین با در اختیار قرار دادن تأسیسات مهم لجستیکی و شناسایی از حضور آمریکا در خلیجفارس حمایت میکند. فروش موشکهای استینگر به بحرین از سوی رئیس و عضو ارشد اقلیت کمیتۀ فرعی، رئیس اکثریت سنا، رابرت دال، وزارتخانههای دفاع و خارجه و رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا حمایت میشد.
این اقدامات تهدیدی را نشان میداد که علیه طرح فروش چهارده فروند پرتابگر موشکهای استینگر و شصت، هفتاد فروند از این موشکها به بحرین و دیگر کشورهای عضو شورای همکاری خلیجفارس وجود داشت. هرچند مبلغ هفت میلیون دلاری این معامله به این معنی بود که به تأیید کنگره نیازی نیست، اما دولت ریگان مجبور شد سفارش بحرین را اندکی به تعویق بیندازد تا از تأیید فروش بستۀ تسلیحاتی به عربستان از سوی کنگره مطمئن شود. در این مورد نیز، همانند بیشتر مباحث کنگرۀ آمریکا، موضوع اصلی و مهم همانا تقویت پیوندهای آمریکا با جهان عرب بود.
موشکهای استینگر مورد نظر، نه از نوع اصلاحشده یا گونۀ بسیار پیشرفته این موشکها به نام فرااستینگر(5)، بلکه جزء گونه اولیه و قدیمی موشکهای استینگر بودند. تا این زمان، شوروی بیش از هفده هزار فروند موشک زمین به هوای سبک و قابل حمل مانند سام 7، سام 13 و سام 14 را به کشورهای جهان سوم فروخته بود و تقریباً، 70 درصد از این سلاحها روانۀ کشورهای خاورمیانه و جنوب آسیا شده بود.
موشک سام 14 کرملین در حقیقت، گونۀ مشابه موشکهای استینگر بود که شوروی جزئیات کامل طرحها و جزئیات آن را از طریق تک کارشناس الکترونیک یونانی به نام میشل مگال اکونومو(6) در سال 1984 به دست آورده بود. وی و یک افسر نیروی دریایی اطلاعات تکنیکی فراوانی را در آتن در اختیار شوروی قرار دادند، طوری که این کشور با استفاده از آنها توانست سطح کیفی جنگندهها و بالگردهای خود را که در افغانستان از آنها استفاده میکرد، تا حد درخور توجهی بهبود بخشد. به هر حال، سنا در 1 ماه دسامبر سال 1987، فروش موشکهای استینگر را ممنوع اعلام کرد.
مبادلۀ گروگانها بین فرانسه و ایران
موقعیت غرب در خلیجفارس در اواخر سال 1987، به دلیل توافق صورت گرفته بین ایران و فرانسه متزلزل شد. در این توافق، فرانسه پذیرفت که به محاصرۀ سفارت ایران در پاریس پایان دهد و وام درخور توجهی را به ایران واگذار کند. ایران نیز متعهد شد گروگانهای فرانسوی را آزاد کند. معاملۀ پنهانی فرانسه با ایران زمانی آشکار شد که دو مجلۀ فرانسوی، اکسپرس و پوینت(7)، گزارشهایی را دربارۀ فروش سلاح به ایران از سوی دولت سابق فرانسه منتشر کردند و رسوایی بزرگی را به بار آوردند.
این دو مجله قسمتهایی از گزارش ژنرال فرانکویس باربا(8)، ژنرال بازرسی ارتش فرانسه را منتشر کردند که دقیقاً، مشخص میکرد چارهز هرنو(8)، وزیر دفاع اسبق فرانسه، از فروش 450 هزار گلولۀ توپهای 105، 175 و 203 میلیمتری به ارزش 115 میلیارد دلار به ایران از سوی شرکت لوشر(9) آگاه بوده است. همچنین، طبق این گزارشها، احتمالاً، رئیسجمهور میتران(11) از موضوعاتی چون بر هم زدن این معامله که دست کم، هجده میلیون دلار خسارت در پی خواهد داشت؛ دانیل دواورین(12)، رئیس سوسیالیست شرکت لوشر، 3 تا 5 درصد از مبلغ دریافت شده از این معامله را در اختیار حزب سوسیالیست فرانسه قرار داده است؛ و لوشر 1/2 تن مواد منفجره سی 4 را نیز به ایران فروخته، آگاه بوده است. با همه اینها، دولت محافظهکار شیراک(13) بر رسوایی سوسیالیستها سرپوش نهاد.
در 29 ماه نوامبر، معلوم شد که فرانسه دربارۀ واگذاری مبلغ 330 میلیون دلار به صورت وام به ایران با این کشور به توافق رسیده است. دولت فرانسه همچنین، پس از دو ساعت بازجویی به وحید گرجی اجازه داد تا به ایران بازگردد و در پی این اقدام، مهرههای اصلی مجاهدین خلق را که ساکن فرانسه بودند، از این کشور اخراج کرد. در مقابل، ایران نیز موافقت نمود تا نسبت به آزادی پل توری(14)، کنسول فرانسه در ایران و همچنین، دو نفر فرانسوی دیگر که در بیروت به اسارت گرفته شده بودند، اقدام کند.
باید یادآور شد که حزبالله لبنان به غیر از این دو نفر، سه گروگان دیگر را نیز در اختیار داشت. به دنبال این توافق، دولت فرانسه قوه قضائیه را برای آزادی گرجی به شدت تحت فشار قرار داد و گروههای اطلاعاتی فرانسه ادعا کردند که به شواهدی دست یافتهاند که نشان میدهد گرجی مسئول بمبگذاریهای پاریس است که طی آنها، دوازده نفر کشته و نزدیک به 150 نفر زخمی شدند. آزادی گرجی شکلگیری نظرهای خصمانه در میان مردم فرانسه و اعتراضات آمریکا را در پی داشت، ضمن آنکه مارگارت تاچر، نخستوزیر انگلستان، نیز صریحاً، آن را محکوم کرد.
با همۀ اینها، فرانسه به تعهد خود مبنی بر اعزام نیرو به خلیجفارس عمل کرد و حتی همکاری خود را با دیگر نیروهای اروپایی در منطقه نیز افزایش داد و از تحریم تسلیحاتی سازمان ملل علیه طرفهای جنگ ایران و عراق حمایت کرد.
در ماه ژانویه سال 1988، فرمانده نیروهای فرانسوی ـ مستقر در خلیجفارس در برابر حملات ایران به کشتیهای ـ غربی در خلیجفارس، موضع بسیار سرسختانهای را اتخاذ کرد. دریادار گای لابوری(15) از تمامی کشتیهای غربی خواست تا به کمک کشتیهایی بشتابند که هدف ایران قرار میگیرند با مشکل روبهرو میشوند. لابوری زمانی این موضع را اتخاذ کرد که یک فروند ناوچۀ فرانسوی به نام دوپلکس(16) که در حال اسکورت یک فروند مینروب این کشور بود، سه فروند قایق توپدار سپاه را از یک نفتکش لیبریایی دور کرد. در واقع، فرانسه میخواست با این نمایش قدرت به ایران بفهماند که معاملۀ گروگانها به منزلۀ تسلیم و سکوت فرانسه نیست.
تداوم جنگ نفتکشها در ماه دسامبر و اوایل سال 1988
اقدامات نظامی در ماه دسامبر سال 1987 بر جنگ نفتکشها متمرکز بود. حملات عراق بیشتر علیه نفتکشهای ایران و گاهی نیز علیه اهداف زمینی از جمله سدها و پالایشگاههای ایران انجام میشد. افزون بر آن، عراق به نفتکش آناکسل(17) در 2 ماه دسامبر و به نفتکش آکتینا دوبار در 4 همین ماه حمله کرد. در مقابل، هر چند ایران بین 26 ماه نوامبر تا 6 ماه دسامبر به هیچگونه اهداف زمینی یا هیچ نفتکشی حمله نکرد، اما قایقهای توپدار سپاه پاسداران در 6 ماه دسامبر به نفتکش دانمارکی استل مرسک(18) حمله کردند و نفتکش اُبی اُنورمن آتلانتیک(19) را که حامل پرچم سنگاپور بود، از کار انداختند.
هر دو کشور ایران و عراق در روزهای باقی ماندۀ این ماه، دامنه حملات خود را به کشتیهای باری گسترش دادند؛ بنابراین، تقریباً 60 درصد از کل حملات صورت گرفته علیه کشتیها در سال 1987 در چهار ماهۀ آخر این سال و پس از شکست درخواست آتشبس سازمان ملل در 29 ماه اوت روی دادند و این حملات در ماه دسامبر به اوج خود رسیدند. در کل، 21 حمله در ماه نوامبر و 34 حمله در ماه دسامبر صورت گرفت.
در این میان، حملات ایران بیشتر متوجه کویت و عربستان بود. از میان 80 حملهای که ایران در سال 1987 علیه کشتیرانی در خلیجفارس ترتیب داده بود، 73 حمله علیه کشتیهایی انجام شد که مبدأ و مقصد آنها کویت یا عربستان سعودی بود. میانگین حملات ایران علیه کشتیهایی که مبدأ یا مقصد آنها کویت بود، 3 تا 6 مورد در هر ماه بود و در پایان سال، میانگین این حملات علیه کشتیهایی که مبدأ یا مقصد آنها عربستان بود، به تدریج، افزایش یافت. جمع کل حملات ایران علیه کشتیهایی که مقصد آنها عربستان بود، تنها 1 مورد در ماه فوریه، سه مورد طی ماههای مارس و آوریل و 7 مورد طی ژوئن و اوت گزارش شد که این میزان در ماه سپتامبر به 16، در ماه اکتبر به 22، در ماه نوامبر به 26 و در ماه دسامبر به 38 مورد رسید.
این حملات بر جریان نفت از عربستان تأثیری نداشت، اما صادرات نفت از کویت را اندکی تهدید کرد. عملیات اسکورت نفتکشهای کویتی از سوی آمریکا، امنیت لازم را برای صدور محصولات نفتی و گاز طبیعی مایع این کشور تأمین میکرد، اما انتقال قسمت عمدۀ نفت خام کویت خارج از عملیات اسکورت صورت میگرفت. حملۀ موشکی به نفتکش سیایلسیتی در 17 ماه اکتبر باعث شد تا بعضی از شرکتها در مورد حمل نفت خام کویت احتیاط کنند. به نظر میرسد که ایران تلاش داشته است تا از این موقعیت برای کاهش صادرات نفت خام کویت استفاده کند.
حملات مزبور، ناخدایان نفتکشها را وادار کرد تا در انتهای کاروانهای اسکورت حرکت کنند، سکوت رادیویی اختیار کنند یا اینکه با حرکت در یک خط در رادارها، خود را به شکل کاروانهای اسکورت جلوه دهند. هرچند این اقدامات احتمالاً، آرامش ناخدایان و خدمه نفتکشها را باعث میشد، اما تأثیر چندانی بر میزان آسیبپذیری این کشتیها نداشت؛ زیرا، قایقهای تندرو به طور دایم در خلیجفارس در حال گشت بودند.
حملات ایران اندکی پیش از عید کریسمس به اوج خود رسید. هر چند بیشتر حملات را نیروی دریایی سپاه انجام میداد، اما ناوچههای نیروی دریایی ارتش نیز در خلیجفارس فعال بودند. نیروهای ایران از 18 تا 23 ماه دسامبر علیه نفتکشهای حامل نفتخام که مبدأ یا مقصد آنها کویت بود، سه حمله انجام دادند. ناوچههای ایران در 18 و 22 همین ماه، به ترتیب، روی یک فروند نفتکش نروژی و یک فروند نفتکش لیبریایی آتش گشودند.
روز بعد، نیروی دریایی سپاه به یک فروند نفتکش نروژی دیگر نیز حمله کرد. هرچند در این حملات، هیچ کس از خدمه کشتیها آسیب ندید، اما هیچ یک از این سه کشتی نیز دیگر برای حمل نفت خام مناسب نبودند. در اثر این حملات جدی، کویت مجبور شد مجدداً، از کشتی بریجتون برای حمل نفت خام استفاده کند و آن را تحت عملیات اسکورت آمریکا قرار دهد.
در مورد ترتیب دقیق حوادثی که به توقف این حملات تصاعدی منجر شد، مطمئن نیستیم، اما به نظر میرسد که آمریکا بی سر و صدا ایران را تهدید کرد و سوریه ایران را برای توقف حملاتش تحت فشار قرار داد. عراق نیز در 22 ماه دسامبر حملات هوایی گستردهای را علیه نفتکشهای در حال تردد ایران نزدیک جزیرۀ لارک آغاز کرد و نشان داد که میتواند چهار فروند سوپر نفتکش را که از آنها به عنوان مخزن نفت استفاده میشد، هدف قرار دهد. نفتکش 564739 تنی سیوایز جاینت(20) بزرگترین نفتکش دنیا نیز یکی از اهداف عراق بود.
صرف نظر از علت آن، ایران به سرعت، تناوب و شدت حملات خود را علیه نفتکشهای کویتی کاهش داد و سپس، از حمله به کشتیهای تحت اسکورت غرب در طول زمستان 1987 – 1988 (1366) خودداری کرد و به سرعت، از شدت حملاتش کاست.
در نتیجه، کویت توانست صادرات نفت خام خود را طی دو فصل اول سال از 970/000 بشکه در روز به 1/2 میلیون بشکه در روز در زمستان افزایش دهد. همچنین، شرکت بیمه لویدز حق بیمۀ خطر خود را از 75 درصد به 45 درصد در فوریه 1988 کاهش داد.
طی جنگ نفتکشها در سال 1987، ایران 80 بار و عراق 83 بار به نفتکشها حمله کردند. در نتیجه، تعداد کل حملات صورت گرفته از سال 1984، 180 حمله از سوی ایران و 215 حمله از سوی عراق بود، اما باید یادآور شد که مرگباری اغلب این حملات بسیار محدود بود. از آغاز سال 1984، تا سال 1987، ایران، تنها 16 فروند کشتی را منهدم یا به آنها خسارت کلی وارد کرده بود و عراق نیز 49 فروند کشتی را متلاشی و به 9 فروند خسارت جدی وارد آورده بود.
هرچند عراق تعداد حملات خود به کشتیها را از 65 مورد در سال 1986 به 83 مورد در سال 1987 افزایش داده بود، اما صادرات نفتی ایران از طریق خلیجفارس در سال 1987، 40 درصد از سال 1986 بیشتر بود. این امر نشان میدهد که موضوع قیمت نفت و اشباع بازار نفتی در آن زمان از جنگ نفتکشها بسیار مهمتر بوده است، طوری که هر دو کشور ایران و عراق به تدریج، صادرات نفتی خود را در نیمۀ دوم سال 1987 افزایش دادند.
گسترش جنگ زمینی و فروش اسلحه به ایران در ماه دسامبر و اوایل سال 1988
برخلاف اوایل جنگ، در این دوران، جنگ زمینی بین ایران و عراق، به آرامی ادامه داشت. ایران پس از حمله گسترده خود به بصره، به حملات تهاجمی کوچک اقدام کرد و سلسله حملات محدودی را با نامهای کربلا، نصر و فتح ترتیب داد که البته، بیشتر حملات کوچک شبانه بودند و تنها برای بازپسگیری یک منطقه بسیار کوچک مرزی یا یک مقر کوهستانی ترتیب داده میشدند.
ایران در منطقۀ کردنشین شمال عراق موفقتر بود و از افراد کرد این منطقه حمایت میکرد. برخی از اسیران جنگی عراق نیز حاضر بودند علیه عراق بجنگند. این نیروها مکان مشخصی در شمال عراق نداشتند، اما میتوانستند شبانه، روستاهایی را به تصرف خود درآورند. آنها اغلب، به کاروانهای عراقی حمله میکردند و در طی روز جادهها را میبستند. گاهی نیز میتوانستند برق شهرهای بزرگی مانند کرکوک را قطع کنند.
به دنبال این اقدامات، عراق مجبور شد لشکر چهارم از سپاه هفتم را از جنوب عراق به این منطقه اعزام کند، اما اقدام عمدۀ آن، بمباران شدید و اسکان دادن آنها در دیگر روستاهای کردنشین بود. این کار، نه تنها دشمنان قبلی را تنبیه نکرد، بلکه دشمنان جدیدی را نیز پدید آورد. باید توجه کرد که کردها به عراق آسیب رسانده بودند، اما آن را تهدید نکرده بودند.
ایران بسیج فصلی نیروهای خود را در پاییز انجام داد و نیروهای زمینی عظیمی را در جبهۀ جنوب برای حمله به بصره فراهم آورد. در رادیو و تلویزیون این کشور، صحبت از یک حمله سرنوشتساز بود و گزارشهایی نیز درباره تشکیل دویست گردان بسیجی (دویست تا پانصد هزار مرد جنگی) ارائه میشد، اما واقعیت این بود که تعداد افراد نیروهای ایران از شصت هزار نفر به صدهزار نفر افزایش یافته بود تا به صورت چرخشی در جبههها حاضر شوند؛ رقمی که نمیتوانست بیست لشکر مورد ادعای ایران را در جبهۀ جنوب پوشش دهد.
از آنجا که تعداد کل افراد داوطلب از هشتاد هزار نفر در سال 1986 به چهل هزار نفر در سال 1987 کاهش یافته بود، ایران مجبور شد تا در اوایل ماه ژانویۀ سال 1988، دورۀ سربازی را از 24 ماه به 28 ماه افزایش دهد. در اوایل جنگ، ایران پیش از هر حمله گستردهای، نیروهای پشتیبانی و تدارکاتی زیادی را به جبههها اعزام میکرد، اما در اواخر جنگ، دیگر خبری از این نیروها نبود.
ایران توانست از سلاحهای دریافتی از چین، اتریش و کره شمالی برای تقویت جبهههای خود استفاده کند و میزان ضعف تجهیزاتیاش را نسبت به عراق از یک به سه به نصف برساند. ایران همچنین، جادههای جدیدی را احداث کرد تا بتواند طی حملات خود، با اعزام نیروهای جدید به منطقه عملیاتی، نیروهایش را تقویت کند. با این حال، تعداد چادرها، کامیونها و تدارکات پشتیبانی ارسالی به جبهه نسبت به اوایل جنگ بسیار کاهش یافته بود.
توان دفاعی عراق از توان تهاجمی ایران بیشتر بود. عراق حدود 900 هزار نفر را همواره، در جبهههای جنگ داشت، اما نیروهای ایرانی که تمام وقت در جبهه فعالیت داشتند، 600 هزار نفر بود. عراق نزدیک به 250 هزار نفر را در جنوب در اطراف بصره مستقر کرده بود و سه حلقۀ دفاعی در اطراف این شهر تشکیل داده و در طول جبهۀ جنوبی و مرکزی خود، خطوط دفاعی شمال ـ جنوب را پدید آورده بود.
همچنین، عراق تعداد دستگاههای حمل تانک خود را از 1000 دستگاه به 1500 دستگاه افزایش داد و جادههای جدیدی را برای انتقال نیروهای جبهۀ مرکزی به جبهۀ جنوبی در عرض 12 تا 24 ساعت ایجاد کرد و بزرگراه شش باندۀ جدیدی را برای جلوگیری از رخنه نیروهای ایران به مواضع عراق از طریق جادههای شمال ـ جنوب ساحل غربی دجله و در نتیجه، قطع ارتباط بصره و بغداد، ایجاد کرد که از صفوان در مرز کویت آغاز میشد، از زبیر و ناصریه میگذشت و سپس، به سمت شمال به طرف بغداد ادامه مییافت. با توجه به وجود خطوط راهآهن و یک جاده دیگر در طول فرات که به سوی غرب عراق امتداد داشت، این مجموعۀ ارتباطی، خط ارتباطی شمال ـ جنوب عراق را در برابر نفوذ ایران امنیت میبخشید.
هرچند درباره علل توقف حملات زمینی ایران مطمئن نیستیم، اما این امر قطعاً به دلیل کمبود سلاح نبوده است. البته، نباید فراموش کرد که این کشور در دستیابی به سلاحهای غربی با مشکل روبهرو بود. برای نمونه، 60 تا 70 درصد از 1/5 میلیارد دلار سلاحی را که ایران در سال 1987 دریافت کرد، از جمهوری خلق چین و کره شمالی، 20 درصد آن را از اروپای شرقی و 20 درصد باقی مانده را از دیگر قسمتهای جهان تأمین مینمود. البته، باید یادآور شد هرچند این کشور تولید تسلیحاتی خود را در سال 1987 تا دو برابر افزایش داد و از نظر سلاحهای کوچک و مهمات خودکفا بود، اما مشکل اصلی آن وابستگی به کشورهای خارجی برای تأمین فیوزها و قطعات محرکه جنگافزارها بود. این کشور همچنین، به تولید گاز فسوژن(21) اقدام کرد، هرچند در زمینۀ تولید سلاحهای شیمیایی پیشرفته هنوز با عراق اصلۀ بسیار زیادی داشت.
در سال 1987، جمهوری خلق چین تسلیحاتی به ارزش ششصد میلیون دلار را شامل توپخانه، مهمات و موشک برای ایران ارسال کرد. همچنین، تجهیزات لازم را برای تولید سلاح و موشک نیز به این کشور فروخت و افزون بر آن، در ماه ژانویۀ سال 1988، محمولۀ تسلیحاتی دیگری به ارزش دویست میلیون دلار به ایران ارسال و موافقت کرد که تا پایان سال 1988، معادل چهارصد میلیون دلار سلاح در اختیار این کشور قرار دهد.
در همین سال (1987)، کره شمالی نیز معادل چهارصد میلیون دلار سلاح را شامل توپخانه، قایقهای گشت تندرو و موشهای سطح به سطح اسکاد طرح شوروی به ایران فروخت. محمولۀ تسلیحاتی جدید آن نیز شامل موشکهای اسکاد و کرم ابریشم در ماه ژانویه سال 1988 به ایران رسید. کشورهای عضو پیمان ورشو نیز معادل 350 میلیون دلار اسلحه شامل تعداد زیادی نفربر و تعدادی توپ خودکششی را به این کشور فرستادند. به رغم شایعههای موجود، به نظر نمیرسد که هیچ یک از این کشورها جنگنده جت به ایران ارسال کرده باشند.
اسپانیا و پرتغال نیز تجهیزاتی معادل 150 میلیون دلار مهمات و مواد منفجره را شامل 200 هزار گلوله توپ ـ که قرار بود طی سالهای 1987 – 1988 ارسال شودـ ، 200 هزار چاشنی، 2500 تن تی.ان.تی و 650 تن باروت در اختیار ایران قرار دادند. البته، باید یادآور شد که قسمتی از این مواد را عملاً، شرکت فرانسوی لوشر تولید کرده بود. البته، این شرکت و مقامات ارشد دفاعی و اطلاعاتی فرانسه از فروش این مهمات اطلاع ضمنی داشتند و دولت محافظهکار این کشور نیز به این موضوع واقف بود.
شرکتهای ژاپنی معادل صد میلیون دلار کامیون و قطعات یدکی به ایران فروختند و شرکتهای خصوصی آلمان غربی و سوئیس نیز همچنان، به فروش تجهیزات و جنگافزارهای شیمیایی ادامه دادند، در این میان، برزیل مهمترین تأمینکنندۀ سلاح برای ایران بود که گاهی از لیبی به عنوان واسطه استفاده میکرد. این امر نشان میداد که ایران در زمینۀ دستیابی به سلاحها و قطعات یدکی غربی، به ویژه قطعات هواپیماهایی مانند اف ـ 5، در مضیقه است.
تأخیر بارش بارانهای سالانه به عراق اجازه داد تا به طور مؤثری تا ماههای آخر سال از نیروی زرهی خود استفاه کند. به همین دلیل، ایران نتوانست به حملات عمده و گستردهای دست بزند، شاید دلیل دیگر این موضوع تلفات سنگین نیروهای این کشور در نبرد بصره در سال 1987 بود. در واقع، ایران دیگر نمیخواست با حمله به جبههای که امکانات دفاعی بسیار پیشرفتهای در آن مستقر است. مجدداً، تلفات گستردهای را متحمل شد. دلیل دیگر میتوانست فشار سوریه و سایر کشورها به ایران برای توقف حملاتش باشد؛ زیرا، به نظر آنها، این حملات جهان عرب و حمایت شوروی و چین از تحریم تسلیحاتی علیه ایران در سازمان ملل را باعث میشد [...].
به هر حال، حملۀ محدود دو تیپ از نیروهای ایران در مردابهای شمالی هویزه در جبهۀ جنوبی ـ مرکزی، تنها تحرک زمینی چشمگیر در جبهۀ جنوب در روزهای 20 و 21 ماه دسامبر سال 1987 (29 و 30 آذرماه سال 1366) بود که طی آن، نیروهای ایران در طول رودخانهای در منطقۀ مرزی فکه، نزدیک پاسگاه زبیده و شرق شهر عراقی میسان (عماره سابق)، به نبرد با نیروهای عراقی پرداختند.
هرچند هر دو کشور، طبق معمول، ادعای پیروزی داشتند، اما به نظر میرسد تلفات ایران از عراق بیشتر بود؛ چرا که یک تیپ از نیروهای ایران که درصدد ایجاد شکاف در خطوط دفاعی عراق بودند، در میدان مین گرفتار شدند و بدین ترتیب، عراق از امکانات برتر توپخانهای خود بهره گرفت و تلفات سنگینی را به ایران وارد کرد. پس از این حمله، ایران دیگر به طرف بصره حمله نکرد.
تحریم تسلیحاتی و اقدامات صلح در آغاز سال 1988
در اوایل سال 1988، اوضاع سیاسی و اقتصادی ایران و عراق مغشوش و نامطمئن بود. دبیرکل سازمان ملل در 10 ماه دسامبر سال 1987 مذاکرات صلح را با این دو کشور متوقف و آن را به شورای امنیت واگذار کرد. عراق با زمان آتشبس و عقبنشینی نیروها موافق نبود و ایران نیز اصرار داشت که پیش از اجرای آتشبس، عراق به عنوان متجاوز اعلام شود. در این میان، واگذاری موضوع به شورای امنیت دو مشکل را در پی داشت، بدین صورت که مشخص نبود چین بدون اطمینان از حمایت شوروی از تحریم تسلیحاتی، با آن موافقت کند و دیگر اینکه امکان داشت هر یک از کشورهای چین و شوروی بعد از پذیرفتن تحریم تسلیحاتی نسبت به آن پایبند نمانند.
در واقع، شوروی از سویی، خود را به ایران نزدیک میکرد و از سوی دیگر، انتظار داشت که در ازای حمایش از تحریم تسلیحاتی، موافقت رسمی غرب را برای اعطای نقشی رسمی به این کشور در خلیجفارس به دست آورد. در همین حال، خواستار حضور نیروهایی تحت پرچم سازمان ملل در منطقه نیز بود. در واقع، هدف مسکو از طرح چنین موضوعی محدود کردن آزادی عمل غرب بود.
تا پایان ماه دسامبر، شورای امنیت، تنها توانست طرح اولیه تحریم تسلیحاتی را مطرح و بررسی کند. اعضای دایمی شورای امنیت، به رغم وجود چند طرح در زمینۀ تحریم تسلیحاتی در 25 ماه دسامبر، موافقت کردند که در اوایل سال 1988، قطعنامهای را طرحریزی کنند.
اما جالب توجه اینکه خبرگزاری شوروی، تاس، در 19 ماه دسامبر، طی مقالهای به قلم کروتیخین(22) که بیانگر تغییر موضع آنها بود، ایران را به طولانی کردن جنگ متهم و اهانتهای زیادی به مقامات این کشور کرد. بدین ترتیب، مشخص شد که شوروی از جلب نظر ایران دست کشیده است. همچنین، یک سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در 28 ماه دسامبر اعلام کرد که در صورت موافقت شورای امنیت با تحریم تسلیحاتی، آمریکا میتواند ساختار نیروی دریایی سازمان ملل را طرحریزی کند. البته، به شرطی که ورود این نیروی جدید بر عملکرد و حمایت نیروی ویژۀ آمریکا از کشتیرانی در خلیجفارس تأثیر نگذارد.
اگر عربستان سعودی میتوانست شوروی را نسبت به حمایت از تحریم تسلیحاتی متقاعد کند، اقدامات سازمان ملل سریعتر انجام میشد. به همین دلیل، سعودالفیصل، وزیر امور خارجه عربستان، سرپرستی مذاکرات پنهانی با شوروی را برعهده گرفت. در این مذاکرات، حفظ روابط دیپلماتیک رسمی بین شوروی و عربستان و ایجاد سفارت شوروی در ریاض نیز مطرح شد. در اواخر ماه ژانویۀ سال 1988، سعودالفیصل با گرومیکو(23) رئیسجمهور و شوارد نادزه، وزیر امور خارجه شوروی، دیدار کرد. در این دیدار، شاهزاده بندر(24)، سفیر عربستان در واشنگتن و پسر شاهزاده سلطان، وزیر دفاع عربستان، فیصل را همراهی میکردند.
به جز این مذاکرات، به نظر میرسد که دو عامل دیگر، یعنی عدم تمایل شوروی به ادامه حمایت نظامی از سوریه و تمایل این کشور به دریافت کمک غرب برای عقبنشینی از افغانستان نیز بر نظر شوروی نسبت به موضوع تحریم تسلیحاتی تأثیر داشت. الکساندر بلونگوف(25)، سفیر شوروی در سازمان ملل، طی سخنرانی خود در 14 ماه ژانویه، به این موضوع اشاره کرد و گفت که اگر ایران مذاکره نکند، اعمال تحریم تسلیحاتی علیه این کشور کاملاً ضروری خواهد بود.
شولتز، وزیر خارجۀ آمریکا، ضمن در نظر گرفتن امکان خودداری شوروی از پذیرفتن تحریم، در اواسط ماه فوریه، به ورنون والترز(26)، سفیر آمریکا در سازمان ملل، دستور داد تا جدول زمانی قطعنامۀ تحریم تسلیحاتی را تنظیم کند. این قطعنامه میتوانست با رأی مثبت نه عضو از پانزده عضو شورا به شرط عدم وتوی آن از سوی اعضای دایمی شورا به تصویب برسد. در ضمن، آمریکا تمایل خود را برای پیوستن به مذاکرات عقبنشینی شوروی از افغانستان، که در آن زمان، بین شوروی و پاکستان در جریان بود، اعلام کرد. با همه اینها، دیدار شولتز با گورباچف و شواردنادزه در اواخر ماه فوریه نیز در شوروی هیچگونه، تمایل عمومیای نسبت به حمایت از تحریم تسلیحاتی ایجاد نکرد. به هر حال، هشت ماه پس از صدور قطعنامه اصلی آتشبس سازمان ملل، هنوز هیچگونه توافق رسمی در زمینۀ اجرای آن وجود نداشت.
شکست ایران در نبرد اوپک
در جبهۀ نفت، ایران با ضعف کامل و قطعی روبهرو شده بود. در سال 1987، صادرات نفت عراق از ایران بیشتر بود. ظرفیت دو خط لولۀ عراق که از کشور ترکیه میگذشت، 1/5 میلیون بشکه در روز بود و خط لولۀ فرعی دیگر آن، که به خط لوله عربستان متصل میشد و به سوی دریای سرخ جریان داشت، ظرفیتی معادل 500 هزار بشکه در روز بود، ضمن آنکه عربستان با ساخت خط لولۀ مستقلی برای انتقال نفت عراق به نقطهای در نزدیکی بندر ینبوع با ظرفیت 1/1 میلیون بشکه در روز نیز موافقت کرده بود. این در حالی بود که ایران، به رغم مذاکراتش با ترکیه در مورد عبور خطوط لوله نفتش از این کشور و استفاده از لولههای گاز برای حمل نفت از طریق شوروی، هنوز هم به جزیره خارک و تنگه هرمز وابسته بود.
ایران میکوشید از طریق اوپک با این ترفند عراق مقابله کند؛ بنابراین، در اوایل ماه دسامبر سال 1987 به همسایگان خود در خلیجفارس اعلام کرد که از سهمیهبندی اوپک حمایت خواهد کرد و قیمت رسمی پایه خود را از هجده دلار در بشکه به بیست دلار افزایش خواهد داد. سپس، در ماه 9 دسامبر، اعلام کرد که اگر اوپک از آن حمایت نکند، سطح تولید خود را دوبرابر خواهد کرد و به جنگ قیمتها اقدام خواهد کرد. این در حالی بود که در آن زمان، ایران 11/5 درصد، عربستان 24 درصد، عراق 13/7 درصد، امارات متحده 9/3 درصد، کویت 6/7 درصد، ونزوئلا 8/7 درصد و دیگر کشورهای عضو 26/1 درصد از نفت اوپک را تأمین میکردند؛ بنابراین، دولتهای جنوب خلیجفارس، به ویژه عربستان سعودی، به راحتی میتوانستند تهدیدهای ایران را نادیده بگیرند.
این کشورها در 14 ماه دسامبر، در نشست اوپک در وین، طی نمایش قدرت بیسابقهای، به مقابله با وزیر نفت ایران برخاستند و اخطار بسیار شدیدی به وی دادند. تولید نفت این کشورها از سهمیه تعیین شده بسیار بیشتر بود و قیمت عملی نفت دو، سه دلار از هجده دلار تصویب شده کمتر بود و هیچ یک از این کشورها درصدد از سرگیری سیستم سهمیهبندی نبودند. همچنین، این کشورها به هیچ وجه بر سهمیه عراق پافشاری نمیکردند و حتی از سیصد هزار بشکه نفت در روز که کویت و عربستان برای عراق به فروش میرساندند، نیز چشمپوشی کردند.
در نهایت، وزیر نفت ایران به تهران بازگشت تا در مورد موافقت با سیستم سهمیهبندی پیشنهادی کسب اجازه کند. این در حالی بود که وزیر نفت عراق اعلام کرده بود که عراق، نه تنها تولید خود را به دو برابر سهمیۀ قبلی، 1/5 میلیون بشکه در روز، افزایش خواهد داد، بلکه تا آنجا که بتواند نفت تولید خواهد کرد. در این میان، تنها چیزی که ایران به دست آورد، عدم موافقت رسمی اوپک، با برابری سهمیۀ عراق با این کشور بود. ایران حتی نتوانست سهمیۀ 2/4 میلیون بشکه روزانۀ خود را تولید کند.
افزون بر آن، مجبور بود نفت خود را با قیمتهای بسیار پایینتر مانند دوازده و چهارده دلار برای هر بشکه نیز به فروش برساند، ضمن آنکه این قیمتها هزینه حمل و نقل و تخفیف را نیز شامل میشد. عربستان سعودی میتوانست افزون بر سهمیه 4/343 میلیون بشکه نفت خود در روز، 4/2 میلیون بشکه دیگر نیز تولید کند. عراق به تولید روزانه 2/6 میلیون بشکه؛ کویت به رغم سهمیه 996 هزار بشکه در روز، به تولید روزانه 1/1 میلیون بشکه؛ و امارات متحده عربی به رغم سهمیه 948 بشکه در روز، به تولید روزانه 1/6 میلیون بشکه ادامه میدادند.
تصاعد مجدد جنگ و ایجاد بحران
جنگ زمینی و هوایی طی ماههای آغازین سال 1988 نسبتاً آرام بود. ایران ادعا میکرد که به پایانههای نفتی غیرفعال البکر و العمیه در خلیجفارس حمله، سایتهای راداری و موشکی عراق را منهدم کرده و دست کم، یکصد عراقی را به هلاکت رسانده است، اما به نظر میرسد که این ادعاها اغراقآمیز بوده است. ایران همچنین، ادعا میکرد سه فروند ناوچه عراق را منهدم کرده، در حالی که هیچ یک از این ناوچهها در آن زمان، در آبهای خلیجفارس نبودند.
در 15 ماه ژانویه سال 1988، ایران عملیات گستردۀ بیتالمقدس 2 را آغاز کرد. این حمله در جبهۀ شمالی در منطقه مرزی ماووت واقع در شمال سلیمانیه صورت گرفت؛ منطقهای که از بهار سال 1987، ایران در آن به نبرد پرداخته و به موفقیتهایی نیز دست یافته بود. ایران ادعا میکرد 68 کیلومتر مربع از خاک عراق را شامل 11 ارتفاع و 29 قله تصرف کرده است. همچنین، اعلام کرد که نزدیک به 3500 سرباز عراقی را کشته یا مجروح کرده و 750 تن از آنها را به اسارت گرفته است.
هرچند عراق این گزارشها را رد کرد، اما به نظر میرسید که ایران تا حدی موفق بوده است. هرچند این منطقه جمعیت چندانی نداشت و ارتفاعات آن 2/700 تا 5950 متر بود، اما ارزش استراتژیک زیادی داشت؛ زیرا، این فرصت را به ایران میداد تا در حملات بعدی خود، به راحتی، موقعیتش را در جبهۀ شمال تحکیم بخشد و از این مکان کردهای مخالف رژیم عراق را به راحتی تأمین کند.
در حوزۀ جنگ هوایی، عراق طی ماههای دسامبر، ژانویه و مارس به حملات خود علیه کشتیها، سدها، پلها و پالایشگاهها ادامه داد. در مقابل، کار چندانی از دست ایران برنمیآمد. البته، ایران نیز در اوایل ماه ژانویه، با بهرهگیری از هواپیماهای اف – 4 خود با موشکهای ماوریک به کشتیها حمله کرد. به نظر میرسد ایران به این نتیجه رسیده بود که اگر از موشکهای ماوریک قدیمی خود استفاده نکند، این موشکها کاملاً از رده خارج و غیرقابل استفاده خواهند شد، هرچند در عمل، کلاهک کوچک و سیستم هدایت روبه زوال این موشکها، حدوداً، آنها را بدون استفاده کرده بود.
عراق برای نخستین بار پس از 4 ماه نوامبر در 7 ماه فوریۀ سال 1988، به جزیرۀ خارک حمله کرد و بارها، دفاع هوایی ایران را آزمود. این حملات باعث شد تا ایران در 9 ماه فوریه سال 1988 با هواپیماهای اف – 14 خود به مقابله با هواپیماهای عراق برخیزد. هواپیماهای اف-14 که به موشکهای رهگیر هوایی AIM-g مجهز بودند، روی دو هواپیمای میراژ اف-1 عراق که به سمت آبهای جزیره فارسی ایران در حرکت بودند، قفل کردند.
در این جنگ هوایی، دست کم، یک فروند میراژ اف-1 عراق سرنگون شد. با وجود اینکه ایران قسمت عمده توان هوایی خود را از دست داده بود، اما به نظر میرسید که هنوز حدود بیست فروند هواپیمای اف-4، بیست فروند اف-5 و هفت تا نه فروند هواپیمای اف-14 عملیاتی داشته باشد.
اما شدیدترین تغییرات در جنگ هوایی در اواخر ماه فوریه صورت گرفت. عراق در 27 ماه فوریه سال 1988 به پالایشگاه تهران حمله کرد و به روش معمول، صدمات اولیهای را به این پالایشگاه وارد کرد، اما نتوانست به حملات خود ادامه دهد یا وسعت حملۀ خود را به اندازهای افزایش دهد که بتواند پالایشگاه را از رده خارج کند. با همۀ اینها، عراق توانسته بود صدماتی جدی به این پالایشگاه وارد آورد و ایران را به جیرهبندی محصولات نفتی وادار کند.
با این حملۀ عراق، جنگ شهرها از سر گرفته شد و ایران سه فروند موشک اسکاد را به سوی بغداد پرتاب کرد. طی جنگ، به ندرت پیش آمده بود که ایران این تعداد موشک را در یک حمله به سوی عراق پرتاب کند. بسیاری از کارشناسان نیز عقیده داشتند که تعداد موشکهای موجود در اختیار ایران بسیار اندک ـ حدود بیست تا سی فروند ـ است؛ بنابراین، شلیک هم زمان سه فروند موشک چشمگیر بود. البته، هر سه موشک به مناطق کم جمعیت جنوب بغداد اصابت کردند. بعد از 8 ماه نوامبر سال 1987، این حملات نخستین حملات موشکی علیه عراق بود. بدین ترتیب، با این سه فروند، تعداد موشکهای شلیک شده علیه بغداد به 37 فروند رسید.
این حملۀ ایران باعث شد تا عراق مجدداً، دامنه جنگ را گسترش دهد. این کشور در 29 ماه فوریه، تعداد پنج فروند گونه دوربرد موشک اسکاد ـ بی را به سوی ایران پرتاب کرد؛ موشکهایی که تعجب ایران و کارشناسان اطلاعاتی غرب را برانگیخت؛ زیرا، آنها همان موشکهای اسکاد بودند که کلاهک سبکتر و سوخت بیشتری را حمل میکردند. البته، برخی از کارشناسان مدعی بودند که در این موشکها، از مادۀ انفجاری قوی و حساسی که در غرب طراحی شده و در عراق ساخته میشود، استفاده شده است. به هر حال، عراق برد این موشکها را به دو برابر برد 190 مایلی قبلیشان افزایش داده بود. برخی از آنها بیش از 360 مایل را طی میکردند؛ بنابراین، عراق میتوانست این موشکها را از جنوب بغداد به سوی تهران و قم پرتاب کند.
عراق تا 6 ماه مارس، 33 بار به تهران و 3 بار به قم حمله کرد. کلاهک موشکهای پرتاب شده، تنها حدود دویست تا چهارصد کیلوگرم وزن داشت و تلفات زیادی در شهرها به بار نمیآورد، با این حال، نزدیک به 60 نفر کشته و 130 نفر مجروح به جا گذاشتند. در واکنش به این حملات ایران 16 فروند موشک اسکاد را به سوی عراق شلیک کرد که هدف دوازده فروند از آنها بغداد بود. به طور متوسط، عراق هر روز سه فروند و ایران یک فروند موشک را به سوی اهدافشان پرتاب میکردند. تا 10 ماه مارس، عراق ادعا میکرد که 42 فروند از 47 فروند موشک پرتاب شده این کشور به سوی ایران، تهران را هدف قرار دادهاند.
ایران نیز مدعی بود که 25 فروند موشک به سوی بغداد و چندین فروند دیگر به سوی دیگر شهرهای عراق شلیک کرده است. بدین ترتیب، هر دو طرف جنگ از توان هوایی خود نیز استفاده میکردند. عراق روزانه، حدود ده شهر ایران را هدف بمباران قرار میداد، در حالی که تعداد پروازهای ایران بسیار اندک بود، با استفاده از گلولههای توپ، بصره را به شدت هدف قرار میداد. هر دو کشور در 11 ماه مارس، مجدداً به جنگ شهرها پایان دادند. این بار، ایران تعداد تلفات خود را 165 نفر کشته و 440 تن زخمی اعلام کرد.
به نظر میرسد منظور عراق از پرتاب موشکهای مزبور این بود که نشان دهد جنگ بسیار جدی است و بدین ترتیب، تلاشهای صلح سازمان ملل را سرعت بخشد. همچنین، پیامدهای سیاسی حمله به ایران، از پیامدهای حمله به کشتیرانی در خلیجفارس بسیار کمتر بود، ضمن آنکه عراق میکوشید با این کار بین ایران و شوروی جدایی بیندازد.
عراق تا حدی در رسیدن به اهداف مزبور موفق بود. دولت ایران چند روز بعد از حملات موشکی اعلام کرد که قطعات کشف شده موشکها نشان میدهد که موشکهای مزبور ساخت شورویاند که از سال 1985 به بعد، ساخته شدهاند. به همین دلیل نیز، ایران آشکارا، شوروی را به دلیل تأمین موشک برای عراق سرزنش کرد. مردم تهران در 6 ماه مارس، طی تظاهرات محدودی به سفارت شوروی حمله کردند. در همان روز، در تظاهرات دیگری در اصفهان نیز به کنسولگری شوروی حمله شد.
ایران همچنین، با تلاشهای عراق در راستای برقراری آتشبس مقابله میکرد و با تظاهر به پذیرش قطعنامه سازمان ملل مانع اعمال تحریم تسلیحاتی این سازمان میشد، اما پذیرش ایران به حدی مبهم بود که این کشور را به هیچ امری متعهد نمیکرد. در 5 ماه مارس، آمریکا، انگلستان و فرانسه کوشیدند تا حمایت شورای امنیت را برای اعمال یک تحریم تسلیحاتی طی سی تا شصت روز جلب کنند، اما نتوانستند حمایت شوروی و چین را به دست آورند. شوروی با یک آتشبس محدود در زمینۀ حملات موشکی موافق بود که عراق به شدت آن را رد کرد. این موضوع مجدداً، در سازمان ملل شکاف ایجاد کرد. در این میان، تنها کاری که دبیرکل سازمان انجام داد، این بود که از هر دو کشور خواست تا وزیران امور خارجه خود را برای بررسی و تنظیم قطعنامهای قاطع به نیویورک بفرستند.
در این مقطع، یعنی بین 12 ماه فوریه تا 6 ماه مارس، هیچگونه حملهای علیه کشتیها در خلیجفارس گزارش نشد و این طولانیترین دورۀ آرامش از زمان آغاز مداخله غرب در خلیجفارس بود، اما در 6 ماه مارس، قایقهای نیروی دریایی سپاه پاسداران با بالگرد گشتی آمریکا درگیر شدند. عراق نیز برای نخستین بار پس از 9 ماه فوریه سال 1988 در 8 ماه مارس، به یک فروند کشتی ایران حمله کرد. پیش از آن، این کشور ادعا میکرد که از آغاز سال 1988، 23 فروند کشتی ایران را مورد هدف قرار داده است، این در حالی بود که شرکتهای کشتیرانی، تنها نه مورد را تأیید کرده بودند.
اما اکنون، عراق گاهی کشتیهایی را هدف قرار میداد و گروههای بیمه و شرکتهای کشتیرانی نیز بیشتر حملاتش را تأیید میکردند. این کشور همچنین، در 19 ماه مارس، حملات جدیدی را علیه جزیرۀ خارک آغاز کرد که طی آن، دو فروند نفتکش را به آتش کشید و 46 دریانورد را به هلاکت رساند. در مقابل، پاسداران ایران سلسله حملات جدیدی را در خلیجفارس آغاز کردند.
گزارشهای رسیده در 13 ماه مارس، از آغاز نبردی سختتر حکایت داشت. در واقع، ایران در جبهۀ شمالی حملات گستردهای را علیه شهرهای مرزی عراق مانند حلبچه، خرمال، سیدصادق دوجیله و دربندیخان آغاز کرد. این شهرها در غرب شهر ایرانی نوسود در 150 مایلی شمال بغداد قرار داشتند. هدف ایران دستیابی به قسمتی از خاک شمال عراق بود تا بدین ترتیب، بتواند به سوی سلیمانیه پیش برود و کنترل آبگیر دربندیخان را به دست گیرد. این آبگیر از سوی یکی از بزرگترین سدهای عراق پدید آمده بود و برق قسمت اعظم شمال شرق عراق و بغداد را تأمین میکرد.
ایران به زودی ادعا کرد که گلوله بارانهای شدید توپخانهای خود را علیه این مناطق آغاز کرده است. همچنین، مدعی شد که ترکیبی از نیروهای سپاه، شورشیان کرد و شورشیان داخل عراق و برخی از اسیران عراقی هفت روستای مرزی و 24 کیلومتر مربع از استان سلیمانیه را به تصرف خود درآوردهاند. عراق نیز مدعی بود که این حمله را دفع کرده، دو یگان مهاجم ایرانی را در هم کوبیده و هزار نفر ایرانی را به هلاکت رسانده است.
توقف جنگ شهرها در همین روز پایان یافت و عراق هفت فروند موشک به سوی تهران شلیک کرد، ضمن آنکه با استفاده از هواپیماهای خود، شش شهر ایران را هدف قرار داد. در مقابل، در جنگ مرزی، این ایران بود که موفق عمل کرد و پیروزیهای چشمگیری را به دست آورد.
پیروزی ایران دلایل متعددی داشت مهمترین آن، اینکه عراق نیروهای زبدۀ خود را در جبهۀ جنوبی نگه داشته بود تا مانع از حملۀ نهایی ایران شوند؛ بنابراین، تنها دو لشکر در منطقۀ مرزی مورد حمله داشت که از توان متوسطی برخوردار بودند. نیروهای عراق از بسیاری از ارتفاعات و قلل صعبالعبور منطقه عقبنشینی و نیروهای خود را برای محافظت از شهرهای مرزی متمرکز کردند. آنها که از مناطق کوهستانی صرف نظر کرده بودند، این امکان را برای نیروهای مهاجم پدید آوردند تا از اطراف به این مناطق حمله کنند. در واقع، عراق باید از آغاز، نیروهای خود را خارج از این منطقه نگه میداشت و سپس، آنها را به سوی نیروهای ایرانی هدایت میکرد. همچنین، این امکان وجود داشت که نیروهای عراقی در پشت خطوط ارتباطی خود از سوی کردها با مشکل روبهرو شوند.
نتیجۀ پایانی اشتباهات مزبور این بود که عراق قسمت عمده لشکر 43 خود ـ بین 1500 تا 4000 نفر ـ و تعداد زیادی تانک، وسایل نقلیه زرهی، توپخانه، وسایل نقلیۀ پشتیبانی و مهمات و قطعات یدکی بسیاری را از سپاه اول خود از دست داد. در واقع، ایران همانند نبرد فاو در سال 1986، دریافت که با تصرف مواضع عراق میتواند به تدارکات درخور توجهی دست یابد.
البته، نبرد حلبچه و دوجیله از یک درگیری مرزی فراتر بود؛ چرا که ایران به رغم ادعاهای عراق، شهر حلبچه را به تصرف خود درآورد و بلافاصله، صحنههایی از کشتار چهارهزار نفر غیرنظامی را از طریق تلویزیون پخش کرد که با استفاده از گاز خردل یا مواد شیمیایی دیگری مانند گاز اعصاب فسوژن و سیانید کشته شده بودند. در واقع، استفادۀ گستردۀ عراق از گازهای شیمیایی کاملاً مشهود بود، ... . بدین ترتیب، هر دو کشور سطح جدیدی از درگیری را آغاز کردند.
هر چند عراق کوشید تا به ایران بفهماند که در صورت ادامه جنگ، شهرهای ایران نیز به سرنوشت حلبچه دچار خواهند شد، اما نتوانست ایران را متقاعد کند. [امام] خمینی[ره] در 20 ماه مارس، طی یک سخنرانی از مردم خواست تا برای رسیدن به پیروزی نهایی بکوشند. دقیقاً در همان روز، ایران ادعا کرد که سیزده فروند موشک به سوی عراق شلیک کرده است. با اطمینان میتوان گفت عراق برای هشدار دادن به کردها از گازهای شیمیایی استفاده کرد؛ زیرا، آنها کنترل عراق بر شمال شرق کشور را به خطر انداخته بودند.
به عبارت دیگر، عراق این حملۀ خونبار را برای کنترل یا نابود کردن شهرهای کُردنشینی که از شورشیان کُرد حمایت کرده بودند، ترتیب داد، اما با وجود این، نیروهای کُرد به موفقیتهای زیادی دست یافته بودند. آنها در ماه سپتامبر، توانستند شهر کانی ماسی واقع در مرز عراق و ترکیه را به تصرف خود درآورند. ترکیبی از نیروهای ایرانی و کُرد نیز حدود 160 کیلومتر مربع از خاک عراق را در شمال شرق کرکوک و نزدیکی ماووت در کنترل خود داشتند که 29 ارتفاع و 6 روستا را در دو سوی رودخانۀ شامل میشد.
نیروهای کُرد همچنین، شهر مرزی دیرلوک را در ماه ژانویۀ سال 1988 تصرف کردند و سپس، به قرارگاه عراقی ساریراش(27) در شمال شرق اربیل حمله کردند. رفتوآمد به شهر رواندوز ناامن شده بود و تعداد حملات، کمینها و ترورها در شمال شرق عراق به شدت افزایش یافته بود. اتحادیه میهنی کردستان به رهبری جلال طالبانی برای نخستین بار همکاری خود را با حزب دموکرات کردستان به رهبری مسعود بارزانی آغاز کرد. به نظر میرسید، اتحاد بین این دو گروه نتیجۀ مذاکراتی بود که رفسنجانی در اواخر سال 1987 در ایران ترتیب داد.
هرچند عراق هنوز میتوانست امنیت قسمت اعظم این منطقه را با استفاده از نیروهای امنیتی کُردی که هنوز طرفدار دولت بودند، تأمین کند، اما پیش از آغاز حملۀ جدید ایران، باید برخی از سربازان و نیروهای شبه نظامی خود را به منطقۀ شمال کشور میفرستاد و پایگاههای تأمین را در طول جادههای اصلی برپا و مسیرهای نفوذ شورشیان کُرد را مینگذاری میکرد.
به رغم استفادۀ عراق از گازهای شیمیایی، ایران حملات تهاجمی خود را در شمال شرق سیدصادق ادامه داد. در مقابل، عراق حدود 7200 نفر (چهار گردان) از سپاه هفتم خود را از جنوب به منطقۀ شمال شرق اعزام کرد و در صدد پاسخ برآمد، اما با بیش از 30 هزار تن از مهاجمان ایرانی روبهرو شد. ایران سپس، حدود 16 کیلومتر مربع از کوههای ریشن را به تصرف خود درآورد و به شهر سیدصادق نزدیکتر شد. در این میان، عراق ادعا میکرد که روزانه، 224 پرواز جنگی انجام میدهد؛ موضوعی که نشاندهنده جدی بودن نبرد بود. بدین ترتیب، عراق روزانه تقریباً سه فروند از هواپیماهای خود را از دست میداد. البته، ایران نیز تعدادی از هواپیماهای اف – 5 باقیمانده خود را از دست داد.
طی ماههای مارس و آوریل نیز، نبرد بین دو کشور در شمال عراق ادامه یافت، اما با ادامۀ این منازعه، برتری عراق از نظر توان هوایی و توان آتش آشکارتر شد. بدین ترتیب، این کشور توانست خطوط دفاعی خود را بازسازی کند و به تدریج، نیروهای ایران را به عقب براند. هر چند امکان آن نیست که میزان استفاده عراق از گازهای سمی را برآورد کنیم، اما وضعیت این کشور در جبهۀ شمالی و مرکزی طی نخستین هفتۀ ماه آوریل امنتر و مستحکمتر شده بود. در این حمله نیز، درست مانند حملات قبل، ایران از فناوری و توان آتش لازم برای تداوم پیشروی خود و بهرهگیری از اشتباهات تاکتیکی عراق برخوردار نبود.
در واکنش نسبت به حمله ایران، عراق به حملات موشکی اقدام و در 22 ماه مارس، اعلام کرد که 106 فروند موشک به سوی شهرهای مختلف ایران پرتاب کرده است. روی هم رفته عراق روزانه، ده فروند موشک به سوی اهداف ایرانی شلیک میکرد. در 27 ماه مارس 1988 ایران ادعا کرد که عراق استفاده از یک نوع موشک جدید و سنگینتر را آغاز کرده است؛ موضوعی که باعث شد تا بررسیها و پیگیریهای جدیدی دربارۀ استفادۀ احتمالی عراق از موشک اس – اس – 12 صورت بگیرد. هرچند احتمال آن نیز وجود داشت که موشک مورد ادعای ایران یک فروند موشک سنگین هوا به زمین باشد که از هواپیماهای بمبافکن توپولف – 16 عراقی ساخت شوروی شلیک شده است.
عراق شهر قم را نیز موشکباران کرد و چهار شهر دیگر ایران را هدف حمله هوایی قرار داد. هرچند پروازهای مزبور هنوز نیز چندان مؤثر نبودند و تنها حدود 18 درصد از آنها هدف خود را مورد اصابت قرار میدادند، اما عراق با هدف قرار دادن 37 شهر ایران به این کشور فرصت نداد تا خرابیهای ناشی از حملات هوایی به پالایشگاهها و مراکز پخش مواد نفتی را بازسازی کند.
عراق در جبهۀ زمینی نیز از حالت دفاعی خارج شد و با استفاده از نیروهای سازمان مجاهدین خلق، در 22 کیلومتری شوش حملات جدیدی را آغاز کرد و هم زمان با این حملات، بازسازی نیروهایش را در جنوب از سر گرفت. در آغاز، به نظر میرسید که منظور از این بازسازی تقویت مواضع دفاعی عراق باشد، در حالی که آنها را برای تهاجم آماده میکرد.
هرچند هواپیماهای ایران در اقدام گستردهتری، در 26 ماه مارس سال 1988، مراکز تجمع نیروهای عراقی را در جنوب بصره در هم کوبیدند، اما به نظر نمیرسید که ایران خطر حملۀ متقابل عراق را جدی گرفته باشد، در حالی که عراق سپاه هفتم خود را به شدت تقویت و قسمت عمدۀ نیروهای گارد ریاست جمهوری خود را جابهجا کرده و مقادیر عظیمی از آتشبارهای توپخانه و سلاحهای شیمیایی را در این منطقه استقرار داده بود در 17 ماه آوریل، حملۀ به فاو را آغاز کرد.
این بار برتری تاکتکیی عراق تعجببرانگیز بود. البته، نیروهای ایرانی مستقر در فاو از توان کافی برخوردار نبودند و نیروهای داوطلب مردمی کمتری در این جبهه حضور داشتند، ضمن آنکه واکنش آنها بسیار کُند بود؛ بنابراین، عراق به سرعت نتایج چشمگیری به دست آورد و با استفاده از خشی زمین و اوضاع جوی مساعد، خود را برای حمله شبانه آماده و ساعت 05:00 صبح پیشروی خود را آغاز کرد. نیروهای سپاه هفتم این کشور تحت فرماندهی ژنرال ماهر عبدالرشید در ساحل شطالعرب به سمت جنوب پیشروی کردند و نیروهای گارد ریاست جمهوری نیز از مواضع خود بین زبیر و امالقصر به سوی مردابها و نیزارها و دریاچه بزرگ نمک در غرب فاو به حرکت درآمدند.
هم زمان، دیگر نیروهای عراقی نیز حملات آبی خاکی خود را از سمت غرب شبهجزیره و بندر امالقصر آغاز کردند. عراق طبق ادعای نیروی هوایی این کشور با 318 جنگنده و کشتیهای توپدار در روز نخست حمله از نیروهای عمل کننده پشتیبانی کرد. بدین ترتیب، عراق به پیشرویهای چشمگیری دست یافت، طوری که نیروهای ایران از هم گسیخته شدند و به نظر نمیرسد که مجدداً، در همان روز سازماندهی شده باشند. در 18 ماه آوریل، ایران کویت را متهم کرد که به عراق اجازه داده از جزیره بوبیان برای حمله علیه مواضع نیروهای ایران استفاده شود و ادعا کرد که بالگردهای برخاسته از کشتیهای جنگی آمریکا از نیروهای عراقی حمایت کردهاند. [...]
در این زمان، جنگ خلیجفارس نیز مجدداً اوج گرفت. در 5 ماه آوریل گروهی از طرفداران ایران هواپیمای بی – 747 خطوط هوایی کویت را که از بانکوک به مقصد این کشور در حرکت بود. با استفاده از ضعف سیستم امنیتی فرودگاه بانکوک ربودند و کنترل هواپیما و بیش از یکصد نفر مسافر آن را در دست گرفتند. هدف آنها از این اقدام، آزادی هفده تن از زندانیان طرفدار ایران در کویت بود که کویت آنها را دستگیر کرده بود. آنها بلافاصله خواستند که این 17 نفر از زندان آزاد شوند. کویت این افراد را به خرابکاری و یک سلسله قتل و هواپیماربایی از تهران به لارنکا در قبرس و در نهایت، به الجزایر و ایجاد ترس و وحشت متهم کرده بود.
ادعا شده است زمانی که هواپیما در تهران بود، ایران به هواپیماربایان دیگری نیز اجازه داده تا سوار این هواپیما بشوند. همچنین، احتمال آن میرود که ایران افزون بر سلاحهای کمری استفاده شده برای ربودن هواپیما، مقادیری نارنجک و مسلسل در اختیار هواپیماربایان قرار داده است. در هر حال، به زودی مشخص شد که هواپیماربایان تعلیمات پیشرفته دیدهاند؛ زیرا، دانش تخصصی خود را در زمینه ساختار و جزئیات فنی هواپیما بروز دادند.
اما در روز پنجشنبه 13 ماه آوریل سال 1988، قایقهای کوچک تندرو طی اقدامی جدی، حوزۀ جدیدی را در خلیجفارس مینگذاری کردند و روز بعد، ناوچۀ آمریکایی ساموئل بیرابرتز(28) پس از تکمیل بیست و پنجمین عملیات اسکورت نفتکشها در سال 1988 در راه بازگشت خود به بحرین، به یکی از مینهای موجود در خلیجفارس برخورد کرد. ناوچۀ رابرتز یکی از 25 فروند کشتی آمریکایی بود که هنوز در خلیجفارس فعال بودند. انفجار این مین باعث شد تا 4/5 متر از بدنه آن کنده و حفرۀ عظیمی به اندازه 6/7 متر در آن ایجاد شود، ده ملوان آمریکایی مجروح شدند و موتور این کشتی را آب فرا گرفت.
این حمله نیز همانند حمله به کشتی آمریکایی استارک اهمیت توانایی پیشرفته کنترل نبرد و آتش را نشان داد. این انفجار، نه تنها حفره عمیقی را در کشتی ایجاد کرد بلکه، کف کشتی را نیز شکاند؛ موتورهای کشتی را از جا کند و قطعاتی از آن را بیش از 45 متر به هوا پرتاب کرد. بدین ترتیب، لولههای سوخت ترکیدند و آتش عظیمی شعلهور شد. البته، این انفجار هیچگونه تلفات جانیای در بر نداشت؛ زیرا، موتورخانه به طور خودکار کار میکرد و هیچ خدمهای در آنجا حضور نداشت. با این حال، خدمۀ کشتی با مشکلات متعددی روبهرو شدند؛ چرا که باید تسمههای فولادی را به دور کشتی میبستند تا مانع از درهم شکستن آن میشدند، و با استفاده از الوار از نفوذ آب به داخل کشتی جلوگیری میکردند.
بدین ترتیب، صفحههای فولادی روی شکافهای عرشه قرار داده شدند. نکته درخور توجه آنکه به دلیل محاصره شدن کشتی در میدان مین ارائۀ کمک به آن مشکل بود. البته، از آنجا که این کشتی نسبت به کشتی استارک مزیتهایی داشت و خدمه آن کاملاً برای موقعیت جنگی آموزش دیده بودند، نجات یافت. باید یادآور شد که کشتی مزبور پیش از اعزام به خلیجفارس برندۀ جایزۀ بهترین اجرا در زمینۀ کنترل خسارات پیشرفته شده بود و تمامی این موفقیت از درسهای برگرفته از ناوچۀ استارک ناشی میشد. خلیجفارس به هنگام این انفجار در آرامش کامل قرار داشت و تمامی تجهیزات اجرای آتش نیز در حالت عملیاتی بودند.
آمریکا به زودی به شواهدی دست یافت که نشان میدادند ایران این مینها را در مسیر تردد ناوگان اسکورت قرار داده است. آمریکا همچنین، بسیاری از مینها را یافت و خنثی کرد. غواصان آمریکایی با بررسی این مینها آنها را گونهای از مینهای MOB شوروی تشخیص دادند که در ایران ساخته شده بودند. همچنین، شواهد کاملاً آشکاری نیز وجود داشت که نشان میداد این مینها به تازگی کاشته شدهاند.
در 14 ماه آوریل، هیئت طرحریزی امنیت ملی(28) در کاخ سفید تشکیل جلسه داد و چندین گزینۀ مختلف را بررسی کرد. این هیئت سرانجام، تصمیم گرفت که به سه سکوی نفتی ایران در خلیجفارس که سپاه پاسداران از آنها استفاده میکرد، حمله کند. علت انتخاب این گزینه آن بود که از حمله به اهداف زمینی ایران خودداری میشد، ضمن آنکه این سکو از منطقۀ جنگی شمال خلیجفارس دور بود و به ایران نشان میداد که زمینۀ صادرات نفتش بسیار آسیبپذیر است. ریگان در همان روز پیشنویس این طرح را پذیرفت و سپس، در جلسه 20:30 روز 17 ماه آوریل با طرح پیشنهادی حمله موافقت کرد و ساعت 09:00 صبح روز 18 ماه آوریل آن را به اطلاع سران کنگره رساند. در این میان، باید یادآور شد که آمریکا از قصد عراق مبنی بر حمله به شبهجزیره فاو در همان روز بیاطلاع بود.
آمریکا، صبح زود، با استفاده از هواپیماهایی که از روی ناو هواپیمابر برمیخاستند پوشش هوایی گستردهای را روی خلیجفارس ایجاد کرد. در این پوشش هوایی، که از ناو هواپیمابر انترپرایز(29) هدایت میشد، از هواپیماهای هاوکآیز (E-2c)(30) و هواپیماهای گشت E-3A و هواپیماهای جنگنده اف – 14آ استفاده شده بود. هواپیماهای E-3A افزون بر ایفای نقش هشداردهنده از مسافتهای دور، حملات هواپیماهای A-6E را نیز که به موشکهای هارپون، سلاحهای لیزری و بمبهای خوشهای راکآی(31) مسلح بودند، همراهی میکردند. هواپیماهای A-7E نیز در حالت آمادهباش به سر میبردند. در ساعت 09:10 صبح روز 18 ماه آوریل، آمریکا به سکوی نفتی ساسان هشداری چند دقیقهای داد که در پی آن، بیست تا چهل نفر از افرادی که روی این سکو بودند، آن را ترک کردند، ضمن آنکه چهار قبضه ضد هوایی ZSU-Z3 و چندین موشک زمین به هوای SA-7 روی آن باقی ماند.
در ساعت 09:17 صبح، آمریکا این سکو را هدف گلولههای توپ قرار داد و سپس، با استفاده از مواد منفجره آن را منهدم کرد. در این حمله، آمریکا سه فروند از کشتیهای خود را با نامهای مریل(32)، ترنتون(33) و لیندا مک کورمیک(34) به کار گرفت. ترنتون یک کشتی آبی خاکی بود که یک واحد دریایی چهارصد نفره را به همراه بالگردهای CH-64 و AH-1T و UH-1N حمل میکرد و بخشی از نیروی ویژه هوایی، دریایی و زمینی(35) بود. تفنگداران نیروی دریایی آمریکا در ساعت 10:39 در این سکو پیاده شدند و تأسیسات باقیماندۀ آن را نیز منفجر کردند.
در ساعت 09:33، سه فروند کشتی دیگر به نامهای سیمپسون(36)، بگلی(37)، و وینرایت(38) نیز به سکوی نفتی نصر در آبهای ساحلی جزیره سیری هشدار دادند، اما نیروهای ایران به پرتاب گلولههای ضد هوایی ZSU-23-4 به سمت کشتیهای آمریکایی اقدام کردند. در مقابل، کشتی وینرایت نیز با پرتاب چند گلوله نیروهای ایرانی را به ترک سکو واداشتند. بعد از آن، کشتیهای آمریکایی تا ساعت 10:25 صبح سکوی نفتی نصر را گلوله باران و منهدم کردند. باید یادآور شد که دو سکوی نفتی مزبور تقریباً 160 کیلومتر با هم فاصله داشتند.
کشتی نیروی دریایی ایران به نام جوشن، که حامل موشکهای هارپون و سیکت(39) بود، در ساعت 13:10 به پانزده کیلومتری کشتیهای آمریکایی مستقر در اطراف سکوی نفتی نصر نزدیک شد و کشتی وینرایت در ساعت 13:15 به این کشتی ایرانی هشدار داد که در مسیر بیخطری قرار بگیرد یا به محدودۀ آتش آنها وارد شود. ناوچۀ جوشن پس از دریافت این هشدار، موشکی را به سوی کشتی وینرایت شلیک کرد که به نظر میرسید موشک سیکت باشد. در پاسخ به این حمله، کشتی وینرایت نیز به پرتاب چف یا مواد مختلکنندۀ(40) اقدام کرد و چند لحظه بعد، کشتیهای آمریکایی با پرتاب چهار فروند موشک پاسخ محکمتری به ناوچۀ جوشن دادند و آن را غرق کردند.
سپس، در ساعت 13:52 کشتی وینرایت دو فروند موشک به سوی دو هواپیمای اف – 4 ایران که در حال نزدیک شدن به سوی این کشتی بودند، شلیک کرد. احتمالاً، یکی از هواپیماهای ایران در پی اصابت موشک پرتاب شده از سوی وینرایت آسیب دید. سپس، نیروهای ایرانی که در قایق تندرو بوگهامر(42) مستقر بودند، با یک فروند بالگرد آمریکایی که از عرشۀ کشتی سیمپسون برخاسته بود، درگیر شدند. البته، هواپیماهای دیگر ایران شامل یک فروند هواپیمای P-3 و یک فروند هواپیمای C-130 که آن روز در منطقه حضور داشتند، هیچ گونه اقدام تهاجمیای از خود نشان ندادند. در پی حملات ایران در این روز، آمریکا از حملۀ خود به سکوی نفتی سوم منصرف شد؛ زیرا، آشکار بود که تداوم این حملات به افزایش دامنۀ نبرد دریایی میانجامید که آمریکا تمایلی بدان نداشت، اما ایران کوشید تا با اقدامات خود در بعدازظهر همان روز شدت درگیری را افزایش دهد.
ساعت 12:15 سه قایق تندرو ایران به سوی یدککش آمریکایی ویلیتاید(43) که یک قایق تدارکاتی ثبت شده در آمریکا بود، آتش گشودند. سپس، یک فروند کشتی ایرانی به کشتی 113 هزار تنی یورک مارین(44) که حامل پرچم انگلستان بود، حمله کرد و در ساعت 14:26، سکوی نفتی اسکنبی(45) را در حوزۀ نفتی مبارک در 25 کیلومتری ساحل ابوظبی که در اختیار آمریکا بود، هدف قرار داد.
در ساعت 14:23، جتهای آ-6 آمریکا به سوی سه فروند قایق تندروی بوگهامر ایران که به سکوی نفتی مبارک حمله کرده بودند، آتش گشودند. از سلسله مراتب فرماندهی در این حمله میتوان درس مهمی را در مورد اهمیت ارتباطات ماهوارهای گرفت. جتهای آ-6 موضوع را به ناو هواپیمابر انترپرایز مخابره کردند، ناو نیز موضوع را به فرمانده نیروی ویژه آمریکا در خاورمیانه در خلیجفارس مخابره نمود، وی نیز به نوبۀ خود، با فرمانده یواس سنتکام در شهر تامپا(46)، فلوریدا ارتباط برقرار کرد، فرمانده سنتکام نیز با وزیر دفاع و ستاد مشترک در مرکز فرماندهی ارتش ملی آمریکا در پنتاگون تماس گرفت، رئیس ستاد مشترک نیز موضوع را به اطلاع مشاور رئیسجمهور در امور امنیت ملی رساند و وی نیز از رئیسجمهور اجازۀ حمله به این شناورها را دریافت کرد.
جتهای آ-6 پس از دریافت تأیید رئیسجمهور با استفاده از بمبهای لیزری به این قایقها حمله کردند. در این حملات، یکی از قایقها غرق شد، دیگری از کار افتاد و معلوم نشد که بر سر قایق سوم چه آمد. تمامی مراتب فرماندهی از درخواست جتهای آ-6 تأیید رئیسجمهور با استفاده از ارتباطات ایمن جهانی و در مدت زمانی نزدیک به زمان مکالمات عادی طی شد و بدین ترتیب، خبر تأیید حمله از سوی رئیسجمهور در کمتر از سه دقیقه به خلبان جت آ-6 رسید.
سپس، آمریکا با استفاده از ارتباطات رهگیری پی برد که دو فروند ناوچه ایران دستور حمله به نیروهای آمریکایی را دادهاند. در این میان، ناوچههای آمریکا همچنان، در حال نزدیک شدن به نیروهای خودشان بودند. ساعت 15:59 به آنها اخطار داده شد که از منطقه دور شوند. در ساعت 16:00، ناوچۀ سهند ایران که قبلاً نیز بارها به کشتیهای تجاری حمله کرده بود، در جزیرۀ قشم در تنگۀ هرمز ظاهر شد.
این ناوچۀ ایرانی در ساعت 16:21 عصر به سوی سه فروند جنگنده آ -6 آمریکا و کشتیهای آمریکایی حاضر در آن منطقه آتش گشود. هواپیماهای آمریکایی نیز بین ساعت 16:34 و 16:43، بمبهای هدایتشوندۀ لیزری اسکیپر(47) و ناوچه آمریکایی استراوس(48) نیز یک فروند موشک هارپون به سوی ناوچه سهند شلیک کردند. در پی این حمله، ناوچه سهند تا ساعت 17:06، در داخل آب شعلهور بود و شب هنگام غرق شد.
در ساعت 18:18، ناوچۀ ایرانی سبلان دو فروند موشک به سوی ناوچۀ آمریکایی جک ویلیامز(49) و هواپیماهای تهاجمی جت آمریکایی حاضر در منطقه پرتاب کرد، اما هیچ یک از آنها به هدف اصابت نکردند. سپس، یک فروند هواپیمای آ-6 آمریکایی با استفاده از بمبهای هدایت شوندۀ لیزری آن را هدف قرارداد و آسیب شدیدی به آن وارد آورد. وزیر دفاع آمریکا، فرانک کارلوچی، مانع از حملات بیشتر به این ناوچه شد و آمریکا در ساعت 20:00 اجازه داد تا این ناوچه با دو فروند یدککش به بندرعباس منتقل شود. هنگامی که آرامش مجدد به منطقه بازگشت، آمریکا دریافت که به پیروزی بزرگی دست یافته است و در این میان، تنها یک فروند بالگرد تهاجمی کبری را که از عرشۀ کشتی ترنتون برخاسته بود، از دست داده و دو نفر سرنشینان بالگرد در اثر سانحهای ناپدید شدهاند. روز بعد، خلیجفارس نسبتاً آرام بود، و تنها یک فروند موشک کرم ابریشم به صحرای کویت پرتاب شد.
سلاحها و اقدامات متقابل آمریکا خوب عمل کردند، این در حالی است که در مورد حوادث رخ داده در زمان تبادل موشکها بین ایران و آمریکا اطمینان چندانی وجود ندارد. ناوچۀ جک ویلیامز گزارش داد که هدف پنج فروند موشک کرم ابریشم قرار گرفته است که در برابر آنها، اقدامات پدافندی لازم را به عمل آورده و در هر بار، پس از شلیک موشک، پوشش اقدامات ضد الکترونیک(50) خود را آماده کرده است. مقامات عالیرتبۀ وزارت دفاع آمریکا نیز، تنها اعلام کردند که هیچگونه شواهدی مبنی بر پرتاب موشکهای کرمابریشم در دست ندارند. شاهدانی از جمله خبرنگاران مطبوعات هر پنج موشک را دیده بودند، اما تأیید پرتاب آنها از پایگاههای سیار این موشکها در نزدیکی تنگه هرمز امکانپذیر نبود.
انگیزههای ایران برای درگیر شدن با نیروی دریایی آمریکا را که به دست از رفتن نیمی از کشتیهای عملیاتی آن منجر شد، تنها میتوان حدس زد. اکنون، نمیتوان پی برد که آیا واقعا، این عملیات مینریزی مورد تأیید دولت ایران بوده است یا نه؟
در خلیجفارس، آمریکا همچنان تا 22 ماه آوریل، مینهای بیشتری را کشف کرد. اقدامات ایران در خلیجفارس و تمایل این کشور به درگیر شدن کشتیهایش احتمالاً، به آغاز جنگ شهرها از سوی عراق، متوقف شدن حملات تهاجمی ایران در کردستان عراق و استفاده روزافزون عراق از گازهای شیمیایی مربوط بود؛ اقداماتی که باعث شد تا رهبران ایران موضع سختتری را در قبال ادامه جنگ اتخاذ کنند. در نخستین دور انتخابات مجلس سوم در 8 ماه آوریل سال 1988، طرفداران [امام] خمینی اکثریت کرسیهای مجلس را در اختیار گرفتند. این انتخابات موقعیت رفسنجانی و موسوی را تقویت نمود و چهرههای تندرو جدیدی در این مجلس ظهور کردند.
باید یادآور شد که در این دوران، برداشت ایران از ماهیت قدرت هوایی و دریایی آمریکا اشتباه بود و فرماندهان بدون ارزیابی کامل موقعیت، دستورات اضطراری مشخصی را اجرا میکردند. البته، واکنشهای ایران احتمالاً، به دلیل شکست در فاو و تبانی عراق و آمریکا بود. شاید ایران میخواست با این اقدامات مانع از موافقت شوروی با هرگونه تحریم تسلیحاتی شود، حس همدردی را در میان کشورهای جهان سوم، برانگیزد یا امیدوار بود که با حملۀ موفقیتآمیزی خسارت عمدهای را به نیروهای آمریکایی تحمیل کند و با ایجاد درگیری نسبتاً گستردهای اجرای قانون اختیارات زمان جنگ در آمریکا را باعث شود.
اگر فرض کنیم که ایران هدفهای مزبور را دنبال میکرد، باید یادآور شویم که به سرعت به اشتباه خود پی برد؛ چرا که کنگره از عملکرد رئیسجمهور در سراسر دنیا حمایت کرد. واکنش و مخالفت عمدۀ کنگره در زمینۀ قانون اختیارات زمان جنگ از سوی برخی از اعضای دموکرات سنا صورت گرفت. آنها پیشنهاد کردند که این قانون باید تغییر و اصلاح شود تا شروط عقبنشینی خود به خودی نیروهای آمریکا حذف و قانونی به تصویب برسد که هرگونه انگیزه برای تهدید یا تصاعد جنگ را از بین ببرد و اجماع نظر واقعی برای اقدامات آمریکا پدید آید، آن هم بدون اینکه اختیارات رئیسجمهور محدود شود.
هرچند مطبوعات شوروی اقدامات آمریکا را در خلیجفارس محکوم کردند و از آن به منزلۀ راهزنی مسلحانه نام بردند، اما ملتهای اروپای غربی از آمریکا حمایت کردند و خواستار توقف حملات ایران به کشتیها شدند. برای نمونه، تاچر، نخستوزیر انگلستان، این حملات را کاملاً منصفانه نامید و به دنبال آن، کشورهای اروپایی پس از برگذاری نشستی در چهارچوب اتحادیۀ اروپای غربی و مشورت با یکدیگر حمایت خود را از اقدامات آمریکا اعلام کردند و مینروبهای خود را نیز به منطقه فرستادند تا در محلهای مینریزی شده به کمک آمریکا بشتابند. هنگامی که آمریکا آغاز عملیات جنگی در منطقه را به اطلاع کشورهای بلژیک، انگلستان، فرانسه، ایتالیا و هلند رساند، کشورهای اروپایی خود را عقب کشیدند. منطقه آلوده بود و آمریکا نُه مین تازه کار گذاشته شده را روز بعد کشف کرد.
واکنش کشورهای منطقه در مقابل حملات آمریکا بسیار متفاوت و گوناگون بود. [آیتاله] رفسنجانی در 19 ماه آوریل گفت: «زمان دیگر به نفع ما نیست. جهان ـ منظورم قدرتهای ضد اسلامی ـ تصمیم دارند صدام حسین را نجات دهند و دستهای ما را ببندند». دولتهای منطقۀ خلیجفارس نیز از عدم حمایت آمریکا از تمامی کشتیهای تجاری و تأسیسات نفتی ابراز نگرانی کردند. آمریکا نیز در 21 ماه آوریل اعلام کرد که در هر نقطه و هر زمانی که بخواهد به کمک کشتیها یا اهدافی که هدف حمله قرار میگیرند، خواهد آمد و به ایران نیز هشدار داد که هیچ یک از مراکز و تأسیساتش در برابر حمله آمریکا ایمن نیستند.
تا 21 ماه آوریل، جنگ دریایی در خلیجفارس نیز همانند جنگ زمینی غیرقابل پیشبینی بود. طبق آمار، کشتیهای غربی بیش از سیزده عدد مین تازه کار گذاشته شده را کشف کرده بودند، ایران از آغاز سال 1988، 31 و عراق 20 فروند نفتکش را هدف قرار داده بودند؛ در طی سال 1987، تعداد حملات ایران 92 مورد و تعداد حملات عراق 87 مورد بود و تعداد کشتیهای آمریکایی حاضر در منطقه نیز به سی فروند میرسید که ناو هواپیمابر انترپرایز نیز جزء آنها بود.
بحران موشکهای دوربرد عربستان سعودی
شاید مناسب باشد که در پایان این بررسی، یادآوری شود که تصاعد جنگ ایران و عراق با بحران دیگری در روابط آمریکا و عربستان همراه بود. عربستان در 6 ماه مارس سال 1981 تأیید کرد که موشکهای دوربرد سطح به سطح CSS-2، یا دانگفنگ(51) را از جمهوری خلق چین خریداری کرده است. برد این موشکها 3000 تا 3500 کیلومتر، دقت آنها حدود دو کیلومتر با فرض نهایت دقت و اعتبار موشک بود و به هر هدفی در خاورمیانه و از جمله اسرائیل دسترسی داشتند، البته، کاملاً دقیق و مطمئن نبودند و وزن کلاهک آنها، تنها در حدود 750 کیلوگرم بود.
در جولای سال 1985، دولت عربستان که مذاکرات مربوط به سیستم این موشکها را آغاز کرده بود، برای نخستین بار پی برد که هرگز نمیتواند از حمایت آمریکا برای تجهیز و به روز کردن نیروی هوایی خود برخوردار شود. جالب اینکه شاهزاده بندر بنسلطان، سفیر عربستان در آمریکا، طی سفر به پکن در مورد این معامله مذاکره کرده بود. شاید دلیل این اقدام را بتوان ناامیدی وی به دلیل رد فروش هواپیماهای اف – 15 از سوی آمریکا دانست. سرانجام، در پی سفر دو هیئت بلندپایۀ سعودی در ماههای جولای و نوامبر سال 1987 به چین، در اواخر سال 1987 و ماه ژانویۀ سال 1988 موشکها با کشتی به عربستان منتقل شدند.
شواهد نشان میداد که عربستان سعودی به اندازه کافی موشک خریداری کرده است که بتواند نیرویی با بیست فروند موشک آماده کند، هرچند طبق برخی از گزارشها تعداد موشکهای خریداری شده از شصت فروند نیز بیشتر بوده و طبق گزارشی، سعودیها مرسولات و محمولههای نخست را پنهان و چین را وادار کرده بودند که موشکهای خریداری شده را همراه با موشکهای متعلق به عراق ارسال کند و سپس، این موشکها را با کامیون به ربعالخالی منتقل کردند.
سعودیها به آمریکا گفته بودند که در نظر دارند مخزن و انبار عظیمی از مهمات را تشکیل دهند و آمریکا نیز هیچگونه پیگیری و تجسسی در مورد این موشکها به عمل نیاورد تا اینکه مشاهده شد برخی از این موشکها به جای اینکه از بنادر عربستان به سوی عراق حمل شوند، به سمت جنوب به سوی خاک عربستان منتقل میشوند. طبق برخی از گزارشهای دیگر، قرار بوده است این موشکها به انبارهای زیرزمینی مستحکم و تحت حفاظت عربستان در پایگاه هوایی الخرج، حدود صد کیلومتری جنوب ریاض، منتقل شوند.
شاید انگیزۀ اصلی عربستان از خرید این موشکها نارضایتی و ناراحتی این کشور به دلیل برخورد آمریکا یا نشان دادن استقلال عملش بوده است؛ انگیزهای که احتمالاً، طی سالهای 1986 و 1987 یا جدیتر شدن تهدید حملۀ ایران، شکل گرفته بود. در مجموع، این موشکها به عربستان امکان حملۀ متقابل به ایران یا هر کشور دیگری را در منطقه میداد، بدون اینکه نگران از دست دادن نیروی هوایی خود باشد. همچنین، این موشکها بیشتر از کارآیی محدود نظامیشان، ارزش نمادین در منطقه داشتند، ضمن آنکه وجود آنها، صرف نظر از مقاصد اولیه و اقدامات بلندمدت عربستان، موضوع خطر گسترش سلاحهای هستهای را نیز مطرح میکرد.
فهد طی نامهای به ریگان در 12 ماه مارس سال 1987 اظهار کرد این موشکها فاقد کلاهکهای هستهایاند و عربستان منظور خاصی از خرید آنها ندارد. هرچند کلاهک این گونههای فروخته شده به عربستان کوچکتر از آن بودند که بتوانند سلاح متعارف مؤثری قلمداد شوند و دقت آنها نیز بسیار ضعیف بود، با همه اینها، باز هم مایه نگرانی شدیدی بودند. البته، عربستان به طور ضمنی اعلام کرده بود که به علت افزایش سلاحهای دوربرد مشابه در منطقه به خرید این موشکها اقدام کرده است. برای بسیاری از ناظران معلوم نبود که چرا این موشکها ارزشی بیشتر از ارزش نمادین دارد یا چرا میتوانند کاربردی فراتر از یک سلاح فاقد کلاهک شیمیایی، بیولوژیکی، یا هستهای داشته باشد.
در 20 ماه مارس، مقامات ارشد اسرائیل نگرانی خود را از این موضوع اعلام کردند. در ضمن، خطر حملات پیشگیرانۀ خود از جمله حمله به راکتور اوسیراک(52) عراق را یادآور شدند. طبق برخی از گزارشها، خلبانان اسرائیلی برای چنین مأموریتهایی آموزش میدیدند و جنگندههای این کشور پیوسته با شکستن حریم هوایی تبوک و حتی فرودهای لحظهای روی باند فرودگاه تبوک در پی نمایش برتری هوایی اسرائیل بودند. این فشارهای اسرائیل باعث شد تا عربستان اجازه بازرسی مخفیانه از این موشکها را به آمریکا بدهد و اسرائیل را از غیرمتعارف بودن آنها مطمئن کند. هرچند واقعیتهای این موضوع همچنان پوشیده است، اما به نظر میرسد که آمریکا این پیشنهاد عربستان را پذیرفت.
نتیجۀ نهایی این امر در داخل آمریکا این بود که بحثهای قبلی فروش سلاح به عربستان مجدداً مطرح شد. در 14 ماه آوریل سال 1988، 58 تن از سناتورها و 158 تن از اعضای کنگره طی نامهای به رئیسجمهور، توقف فروش قطعات یدکی هواپیماهای آواکس به ارزش 450 میلیون دلار را به عربستان خواستار شدند.
به اعتقاد این 158 عضو کنگره، بیگمان، خریدهای عربستان از آمریکا؛ روند تصاعدی دسترسی دیگر کشورهای منطقه به موشکهای دوربرد و هواپیماهای تهاجمی؛ تولید و گسترش سلاحهای شیمیایی در هند، ایران، عراق، اسرائیل، پاکستان و سوریه، و توسعۀ سلاحهای هستهای در هند، اسرائیل و پاکستان را باعث میشد.
در عین حال، دلیل مخالفت کنگره با فروش قطعات یدکی هواپیماهای آواکس به عربستان بیشتر نزدیک شدن به زمان انتخابات آینده بود. همچنین، این مخالفتها از مشکلات عادی و رایج همیشگی حکایت داشت که از ناتوانی کنگره در کنترل و ساماندهی این موقعیت ناشی میشد. کنگره پیشنهاد میکرد که فروش سیستمهایی که برای نیروهای آمریکا در منطقه خلیجفارس ارزش نظامی مستقیم دارند، متوقف شود. مدافعان این تصمیم توجه نداشتند که دولت تقاضای اجازۀ فروش تعداد زیادی از موشکهای تاو(53) و نفربرهای زرهی بردلی(54) را نیز دارد.
در 25 ماه آوریل سال 1988، شاه فهد و شورای وزیران عربستان سعودی اعلام کردند که عربستان در نظر دارد معاهدۀ منع گسترش سلاحهای هستهای(55) را امضا کند، ضمن آنکه مانع از بازرسی هیچ یک از تأسیسات هستهای خود نخواهد شد؛ اقدامی که هدف از آن، کاهش نگرانیهای کنگره بود، ضمن آنکه عربستان اطلاع داد که درصدد قطع روابط دیپلماتیک خود با ایران است.
همان روز، آمریکا اعلام کرد که ارسال محمولۀ 450 میلیون دلاری قطعات یدکی هواپیماهای آواکس را به تأخیر خواهد انداخت تا فرصت بیشتری برای مشورت داشته باشد. آمریکا با این اقدام بیش از آنکه بخواهد عربستان را به حمایت از سیاستهای خود وادارد، میخواست این کشور را نسبت به خریدهای مشابه کشورهای جهان سوم آگاهتر کند. پی بردن به اینکه کدام یک از دو کشور آمریکا و عربستان از بحران فروش هواپیماهای آواکس و اف-15 درس بیشتری گرفت، چندان آسان نیست.
درسهای برگرفته از دخالت غرب در خلیجفارس
نکتههای مختلف مهم و قابل تأکیدی وجود دارد که غرب باید از تجربههای سالهای 1987 و 1988 خود درس بگیرد. البته، بررسیها و مطالعات انجام گرفته در این مورد بسیار اندک و کلی میباشند و اکنون بسیار زود است که بگوییم غرب پیروز شده است.
وقایع سال 1987 و اوایل سال 1988 صحت و درستی بسیاری از نتیجهگیریهای این نوشته را نشان میدهد. این وقایع نقاط ضعف و قوت موضع غرب و دولتهای جنوب خلیجفارس را آشکار میکند. آنها در زمینه لزوم همکاریهایشان، نقش محوری آمریکا و عربستان سعودی، لزوم وجود نیروهای دریایی و هوایی کارآمد منطقهای و ارسال محمولههای تسلیحاتی آمریکا، لزوم تقویت و پشتیبانی دورادور کشورهای منطقه از سوی آمریکا با هم اتفاق نظر دارند.
کاملاً واضح است که ورود عجولانۀ آمریکا به خلیجفارس اشتباه بزرگی بوده و اکنون نیز کشورهای غربی باید آن قدر به حضور خود در این منطقه ادامه دهند تا در موقعیت مناسبی به طور گروهی از آنجا خارج شوند، اما آنچه آشکار است اینکه آمریکا واقعاً هیچ راه دیگری نداشت، جز اینکه از این آب گلآلود ماهی بگیرد. بیگمان، آمریکا میتوانست در بسیاری از موارد، بهتر از این عمل کند، اما همواره، در طول تاریخ، مواردی وجود داشته که تشخیص ضرورت اقدام ممکن نبوده است. هرچند عاقبت افرادی که در اقدامات خود، عجولانه عمل میکنند، بسیار ناگوار است، اما افرادی هم که اقداماتشان بیش از اندازه کند است، عاقبت دردناکی خواهند داشت. این گفته در مورد دفاع از منافع استراتژیک بلندمدت آمریکا در منطقه نیز صادق است؛ آنجا که حضور مداوم و پرقدرت در منطقه اساس موفقیت محسوب میشود.
خطاهای اصلی آمریکا در بدو ورود به خلیجفارس در این واقعیت ریشه داشت که این کشور عجولانه و به دلیل مسائل سیاسی بیرونی به خلیجفارس وارد شد. در نتیجه، به درستی، از سیستم امنیت ملی و کارشناسان آن بهرهمند نشد، خطرهای موجود را دست کم گرفت، در ساماندهی امور برای یک جنگ کمشدت موفق نبود و نه تنها هدف یا نتیجۀ نهایی اقدام خود را بلکه ابزارهای سیاسی و نظامی لازم برای دستیابی بدان هدف نهایی را نیز کاملاً تشریح نکرد.
ناتوان آمریکا و غرب در کنترل رویدادها پس از ورود آمریکا به خلیجفارس بیشتر از سه عامل ناشی میشد. نخست اینکه ارزشهای مردم ایران برای آمریکا کاملاً بیگانه بود. در نتیجه، نمیتوانست واکنشهای آنها را پیشبینی کند. دوم اینکه، تأکید آمریکا بر تصاعد محدود جنگ باعث میشد تا در مواقعی که گزینههای محدودی در اختیار داشت، نتواند با ایران مقابله بکند و خطر تصاعد جنگ را بپذیرد. سوم اینکه، گاهی عراق جنگ را به سمت و سویی میکشاند که نتیجۀ آن برای آمریکا قابل پیشبینی نبود؛ موضوعی که هشداری علیه این فرضیه است که تصاعد همچون نردبانی ما را پلهپله پیش خواهد برد و ما میتوانیم بر پاسخهای محدود کنترل داشته باشیم و پاسخ طرف مقابل را نیز پیشبینی کنیم.
نمیتوان آمریکا را به دلیل اینکه هر دو کشور شوروی و ایران متخاصم تندرو را به عنوان اهداف امنیتی مشروع خود قلمداد میکرد، سرزنش کنیم. و تنها میتوان این کشور را به دلیل مشورت نکردن با متحدانش سرزنش کرد و نمیتوان گفت که چرا منتظر جلب رضایت این متحدان نشده است، ضمن آنکه باید یادآور شد هرچند آمریکا درصدد بود تا سازمان ملل برای رسیدن به صلح نقشی را ایفا کند، اما برای حفظ صلح به این سازمان تکیه نمیکرد. چرا که هیچ نیروی سازمان ملل نمیتوانست در سطح لازم برای بازداشتن ایران با این کشور روبهرو شود، ضمن آنکه، هیچ نیروی سازمان ملل نمیتوانست از منافع استراتژیک بلندمدت غرب دفاع کند.
بیشتر موفقیتهای آمریکا طی تابستان، پاییز و زمستان سال 1987 به دلیل حرفهای شدن روزافزون اقدامات آمریکا و اروپا در خلیجفارس بود. درس برگرفته از این موضوع ساده است؟ مهارت و پایداری لازم برای اجرای خطمشی مناسب و توانایی تمرکز بر اشتباهات طرف مقابل اهمیتی کمتر از عقلانیت اولیه برای اتخاذ خطمشی مناسب ندارد.
موضوع اخیر موضوع قانون اختیارات رئیسجمهور در زمان جنگ را پیش میکشد. هر دولتی در آمریکا باید نسبت به کنگره، آرای عمومی و متحدانش حساس باشد. البته، رهبر یک کشور ابرقدرت نمیتواند به حق وتوی یکی از این سه گروه یا همۀ آنها پایبند باشد. حوادث سال 1987 نشان میدهد که دولت آمریکا در عین حال که باید در چهارچوب قانون اساسی عمل کند، نباید به یک حق وتوی منفی، مانند حق وتوی موجود در مفاد قانون اختیارات رئیسجمهور در زمان جنگ پایبند باشد. احتمال دارد چنین دولتی به دلیل حمایت از حمله و تصاعد جنگ و درگیری از نظر سیاست داخلی ضعیف جلوه کند و قانون اختیارات رئیسجمهور وی را وادارد تا در مدت زمان تعیین شده در این قانون، نسبت به مورد ویژهای واکنش نشان دهد یا اینکه رویدادهای مبهم و نیازهای غیرضروری را جزء ضرورتهای استراتژیک قلمداد کند.
ما همچنین، باید در مورد تعیین استانداردهای ناممکن کمی دقت و احتیاط کنیم. مشکلات مداخله غرب در خلیجفارس در سال 1987 همانند مشکلات و ویژگیهای مداخله غرب در کشورهای جهان سوم از قرن پانزدهم به بعد است که اغلب، مانع از دستیابی به موفقیت نمیشوند.
این مشکلات را میتوان تا حدی از نتایج اجتنابناپذیر ابزارهای محدود و تعدد کشورهای مداخلهگر و تا حدی نیز تأثیر این حقیقت تاریخی دانست که میگوید هرچند افرادی که گذشته را فراموش میکنند، به تکرار آن محکوماند، اما افرادی هم که گذشته را به خاطر دارند، باز هم از تکرار آن ناگزیرند.
به طور کلی، مداخلۀ غرب در خلیجفارس در سالهای 1987 و 1988، مطالعهای موردی است که نشان میدهد عملکرد غرب در مقابله با موارد مبهم و غیرقطعی چگونه باید باشد [...]
همواره، از اقدامات نظامی آمریکا انتقاد میشود. باید یادآور شد که طرح پیشنهادهای جدید و خلاق برای جایگزینی این اقدامات آسان است، اما مشکل ما نه خلاق بودن، بلکه درست عمل کردن است. اکنون غرب موقعیت دشوار و مبهمی در خلیجفارس دارد؛ مشکلی که، شاید دست کم، تا یک ربع قرن دیگر نیز تداوم داشته باشد. البته، این احتمال وجود دارد که غرب بتواند نوع حضور نظامی خود را در خلیجفارس تغییر دهد و از این حضور نظامی دست بردارد و سرافکندگی شکست خود را بپذیرد. به عبارت دیگر، پیروزی در این نیست که غرب بتواند خلیجفارس را ترک کند، بلکه در این است که بیاموزد چگونه با مشکلات و ابهاماتی که در سال 1987 و 1988 در خلیجفارس روبهرو شده بود، کنار بیاید.