تحولات و بحران اخير يمن
يمن نيز از تحولات جديد منطقه و تغييرات حكومتي در خاندانهاي ديكتاتور و حاكمان چند دههاي، متاثر شد و قيام مردم به حكومت 34 ساله علي عبدالله صالح پايان بخشيد. البته به جرات ميتوان گفت يمن در مقايسه با مصر و تونس نمونهاي منحصر به فرد بود زيرا در تغييرات جديد منطقهاي، تنها كشوري بود كه در سه جبهه داخلي با نيروهاي داخلي خود درگير بود؛ در شمال با گروه زيدالحوثي – در جنوب با تجزيهطلبان جنوبي و در مركز با گروههاي جهادي و القاعدهاي. البته اين درگيريها لزوما نظامي نبوده يا گاهي با شدت و ضعف در هر سه با برخي جبههها ادامه داشته است. سرنگوني علي عبدالله صالح را ميتوان حاصل اجماع و احاد معنوي چند جبهه عليه دولت مركزي قلمداد كرد؛
جبهههايي كه ميتوان نام جبهههاي اضداد را بر آنها گذاشت؛ زيرا در مواقع عادي هيچ گونه قرابتي با يكديگر نداشته و حتي برخي از آنها اختلافات ايدئولوژيكي نيز با هم دارند. البته در اين راه جبهه متحد مردم نيز فارغ از ديدگاه يا تعلق به جنوب يا شمال و صرفا در راستاي مخالفت با شبه دموكراسي سه دههاي دولت علي عبدالله صالح دور هم جمع شده و نقش اصلي را در سرنگوني ويبازي كردند. در زير، اهم جبهههاي داخلي درگير در تحولات يمن به اختصار معرفي ميشوند:
جبهه جنوب
پس از تقريبا سه دهه اختلاف و درگيري ميان يمن جنوبي و شمالي، در سال 1990 و برپايه مذاكرات سياسي، وحدت دو كشور به پايتختي صنعا (در شمال) و زعامت علي عبدالله صالح اعلام شد، اما از همان آغاز وحدت، مشخص بود كه هيچ گونه وفاق سياسي ميان دو طرف وجود ندارد و همين تفاوتها و اختلافات در نهايت باعث درگيريهاي سال 1994 شد، البته علي عبدالله صالح بار ديگر به پيروزي رسيد و پايههاي حكومت خود را مستحكم كرد، اما اين، پايان ماجرا نبوده و ديد جنوب نسبت به شمال همواره منفي بود. پس از تغييراتي مانند بهبود روابط دولت علي عبدالله صالح با كشورهاي منطقه (كه پس از حمايت يمن از دولت صدام در جنگ دوم خليج فارس رو به تيرگي نهاده بود) و نيز بازگشت بسياري از رهبران سوسياليست جنوبي به يمن و انجام پروژههاي عمراني در جنوب، برخي تصور كردند دولت موفق به ايجاد تجانس و وفاق ميان شمال و جنوب شده است.
اما احساس تبعيض، مانع عمدهاي در مسير ايجاد روحيه ملي يكسان بود. بندر مهم تجاري عدن در جنوب، حداقل از لحاظ ظاهري، بندري پيشرفته و بسيار زيباست. قسمت جنوبي و به خصوص عدن از لحاظ بافت شهري و فرهنگ مدني تقريبا برتر از شمال است، ولي همواره معتقد به ظلم و زمينخواري شماليها بوده و تقريبا در سالهاي اخير برخلاف نقشه واحد، كمتر وفاق مدني ميان اين دو وجود داشته است. پس از جنگ تجزيهطلبانه سال 1994، سال 2007 را ميتوان اوج اعتراضات مردمي ميدانست و كانون اعتراض، اين بار نظاميهاي بازنشسته بودند كه نسبت به حقوق خود و نيز بازنشستگي پيش از موعد معترض و معتقد بودند دولت علي عبدالله صالح پس از استفاده از آنها در جنگ 94 آنها را باز نشسته كرده و حقوق آنها را نيز نپرداخته است. اين اعتصابات و درگيريها به تدريج افزايش يافت و با پيوستن غير نظاميان ابعاد گستردهتري پيدا كرد و مدتي بعد نيروهاي خارجنشين از جمله علي سالمالبيض، رئيسجمهور سابق يمن جنوبي و معاون رئيسجمهور بعد از وحدت نيز پس از تقريبا 15 سال، سكوت خود را شكسته و به اعتراضات پيوست و تقريبا در خواستهاي تجزيه، علنيتر شد. اين در حالي است كه فكر تجزيه و استقلال جنوب هيچگاه از ذهن مردم اين منطقه خارج نشد، اما به دلايل مختلف از جمله ايدئولوژيك كردن موضوع وحدت و بعد مذهبي و تقدسبخشي به آن توسط دولت، به ندرت فردي جرات ابراز اين موضوع را داشت.
در عوض دولت علي عبدالله صالح معتقد بود. رهبران معارضه فراري كه خارج از يمن زندگي ميكنند. در اين درگيرهاي بر موج سوار شدهاند و از جنوبيها خواستهاند كه مطالبات خود را از مطالبات حقوقي و مالي به مطالبات سياسي ارتقا دهند. اشكال نيز دقيقا از همين جا آغاز شد، چون با استقبال مردم، مطالبات از مسائل اقتصادي به تجزيهطلبي تغيير يافت و به هر حال واضح است كه ريشه مشكلات، تصور بعيض و غارت ثروتهاي جنوب توسط شمال بوده و هست. اين وضع به نحوي بود كه حتي احزاب داراي دستور كار و مرام و عقيدههاي مختلف در جنوب به دليل مصالح سياسي در چارچوبي به نام لقاي مشترك متحد شده و عليه دولت مركزي مبارزه سياسي كردند. اتحاد احزاب سوسياليست با احزاب تندرو سلفي (حزب اصلاح) در چارچوب لقاي مشترك از موارد كمتر ديده شده در فرهنگهاي سياسي، ايدئولوژيكي كشورهاست.
جبهه القاعده (جهاديون قديم) و جهاديون جديد
يمن يكي از پايگاههاي اصلي القاعده و شايد خاستگاه اين تفكر در دنياست كه نقش مهمي در تحولات امنيتي دهه اخير ايفا كرده و در كانون توجه بينالمللي قرار گرفته است. ديدگاههاي متفاوتي در خصوص دليلهاي وجود تفكرات تندروانه در يمن وجود دارد كه نگاه بيشتر آنها به اقتصاد و فقر مادي و پس از آن، فقر فرهنگي است در حالي كه اين دو ديدگاه قابل انتقاد هستند، زيرا مثلا كشور ثروتمندي مانند سعودي، يكي از منابع تروريسمپروي است، در حالي كه مردم هند با وجود فقر، ساختار ذهني تروريستي ندارد. البته به هر حال اين دو شاخص در كنار شاخصهايي مانند آموزشهاي اساسي غلط، سوابق استعماري و روحيه سلحشوري مردم از جمله دلايل عمده نهادينه شدن تفكرات تندروانه در يمن هستند. اصالت يمني بنلادن و نفوذ قبايلي وي از ديگر عوامل اصلي اين موضوع است. گروههاي القاعدهاي يمن به دو دسته تقسيم ميشوند:
گروههاي قديمي القاعده
پايان اشغال افغانستان توسط شوروي سابق و بازگشت تعداد زيادي از جهاديون آموزش ديده و خبره از اين كشور به يمن آغاز مشكلات اين كشور بود كه دولت براي چارهجويي، تدابير مختلف از حذف فيزيكي تا جذب آنها در ساختارهاي جامعه را براي آنها تدارك ديد و موفقيتهايي نيز كسب كرد. گروهي كه به اقدامات تروريستي خود خاتمه ندادند، عمدتا با كمك آمريكا شناسايي، كشته يا زنداني شدند. تا جايي كه حتي ابوعلي الحارثي، فرمانده حوزه يمن القاعده بنا به گزارشها در يك همكاري امنيتي توسط هواپيماي بدون سرنشين پريداتور آمريكا در سال 2003 در مركز كشور يمن كشته شد.
گروه يك با اقدامات دولت يمن تقريبا كنترل شدند و بيشتر آنها جذب ساختارهاي سياسي و حتي دولتي يمن شده يا به امور ديني و فرهنگي مشغول شدند كه از جمله آنها ميتوان به شيخ عبدالمجيد الزنداني از نزديكترين دوستان و همرزمان بنلادن اشاره كرد كه يكي از بزرگترين دانشگاههاي يمن را تاسيس كرده و هم اكنون در حال تربيت دانشجو است؛ (البته دانشگاه مذكور از جمله دانشگاههاي مشهور به تندروي است و آمريكا معتقد است عمده اقدامات تندروانه از جمله حمله به ناوكول در سال 2000 توسط دانشآموختگان اين دانشگاه انجام شده است). در تقسيمبندي گروههاي تندرو در يمن گروههاي فوقالذكر را ميتوان از گروههاي قديمي القاعده قلمداد كرد كه كم و بيش به حيات خود ادامه ميدهند.
ظهور گروههاي جديد القاعدهاي
نكته مهم اين است كه در سالهاي اخير، يمن شاهد رشد و نمو گروههاي جديد بنيادگرا در اين كشور است كه تقريبا ساختار متفاوتي نسبت به گروههاي قديمي دارند. اين گروهها كه با نامهايي مانند گروه القاعده در شبه جزيره عرب – گردانهاي جنداليمن – گردان خالدن بن الوليد و... در يمن مشغول فعاليت هستند، ايدئولوژي و عملكردي تقريبا متفاوت دارند. تاريخ نشان داد كه القاعده تمركز چنداني بر مسائلي مانند موضوع درگيري اعراب و فلسطين نداشت و موضعگيري چندان محكمي را از سوي آنها در خصوص رژيم صهيونيستي شاهد نبوديم، اما ايدئولوژي گروههاي نوظهور در يمن علاوه بر جهاد، حداقل در بعد تبليغاتي بر اموري مانند مبارزه با رژيم صهيونيستي و لزوم خروج مشركين از جزيرهالعرب و حمايت از مسلمان در اقصي نقاط دنيا متمركز شده است. اين گروهها تا كنون چندين عمليات خرابكارانه انجام دادهاند كه بارزترين آنها كشتن هفت جهانگرد اسپانيايي در مارب و حمله به سفارتخانهها و منافع غرب در يمن است.
ملاحظه: تفاوتهاي عمده گروههاي قديمي و جديد جهادي در يمن
- گروههاي قديمي هم اكنون عمدتا درگير ساماندهي عقبه ايدئولوژيك هستند و كمتر به امور عملياتي ميپردازند، در حالي كه گروههاي جديد، عمدتا عملياتهاي انتحاري را طراحي و اجرا ميكنند.
- گروههاي قديمي عمده فعاليت خود را در خارج از يمن انجام دادند. در مقابل، گروههاي جديد در داخل اين كشور رشد و نمو يافته و عمده فعاليتهاي خود را در داخل كشور بنا نهاده و به اقدامات خرابكارانه عليه منافع غرب دست ميزنند.
- گروههاي قديمي القاعده در يمن هم اكنون به مراحل ميانسالي و كهنسالي رسيدهاند، در حالي كه گروههاي جديد عمده نيروهاي خود را از ميان جوانان جذب ميكنند.
- گروههاي قديمي تقريبا بدون سازماندهي خاص و بر اثر تحولات جهان دو قطبي خود را بازيگر دنياي جديد ديدند. در حالي كه گروههاي جديد تجربيات نسل گذشته را نيز با خود دارند و سرنوشت گروههاي قديمي در جهان امنيتي شده پس از 11 سپتامبر را نيز به چشم ديدهاند.