تاریخ انتشار : ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۱:۳۸  ، 
کد خبر : ۲۷۵۳۸۵
تبیین اندیشه دینی - سیاسی مطهری در گفت‌وگو با دکتر سیدصادق حقیقت، استاد دانشگاه مفید قم:

مطهری نواندیشی دینی است و با سکولاریزم مرزبندی می‌کند

مهدی قوامی‌پور – اشاره: نوشتن و گفت‌وگو در مورد شهید مطهری سهل و ممتنع است. سهل از آن جهت که نه تنها به آثار و احولات شخصی وی دسترسی داریم بلکه طی سه دهه اخیر در ابعاد مختلف افکار و آرای وی تحقیقات مفصل و ارزشمندی صورت گرفته است. اما همین فراوانی پژوهش‌ها کار را ممتنع می‌کند. به راستی آیا هنوز حرف نگفته‌ای در مورد او مانده است؟ راه نرفته‌ای که پژوهشگری دلیر بطلبد؟ برای فهم این مطلب با آقای دکتر سید صادق حقیقت به گفت‌وگو نشستیم چرا که ایشان با توجه به سوابق مطالعاتی و پژوهشی خود به عنوان عضو هیات علمی دانشگاه مفید و صاحب بیش از ده‌ها کتاب و مقاله در حوزه اسلام سیاسی بی‌شک یکی از صاحب‌صلاحیت‌ترین افراد در این حوزه هستند. هدف این گفت‌وگو تکرار مکررات نبود بلکه ارزیابی‌ای کلی از افکار و آرای شهید مطهری در آستانه سالروز شهادتش بود. امید است این گفت‌وگو برای علاقه‌مندان نکته‌های بدیع و تازه داشته باشد.

* در باب مشروعیت نظام سیاسی از دیدگاه شهید مطهری دیدگاه‌های مختلف و گاه به ظاهر متعارضی مطرح می‌شود. به نظر حضرتعالی دیدگاه شهید مطهری در باب مشروعیت نظام سیاسی چیست؟

** در پاسخ به این پرسش باید گفت نسبت به مشروعیت نظام سیاسی از دیدگاه شهید مطهری آرای مختلفی وجود دارد. برخی نظریه نصب یا انتصاب و برخی دیگر نظریه انتخاب را به ایشان نسبت می‌دهند. برخی نقل قول‌هایی که در کتاب پیرامون انقلاب اسلامی آمده به نظریه نظارت نزدیک است. بنابراین سه احتمال درخصوص نظریه مشروعیت نظام سیاسی از دیدگاه شهید مطهری وجود دارد. در سال ١٣٢٧ که آیت‌الله مطهری در درس‌های آیت‌الله بروجردی و امام خمینی(ره) حاضر می‌شدند، جرقه نظریه انتخاب در ذهن ایشان زده شد؛ به این معنا که ایشان شک کردند که آیا ضرورت دارد فقیه منصوب از طرف خداوند باشد یا نه؟

تفاوت اصلی نظریه انتصاب با انتخاب در این است که بنابر نظریه نصب همه فقها از جانب خداوند منصوبند؛ اما اگر یکی از آنها تشکیل حکومت داد بر دیگر فقها است که از وی تبعیت بکنند اما بنابر نظریه انتخاب، خداوند هیچ شخص خاصی را برای حکومت و ولایت سیاسی نصب نکرده، بلکه صفاتی را برای حاکم مشخص کرده که اجتهاد و اعلمیت از جمله آن صفات هستند و مردم موظفند به کسی رجوع کنند که دارای این صفات باشد و او را انتخاب کنند. در آن سال که جرقه نظریه انتخاب در ذهن شهید مطهری زده شد، ظاهرا بر اساس ارشادات آیت‌الله بروجردی و امام خمینی(ره)، ایشان از نظریه اول برمی‌گردد یا لااقل اینکه از آن دفاع خاصی نمی‌کند.

این مساله تا حدود سال‌های قبل و اوایل انقلاب که به شهادت ایشان منجر شد تداوم داشت و در این مدت، جملات زیادی از شهید مطهری وجود دارد که ناظر بر نظریه انتخاب است. در مجموع نقل قول‌هایی که از آیت‌الله مطهری وجود دارد نظریه انتخاب را بهتر از نظریه انتصاب اثبات می‌کند بنابراین در تحلیل این مساله که آیت‌الله مطهری قایل به نظریه انتصاب یا انتخاب بوده‌اند باید گفت در طول زمان نظریه ایشان به نظریه انتخاب نزدیک شده است.

* با توجه به نقش و جایگاه شهید‌مطهری در انقلاب اسلامی و پیروزی گفتمان اسلام سیاسی آیا اصولا چنین دیدگاهی در چارچوب گفتمان اسلام سیاسی جا می‌گیرد یا خیر؟

** در واقع در پاسخ به این سوال ابتدا باید اسلام سیاسی را تعریف کنیم. اسلام سیاسی صرف ارتباط اسلام با سیاست یا ارتباط نهاد دین با نهاد سیاست نیست؛ بلکه چیزی بیش از این است و طبق تعریف عبارت است از گفتمانی که اعتقاد به ضرورت تشکیل حکومت بر اساس شریعت دارد. بنابراین، فقیهی ممکن است به ارتباط دین و سیاست معتقد باشد ولی به اسلام سیاسی معتقد نباشد.اسلام سیاسی به این معناست که در دوران غیبت ضرورت دارد که فقیه برای تشکیل حکومت به شکل فعال و نه به شکل انفعالی برای تشکیل حکومت قیام کند. بدون شک، نظریه ولایت فقیه امام خمینی که از دهه ١٣٤٠ مطرح شد، نظریه‌ای است که در مجموعه اسلام سیاسی قرار دارد.

اسلام سیاسی دو شکل مختلف می‌تواند داشته باشد: یک شکل رادیکال و دیگری شکل میانه‌رو و غیرخشن. آیت‌الله مطهری را می‌توان در شاخه گفتمان اسلام سیاسی فقاهتی میانه رو قرار داد چرا که در عین حال که به ضرورت تشکیل حکومت در عصر غیبت اعتقاد دارد ولی در کنار آن به حقوق بشر، آزادی و برابری و ضرورت گفت‌وگو اعتقاد دارد.

* با توجه به غیریت‌سازی گفتمان اسلام سیاسی با تجدد، آیا در خوانش شهید مطهری بین دین و تجدد به راستی پیوندی ایجاد شده بود؟

** اساسا گفتمان اسلام سیاسی در مقابل تجدد قرار دارد یعنی در غیریت‌سازی گفتمان‌ها، گفتمان اسلام سیاسی با تجدد غیریت‌سازی می‌کند. این مساله منافاتی با آن ندارد که کسی اعتقاد داشته باشد که برخی از دال‌های گفتمان تجدد قابل انتقال به گفتمان اسلام سیاسی باشد. به عنوان مثال، مرحوم بازرگان را می‌توانیم در گفتمان اسلام سیاسی غیر‌فقاهتی میانه رو قرار بدهیم. همان‌طور که ایشان معتقد بود دال‌هایی از گفتمان تجدد می‌تواند در گفتمان اسلام سیاسی نیز وجود داشته باشد.

نزد شهید مطهری نیز تجدد امر مهمی است و نمی‌توان نسبت به آن بی‌تفاوت بود. ایشان می‌فرمایند حقی که امثال لاک بر گردن ما دارند از حقی که ادیسون دارد کمتر نیست. لاک را ما وقتی می‌توانیم بشناسیم که بدانیم بعد از هابز متفکر مهم قرارداد اجتماعی است وکسی است که دموکراسی‌های جدید به خصوص در امریکا بر اساس نظریه او سامان یافته است. بنابراین، کشور بزرگی مانند امریکا مدیون این نظریه است.

آیت‌الله مطهری می‌گویند جان لاک که نظریه قرارداد اجتماعی و بحث حقوق بشر را مطرح کرده بر گردن همه انسان‌ها اعم از امریکایی‌ها حق دارد و این حق کمتر از حقی که ادیسون بر گردن ما دارد نیست. بنابراین، اساسا آن راهی که مرحوم نایینی در مشروطه برای پذیرش پدیده‌های مدرن و توجیه فقهی پدیده‌های مدرن آغاز کرده بود، مرحوم مطهری ادامه داد. به بیان دیگر، گفتمانی که مرحوم نایینی و استاد مطهری در آن قرار دارند را می‌توان گفتمان نواندیشی دینی نامید.

* شما از گفتمان نواندیشی گفتید. تفاوت گفتمان نواندیشی دینی با گفتمان روشنفکری دینی در چیست؟

** سه تفاوت اساسی می‌توان بین این دو گفتمان نام برد: تفاوت اول این است که عقل در گفتمان روشنفکری دینی، عقل متجددانه است و در گفتمان نواندیشی دینی، عقل نواندیشانه که تا حد زیادی به متون دینی و منابع وحیانی تقید دارد. دوم اینکه فقه سیاسی از دیدگاه روشنفکران دینی دانشی غیرمعتبر ولی از دیدگان نواندیشان دینی دانشی معتبر است. و سوم اینکه روشنفکری دینی سکولار است در حالی که نواندیشی دینی با سکولاریزم مرزبندی دارد. بنابراین در مجموع می‌توان گفت که چون آیت‌الله مطهری به فقه سیاسی اعتقاد دارند و سکولار نیستند و عقل را صرفا عقل متجددانه نمی‌دانند، در گفتمان نواندیشی دینی قرار می‌گیرند و با سکولاریزم مرزبندی می‌کنند.

* شما فرمودید مطهری نسبت به حقوق بشر دیدگاه مثبتی دارد و جان لاک را اندیشمند بزرگی می‌داند تا جایی که حقی را که او بر گردن ما دارد هم ردیف حق ادیسون می‌داند. حال با توجه به این مطالب نظر ایشان درباره جهاد ابتدایی و بردگی چیست و آیا با آن مبنا همخوانی دارد؟

** در کتابی که سال‌ها قبل به نام کتاب جهاد از آیت‌الله مطهری چاپ شد، ایشان می‌گویند توحید یک حق است و چنین نتیجه‌گیری می‌کنند که جهاد ابتدایی از آن جهت قابلیت توجیه دارد که مسلمان‌ها برای حق توحید می‌توانند جهاد ابتدایی داشته باشند. یعنی جهاد ابتدایی نوعی دفاع در ذات خود دارد. البته در این کتاب بین جهاد ابتدایی در عصر حضور و عصر غیبت تفکیک نمی‌کنند. این مبنا در اندیشه علامه طباطبایی نیز وجود دارد و ایشان نیز توحید را یک حق می‌دانند. این مساله که آیا اساسا توحید یک حق است و جهاد ابتدایی با این مبنا توجیه می‌شود یا نه تا اندازه‌ای در کتاب جهاد شهید مطهری دارای ایهام است؛ اما در کتابی که جدیدا به عنوان بردگی از ایشان چاپ شده تصریح می‌کنند که ما حقی به نام حق تعالی داریم و حق تعالی تقدم دارد نسبت به حق آزادی انسان‌ها. بنابراین چون حق تعالی اولویت دارد نسبت به حق آزادی، مسلمانان می‌توانند آزادی دیگران را محدود کنند و با جهاد ابتدایی از آنها بخواهند به اسلام بگروند. 

* با توجه به توضیحاتی که در باب موضوعات مختلف در اندیشه شهید‌مطهری ارایه کرده‌اید نظام مطلوب از دیدگاه ایشان چه نظامی است؟

** در کتاب پیرامون انقلاب اسلامی شهید مطهری تاکید می‌کنند که نظام اسلامی نظامی سوسیالیستی و لیبرالیستی نیست؛ اما در عین حال در بین نظام‌های غربی نزدیک‌ترین نظام سیاسی به نظام سیاسی اسلامی سوسیال دموکراسی است. به بیان دیگر، سوسیال دموکراسی از لیبرالیسم و مارکسیسم نسبت به اسلام نزدیک‌تر است. در نظام سوسیال دموکراسی، سوسیالیسم اقتصادی با دموکراسی سیاسی جمع شده است. در لیبرالیسم، دموکراسی با آزادی مالکیت جمع شده؛ در مارکسیسم برابری‌خواهی وجود دارد ولی همراه با محدود کردن آزادی‌ها. سوسیال دموکراسی نظامی است که هم از نظر اقتصادی چپ است و هم از نظر سیاسی دموکرات.

چپ بودن در سوسیال دموکراسی به این معناست که اعتقاد به زیاد شدن فاصله طبقاتی ندارد. آماری وجود دارد که در دهه‌های قبل از قرن بیستم فاصله غنی به فقیر در جهان نسبت سه به یک بوده، اما این فاصله در سال ٢٠٠٥ به ٣٠٠ برابر رسیده است. یعنی با وجود توسعه اقتصادی بزرگی که در قرن بیستم و ابتدای قرن بیست و یکم رخ داده فاصله بین غنی و فقیر در جهان بیشتر شده است. نکته حایزاهمیت این است که در همین سال نسبت بین پایین‌ترین دهک و بالاترین دهک در کشور سوئد هنوز نسبت سه به یک است و این نسبت تغییر نکرده است و این بدین معنی است که در این کشور فاصله طبقاتی فاحشی وجود ندارد. سوسیالیسم اقتصادی در کشورهای سوسیال دموکراتی مانند سوئد با سازو کارهایی مانند مالیات تصاعدی امکان‌پذیر شده است.

از نظر شهید مطهری، این نوع نظام مطلوب اسلام است، البته با قید اضافه‌ای و آن قید اضافه این است که احکام الزامی شرع نیز باید در آن رعایت شود. شهید‌مطهری در این باب مثال می‌زنند که روزی حضرت علی(ع) از مسیری در حال عبور بودند که به پیرمردی برخورد می‌کنند که در حال تکدی بوده. ایشان از وی می‌پرسند چرا شغلی نداری؟ پیرمرد پاسخ می‌دهد که در جوانی برای خانه‌ها آب‌کشی می‌کرده، اما الان دیگر توانایی این کار را ندارد.

حضرت علی‌(ع) فرمودند همراه من بیا و برای وی از بیت‌المال مقرری قرار دادند و گفتند این عادلانه و منصفانه نیست که از افراد به وقت جوانی کار بکشیم و به وقت پیری از آنها حمایت نکنیم. این مساله چیزی است که شاید امروزه ما بتوانیم از آن به عنوان دولت رفاهی یاد کنیم. سیاست دولت رفاهی یعنی سیاست‌هایی که از طبقات پایین جامعه با ساز و کارهایی نظیر بیمه تامین اجتماعی و خدمات بهداشتی و بیمه‌های بازنشستگی یا تعیین حداقل دستمزد برای کارگران و بیکاران حمایت می‌کند.

* با توجه به مطالبی که فرمودید در مجموع ارزیابی شما درباره اندیشه شهید مطهری چیست؟

** در پاسخ باید گفت مبانی اندیشه سیاسی شهید مطهری چهار چیز است؛ اولا مبانی قرآنی و روایی یعنی نصوص دینی؛ ثانیا تفسیر سیاسی و ثالثا فلسفه صدرایی و کلام سیاسی و رابعا فلسفه غرب. البته باید اضافه کرد که فلسفه صدرایی مبنای فلسفه شهید مطهری است و فلسفه ایشان فلسفه مبتنی بر فلسفه متعالیه صدرایی است. اما شواهد چندانی از این فلسفه در اندیشه سیاسی شهید مطهری نمی‌بینیم. در یک ارزیابی کلی در اندیشه‌های سیاسی شهیدمطهری باید به چهار مساله توجه کنیم: نکته اول اینکه آیا در اندیشه سیاسی شهید مطهری نکات بدیعی بوده یا نه.

به نظر می‌رسد که دفاع شهید مطهری از آزادی، برابری و تجددخواهی ایشان و جمع این مسائل با مسائل دینی تا اندازه‌ای بدیع است و نوآوری‌هایی دراین زمینه از ایشان می‌توان دید و همان‌طور که اشاره شد این همان راهی است که نواندیشان دینی به ویژه مرحوم نایینی و آخوند خراسانی در صدر مشروطه شروع کردند. نکته دوم اهمیت اندیشه سیاسی شهید مطهری است که به نظر می‌رسد که اندیشه سیاسی شهید مطهری بسیار مهم بوده تا آن جا که امام خمینی(ره) همه آثار شهید مطهری را تایید کردند و از نظر جامعه‌شناسی سیاسی و جامعه‌شناسی معرفت نیز می‌توان گفت اندیشه سیاسی شهید مطهری تاثیر زیادی در تحولات دهه ٥٠ به ویژه در پیروزی انقلاب اسلامی داشته است.

نکته سوم این است که آیا اندیشه سیاسی شهید مطهری از جامعیت برخوردار بوده یا نه؟ در پاسخ به این سوال باید گفت که ایشان شاید فرصت این را پیدا نکردند که به تمامی مسائل اندیشه سیاسی بپردازند. به عنوان مثال، ایشان به مساله جامعه مدنی، مساله حاکمیت، مساله الزام سیاسی و مانند اینها به شکل کامل نپرداختند و شاید نقصی بر ایشان نباشد چون ایشان فیلسوف، متاله و متکلم بوده‌اند و به شکل حاشیه‌ای به مساله اسلام سیاسی پرداختند. در نهایت می‌توان گفت که ایشان فرصت پرداختن به همه موضوعات و مسائل در حوزه اندیشه سیاسی در اسلام را نیافتند و خانه‌های پازل اندیشه سیاسی نزد ایشان کامل نشده است. استاد مطهری هرچند دارای اندیشه سیاسی فقهی و فلسفی بودند؛ اما نه فقیه سیاسی تمام عیار تلقی می‌شدند و نه فیلسوف سیاسی به معنای کامل کلمه.

نکته چهارم این است که در بین پاره‌ای از اندیشه‌های سیاسی ایشان با بخش‌های دیگری از اندیشه‌های سیاسی ایشان ناسازگاری‌هایی به نظر می‌رسد. به‌طور مثال اعتقاد به حق تعالی و اولویت آن نسبت به آزادی انسان‌ها و اعتقاد به جهاد ابتدایی با اعتقاد به حقوق بشر و آزادی و تجدد خواهی و نواندیشی دینی چندان سازگار به نظر نمی‌رسد. در مجموع در یک جمله می‌توان گفت که اندیشه سیاسی ایشان از یک سو بدیع و مهم و از سوی دیگر تا حدی نا جامع و از سوی دیگر در پاره‌ای موارد ناسازگار به نظر می‌رسد. البته نباید فراموش کرد که استاد مطهری نواندیش و اصلاح‌گر دینی مهمی محسوب می‌شوند و حق بزرگی بر گردن انقلاب اسلامی و تک‌تک ما دارند.

* به نظر می‌رسد پس از گذشت بیش از سه دهه از شهادت آیت‌الله مطهری با وجود توجه بسیار به آرا و نظرات ایشان در حوزه‌های مختلف، بخش‌های مهمی از نظرات و تفکرات ایشان نادیده گرفته شده و در محاق فراموشی فرو‌رفته است. به نظر شما چرا این نکات به حاشیه رانده شده است؟

** بر اساس نظریه گفتمان می‌توان به این سوال پاسخ گفت. در هر دوره، گفتمانی خاص مسلط می‌شود و گفتمان‌های دیگر مغلوب آن می‌شوند. چون نظریه‌ها در خلأ ‌زاده نمی‌شوند، باید به موقعیت زمانی- مکانی آنها، به هنگام پیدایش و رشد و تحول آنها، توجه کرد. نظریه‌ها در دل گفتمان خاص تعبیر و تفسیر می‌شوند. به این‌ترتیب، بخش‌هایی از یک نظریه ممکن است برجسته یا به حاشیه رانده شود. در یک نظام گفتمانی، روابط خاصی از دانش/ قدرت شکل می‌گیرد؛ به شکلی که نمی‌توان به یک نظریه صرفا به شکل تئوریک و متن‌گرایانه نگریست. خوانش یک نظریه تنها با توجه به رابطه تعاملی متن/ زمینه امکان‌پذیر است. پس، در پاسخ به این سوال که چرا بخش‌هایی از یک نظریه در طول زمان به حاشیه می‌رود، باید به گفتمان مسلط و روابط دانش/ قدرت توجه کرد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات