مهدی پورصفا
نشریه صدا در مطلب اصلی خود که با تصویر خداحافظی هاشمی رفسنجانی از پسرش مهدی هاشمی روی جلد درج شده است، به تحلیل آینده سیاسی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام با عنوان «هاشمی؛ گذر از بازیگری به کارگردانی» پرداخته است.
نکته جالب اینجاست که روزنامه شرق نیز در سرمقالهای به قلم سردبیر این روزنامه به تحلیل شخصیت، سبک و منش هاشمی رفسنجانی پرداخته است و عنوان آن را «هاشمی، محافظهکار انقلابی» نام نهاده است.
بخش مهمی از این دو مطلب به نقش تاریخی هاشمی رفسنجانی در دورههای گوناگون پرداخته است و البته تأثیری که تصمیمات وی بر فضای سیاسی کشور گذاشته است. صرفنظر از این، بنابر قاعده این دو نشریه متعلق به دو طیف سیاسی از جناح اصلاحطلبان است، اما میتوان سایه پررنگ محمد قوچانی، عضو فعلی شورای مرکزی حزب کارگزاران را در هر دو مشاهده کرد.
شاید برای درک بهتر راهبرد اصلاحطلبان درباره هاشمی لازم باشد نگاهی بیندازیم به سرمقالهای که چندی پیش قوچانی در نشریه صدا منتشر کرد و در آن هاشمی رفسنجانی با «دنگ شیائو پنگ» رهبر فقید حزب کمونیست چین و پایهگذار برخی اصلاحات اساسی در این کشور مقایسه شد که در همان زمان نیز تبعات و تحلیلهای فراوانی به دنبال خود داشت.
اما مگر بین زندگی این دولتمرد چینی و هاشمی رفسنجانی و صعود به مقام کارگردانی چه شباهتهایی وجود دارد که باید به سراغ این مطالب برویم.
دنگ شیائو پنگ چه کرد
دنگ شیائو پنگ را شاید بتوان نماد کاملی از آن چیزی دانست که چین جدید را با آن میشناسند و سیاستمداری که در عین همراهی با انقلاب کمونیستی این کشور از ابتدا پس از مرگ مائو و کنار زدن هوا کوفنگ توانست رهبری بزرگترین کشور دنیا را از لحاظ جمعیتی بر عهده بگیرد.
وی با درک اقتصاد از کار افتاده چین زمینه ایجاد تحولات اساسی را در این کشور فراهم کرد و اقتصاد چین را در مسیری هدایت کرد که هم اکنون این کشور دومین اقتصاد بزرگ دنیا پس از ایالات متحده به شمار میآید. دنگشیائو پنگ در عین حال تجسم محافظهکاری سیاسی نیز در چین محسوب میشود، چه اینکه وی دستور سرکوب دانشجویان چینی در میدان تیان آنمن را صادر کرد و پس از این استعفا کرد؛ سرکوبی که به قیمت جان نزدیک به 5 هزار دانشجوی چینی تمام شد. استبداد سیاسی ادامه یافت و البته سرکوب سیاسی برای جلوگیری از هرگونه درخواست فضای سیاسی در سطح کشور لازم و حیاتی بود.
در این میان شیائو پنگ توانست به نوعی جادهصافکن نسل جدیدی از سیاستمداران چینی برای حضور در قدرت باشد؛ سیاستمدارانی که حضور آنها در عرصه قدرت بدون هیچ مانعی امکان پیگیری سیاستهای وی را در اجرا و صحنه سیاسی فراهم میکرد. جیانگ زمین رئیسجمهور بعدی چین و حتی هوجین تائو رئیسجمهور بعدی نیز از این دسته محسوب میشوند.
ایران، چین و آنچه هاشمی به دنبال آن بود
شاید هاشمی رفسنجانی از نگاه جوانان لیبرال کارگزاران که ورود آنها حتی اعتراض محمد هاشمی را در پی داشت، یک دنگ شیائو پنگ ناتمام باشد. هاشمی رفسنجانی اقتصاد دولتی و سوسیالیستی ایران زمان جنگ را به یک اقتصاد شدیداً سرمایهداری تبدیل کرد که البته به یک بحران ارزی تمام عیار در سال 74 و رکود ادامهدار آن تبدیل کرد.
هاشمی نسل جدیدی از سرمایهگذاران و طبقه تکنوکرات ایرانی را پدید آورد که بعدها به اصلیترین طبقه حامی حزب کارگزاران تبدیل و صد البته فشار و خفقان شدید دوران سازندگی منجر به این شد که در نهایت دولت اصلاحات به مدت هشت سال روی کار آمده و فضا برای فعالیت بسیاری از هواداران توسعه سیاسی فراهم شود.
البته ایران چین نبود. وجود انتخابات آزاد سبب شد طبقه تکنوکرات اقتصادی و همچنین لیبرالهای سیاسی دوران اصلاحات با شگفتی جدیدی به نام محمود احمدینژاد روبه رو شدند که تمامی برنامههای قبلی آنان را به ریخت. قیام همگانی آنان در سال 88 منجر به هم فتنهای هشت ماهه شد که باز هم دست آنان را از قدرت دور کرد و حتی ادامه مسیر را برای همراهان آنان غیر ممکن کرد.
اما بنا به ذات چرخش قدرت در ایران و به لطف فشار سنگین تحریمی غرب، دولت روحانی فرصتی دوباره را برای حضور این جمع در قدرت فراهم کرد. هاشمی هنوز دنگ شیائوپنگ ایرانی نیست و باید خود را تمام کند و این تکمیل شدن به صراحت از زبان جوانان لیبرال حزب کارگزاران بیان شده است. هاشمی باید جادهصافکن باشد نه بازیگر.
بیم و ترس احمدینژاد
اصلاحطلبان و به تبع آنان کارگزاران بازگشت احمدینژاد را همچون شبحی ترسناک برای خود میبینند و البته عملکرد دولت وی را همچون پتکی طلایی میدانند که باید سالها بر سر اصولگرایان کوفت. با این حال آنان میدانند که باید برای انتخاباتهای بعدی نیروی کار خود را به خوبی جمع کنند. انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری اولین عرصه مبارزات جدی انتخاباتی است و حالا آیتالله باید از دید قوچانی و همفکرانش به کاری دست بزند که مدتها پیش از آن دنگ شیائو پنگ به آن دست زد. هاشمی رفسنجانی سالها از بازیگران حاضر در عرصه سیاسی ایران بوده است و عملا یک عملگرای سیاسی در مقاطع حساس بوده که صدالبته حضور وی نیز تاثیرات فراوانی داشته است. از جمله این اتفاقات میتوان به انتخابات ریاست جمهوری سال 92 اشاره کرد که با وجود رد صلاحیت، حمایت وی از روحانی توانست موج وسیعی را در رسیدن وی به ریاست جمهوری فراهم کند.
اما دولت روحانی تنها یک فرصت زودگذر است و باید از فرصتهای موجود برای حضور در ساختار قدرت استفاده کرد و اینجاست که آیتالله باید ردای کارگردانی را به تن کند و با اختیارات باقی مانده برای خود نیروی جوان در قلب قدرت بکارد تا ادامه دهنده راه وی باشند.
قبای جاده صاف کنی به تن « عالیجناب»
در اینکه امثال قوچانی که زمانی مهمترین منتقد هاشمی رفسنجانی بودند میتوانند ادامه دهنده راه وی باشند یا نه تردید جدی وجود دارد. شاید اعتقاد به لیبرالیسم اقتصادی مهمترین فصل مشترک این دو طیف باشد، اما نگاه این دو اساسا به موضوعات مختلف تفاوت جدی و ماهوی دارد.
چه اینکه نسل جدید لیبرالهای اصلاحطلب معتقد به نوعی سوسیال دموکراسی هستند تا بتوانند به زعم خود کشور را در مقابل هرگونه ویروس شبه پوپولیستیحفظ کنند و از سوی دیگر عدالت اجتماعی را که زمانی مهمترین دغدغه اقشار گوناگون در مورد به قدرت رسیدن آنان بود بزدایند.
در مقابل هاشمی رفسنجانی اگر خود تغییر نکرده باشد هنوز منتقد جدی این آقایان است که زمانی وی را عالیجناب سرخ پوش مینامیدند. اگر نه پس رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام خود باید سخن خود را مبنی بر عدم تغییر در وی به فراموشی بسپارد.
در هر صورت قبای جاده صاف کنی که نشریه صدا برای هاشمی در آستانه 82 سالگی وی دوخته است، چگونه در شرایط فعلی امکان پذیر است.
جانشینان به آیتالله وفادار میمانند
هاشمی در انتخابات خبرگان میتواند لیست خود را بدهد، کما اینکه از مدتها پیش خبرهایی درباره رایزنی نمایندگان وی با برخی روحانیون جهت حضور در انتخابات خبرگان شنیده شده است. با این حال محدودیتهایی نیز در این باره برای هاشمی وجود دارد و آن هم تأکید خود بر این نکته است که مجلس خبرگان نباید جناحی شود. در عرصه انتخابات مجلس حزب کارگزاران مهمترین مسیر نقش آفرینی هاشمی در انتخابات مجلس است. نکته مهمتر اینجاست که حزب کارگزاران میتواند از یک طرف به دلیل حضور در قلب دولت و از سوی دیگر عدم امکان حضور اصلاحطلبان بسیاری از آرا را به سبد رأی خود بریزد.
تنها رقیب جدی برای کارگزاران تشکل «ندا» است که آن هم درگیر زد و خوردهای داخلی با سایر اصلاحطلبان است و توانمندیهای تشکیلاتی کارگزاران را ندارد. سؤال اصلی اینجاست که حتی اگر هاشمی با کارگردانی خود نسل جوان اصلاحطلب و لیبرال از لحاظ اقتصادی را با استفاده از نفوذ خود وارد حاکمیت کرد، آیا تضمینی برای وفاداری آنان به هاشمی وجود دارد.
یا میتوان انتظار روزی را داشت که همه بار دیگر علیه آیتالله نشورند و وی را در جایگاه عالیجناب سرخ پوش قرار ندهند. اینها سؤالاتی است که تنها در آینده میتوان به آن جواب داد و بخشی از آن نیز به تصمیم شخص هاشمی رفسنجانی بستگی دارد.