(فصلنامه برداشت دوم ـ 1382/07/15 ـ شماره 2 ـ صفحه 87)
نوشتار حاضر، يافتن پاسخي براي پرسشهاي زير را هدف خود قرار داده است:
1- ويژگيهاي اصلي كنش متقابل ايران و آمريكا در بحران جاري كدام است؟ مهمترين گزينههاي رفتاري واشنگتن در قبال ايران چه بوده و هر كدام از اين گزينهها در صدد دستيابي به چه اهدافي است؟ مهمترين استراتژيها و تاكتيكهاي آمريكا براي نيل به اهداف متصور كدامند؟
2- آيا استراتژي چانهزني آمريكا كه مبتني بر «تهديد فزاينده ايران» است، مؤثرتر از همين نوع استراتژي بر پايه وعده مصالحه يا پاداش ميباشد؟
3- چه شرايطي بيش از همه سبب اوجگيري وضعيت بحراني داخلي و خارجي ايران ميشود؟ مدل رفتاري آمريكا در اين وضعيتهاي مختلف (به تناسب هر يك) چگونه خواهد بود؟
4- عدم اعتماد يا سوءظن شديد آمريكا نسبت به اقدامات اصطلاحا چالشگرانه جمهوري اسلامي در زمينه تسليحات كشتار جمعي (هستهاي) و تشديد ناامني در منطقه (به ويژه در افغانستان، عراق و اسرائيل) چه تأثيري در نوع رفتار آن در قبال ايران خواهد داشت؟
5- كدام دسته از منافع استراتژيك و حياتي جمهوري اسلامي با چه اولويت و درجهاي در بحران جاري در مخاطره است؟ گذشته از اين، منشاء، منبع و وسعت تهديدات استراتژيك داخلي و خارجي كه در ارتباطي مستقيم با متغير امنيت ملي كشور است، كدامند؟
6- آيا تداوم ديپلماسي موجود ج.ا.ا در قبال آمريكا، ملاحظات و منافع كلان و حياتي كشور را تقويت و تضمين ميكند و يا بالعكس تضعيف؟
7- تحت چه شرايطي بحران جاري در روابط ايران ـ آمريكا، به جنگ يا دگرگوني بنيادين در سيستم سياسي موجود منجر خواهد شد؟
8- آيا نظام تصميمگيري به بحرانهاي داخلي و خارجي و به ويژه ظرفيت موجود كشور براي مديريت و مهار بحران آگاه است؟
9- آيا فهمي دقيق و مطالعه شده از بحرانهاي بالقوه و بالفعل داخلي كه پيوسته استعداد ظهور و خيزش و به ويژه صدور به مناطق مختلف كشور را دارند، موجود است؟ و آيا تداوم تنشهاي موجود ميان واشنگتن و تهران از يك سو، و شكلگيري تنشهاي بسيار محتمل در روابط جمهوري اسلامي با برخي از شركاي تجاري خود (همچون روسيه، اتحاديه اروپا، ژاپن، كشورهاي آسياي مركزي و قفقاز) از جانب ديگر، تا چه اندازه در تحريك و تحرك بحرانهاي داخلي و تشديد آنها مؤثر ارزيابي ميشود؟
10- چگونه ميتوان از گزند تهديدات و مخاطرات جنگ رواني ايالات متحده مصون ماند و در ضمن آن به مديريت بحرانهاي داخلي و خارجي پرداخت؟
11- سيستم سياسي كشور در پرتو اهداف حياتي خود، در پي تأمين چه نوع رفتاري از سوي آمريكاست و چگونه ميتواند بازيگر مورد بحث را در جهت عمل مطلوب خود مجاب سازد؟ در اين ميان، ايران، چه تواناييها و فرصتهايي براي بهكارگيري (در جهت پشتيباني از اهداف خود) دارد؟ پاسخ ايالات متحده به تلاش ديپلماسي تهران چه خواهد بود؟
12- حاكميت كشور، در پرتو تغييرات محيط امنيت داخلي، منطقهاي و بينالمللي به كدام دسته از اقدامات استراتژيك و تاكتيكي بايد متوسل شود؟ بهترين مدلهاي رفتاري براي ايران جهت مديريت بحران (با محاسبه شرايط موجود و تحولات اجتماعي) چه خواهد بود؟
الف) دستگاه منطقي فرضيۀ اصلي
فرضيه صغري
هر چه دامنۀ ارعاب و تهديد (و به ويژه احتمال عمل به آن تهديدات) بيشتر باشد، در آن صورت قدرت چانهزني طرف مقابل كاهش يافته و مواضعي انفعالي اتخاذ خواهد شد.
فرضيه كبري
استراتژي تشديد فشار و مخاطرۀ آمريكا عليه ايران، در كاهش ظرفيت چانهزني جمهوري اسلامي مؤثر خواهد بود.
نتيجه
در صورت افزايش تصاعدي و گام به گام فشارها و تهديدات بر ايران و تصور تهران از اينكه احتمال عمل به اين تهديدات به شدت متصور و محتمل است، دستگاه ديپلماسي كشور به اتخاذ سياستهاي انفعالي و پيرو متمايل خواهد شد؛ چرا كه تهديدات گسترش يابندۀ آمريكا عليه ايران، به تسريع و تشديد روند خيزشهاي اجتماعي، شكلگيري فضاي مناسب براي رهاسازي انرژيهاي معترض داخلي، افزايش فشار عصبي و رواني بر تصميمگيرندگان، و در نهايت، افت شديد ضريب امنيت ملي كشور منجر خواهد شد.
مدل
افزايش فشارها و تهديدات خارجي ← تشديد بحرانهاي داخلي ← كاهش شديد قدرت چانهزني سيستم در داخل و خارج
ب) فرضيات مكمل
1- به هر اندازهاي كه تصميمات مأخوذه ج.ا.ا. در خلال بحران جاري، غير قابل برگشتتر باشد، فرصت و امكان كمتري براي كنترل و توجيه وضعيت احتمالا وخيم آينده وجود خواهد داشت.
2- هر چه بحران ميان ايران ـ آمريكا حادتر گردد، تعداد گزينههاي متصور و راهكارهاي احتمالي كمتري براي مهار بحران مورد ملاحظه و توجه ج.ا.ا قرار خواهد گرفت.
3- در پرتو وخامت تدريجي بحران و با تشديد نردباني آن، فشار رواني و اضطراب تصميمگيرندگان ج.ا.ا افزايش يافته و در عين حال، بسياري از آثار و پيامدهاي جانبي اقدامات هيجانزده ايران، مورد غفلت سياستمداران كشور قرار خواهد گرفت. بدين ترتيب، روند غافلگيري چندجانبه سيستم سياسي در مواجهه با تهديدات استراتژيك داخلي و خارجي تشديد خواهد شد.
4- با وخامت بحران، شعاع ديد تصميمگيرندگان كشور از لحاظ زماني محدودتر خواهد شد.
5- چنانچه دستگاه ديپلماسي كشور، تأكيد زيادي بر راهحلهاي قالبي يا گزينههاي رفتاري كمتأثيري همچون نزديكي تاكتيكي به روسيه و اتحاديه اروپا نمايد احتمال انحراف از مسير راهيابي به حل بحران و دست كم مديريت آن افزايش خواهد يافت.
6- بنابر فرض اساسي نويسنده، افزايش روند به تأخيراندازي پاسخ صريح و شفاف به آمريكا، به احتمال قوي، شدت بحران جاري ميان واشنگتن ـ تهران را افزايش خواهد داد.
7- چنانچه تهران در صدد رفع و يا تخفيف موقعيت نامطلوب خود و به ويژه دگرگونسازي شرايط بحراني و تهديدآميز (در داخل و خارج) باشد ضروريست تا به تعريف مجددي از خود وضعيت محيطي (داخلي، منطقهاي و بينالمللي) اقدام نمايد.
8- چنانچه سيستم به تعريف مجددي از خود و وضعيت محيطي نايل آمد ضروريست تا براي رفع شرايط تهديدآميز موجود، به تدوين استراتژي نويني براي برونرفت از بحرانهاي داخلي و خارجي اقدام نمايد.
9- اگر چه در معادلۀ امنيت ج.ا.، مؤلفهها و متغيرهاي داخلي و خارجي بسياري دخيلند، لكن به نظر ميرسد منبع تهديد اوليه در شرايط جاري نه متغيري خارجي (آمريكا)، بلكه تهديدات استراتژيك داخلي است كه در ارتباطي همبسته و مستقيم با متغير خارجي قرار دارد.
10- به زعم نويسنده، بهترين الگوي مديريت بحرانهاي داخلي، تمايل و اقدام سيستم به نوعي تحولات شبهساختاري يا شبهانقلابي و مسالمتآميز براي پرهيز از وقوع تحولات ساختاري و انقلابي يا خشونتبار در كشور است. بر اين اساس، به هر اندازه كه ج.ا.ا اراده و قاطعيت كمتري در انجام تحولات شبه ساختاري از خود نشان دهد به همان اندازه، ارادۀ تغيير ساختاري و انقلابي در ايران از سوي آمريكا و نيز شهروندان ايراني افزايش خواهد يافت.
متدولوژي يا روش تحقيق
از لحاظ روشي، تجزيه و تحليل حاضر معطوف به سه گونه روش خواهد بود:
1. دريافتي توصيفي، كه روندها و رخدادهاي گذشته و جاري را تشريح ميكند.
2. فرايافتي تحليلي ـ تبييني، كه در صدد يافتن الگوهاي رفتاري بازيگران و تخمين رفتار احتمالي آنهاست.
3. مطالعۀ معطوف به آينده يا جنبۀ هنجاري و تجويزي تحليل، كه الزامات رفتاري بازيگران را طرح و قواعدي را براي رفتار سياست خارجي تهران تدوين مينمايد.(4) در واقع، از آن جا كه هدف نهايي تحليل علمي و عيني، تنها تشريح نبوده، بلكه پيشبيني4 نيز ميباشد؛ بر اين اساس، يكي از پايههاي روشي نوشتار حاضر، مبتني بر پيشبيني وضعيت و موقعيت بازيگران و برآورد نوع رفتار يا تعامل احتمالي آنها در بحران جاري ميباشد.
از سوي ديگر، چون پيشبينيهاي قابل اعتنا و قابل اعتماد، تنها زماني ميسر است كه متغيرهاي اصلي مؤثر بر رفتار دولتها، مشخص و روابط ميان اين متغيرها معين و معلوم شده باشد،(5) بر اين اساس، در فرايند تحليل حاضر، رابطۀ ميان متغيرها را مشخص و نوع تعامل آنها را در قالب مدل «تز، آنتيتز و سنتز» و نيز مدل روانشناختي «محرك ـ پاسخ» طرح و تبيين خواهيم نمود. در اين ميان، طرح و تدوين مدلهاي رفتاري مطلوب براي دستگاه سياست خارجي ايران نيز، براساس استراتژي فرصت و با احتساب يا برآورد هزينه فايدۀ چهار متغير زير خواهد بود:
1. برآورد هزينه ـ فايده ناشي از بياعتنايي يا واگرايي با واشنگتن.
2. برآورد هزينه ـ فايده ناشي از همگرايي گام به گام ولي مؤثر با آمريكا.
3. ارزيابي مهارت نسبي ايران براي چانهزني در مقايسه با آمريكا، اتحاديه اروپا و ديگر بازيگران.
4. تحليل تمايل نسبي ايران براي اقدامي عقلايي و در غير اين صورت پذيرا شدن مخاطرات.
گفتار اول
ويژگيهاي كنش متقابل ايران و آمريكا در دورۀ پس از 11 سپتامبر
در پي تغييرات محيط استراتژيك در دورۀ پس از 11 سپتامبر، دكترين (رهنامه) عملياتي و راهبردهاي سياست خارجي و امنيتي ايالات متحده نيز دستخوش انقلابي آرام گرديد و در اين رهگذر، راهبرد سنتي «چماق بزرگ» يا كاربست نيروي نظامي جهت نيل به اهداف ديپلماتيك، اولويت اساسي دستگاه ديپلماسي واشنگتن را تشكيل داد. رخدادهاي تروريستي يازده سپتامبر، اگرچه «روزنۀ آسيبپذيري» آمريكا را هويدا ساخت(6) اما در عين حال، طيف وسيعي از فرصتهاي بيبديل را براي واشنگتن مهيا ساخت كه از آن جمله موارد زير بود:
1- بسيج افكار عمومي داخلي آمريكا و شكلگيري نوعي وفاق و اجماع داخلي در اين كشور كه خود ناشي از پوشش وسيع رسانهاي حادثه بود؛
2- بهرهبرداري بوش از فرصت پيش آمده در جهت اتخاذ راهبرد مشت آهنين در قبال عوامل حادثه و تقويت پايگاه اجتماعي و سياسي خود(7)،
3- تلاش آمريكا براي ايجاد رويهاي حقوقي در جهت تشديد مبارزه با تهديدات عليه صلح و امنيت بينالمللي؛ البته در قالب اقدامي نظامي و حتي خارج از چارچوب سازمان ملل؛
4- تلاش براي شتاب بخشيدن به فرايند صلح خاورميانه از طريق تشديد فشار بر اعراب؛
5- ارسال علائم خطر و هشدار به حكومتهاي مخالف و معترض همچون عراق، ايران، سوريه و كره شمالي؛
6- تلاش براي اعادۀ وجهه و پرستيژ بينالمللي ايالات متحده در چارچوب عمليات نظامي قاطع و گسترش يابنده عليه تروريسم و تهديدات مرتبط با آن؛
7- شكلبندي نوعي ائتلاف فراگير معنوي در مبارزه با تروريسم و هدايت آن توسط محور واشنگتن ـ لندن؛
8- تأكيد بر محدوديت حاكميت ملي دولتها و اصرار بر ضرورت گسترش ارزشهاي فراملي و به عبارت ديگر انگارههاي ليبرال دموكراسي غرب(8).
مدل رفتاري آمريكا در قبال ايران در دورۀ پس از 11 سپتامبر
يكي از فرصتهاي مطرح در ميان نخبگان سياسي و فكري آمريكا (در مقطع زماني پس از حوادث 11 سپتامبر)، بهرهبرداري از اين حوادث براي بهبود مجدد روابط و مناسبات با ايران بود كه در قالب نوعي «استراتژي سه مرحلهاي» دنبال ميشد. چنين راهبردي را ميتوان اين گونه طرح و تبيين كرد:
استراتژي سهمرحلهاي آمريكا در قبال ايران
مرحله اول: رويكرد فراگير اوليه
مرحله دوم: تمجيد ثانويه
مرحله سوم: رويكرد تلاقي
مرحله اول: تهديد فراگير اوليه تروريستها و حاميان آنها
تاكتيكها
1- موضع صريح و قاطع آمريكا در مبارزه با تروريسم؛
2- تأكيد بر كاربرد نيروي نظامي عليه تروريستها، حاميان و پناهدهندگان آنها؛
3- رهگيري عاملين اجرايي حوادث 11 سپتامبر با تأكيد بر جوامع و كشورهاي به اصطلاح «ياغي» و «حامي تروريسم» و به صورتي غير مستقيم ج.ا.ا.
در پرتو مواضع فوق و به ويژه پوشش گستردۀ رسانهاي آن، كشورهاي مورد اتهام به نوعي در وضعيتي انفعالي قرار گرفته و بلافاصله براي رد عنصر اتهام از خود، عمليات تروريستي 11 سپتامبر را به شدت محكوم كردند. گذشته از اين، بسياري از كشورها و از جمله ايران، در صدد نوعي استمالت و دلجويي از افكار عمومي داخل آمريكا و ابراز همدردي با آنان برآمدند.(9)
مرحله دوم: تمجيد ثانويه آمريكا از ايران
با شكلگيري نوعي انفعال در مواضع سياست خارجي ايران، گام دوم واشنگتن در بهبود روابط با ايران از طريق تاكتيكهاي زير آغاز شد:
1- تعديل ملموس در مواضع تهديدآميز اوليۀ آمريكا در قبال جوامع اسلامي ـ عربي و از جمله ايران؛
2- آغاز تعارفات ديپلماتيك با تأكيد بر اصالت فرهنگ و تمدن اسلامي ـ ايراني، تفكيك خشونت از اسلام، نفي موضوع جنگ صليبي و تعارض اسلام و مسيحيت؛
3- تلاش براي ارسال علائم تفاهم براي تهران و تأكيد بر ضرورت تبادل نظر ميان ايران و آمريكا در مبارزه با تروريسم و به ويژه در راستاي تسهيل عمليات نظامي در افغانستان(10).
مرحله سوم: رويكرد تلاقي
به دنبال بسترسازيهاي اوليۀ آمريكا براي برقراري مناسبات با ايران، استراتژي گام سوم واشنگتن از طريق تسهيل فرايند تماسهاي غير مستقيم ديپلماتيك (در قالب رويكرد تلاقي) دنبال شد، اما چنين مرحلهاي به دليل مواضع رهبري انقلاب و فشار برخي از نهادها و جريانها در باب انسداد مجاري ديپلماتيك ايران با آمريكا، واشنگتن را با نااميديهايي روبهرو ساخت.(11)
گفتار دوم
تشديد بحران گفتماني ميان ايران ـ آمريكا: علل و پيامدها
استراتژي سه گام ايالات متحده هرچند در برخي زمينهها متضمن موفقيتهايي نسبي براي سياست خارجي واشنگتن بود، لكن مواضع چندگانه و غير روشن تهران در زمينه بهبود روابط با آمريكا، اين كشور را در تشديد عنصر فشار و مخاطره عليه ايران ترغيب نمود و بدين ترتيب، دور دوم بحران در روابط ايران ـ آمريكا شكل گرفت. در پي توقيف كشتي حامل تسليحات (كشتي كارين A) كه بنابر فضاسازي صهيونيستها و گمانهزنيهاي اوليه رسانههاي غربي، از مبدأ ايران به مقصد فلسطين اشغالي در حركت بود، موج گستردهاي از اتهامات عليه ايران (بهمن 1380) شكل گرفت. در همين حال، فحواي سخنراني برخي مقامات كشور در مورد تواناييهاي نظامي جمهوري اسلامي، به مثابه مستندي بر تهديدات امنيتي و هستهاي ايران (عليه صلح و ثبات منطقهاي و بينالمللي) عنوان گرديد. در ادامه و در كنار برخي اظهارنظرهاي تحريكآميز، ايراد اتهامات ديگري همچون ورود عناصري از شبكه القاعده به تهران و نيز انتقاد دوباره آقاي رفسنجاني از مواضع سياست خارجي بازيگران هژمون (در خطبههاي نماز جمعه 80/10/21) بر شدت بحران گفتماني يا مجادلات لفظي تهران ـ واشنگتن افزود.(12)
از منظر علتشناختي، دور دوم بحران حادث را بايد تابعي از دو دسته متغيرها ارزيابي كرد:
يكم، علل بارز يا نزديك كه علت اعلام شده در تشديد بحران محسوب ميشود، و در اين ميان ميتوان به مسأله توقيف كشتي كارين A، ورود برخي عناصر القاعده به ايران و مواضع تحريكآميز برخي از مقامات سياسي ـ نظامي اشاره نمود.
دوم، علل دور يا پنهان، كه به نوعي نقش تقويتكنندگي و كاتاليزور را در تشديد بحران ايفا نموده و در ظاهر هيچ گونه استناد و اشارهاي به آنها نميشد. از جمله علل پنهان ميتوان از موارد ذيل ياد كرد:
الف) انتقال توجه افكار عمومي داخلي ايالات متحده و نيز افكار عمومي بينالمللي از موضوع افغانستان به موضوع تهديد ايران و تشديد تنش ميان واشنگتن ـ تهران؛
ب) عدم موفقيت مطلوب راهبرد بهبود روابط با ايران در پرتو استراتژي «تهديد براي تقريب» يا تهديد فراگير ايران براي بهبود تدريجي روابط با اين كشور. به عبارت ديگر، واشنگتن معتقد بود تعدد مراكز تصميمگيري در سياست خارجي ايران و يا عوامل تأثيرگذار بر آن و نيز مقاومت برخي نهادها و چالشگري احزاب رقيب، فرايند بهبود مناسبات را با ركود و دشواريهاي عمدهاي روبهرو ساخته است، لذا تشديد فشار و مخاطره بر ايران اجتنابناپذير است؛
ج) بهرهبرداري از شرايط موجود (در آن زمان) براي توجيه مواضع و رفتار خشن اسرائيل در سرزمينهاي اشغالي. به عبارت ديگر، رسانههاي ارتباط جمعي با پوشش وسيع قضيه توقيف كشتي حامل تسليحات كارين، پيوسته در صدد القاي اين نكته بودند كه اولا، محموله مورد نظر در راستاي اقدامات تروريستي در فلسطين اشغالي تدارك ديده شده و ثانيا، رفتار خشونتبار نظاميان اسرائيلي در برخورد با فلسطينيها، تنها در راستاي دفاع از خود بوده و گريزناپذير است؛
د) نهايتا، ميتوان از فضاسازي براي گسترش دامنه مداخلهگرايي آمريكا در برخي از كشورهايي كه به زعم واشنگتن «ياغي»، «شرور» و «حامي تروريسم» محسوب ميشوند، به عنوان چهارمين دليل دور در تشديد نردباني با پله به پله بحران لفظي اشاره نمود.(13)
مطابق استراتژي فرصت5، سلسله رويدادهايي چون توقيف كشتي حامل تسليحات، ايراد اتهاماتي مبني بر ورود عناصر شبكه القاعده به ايران و تأكيد بر تلاش ج.ا.ا در دستيابي و توليد و تكثير سلاحهاي كشتار جمعي، زمينه و فرصت مناسبي را براي راهبرد «تشديد فشار و مخاطره» عليه ايران فراهم آورده و در اين ميان، نقش شركاء محوري ايالات متحده (به ويژه انگلستان و اسرائيل) بسيار مؤثر و مركزي ارزيابي ميشد.(14) در تبيين اهداف و منافع راهبردي آمريكا از اتخاذ استراتژي مزبور (تشديد فشار و مخاطره بر ايران)، ميتوان به گزينههاي زير اشاره داشت:
1- كاهش ظرفيت، توان چانه زدن و چالشگري ايران در فرايند صلح خاورميانه؛
2- قرار دادن تهران در مواضعي انفعالي و تقليل نقش و كاركرد آن در منطقه به ويژه در افغانستان (در آن مقطع و هماكنون در عراق)؛
3- رانش تهران به سوي مواضعي همگرا با سياست خارجي واشنگتن و زمينهسازي براي بهبود تدريجي روابط ايران ـ آمريكا، و در غير اين صورت، تلاش براي «تغيير ساختار حكومتي در ايران» (كه در ادامه بدان خواهيم پرداخت)؛
4- تسريع روند صلح در خاورميانه. به عبارت ديگر، واشنگتن در صدد بوده تا با تهديد قابل باور و تشديد بحران، ايران را از تأثيرگذاري بر فرايند صلح اعراب ـ اسرائيل بازداشته و بحران را موافق با منافع خود و متحد ذاتياش (يعني رژيم اسرائيل) تخفيف و نهايتاً فيصله دهد.(15)
گفتار سوم
رويكرد «محور شرارت» و كالبدشكافي استراتژي واشنگتن در قبال تهران
سومين و حادترين دور و وضعيت بحراني ميان ايران و آمريكا، به دنبال سخنراني جورج بوش در كنگره (دسامبر 2001) و تهديد پي در پي ايران به مداخله نظامي آغاز و تاكنون ادامه دارد.(16) اين دوره، در واقع انعكاسي از حادترين سطح مجادلات لفظي ميان واشنگتن ـ تهران بوده و تهديدات عملي آمريكا عليه ايران را دربرميگيرد. در عين حال، مهمترين تاكتيك رفتاري آمريكا در اين مقطع عبارت است از، تأثيرگذاري عميق بر ادراك سياستمداران تهران داير بر اينكه مواضع اتخاذ شده (براي مقابله با اقدامات تهديدآميز ايران)، امكان جنگ را افزايش داده و با تصوير «آستانه جنگ» عليه ايران منافع راهبردي خود را پيش ببرند.(17) و اين فرايندي است كه پس از بحران عراق تشديد شده است.
به طور كلي، استراتژي آمريكا در قبال ايران را ميتوان اين گونه طرح و تحليل نمود:
استراتژي آمريكا در قبال ايران
استراتژي راه اول: تغيير رفتار ايران (تهديد براي تقريب يا نزديكي به ايران) |
استراتژي راه دوم: تغيير ساختار ايران (تهديد براي تغيير ساختار حكومتي در ايران) |
* مختصات استراتژي راه اول آمريكا: 1- اساسا معطوف به ايجاد تغييراتي اساسي، روشن و قطعي (نه مقطعي) در مواضع سياست داخلي و خارجي ج.ا. (حقوق بشر و آزاديهاي اساسي، كانونهاي قدرت داخلي، تروريسم، تسليحات كشتار جمعي ايران و فرايند صلح خاورميانه) ميباشد. 2- راهبرد بهبود مجدد مناسبات و روابط با ايران را دنبال ميكند. 3- مبتني بر دو عنصر تاكتيكهاي ارعابي و سازشي است. 4- بر اساس مدل رفتاري «تهديد براي تقريب» يا تهديد ايران براي نزديكي به اين كشور استوار است. |
* مختصات استراتژي راه دوم آمريكا: 1- در صورت عدم موفقيت استراتژي راه اول دنبال ميشود. 2- ناظر بر تغيير ساختار سياسي در ايران بوده و حاكي از نوعي يأس و نااميدي نخبگان سياسي آمريكا براي ايجاد تغييرات مورد نظر در رفتار ج.ا. است. 3- احتمالا مبتني بر مدل رفتاري «غافلگيري چندجانبۀ ج.ا» خواهد بود. 4- مبناي رفتاري آمريكا در اين مدل «مداخله از بيرون براي حمايت از درون» يا شهروندان ايراني خواهد بود. 5- براساس راهبرد «تهديد براي تغيير» يا تهديد فزايندۀ ايران براي تغيير ساختار حكومتي در اين كشور خواهد بود. |
گفتار چهارم
دكترين عملياتي آمريكا براي تغيير رفتار ايران: استراتژي راه اول
در پرتو استراتژي راه اول، دولت آمريكا براي تغيير رفتار سياست داخلي و خارجي ايران از تاكتيكهاي ذيل سود جسته و خواهد جست:
1- دكترين عملياتي آمريكا عليه ايران در سطح داخلي
در سطح داخلي، مهمترين مبناي رفتاري واشنگتن براي تشديد فشار بر ايران و ايجاد تغييرات در مواضع و رفتار ج.ا.ا عبارتست از:
الف ـ افزايش فشار بر رهبران و تشديد فرايند چانهزني و ستيزهجويي احزاب و جريانهاي سياسي در ايران؛
ب ـ ترغيب لايههاي معترض اجتماعي به خيزش و اعتراض.(18)
شبيهسازي وضعيت بحراني احتمالي(19)
تشديد دامنه فشارها و ارعاب رهبران ← آگاهي شهروندان از هراس رهبران ← توانبخشي روحي شهروندان جهت اعتراض ← اعلام حمايتهاي قاطع، روشن و فراگير آمريكا از شهروندان ايراني ← پوشش و انعكاس وسيع رسانهاي حمايت آمريكا از شهروندان ايراني به ويژه از طريق رسانههاي فارسيزبان ← افزايش استعداد و آمادهسازي شهروندان براي خيزش و انتظار فرصت مناسب ← شكلگيري زمينه اوليۀ خيزشهاي فراگير اجتماعي در سراسر كشور و قابليت صدور ناآراميها از يك شهر به شهر ديگر.
در واقع، ميتوان اذعان نمود مركز ثقل اقدامات آمريكا براي تغيير مواضع و رفتار ج.ا، استفاده از ابعاد نرمافزاري و رواني و به تشديد فشارهاي رواني بر رهبران و نخبگان سياسي و رانش آنها به سوي مواضعي انفعالي و همگرايانه ميباشد. مهمترين مصاديق عمليات رواني آمريكا را ميتوان اين گونه دستهبندي كرد:
الف: مدل عمليات رواني آمريكا در حوزه سياسي:
ـ استفاده از تاكتيكهاي ارعابي و سازشي عليه نخبگان سياسي؛
ـ افزايش هزينه و بهاي مقاومت ج.ا.ا. در برابر درخواستهاي واشنگتن.
شبيهسازي وضعيت بحراني احتمالي
تشديد فشار بر نخبگان سياسي جهت تغيير در رفتار سياسي خود در داخل و خارج ← مجابسازي برخي از جريانها و نخبگان به ايجاد تغيير و حل و فصل بحران ← مقاومت برخي ديگر از جريانها در قبال ايجاد تغيير در رفتار ← تشديد گسستهاي درون ساختاري سيستم و تعميق اختلافات ← بروز و تشديد شكافهاي سياسي در عرصۀ اجتماعي و گرايش بخش عظيمي از جامعه به گروههاي عملگرا يا گروههايي كه مايل به برقراري رابطه با آمريكا هستند ← احتمال برخورد و مهار نيروهاي خواهان تغيير از سوي نيروهاي مقابل و ايجاد فضاي امنيتي در كشور ← تشديد تنش در داخل ← ظهور و خيزش اعتراضات اجتماعي ← سرايت و گسترش اعتراضات از محيطهاي دانشگاهي به ديگر بخشها، همچون بخشهاي كارگري، فرهنگي و انسجام رواني شهروندان در زمينه انقلاب ← برخوردهاي خشونتبار ← عدم توانايي سيستم در مهار فشارها و شورشها ← كاهش شديد ظرفيت چانهزني سيستم در مواجهه با مطالبات داخلي و فشارهاي داخلي ← تمايل سيستم به تغيير رفتار.
ب: مدل عمليات رواني آمريكا در حوزۀ اقتصادي:
اعمال فشار بر بازيگران منطقهاي و فرامنطقهاي، همچون اتحاديه اروپا، براي كاهش حجم همكاريها و مبادلات اقتصادي با تهران.
شبيهسازي وضعيت بحراني احتمالي
تداوم و تشديد روند تحريم عليه ايران ← تكميل حلقههاي محاصرۀ اقتصادي و تشديد تنگناهاي اقتصادي كشور ← كاهش شديد ظرفيت سيستم در پاسخگرايي به حداقل خواستها و مطالبات اقتصادي شهروندان و افزايش شديد انتظارات ← كاهش آستانه تحمل شهروندان ايراني ← گسترش احتمالي اعتصابات، تجمعات و اعتراضات صنفي و گرايش شهروندان به تخليه فشارهاي رواني در قالب پيوستن آنها به ناآراميها ← افت شديد ضريب امنيت ملي و ظهور علائم فروپاشي و از هم گسيختگي احتمالي و سياسي ← كاهش شديد ظرفيت سيستم در مواجهه با بحرانهاي داخلي و خارجي ← تمايل فزاينده سيستم به تغيير رفتار.
ج: مدل عمليات رواني آمريكا در حوزۀ رسانهاي:
تقويت و گسترش كمي و كيفي رسانههاي فارسيزبان خارج از كشور.
شبيهسازي وضعيت بحراني احتمالي
انعكاس گسترده و فراگير اراده و خواست قاطع آمريكا (از طريق رسانههاي فارسيزبان) در حمايت از شهروندان ايراني و مطالبات تغييرطلبانۀ آنان ← تهييج شهروندان و تعريف نقش رهاييبخشي براي ايالات متحده ← شكلگيري ارادۀ تغيير ساختار در ذهنيت شهروندان ايران ← تصميم قاطع شهروندان براي اقدام در فرصت مناسب ← بسيج رسانهاي نيروها و گسترش بحران ← اجتنابناپذير بودن روند تصاعدي اعتراضات و خيزشهاي اجتماعي ← كاهش بيش از پيش ضريب مقاومت سيستم در برابر خواستهاي داخلي و خارجي ← تمايل بيش از پيش سيستم به تغيير رفتار.
د: مدل عملياتي رواني آمريكا در حوزۀ نظامي:
تصوير آستانه جنگ عليه ايران از طريق تاكتيكهاي:
1- برگزاري احتمالي مانور نظامي در مرزهاي ايران و ارسال علائم هشدار و خطر؛
2- تاكتيك جابهجايي نيروها و اعلام اولتيماتوم به ايران؛
3- احتمال ايجاد اتحادهاي نظامي منطقهاي عليه ايران.
1- شبيهسازي وضعيت احتمالي بحران
برگزاري احتمالي مانور آمريكا و نيروهاي متحد در نواحي مرزي ايران و ارسال علائم هشدار و خطر جدي براي نخبگان سياسي ← تشديد فشارهاي عصبي و رواني بر رهبران سياسي كشور ← توانبخشي روحي شهروندان ايراني و اميدواري روزافزون آنها به حمايت آمريكا از تغيير ساختار حكومتي در ايران ← احتمال تشديد ناآراميهاي داخلي و به ويژه مرزي ← ظهور يك شورش و تقويت ارادۀ شهروندان براي پيوستن به ناآراميها و اعتراضات به دليل حمايت قاطع و شفاف آمريكا؛
2- تاكتيك جابهجايي نيروهاي آمريكا و اعلام اولتيماتوم به ايران
شبيهسازي وضعيت احتمالي بحران
احتمال جابهجايي نيروهاي آمريكا در منطقه و آرايش نظامي آنها به صورت آرايش جنگي ← تشديد فشارهاي چندجانبه و غافلگيري شديد رهبران ← اضطراب رواني نيروها و رهبران ← ريزش نيروها و تلاش آنها براي گريز از مركز (نظام سياسي) ← خروج و نشت احتمالي اطلاعات طبقهبندي شده و تشديد روند پناهندگي ← استفاده متقابل آمريكا از اطلاعات طبقهبندي شده عليه ايران ← تشديد هيجانات داخلي به دنبال پوشش وسيع رسانههاي فارسيزبان در مورد ارادۀ قاطع و كوبندۀ آمريكا براي تغيير نظام سياسي در ايران ← كاهش بيش از پيش ضريب مقاومت سيستم در برابر مطالبات داخلي و تهديدات خارجي ← تمايل شديد به تغيير رفتار.
3- احتمال ايجاد اتحادهاي نظامي ميان آمريكا و برخي از رقباي منطقهاي ايران همچون امارات.
شبيهسازي وضعيت احتمالي بحران
ايجاد اتحادهاي منطقهاي عليه ايران ← تشديد فشارهاي رواني بر رهبران ايران ← كاهش قدرت چانهزني ايران و به تبع آن افزايش توان فشار رقباي منطقهاي ايران ← ركود و انفعال سياست خارجي ايران ← بهرهبرداري بازيگران منطقهاي از فرصتها كاهش مداوم ظرفيت چانهزني سيستم ← تمايل شديد به تغيير رفتار.
در مجموع، آمريكا بالاترين حجم فشارها و تهديدات را در سطح داخلي عليه ايران اعمال خواهد نمود تا حداقل خواستهاي مطلوب خود را در زمينه مباحثي همچون حقوق بشر و آزاديهاي اساسي، كانونهاي انتخابي و غير انتخابي قدرت، فرايند صلح خاورميانه، موضع حمايت ايران از تروريسم و به ويژه بحث فعاليتها و تأسيسات هستهاي ايران بر سيستم تحميل نمايد و بدين ترتيب، رفتار جمهوري اسلامي را در عرصه داخلي و خارجي تغيير دهد.
2- دكترين عملياتي آمريكا عليه ايران در سطح منطقهاي
سؤال: مهمترين اقدامات منطقهاي آمريكا براي تغيير رفتار ايران چه خواهد بود؟
اقدامات منطقهاي ايالات متحده براي تغيير رفتار ايران احتمالا معطوف به دو گزينه خواهد بود:
نخست، راكدسازي قدرت چانهزني و تعامل ايران با محيط خارج و به ويژه انزواي منطقهاي تمام عيار ج.ا.ا.؛
دوم، اعمال فشار كنترل شده و محدود بر اسرائيل در راستاي كاهش حجم و كيفيت خشونتها در سرزمينهاي اشغالي.
در همين راستا، بهترين مدلي كه ميتوان براي رفتار آمريكا (در انزواي منطقهاي ايران) طرح كرد «استراتژي شش ضلعي بحران» ميباشد.
فشار بر ايران از سوي:
(1) روسيه، آسياي مركزي و قفقاز
(2) افغانستان
(3) پاكستان
(4) كشورهاي حاشيه خليج فارس
(5) عراق
(6) تركيه
به عبارت ديگر، چنانچه همسايگان ايران را در شش محور دستهبندي كنيم، ضلع اول بحران، همسايگان شمالي ايران در حاشيه خزر (يعني روسيه و كشورهاي آسياي مركزي و قفقاز) است كه بحث دامنهدار و تنشزاي «تعيين رژيم حقوقي درياي خزر» بهترين فرصت را براي واشنگتن در جهت تعميق اختلافات ايران با اين كشورها به وجود ميآورد و در نتيجه، به شكلگيري نوعي واگرايي منطقهاي ايران و انزواي آن (به ويژه در ارتباط با روسيه) منجر خواهد شد. واشنگتن، قطعا با هماهنگي مستقيم و به احتمال قوي پنهان با اين كشورها، دايرۀ فشار بر ايران را تنگتر كرده و ديپلماسي تهران را به انفعال خواهد كشاند.
شبيهسازي وضعيت احتمالي بحران
تشديد بحران در روابط ايران و آمريكا ← كاهش قدرت چانهزني ايران در منطقه و نظام بينالملل ← آگاهي بازيگران منطقهاي از فشارهاي وارده بر ايران و نياز جمهوري اسلامي به خروج از انزوا ← تلاش كشورهاي روسيه، آسياي مركزي و قفقاز براي نوعي فشار فزاينده بر ديپلماسي كشور در راستاي كسب حداكثر امتيازات ← طرح مجدد بحث رژيم حقوقي خزر ← عدم توانايي ايران در مقاومت فزاينده و چانهزني با كشورهاي ذينفع به ويژه روسيه ← حمايت آمريكا از كشورهاي رقيب ايران ← نزديكي كشورهاي مزبور به ديدگاههاي آمريكا و اخذ امتيازات مضاعف از واشنگتن ← انفعال ديپلماسي ايران ← ناديدهانگاري منافع ملي كشور و...
ضلع دوم بحران: ضلع دوم بحران را ميتوان در افغانستان جستوجو كرد. در اين ميان آمريكا براي تشديد بحران در روابط ايران با همسايۀ آن يعني افغانستان چندين گزينه را دنبال خواهد نمود:
1- اساسا، بر نقش و كاركرد منفي ايران در امنيت، سياست و حتي فرهنگ افغانستان تأكيد ورزيده و نوعي واگرايي را در قبال ايران، بر رهبران كابل تحميل خواهد نمود.
2- تعاملات اقتصادي ايران ـ افغانستان را تحت تأثير روابط تجاري و سرمايهگذاري قابل توجه واشنگتن و شركاء آن قرار داده و كمكهاي اقتصادي و سرمايهاي به افغانستان را مشروط به محدودسازي تبادلات اقتصادي اين كشور با ايران خواهد نمود.
3- بسياري از برخوردها و ناآراميهاي داخلي افغانستان را به نوعي به ايران منتسب كرده و نوع روابط كابل ـ تهران را متأثر خواهد ساخت.
ضلع سوم بحران: پاكستان به مثابه ضلع سوم در انزواي منطقهاي ايران و اعمال فشار بر ج.ا، نه تنها داراي همكاريهاي استراتژيك و تنگاتنگي با آمريكا (به ويژه در بحث مبارزه با تروريسم) ميباشد، بلكه تلقي اسلامآباد از ايران به عنوان رقيبي مؤثر براي اين كشور در افغانستان عاملي مؤثر در تشديد بحران خواهد بود. مضافا اينكه، پيوستن احتمال سازماندهي ورود عناصري از شبكه تروريستي القاعده به داخل مرزهاي ايران (توسط سرويسهاي امنيتي پاكستان) و در نتيجه تشديد اتهام حمايت از تروريسم عليه ايران (توسط آمريكا) محتمل و متصور است.
ضلع چهارم بحران: در ادامه چنانچه كشورهاي حاشيه خليج فارس را ضلع چهارم در انزواي منطقهاي ايران (در استراتژي آمريكا) فرض كنيم در اين صورت، دو عامل در ايجاد شكاف بين ايران و آن كشورها مؤثر خواهد بود:
1- طرح دوباره اختلافات ارضي توسط امارات و حمايت قاطع كشورهاي عربي (حتي سوريه به عنوان يكي از متحدان منطقهاي ايران) از آن ← ايجاد نوعي تنش رواني ـ سياسي بين ج.ا.، و اين كشورها ← كاهش قدرت چانهزني ايران به دليل روند فزايندۀ فشارهاي آمريكا ← افزايش قدرت چانهزني امارات به واسطۀ حمايت آمريكا از اين كشور ← احتمال برگزاري مانور مشترك يا عقد اتحاد دفاعي ميان واشنگتن و اين كشور؛
2- تلاش واشنگتن و موفقيت آن در ايجاد شكاف و دوگانگي در مواضع ديپلماتيك كشورهاي حاشيه خليج فارس با ايران (به ويژه در زمينه فرايند صلح خاورميانه و مبارزه با تسليحات كشتار جمعي (اتمي) ايران).
ضلع پنجم بحران: كشور عراق ضلع پنجم بحران و مهمترين ضلع در استراتژي تشديد فشار آمريكا بر ايران است.
شبيهسازي وضعيت احتمالي بحران
احتمال جابهجايي نيروهاي آمريكايي در عراق و استقرار آنها در پشت مرزهاي ايران ← آرايش نيروها به سبك آرايش جنگ ← تأسيس پايگاههاي جديد نظامي در عراق ← افزايش ميزان نيروهاي عملياتي آمريكا در منطقه و به ويژه در عراق و به ويژه سازماندهي احتمالي و مجدد نيروهاي منافقين و تجهيز آنها ← افزايش ضريب جنگ يا حمله به ايران ← افزايش هراس و اضطراب سياستمداران ايران ← تقويت ارادۀ شهروندان براي نوعي انقلاب و آگاهي از هراس رهبران ايران ← ريزش نيروها و رهبران ج.ا. ← شتابگيري روند غافلگيري چندجانبۀ ج.ا. ← علائم بروز دگرگوني ساختاري در ايران ← تقويت و ترغيب هيجانات عمومي جامعه ← كاهش شديد ظرفيت سيستم ← تمايل بسيار زياد به تغيير رفتار.
ضلع ششم بحران: آخرين ضلع بحران نيز، تركيه ميباشد كه داراي مناسبات و علائق استراتژيك عمدهاي با تلآويو و واشنگتن بوده و بر اين اساس، تعميق احتمالي روابط نظامي واشنگتن ـ تلآويو ـ آنكارا (از طريق برگزاري احتمالي مانور مشترك، جابهجايي يا استقرار نيروهاي نظامي آمريكا و متحدان در تركيه و...) در ايجاد تنش بيشتر ميان ايران و تركيه از يك سو، و تشديد تمام عيار فشارهاي رواني و عصبي بر سياستمداران ايران از سوي ديگر، مؤثر خواهد بود.
همانگونه كه در آغاز اين مبحث گفته شد، «انزواي تمام عيار منطقهاي ايران» به عنوان تاكتيك اول آمريكا است كه البته با انزواي فرامنطقهاي ج.ا. ارتباطي وثيق دارد. در واقع، طرح مبحث تواناييهاي اتمي ايران و عدم پذيرش پروتكل الحاقي از سوي ايران (تا اين لحظه) بسياري از كشورهاي اروپايي را در تشديد فشارهاي مستقيم و غير مستقيم بر ايران مصمم ساخته و در نتيجه نوع روابط و تعاملات ايران و اتحاديه اروپا را متأثر خواهد نمود.
يكي ديگر از اقدامات آمريكا، اعمال فشار كنترل شده و محدود بر اسرائيل و به ويژه گروههاي فلسطيني است. به نظر ميرسد كه ايالات متحده بر آن خواهد بود تا نه به طور مستقيم، بلكه با اتخاذ خطمشي خوف و رجا و بدون اينكه اعتبار و وجهه بينالمللي خود را بيش از اين در معرض مخاطره قرار دهد، به ايجاد تغييراتي اساسي در فرايند صلح خاورميانه و حل معادلۀ بحراني آن همت گمارد كه در اين ميان، تشديد فشارها بر اسرائيل و گروههاي فلسطيني اجتنابناپذير است. مهمترين خاصيت اعمال فشار مقطعي و كنترل شده بر اسرائيل در آنست كه اولا، به تقسيم فشارهاي رواني عليه آمريكا منجر خواهد شد و اصل حمايت قاطع واشنگتن از تلآويو را تحتالشعاع قرار خواهد داد، و ثانيا، ايالات متحده را در حل بحران خاورميانه و با همراهي برخي از كشورهاي منطقهاي و فرامنطقهاي (اتحاديه اروپا)، مساعدت خواهد نمود.
3- دكترين عملياتي آمريكا عليه ايران در سطح فرامنطقهاي و بينالمللي
سؤال: آمريكا در سطحي فرامنطقهاي و جهاني چه راهبردهايي را براي تغيير رفتار ج.ا.ا. اتخاذ خواهد كرد؟
در ارتباط با استراتژي فرامنطقهاي يا بينالمللي آمريكا در قبال ايران، به نظر ميرسد كه مركز ثقل اين اقدامات بر كاركردهاي سازماني (سازمان ملل و شوراي امنيت)، حقوقي ـ بينالمللي و رواني آمريكا استوار بوده و واشنگتن را در پيگيري موارد زير مصمم سازد:
1- تلاش براي اعمال فشار بر ايران در مجامع بينالمللي و سازمانهاي فرامنطقهاي (همچون GB) به ويژه در ارتباط با فعاليتهاي هستهاي ايران ← تلاش براي طرح قطعنامه عليه ايران در شوراي امنيت يا كميسيون حقوق بشر استفاده از كليۀ ضوابط قانوني ـ بينالمللي براي توجيه مشروعيت اعمال فشار و حتي مداخله در ايران؛
2- تلاش براي انتساب مستقيم و غير مستقيم اقدامات نوين تروريستي به ايران و دست كم بهرهبرداري از انفجارهاي تروريستي در جهت گسترش دامنۀ فشارها بر ايران و كشورهاي مظنون؛
3- طرحريزي تبليغاتي و پوشش وسيع رسانهاي در متوجه كردن اتهامات نوين به ايران و سوريه و انعكاس وسيع روند ناآراميها در ايران. در واقع، ايالات متحده اهتمام ويژهاي براي افزايش اعتبار و توسعۀ حوزۀ مداخلهگرايي خود در مبارزه با تروريسم و تهديدات مرتبط (همچون تسليحات غير متعارف و تأسيسات هستهاي ايران) به كار برده و با روش «ارعاب و تهديد» به بهترين وجهي منافع و ملاحظات استراتژيك خود را به پيش خواهد برد. در چنين شرايطي، ميتوان حدس زد كه نوعي انفعال و ركود فراگير ديپلماتيك در سياست داخلي و خارجي ايران ملاحظه خواهد شد.
گفتار پنجم
دكترين عملياتي آمريكا براي تغيير ساختار حكومتي در ايران:
استراتژي راه دوم آمريكا
چنانچه راهبرد «بهبود مجدد مناسبات» و به ويژه ايجاد تغييرات قابل قبول در مواضع و رفتار سياست داخلي و خارجي ايران با عدم موفقيت مواجه گردد، در آن صورت، استراتژي راه دوم كه معطوف به تغيير ساختار حكومتي در ايران است، دنبال ميشود. چنين مرحلهاي، احتمالا مبتني بر مدل «غافلگيري چندجانبۀ ج.ا.» خواهد بود. مهمترين مراحل در مدل غافلگيري ايران را ميتوان اين گونه حدس زد:
مرحله اول
مرحلۀ آمادهسازي شهروندان از طريق تاكتيك «تحريم از بيرون، تحرك از درون»: در كانون اين مرحله، آمادهسازي شهروندان ايراني براي نوعي خيزش فراگير قرار دارد. در واقع، به دليل گسترش نارضايتيها استعداد خيزش و اعتراض در ايران به شدت بالا بوده و كاهش ظرفيتهاي نظام سياسي براي پاسخگويي به مطالبات سياسي، اقتصادي و اجتماعي شهروندان، آستانۀ تحمل آنان را به شدت كاهش داده و در عوض ضريب تحريكپذيري آنان را افزايش داده است. مهمترين الگوهاي رفتاري آمريكا در مرحلۀ آمادهسازي شهروندان را ميتوان اين گونه شبيهسازي كرد.
ـ تشديد روند فشارها و تهديدات عليه ايران كه به ويژه در شرايط زماني انتخابات مجلس هفتم به واسطه رد احتمالي صلاحيتها به شروع دور جديدي از ناآراميها در دانشگاهها و برخي شهرهاي بزرگ همچون اصفهان و تبريز تشديد خواهد شد ← پوشش وسيع رسانهاي آن از طريق رسانههاي خارجي فارسيزبان ← ترغيب و تسهيل فرايند خيزشهاي اجتماعي و صنفي ← بهرهبرداري از فضاي تنشزا و پرمخاطرۀ داخلي براي تشديد فشارهاي رواني بر رهبران ايران ← شكلگيري و تعميق گسست ميان رهبران ← عريان شدت اختلافات درونساختاري سيستم ← توسعه و تكثير منابع داخلي بحران ← كاهش انسجام و يكپارچگي سيستم در مواجهه با بحرانهاي داخلي و خارجي.
به عبارت روشنتر، واشنگتن بر آن خواهد بود تا از يك سو، بر حجم تهديدات و فشارهاي چندجانبه خود بر ايران بيفزايد و از سوي ديگر، حمايت صريح، قاطع و شفاف خود را از شهروندان ايراني و به ويژه آن طيف از شهروندان كه نيرويي چالشگر و تغييرطلب ميباشند (يعني دانشجويان، كارگران، فرهنگيان و...) اعلام نمايد. در اين ميان، نقش رسانههاي فارسيزبان بسيار قابل توجه بوده و اين رسانهها بايد چند مسأله را به شدت پوشش دهند:
نخست، تأكيد بر حجم وسيع و گسترده اعتراضات داخلي و تلاش براي هدايت آن به شهرهاي ديگر (به ويژه دانشگاهها)؛
دوم، انعكاس فراگير مواضع و ديدگاههاي آمريكا در حمايت از نيروهاي به شدت معترض و تشديد عمليات رواني براي كاهش ضريب مقاومت نيروهاي نظامي و انتظامي و حتي شبهنظامي در قبال شهروندان معترض؛
سوم، ارائه خطوط تاكتيكي و عملياتي به معترضين همچون نافرماني مدني، بوق ممتد و به ويژه حركت به سوي صدا و سيما و تصرف آن؛
چهارم، انعكاس اپوزيسيون و آن طيف از نيروهاي مخالف سيستم سياسي در ايران كه داراي نفوذ و تأثير قابل توجهي در ميان برخي از قشرها و لايههاي اجتماعي ميباشند.
مرحله دوم
مرحلۀ تكثير منابع بحران داخلي از طريق تاكتيك «صدور بحران»: دومين مرحله، احتمالا براساس كاهش انسجام سيستم در مواجهه با بحرانهاي متعدد داخلي خواهد بود كه خود ناشي از منابع متكثر و گسترشيابندۀ بحران خواهد بود. در كانون اين مرحله، ميتوان به «تحريم و تشويق نيروهاي گريز از مركز» يا جريانات تجزيهطلبي در برخي از مناطق مستعد، همچون آذربايجان، كردستان، سيستان و بلوچستان و خوزستان اشاره نمود. به عبارت ديگر، تقويت چنين تحركاتي اولا، به كاهش چشمگير توان و تمركز دفاعي ايران (براي مديريت و مهار بحرانهاي داخلي) منجر شده و ثانيا، به دليل تعدد و تكثر منابع بحران، انسجام و يكپارچگي نظام تصميمگيري به شدت كاهش خواهد يافت. در واقع، ميتوان اينگونه شبيهسازي كرد:
تشديد ناآراميهاي داخلي در مركز و شهرهاي بزرگ از جمله به واسطه رد صلاحيتهاي گسترده در انتخابات مجلس هفتم ← تقويت و تحريك همزمان تمايلات قومي و تجزيهطلبي در نواحي مرزي ← غافلگيري تهران در مواجهه با كانونهاي پراكندۀ بحران و ناآرامي ← عدم دقت و كارايي نظام سياسي در تخصيص و طرحريزي نيروها و برنامهها براي مديريت بحرانهاي داخلي تشديد اضطراب رهبران و سرايت آن به نيروهاي وابسته تضعيف روحي ـ رواني و تقليل كيفي و اعتماد به نفس سياستگذاران سياسي ← ريزش شديد و مداوم نيروهاي نظامي و انتظامي و الحاق بخشهايي از آنها به شهروندان معترض (به ويژه در پي اعلام عفو عمومي احتمالي در رسانههاي فارسيزبان خارج از كشور) ← آگاهي شهروندان از فرايند يأس و نااميدي رهبران و عقبنشينيهاي مستمر و پي در پي رهبران ← تحريك روانشناختي حركتهاي خياباني و بسط آنها ← سقوط شهرهاي بزرگ و گسترش آن به ديگر شهرها براساس قانون دومينو ← مقاومتهاي مردمي ← برخورد خشونتبار ← افزايش حجم تلفات ← غير قابل اجتناب بودن سرنگوني.
مرحله سوم
مداخله نظامي آمريكا در قالب استراتژي «مداخله از بيرون براي حمايت از درون»: با احتمال بسيار بالايي ميتوان گفت كه مداخلۀ نظامي آمريكا همزمان و در پي يك ناآرامي گسترده داخلي خواهد بود. بر اين اساس، ميتوان اينگونه شبيهسازي كرد:
تعيين ضربالاجل و اعلام اولتيماتوم به ايران ← پوشش وسيع رسانهاي و گسترش فرايند بسيج شهروندان و نيروهاي معترض ← پخش احتمالي اعلاميه در كشور ← ترغيب شهروندان به اعتراض ← گسترش فراگير ناآراميها و شورشهاي دروني ← سرايت بحران در مرزها و نواحي مرزي ← غافلگيري نيروهاي نظامي ← الحاق بخشهايي از نيروهاي نظامي و انتظامي به حركتهاي مردمي براي تضمين آينده شغلي و سياسي خود در ساختار سياسي بعدي ← مقاومت بخشي از نيروهاي نظامي اصولگرا ← ايجاد شكاف و دستهبندي ميان نيروهاي نظامي مردمگرا و حكومتگرا ← رويارويي نظامي ميان دو طيف از نيروهاي مسلح ← احتمال تسليح و تجهيز بخشهايي از شهروندان ← تصرف احتمالي صدا و سيما و تحريك سراسر كشور به خيزش ← افزايش هرج و مرج و آنارشيسم در كشور ← مداخله نظامي آمريكا عليه برخي از اهداف نظامي و غير نظامي و عقيم يا منسوخ ساختن توان موشكي ايران در حمله به اسرائيل يا ديگر كشورهاي منطقه ← كنترل بخشهاي حساس نظامي و تسليحاتي (همچون تأسيسات هستهاي) توسط نيروهاي آمريكايي ← انتقام گستردۀ شهروندان از نيروها و رهبران ← فروپاشي نظام سياسي.
نكته
اگرچه، گزينه اول در رويكرد سياست خارجي آمريكا در قبال ايران، تغيير رفتار جمهوري اسلامي از طرق مسالمتآميز ميباشد، اما اين امر به معناي عدم پيگيري راهبرد تغيير ساختار جمهوري اسلامي نخواهد بود. به نظر ميرسد كه هر دو راهبرد «تغيير رفتار» و «تغيير ساختار» ايران، به صورتي يكسان و موازي از سوي آمريكا دنبال خواهد شد. بر اين اساس، تنها درجۀ حتميت يا تحقق هر كدام از گزينهها (در كمترين زمان و با كمترين هزينه) ملاك اولويت آنها خواهد بود. مدل رفتاري را ميتوان اين گونه طراحي كرد:
استراتژي آمريكا در قبال ايران
1- تغيير رفتار ايران 2- تغيير ساختار ايران ← درجۀ حتميت هر كدام (با حداقل هزينه ـ حداقل زمان) بيشتر باشد، همان گزينه دنبال خواهد شد
گفتار ششم
محاسبۀ نوع رفتار آمريكا در قبال ايران براساس تئوري بازيهاي استراتژيك
از آنجا كه اعتبار تهديدات، هنگامي افزايش مييابد كه اولا، بين ادعا و عمل هماهنگي وجود داشته باشد و ثانيا، بين تهديدات و قابليت انجام تهديدات، تناسب برقرار گردد، بر اين مبنا، ايالات متحده سعي خواهد نمود تا به طرق مختلف به تهديدات اعلام شده خود (در برابر ايران) اعتبار بخشيده و آنها را با بهايي كه براي هدف، تعيين شده است متناسب سازد. احتمالا، سعي اساسي واشنگتن براي افزايش اعتبار عمل و گفتار خود را ميتوان در اين تاكتيك آمريكا جستوجو كرد:
1- آمريكا تلاش خواهد نمود تا احساس و برآورد ايران را در مورد نتايج بحران و درگيري احتمالي واشنگتن ـ تهران به نفع خود تغيير دهد.
2- بدون تغيير در مواضع خود، تخمين احتمالات ايران را در مورد رفتارش دگرگون خواهد ساخت. اساسا، چنين تاكتيكي، براي كاهش ضريب چانهزني و چالشگري ج.ا. در زمينه فعاليتهاي هستهاي آن، فرايند صلح خاورميانه و مباحث داخلي ايران به علت بيم تهران از عواقب آن خواهد بود. در اين ضمن، واشنگتن ميتوان از چندين گزينه رفتاري استفاده نمايد:
الف ـ تهديداتي را عليه ايران اعمال نمايد كه موضع و اعتبار واشنگتن را براي زمينهسازي مذاكرات آيندۀ ايران و آمريكا بالا ببرد.
ب ـ موضوعات مورد اختلاف همچون فعاليتهاي هستهاي ايران را با برخي از مسائل ديگر متصل نموده در عين حال به بحث نقض حقوق بشر و آزاديهاي اساسي در ايران تأكيد ورزد...
در مجموع، راهبرد ايجاد تغيير در ايران (چه تغيير در رفتار و چه تغيير در ساختار حكومتي) برگشتناپذير خواهد بود.
گفتار هفتم
ملاحظات مهم در تفكر استراتژيك ايالات متحده در قبال ايران
از آنجا كه به زعم سياستگذاران واشنگتن، حيات سياسي ايران و ديگر حكومتهاي معترض به سياستهاي جهاني واشنگتن، منافع منطقهاي و بينالمللي آمريكا و متحد ذاتي آن (يعني اسرائيل) را با تهديدي جدي مواجه ساخته و در هر مقطعي از تاريخ، اعمال فشار فيزيكي سنگين يا اقدام به مداخله عليه دولتهاي به اصطلاح ياغي يا شرور، احتمال حمله گسترده و تمام عيار آنها به تلآويو را متصور ميسازد، فلذا از نظر آنان، رويكرد مداخلهگرايي گسترشيابنده ايالات متحده به ويژه عليه ايران، داراي چالشها و مخاطرات عمدهاي خواهد بود. به عبارت ديگر، كشورهاي مورد نظر (ياغي)، با درك اهميت سنتي و نوين امنيت اسرائيل براي سياست خارجي و امنيتي ايالات متحده، از اهرم تهديد به تهاجم نظامي تمام عيار به اسرائيل (در صورت حمله آمريكا به اين كشورها) در جهت بازدارندگي و يا حداقل تأخير در مداخلهگرايي گسترشيابنده واشنگتن بهره خواهند برد.
بر همين اساس، گزينه رفتار اوليه يا راهبرد نخستين واشنگتن در قبال ايران را بايستي در چارچوب استراتژي «مشت آهنين در دستكش مخملين» تبيين كرد.(20) به عبارت ديگر، هرچند واشنگتن داراي «ارادۀ برگشتناپذيري» در ايجاد تغييراتي بنيادين در سطح منطقهاي و بينالمللي (در پس از 11 سپتامبر) ميباشد، اما بكارگيري نيروي نظامي و اهرم مداخلهگرايي گسترده به ويژه در قبال ايران، به مثابه آخرين ابزار ديپلماتيك واشنگتن تلقي شده و اين كشور، به رغم برخورداري از وزن تهاجمي و نظامي بسيار بالا، مايل به تعديل و تغيير در مواضع سياست خارجي و امنيتي ايران از مجراي گفتمان دوجانبه و ابزارهاي مسالمتآميز است. اما به هر حال، بايستي اذعان داشت كه فراگرد «تشديد نردباني فشار و مخاطره» ايالات متحده عليه ايران، به دلايل ذيل «اجتنابناپذير و غير قابل برگشت» خواهد بود.
نخست، از ديدگاه واشنگتن انقطاع يا ايجاد وقفه در فراگرد تشديد فشار بر ايران و هر گونه تساهل فراگير در اين ضمن، به پاگيري حركتها و جريانات تروريستي و از سرگيري احتمالي آنها منجر خواهد شد.
دوم، عدم قاطعيت تمام عيار واشنگتن در قبال كشورهاي اصطلاحا ياغي يا شرور، نخبگان سياسي كشورهاي اخير را در ايستايي مقتدرانه بر سرير قدرت سياسي ترغيب نموده و فرايند مخالفت با واشنگتن و چالشگري منافع راهبردي آن را در زمينه فرايند صلح خاورميانه و به ويژه توانايي هستهاي ايران تداوم خواهد بخشيد.
سوم، در صورت انقطاع يا سكون از فراگرد مبارزه با تروريسم، خود دستگاه سياستگذاري و ديپلماتيك ايالات متحده، اعتبار عمل به گفتار و مواضع خود را از دست داده و در اين ضمن، پرستيژ بينالمللي اين كشور با مخاطرات و ناكاميهايي روبهرو خواهد بود.
چهارم، عدم برخورد مقتدرانه و مداوم با پديده تروريسم، به تدريج پايگاه اجتماعي بهبود يافته بوش را متزلزل خواهد نمود.(21)
پينوشتها:
1. براي مطالعه در زمينه نظريه بازيهاي استراتژيك ر.ك به:
- Steven J.Brams, Games Theory and Politics (New York: The Free Press, 1975), pp.39-47.
- Thomas C.Schelling, The Strategy of Conflict (New York: Oxford University Press, 1963), p.15.
- Martin Shubik, The Use of Game Theory, in "James C.Charles Worth, ed., Contemporary Polictical Analysis (New York: The Free Press, 1967), p.247".
و همچنين ر.ك به:
ـ اميرمحمد حاجييوسفي، نظريههاي مختلف در روابط بينالملل، جزوۀ درسي دورۀ كارشناسي ارشد علوم سياسي دانشگاه امام صادق، نيمسال دوم، 79-1378، بخش نظريه بازيها.
ـ جميز دوئرتي و رابرت فالتزگراف، نظريههاي متعارض در روابط بينالملل، جلد دوم، ترجمه عليرضا طيب و وحيد بزرگي، (تهران: انتشارات قومس، چاپ اول، 1372)، صص 777-810.
2. در اين رابطه ر.ك به:
ـ محمدحسين خوشوقت، تجزيه و تحليل تصميمگيري در سياست خارجي، (تهران: انتشارات دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي، چاپ اول، 1375) صص 286-143.
ـ عبدالعلي قوام، اصول سياست خارجي و سياست بينالمللي، (تهران: انتشارات سمت، چاپ نهم) فصل مربوط به تصميمگيري در سياست خارجي.
و نيز:
Swyom Brown, "International Relations in a Changign Global System" Oxford: West View Press, 1992.
3- ر.ك به:
- John Burton, "Conflict: Resolution and Provention New York: The MacMillan Press LTD, 1990, pp.188-201".
- Robert O.Matthens, Arthur G.Rubinoff and Janice Gross Stein, "International Conflict And Conflict Management", Prentice-Hall Canada Inc, Scarborough, Ontario, 1989, pp.390-448.
- C.R.Mitchell, "The Stricthre of International Conflict" London: MacMillan Press LTD, 1981, PP.253-341.
و همچنين بنگريد به:
ـ علياصغر كاظمي، مديريت بحرانهاي بينالمللي، (تهران: انتشارات دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي، چاپ اول، 1366).
ـ همان نويسنده، روابط بينالملل در تئوري و در عمل، (تهران: انتشارات قومس، چاپ اول، 1372)، صص 387-472.
4. براي مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك به:
ـ ابوالقاسم افتخاري، روش تحقيق در روابط بينالملل، جزوه درسي دوره دكتري روابط بينالملل، دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران، نيمسال دوم، 80-1379.
ـ محمود سريعالقلم، روش تحقيق در علوم سياسي و روابط بينالملل، (تهران: انتشارات نشر و پژوهش فرزانروز، چاپ اول، 1380).
ـ كاووس سيدامامي، روش تحقيق در علوم سياسي(2)، تقريرات درسي دورۀ كارشناسي ارشد علوم سياسي، دانشكده علوم سياسي دانشگاه امام صادق(ع)، نيمسال دوم، سال 80-1379، صص 38-30.
5. ر.ك به:
سيدحسين سيفزاده، نوسازي و دگرگوني سياسي، (تهران: انتشارات سفير، چاپ اول، 1373)، فصل اول و دوم.
6. در منابع زير، تحولات سياست خارجي بازيگران كه خود تابعي از تغييرات محيط استراتژيك بينالمللي و نيز عرصۀ پيراموني و دروني آنهاست مورد بحث و بررسي قرار گرفته است:
- Barry B.Hughes, "Continuity and Change in World Politics, The Clash of Percepetives", Englewood, NewJersey, Prentice Hall, 1991.
و نيز:
سجاد ستاري، تغييرات محيط استراتژيك در دورۀ پس از 11 سپتامبر: درآمدي هرمنوتيك، اداره كل پژوهش معاونت سياسي صدا و سيما، آبان 1380، ص 4.
7. براي مطالعه بيشتر ر.ك به:
سجاد ستاري، مداخلهگرايي در افغانستان: ملاحظات استراتژيك و منافع راهبردي آمريكا، فصلنامه مطالعات منطقهاي، مركز پژوهشهاي علمي و مطالعات استراتژيك خاورميانه، شماره 11، ص 15-50.
8. سجاد ستاري، فرصتها و چالشهاي انفجار در واشنگتن و نيويورك، روزنامه انتخاب، 8 مهر 1380.
9. منبع پيشين.
10. همان.
11. همان.
12. روزنامه اطلاعات، 80/10/22.
13. سجاد ستاري، استراتژيهاي ايران و آمريكا در دورۀ پس از 11 سپتامبر: چالشها و فرصتها، روزنامه اطلاعات، 13، 14، 15 و 81/6/16
14. براي مطالعه بيشتر در زمينه استراتژي فرصت ر.ك به:
سجاد ستاري، استراتژي ناتو در بحران كوزوو: بررسي مواضع ايالات متحده، فرانسه و انگلستان، پاياننامه كارشناسي ارشد علوم سياسي، دانشكده علوم سياسي دانشگاه امام صادق(ع)، بهمنماه 1379، صص 12-20.
15. استراتژيهاي ايران و آمريكا در دورۀ پس از 11 سپتامبر، منبع پيشين.
16- www.bbc.co.uk
17. در منابع زير، تأثيرات ناشي از تشديد نردباني فشارها بر ادراك و برداشت رهبران و تصميمگيرندگان مورد بررسي قرار گرفته است:
ـ جيمز دوئرتي و رابرت فالتزگراف، منبع پيشين، صص 719-764.
و نيز بنگريد به:
Robert Jervis, Perception and Misperception in international Politics, Princeton, New Jersey, Princeton University Press, 1976.
18. نگارنده، تحليل ماهيت و ساختار سياست خارجي آمريكا و كالبدشكافي استراتژي آن در قبال جمهوري اسلامي، اداره كل پژوهش معاونت سياسي صدا و سيما، گروه مطالعات بينالملل، مردادماه 1381، صص 485-505.
19. در زمينه مطالعات مربوط به شبيهسازي وضعيتهاي بحراني، چگونگي انجام آن و مباحث تكميلي، مطالعات بسيار محدود و جزئي در ايران انجام گرفته است. تنها كار شايان توجه، كتابي است كه به تازگي توسط آقاي دكتر مهدي ذاكريان ذيل عنوان شبيهسازي در روابط بينالملل تدوين گرديده و براي چاپ آماده شده است. در عين حال از جمله منابع انگليسي ميتوان به آثار ذيل رجوع كرد:
Harold Guetzkow, "A use of Simulation in the Study of Inter-Nation relation", in Guetzkow, Behavioral Science, July 1959.
- Richard E.Dawson, "Simulation in the Social Science", in Harold Guetzkow, ed., Simulation in Social Science Englewood Cliffs, N,J;Prentice-Hall, 1962, pp.13.
- William D.Coplin, "Inter-Nation Simulation and Contemporary theories of international Relation", American Political Sciences Review, IX (September 1966), pp.562-578.
20. نگارنده، تحليل ماهيت و ساختار سياست خارجي آمريكا و...، پيشين.
21. همان نويسنده، استراتژيهاي ايران و آمريكا در دورۀ پس از 11 سپتامبر، پيشين.
يادداشتها:
1- Strategic-games theory
2- Decision-Making
3- Crisis-Management theories
4- Forecasting
5- استراتژي فرصت عبارت است از «رويكرد سريعترين و مؤثرترين اقدام، در بهترين فرصت موجود، براي تبديل چالشها و مخاطرات به فرصتها در راستاي راهبرد مينيماكس (MinMax) يا كسب حداقل ضرر و حداكثر فايده».
ش.د820403ف