مدتی است که فیلم کوتاه نسبت به گذشته بیشتر مورد توجه عموم مردم قرار گرفته است. یک فیلم کوتاه هر چند هزینههای تولید بسیار کمتری به نسبت سریال و یا فیلم سینمایی دارد اما گاهی تأثیرگزاری آن با همین هزینههای محدود، به مراتب بیشتر از تولیداتی با هزینههای چند برابری است. اما در این میان، چند وقتی است که فیلم های کوتاهی از زندگینامه شهدا مانند شهیدان سلیمانی، رجایی و لاجوردی در فضای مجازی دست به دست چرخیده و بسیار مورد استقبال مخاطبانش قرار گرفته برخی نیز در تلویزیون هم پخش شده است. این ایدهها که با نام خرده روایت میشناسیم در قالب فیلمهای کوتاه روایتهایی است از زندگینامه شهیدان. دعوت، توکل، خلوت و پدری از جمله این خرده روایت ها است.
در این گفتگو به سراغ سید محمدصادق حسینی تهیه کننده مجموعه «خرده روایتها» رفته ایم و درباره چند و چون تولید آثار با او به گفتگو نشسته ایم.
*آقای حسینی خرده روایتها را در تلویزیون دیدهایم. خاطره ای از شهید لاجوردی و خرده روایتی دیگر درباره شهید رجایی. یک خرده روایت در مورد شهید سلیمانی نیز در فضای مجازی دست به دست شد. ایده این خرده روایتها از کجا آمده است؟
ما در جمع رفقایی که هستیم به این نتیجه رسیدیم که ساختن زندگینامه شهدا و بزرگان جامعه شاید در بستر سینما یا سریال شدنی نباشد. یا بهتر بگوییم، نه این که شدنی نیست، بلکه تولید تعداد زیادی از سریال و فیلم سینمایی و پرداختن به همه شهیدان یا حداقل شهدایی که بیشتر مردم آنها را می شناسند، کار سختی است و البته که برای تک تک این تولیدات عزمی جدی نیز از سوی مدیران فرهنگی مورد نیاز است.
کما اینکه در زمان بعد از انقلاب تاکنون، چنین خروجی هایی را شاهد نیستیم و یا کمتر شاهد بودهایم. تاکنون درباره چند شهید کار ساخته شده است؟ این ایده از همین جا شکل گرفت که که مدلی را طراحی کنیم که برشی از زندگی این بزرگان را به تصویر بکشد.
چون این کار در قالب فیلم کوتاه انجام میشود، طبیعتاً مستلزم هزینههای ساختی مانند آنچه در سینما و سریال شاهد هستیم نخواهد بود. اتفاقا اقبال بیشتری هم در مورد این نوع کارها وجود دارد. با این شرایط، این امکان به وجود می آید، تا بتوانیم کارهای بیشتر درباره آدم های بیشتری تولید کنیم.
به طور مثال، اگر بخواهیم الان برای شهید لاجوردی یا شهید بهشتی کار بسازیم یک سریال میطلبد، اما در این 40 سال این اتفاق صورت نگرفته. شهید رجایی به همین ترتیب و بسیاری از شهدا و بزرگان دیگر. در نهایت تصمیم گرفتیم این مدل را طراحی کنیم. مرحله بعدی این بود که این قصهها چطور باید روایت شود که دراماتیک بوده و از شعاری بودن به دور باشد. طبیعتاً این بخش کار سختی بود و احتیاج به بررسی و مطالعه جدی داشت که ببینیم چقدر از این بزرگان روایتی وجود دارد که قابلیت ساخت فیلم داستانی با رویکرد نکات اخلاقی را دارد.
این قصهها باید به گونه ای میبودند که مردم بدانند بزرگان ما سوای وجهه شاخصی که داشتند که به طور مثال یکی فرمانده بوده، یکی رئیس قوه قضائیه و آن دیگری رئیس جمهور یک مملکت، اما همه اینها در هر موقعیتی که داشتهاند، در لایههای زندگی شخصی و حتی در مبارزه و جهاد، با چه منش و رفتاری زندگی می کردند که آنها را به این مقام رسانده است.
در نهایت، جمعبندی بر این شد که به سراغ کارهای کوتاه برویم که بیشتر طراحی و زحمتش هم روی دوش آقای مفیدیکیا کارگردان کار بود، ایشان در این قصهها خلاق هستند؛ فرمی طراحی شد که اسم آن را سینما مینیمال گذاشتیم و خواستیم به لحاظ پروداکشن نزدیک به سینما نیز باشد؛ البته قطعا به اندازه بضاعتی که برای فیلم کوتاه وجود دارد، بضاعتی که ما را هر چه بیشتر به استانداردها نزدیک میکند، تا کارهای با کیفیت ساخته و ماندگار شود.
در یک کلام، بنظرمان آمد که بهتر است این فرم و محتوا را برای حرف زدن با مردم انتخاب کنیم.
*به این موضوع اشاره کردید که کارهای کمی در مورد شهدا ساخته شده است؛ این ضعف و کمکاری ناشی از چیست؟
من فکر می کنم اصلیترین دلیلش این است که اراده وجود نداشته است، وگرنه قطعا اقبال عمومی به این دست کارها بسیار زیاد است.
سریال شهید بابائی ساخته شد و جزو سریال های پرطرفدار سیما هم شد. برخی ممکن است به اشتباه بگویند دوره این حرفها گذشته؛ این حرف بسیار غلطی است. مثال نقض آن، همین کارهایی است که برای شهید سلیمانی ساخته شده است. خود ما زمانی که خرده روایتها ساخته شد، تصور هم نمیکردیم که اینطور مورد استقبال قرار بگیرد؛ واکنشها بسیار مثبت بود. تقریباً علیرغم اینکه برخی کارها نیز در تلویزیون پخش نشد ولی باز هم خیلیها آن را دیده بودند و خیلی بیشتر از آن چه تصور میکردیم اقبال برای آن وجود داشت. حتی برخی خودجوش یکی از همین خرده روایت ها را استوری کرده و همدیگر را تشویق به دیدن این کار می کردند.
بنابراین، اقبال وجود دارد و مسئله اصلی این موارد نیست. تصور من این است که قدری کم کاری و کم سوادی ما و مدیران ما در این حوزه باعث میشود که چنین برداشتهای اشتباهی هم از جامعه داشته باشیم. برخی میگویند مردم الان به طنز و کمدی نیاز دارند؛ بله درست است، قطعا همه این کارها نیاز است.
ولی این واقعیت دنیای کنونی ما است که در همه جای جهان، قهرمانهای نداشتهشان را برجسته میکنند و حتی کودک و نوجوان را بیشتر از بقیه مورد توجه قرار داده و چنین کارهایی برایشان میسازند تا برای آن ها الگوپروری کنند. اما ما در این سوی دنیا قهرمانان و الگوهای واقعی داریم که کنار ما زندگی کردهاند، ولی به نظرم می رسد ارادهای وجود ندارد که کارهایی از این دست جدی گرفته شود.
این را باید بپذیریم که جریان سینمای انقلاب اسلامی، جریان نوجوانی است و شاید این دغدغه در نسل امروز بیشتر وجود دارد و در سال های آینده فیلمسازانی داشته باشیم که دوست داشته باشند این کارها را انجام دهند. البته به جز عزم ضعیف مدیران، یک وجه دیگر این است که این کارها سخت است؛ یعنی یکسری کارهای درام یا طنز در لوکیشنهای ثابت و در فضای شهری ساخته می شود که شاید از نظر مالی و هزینه به گونهای است که مدیران ترجیح میدهند آنها را با هزینه کمتر برای خروجی داشته باشند. بحث مالی هم نکته قابل توجهی است که باید در این امر توجه شود.
به طور مثال، در کار خرده روایتها در بخشی هلیکوپتری نیاز داشتیم که با کمک دوستان و بزرگانی که در نیروی هوافضای سپاه بودند، این نیاز برطرف شد و اگر آنها نیز در این مورد حمایت نمی کردند و میخواستیم بابت آن پول بدهیم، شاید نزدیک به یک میلیارد برای ما هزینه داشت.
*یک سوال که قطعا ذهن بینندگان را درگیر می کند نه فقط درمورد محصولات شما، بلکه در هر نوع تولیدی در مورد شهدا، این است که تا چه حد واقعی و تا چه حد زاییده ذهن نویسنده است؟
یکی از دغدغه های ما در مجموعه خرده روایت ها یا این فرم سینما مینیمالی که طراحی شده، این است که روایتهای محکمی را پیدا کنیم که قابلیت بازگویی داشته باشد.
ما میتوانستیم با تخیل نویسنده مسائل را دراماتیکتر کنیم و یا هر طور بخواهیم آن را روایت کنیم، اما اصل در این قصهها برایمان این بوده که کاملاً مستند باشد.
حتی گاهی قصههایی چاپ شده و منابعی هم داشته اما ما احساس میکردیم شاید این منبع قابل اتکا نباشد، یا اما و اگری در این قصه وجود داشته باشد، بنابراین آن را کنار گذاشتیم.
مثلا قصه بارزانی کاملاً مستند است. همه بر اساس مصاحبه ای است که آقای بارزانی با روزنامه زمان ترکیه و بیبیسی داشته است. همه مستند است، طبق مستندات اینکه حاج قاسم میگویند فردا صبح بعد از نماز صبح میآئیم، یا اینکه میگویند شهر را نگه دارید و ... همه مستند است.
*چرا تا این حد به واقعیت روایتها حساس بودهاید؟
چون قصد داریم قهرمان های واقعی را به مردم معرفی کنیم. میخواهیم بگوییم شهید رجایی که رئیس جمهور هم بوده است، برایش میوه گلابی می آورند و ایشان می گویند مردم الان نمی توانند این را بخورند، بنابراین من هم نمیخورم؛ اگر این واقعی نباشد که ارزشی ندارد. کسی که روی صندلی ریاست جمهوری نشسته و همه امکانات را می تواند داشته باشد، اما حتی گلابی را که همه مردم نمی توانند بخورند، نمیخورد.
اگر بخواهیم قصه تخیلی بسازیم، درباره همه چیز می توان حرف زد، ولی واقعیت این است که آنقدر قصه های جذاب از آدم های بزرگ، شهدا و ... داریم که نیازی نمی بینیم در این حوزه تخیل را وارد کنیم.
فرمانده شهید نیروی قدس ما وقتی می خواهد از خانهای در یکی از مناطق سوریه بیرون بیاید که محل رزم بوده است، دو رکعت نماز برای صاحبخانه می خواند و یک نامه مینویسد و طلب حلالیت می کند؛ در حالی که میدان میدان جنگ است. این روحیه بینظیر است. چرا نباید همین ها را به تصویر بکشیم؟ وقتی اینها را داریم احتیاج به تخیل نداریم. تحیل زمانی باید ورود کند که ما چنین قصه هایی را نداریم و باید از روش تخیل استفاده کنیم که سوپرمن و بتمن بسازیم. وقتی ما چنین شخصیت هایی داریم چرا سراغ تخیل برویم؟