تاریخ انتشار : ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۰:۴۱  ، 
کد خبر : ۳۰۰۷۱۳

چرايي تشکيل و استمرار فعاليت‌هاي داعش

مقدمه: دکتر قدير نصري در کافه خبر خبرآنلاين از راهکارهاي مهار و نابودي داعش و انديشه داعشي گفت.پديده تازه ساز داعش، چند سالي است که در منطقه خاورميانه جولان مي‌دهد و اين روند با افول القاعده هم همراه بوده است. جرياني که روزگاري اوجي داشت و حالا در سکوت و آرامش در فرآيند مرگ تدريجي قرار گرفته است. داعش هم دست برقضا گويي اوج را به پايان رسانده و حالا پرسش اساسي اين است که افول اين يکي با پيدايي ديگري همراه خواهد شد يا انديشه‌هاي راديکاليستي در منطقه خاورميانه به نقطه پايان خود نزديک شده‌اند. براي بررسي اين موضوع از يکي از انديشمندان اين حوزه دعوت کرديم تا بار ديگر به خبرآنلاين بيايد و براي ما از چرايي افول داعش و همچنين آينده انديشه راديکاليستي در منطقه خاورميانه بگويد. دکتر قدير نصري دانشيار انديشه سياسي دانشگاه خوارزمي تهران در اين گفتگو تاکيد مي کند، چرايي افول داعش را بايد در پذيرفته نشدن تمناي اين گروه در تصرف زمين جستجو کرد. مدير گروه روندهاي فکري مرکز مطالعات خاورميانه همچنين در اين گفتگو چهارراهکار را براي خشکاندن انديشه داعشي پيشنهاد مي دهد. مشروح اين گپ و گفت را در ادامه اين مقاله مي‌خوانيم:

(روزنامه اطلاعات ـ 1396/01/16 ـ شماره 26687 ـ صفحه 12)

* در بررسي انديشه داعش، در بحث‌هاي اخيرتان، روندهاي فکري مولد خشونت از نوع داعشي را توضيح داديد، اکنون با افول جريان داعش، اين سؤال مطرح مي‌شود که آيا افول داعش محصول ناکارآمدي اين گروه است يا توافق استراتژيک قدرت‌هاي دخيل؟

** در ابتدا اجازه مي‌خواهم بر اين سؤال تأکيد کنم که صحبت از افول داعش، اتفاقا سخن درستي است. اين گروه با بهره‌گيري از يأس و کينه متراکم در سينه‌ گروه‌هايي از مردم عراق و با حسرت‌نگري نسبت به گذشته‌اي غير واقعي و نيز بشارت دادن به تحقق آينده‌اي فراواقعي، بنياد فکري يک حرکت را بنا نهاد. اين آرزوها، نيازمند يک نمايش عملي هم بود آن هم در روي زمين و با تکيه بر الاهيات تغيير. پس ، ظهور رعدآساي داعش، مبتني بر چنين فکري بود. اما اين فکر که علي‌الأصول مورد قبول هيچ يک از بازيگران ممتاز دولتي و غير دولتي منطقه نبود، چگونه به مدت سه سال انرژي منطقه را تلف کرد و سيماي اسلام را مخدوش نمود؟ در پاسخ بايد بگويم که تعداد قدرت‌هاي تجديدنظرطلب يا بازيگران مدعي در خاورميانه‌ي امروز، زياد است. داعش، آوانگاردي براي در هم ريختن ترتيباتي بود که تجديدنظرطلبان آن را دوست نداشتند. به عنوان مثال، پاره‌اي از نخبگان اسلام‌گراي ترکيه بدين باور رسيده بودند که براي پيش‌بري نيات استراتژيک خود، نياز به سرزمين‌هايي دارند که اکنون تحت نفوذ ايران‌اند. مثلاً به گمان آنها، کشورهاي عراق، سوريه و لبنان که در «خارج نزديک» ترکيه هستند، دليلي ندارد که عرصه‌ بازيگري ايران باشند. اين «برداشت نخبگان» ترکيه، تمهيدات فکري را براي تجديد نظر در نظم جاري مهيا کرد.

از سوي ديگر، نخبگان عربستان نيز بر اين باور بودند که باورهاي عقيدتي ايران در لبنان و سوريه و عراق و يمن، بيش از پيش تقويت مي‌شود. اما همه‌ آنها را يک چيز آرام مي‌کرد و آن اين بود که ايالات متحده تضمين کرده بود که راهبردش «همه چيز عليه ايران» است . اين راهبرد آمريکا در سال 2014 قدري تعديل شد يعني اين کشور بالاخره پذيرفت که نقش محدودي براي ايران قائل باشد. با عقب‌نشيني آمريکا از عراق و حل و فصل اجمالي اختلاف هسته‌اي با ايران، خلأ مهمي در منطقه رخ داد، اين زمان، موعد مناسبي بود براي خيزش نيروهاي تجديدنظرطلب. نيروهاي تجديدنظرطلب خارجي با اطمينان دادن به نيروهاي تجديدنظرطلب داخلي (نظير تروريست‌هاي النصره، داعش، ارتش آزاد سوريه و دهها گروه دهشت افکن ديگر)، شورش عليه دمشق و بغداد را آغاز و به فاصله کوتاهي دهها شهر را اشغال و ميليون‌ها نفر را تحت سيطره خود درآوردند.

با تثبيت نسبي داعش در قلمرو شامات و شمال عراق و ادعاها و اقدامات حيرت‌انگيز اين گروه، «قدرت‌هاي نگران» مانند روسيه، ايران، عراق، سوريه، لبنان و حتي ايالات متحده، عزم خود را جزم کردند تا مانع تحکيم آنچه از سوي تروريستها خلافت اسلامي خوانده مي شد، شوند. البته، ضريب توجه قدرت‌هاي نگران، همسان نبود. برخي از آنها مانند روسيه و ايران عميقاً نگران بودند اما بعضي ديگر، عميقاً نگران نبودند و فقط براي توجيه افکار عمومي، هر از گاهي يک عمليات هوايي انجام مي‌دادند. بنابراين، با ورود تمام قد روسيه و ايران به حمايت از تماميت ارضي سوريه و عراق از يک سو و با ترديد فزاينده تجديدنظرطلبان از سوي ديگر، انديشه داعش براي تشکيل دولت، معلق شد و همين خلأ، فرصتي شد براي نفس گرفتن قدرت مرکزي در بغداد و دمشق. نتيجه‌ اين تحولات، توقف و تحديد داعش شد به گونه‌اي که داعش اکنون فقط در غرب موصل و چند شهر و منطقه استان کرکوک و چند شهر سوريه مانند رقه، ديرالزور و الحسکه باقي مانده است.

* با اين وصف، مي‌توان گفت که تمناي داعش براي تصرف سرزمين، عملي نشد؟

** بله، داعش از همان اول هم استقرار مؤثري در متصرفات خود نداشت. فراموش نکنيم که دولت عراق، ماهانه به دهها هزار نفر از کارمندانش در موصل، رمادي، فلوجه و شهرهاي کوچک ديگر، حقوق واريز مي‌کرد. متأسفانه داعش مانع شد از اين که معلوم شود که در داخل موصل چه گذشته است. داعش فقط اخبار و «صنعت خشونت» خود را به جهانيان مخابره مي‌کرد. الان شما اگر تحرکات داعش را در اينترنت سرچ کنيد غالباً خون و جنون مي‌بينيد. در فقه جهاد که القاعده و بخصوص داعش مقيد به آن هستند، نخستين مرحله از راهبرد تغيير، مرحله‌ نکايه است. نکايه عبارت است از ويران‌سازي، کشتار، ضرب و جرح و کلاً تار و مار کردن استحکامات و اراده‌ رقيب.

* به باور شماراهبرد کنوني داعش، همان عمل به راهبرد تغيير و نکايه است؟

** بله دقيقاً. متأسفانه جامعه دانشگاهي و حتي حوزوي ما طي دهه‌هاي اخير از روندهاي فکري جاري در همين نزديکي غفلت کرده و به انديشه‌ سياسي اهل سنت و به خصوص تفاسير متأخر از آنها، توجهي نداشته است. يکي از منابع و مخازن فکري داعش در بحث النکايه، کتاب قاضي ابي وليد قرطبي، فقيه مالکي قرن ششم هجري است. او کتابي دارد به نام «بدايه‌المجتهد و نهايه‌المقتصد». در اين کتاب 500 صفحه‌اي دقيقاً از صفحه 380 به بعد که به باب جهاد معروف است، ابن رشد قرطبي در مورد افضليت جهاد بر حج استدلال مي کند و بحث مفصلي دارد در خصوص احکام حرب، اموال محاربين، نفوس محارب و بخصوص فصل شروط حرب و نکايه عليه دشمن (فيما يجوز من النکايه في العدو). به زعم قرطبي کساني که کافر قلمداد مي‌شوند مستحق نکايه هستند. جان آنها را مي‌توان ستاند، بدن آنها ارزشي ندارد و بايد هدف قرار گيرد، اموال و حتي باغات و اشجار آنها را بايد به غنيمت گرفت و براي جلوگيري از تجديد حيات کفار، مي‌توان درختان آنها را آتش زد. به باور وي، زنان و دختران و سالمندان و جوانان، مشمول النکايه هستند. آنها را مي‌توان به اسيري گرفت، کشت، و از آنان فديه و جزيه دريافت کرد. حکم کساني هم که جنگيده‌اند، قطعاً قتل است. يعني کساني از سپاه دشمن که در جنگ شرکت کرده‌اند، مستحق قتل هستند. او حتي در مورد حيوانات متعلق به کفار هم بحث کرده است. فصول متعدد کتاب او و کتب بسيار ديگري که در اين زمينه وجود دارند عقبه‌ فکري داعش هستند. ما به خاطر بي‌خبري از اين عقبه‌ فکري، موقعي که ديديم نيروهاي داعش غارت مي‌کنند و آتش مي‌زنند و در جاده‌هاي آرام اتوموبيل‌هاي سوري‌ها را به همراه سرنشينان آنها به گلوله مي‌بندند، تعجب کرديم. داعش و نيروهاي مشابه آن، بعد از 800 سال به فقه قرطبي عمل مي‌کنند.

* آيا ممکن است بعد از ناکامي در تصرف سرزمين، داعش به عمليات‌هاي تروريستي متوسل شود؟

** داعش بعد از ملاحظه‌ تجربه‌ القاعده، قدري وسوسه شد تا تغييراتي در پارادايم جهادي خود تجربه کند. همان گونه که مي‌دانيد داعش، عملاً مفاهيمي مانند جهاد، هجرت، قلمرو، عدو و خشونت را بازتعريف کرد. از بن‌لادن نقل کرده‌اند که کشتار غيرصليبي‌ها و بخصوص سالمندان و کودکان و نمايش دادن آنها موجب هلاکت جهادي‌ها مي‌شود. اما داعش، دقيقاً برعکس عمل ‌کرد: محاسبه‌ پراگماتيستي داعش اين بود که مي‌توان با تصرف مناطق بي‌صاحبي در عراق و سوريه، قلمرويي اسلامي دست و پا کرد و سپس با غربي‌ها وارد چانه‌زني شد. طبق اين محاسبه، مي‌توان مغضوبين و مطرودين را از اقصي نقاط جهان به سرزمين خلافت! فراخواند، آنها را سازماندهي و آموزش داد (تمهيد) و اندک اندک به گسترش قلمرو خلافت مبادرت کرد. هسته‌ مرکزي اين فکر بعثي‌هاي اخيراً جهادي‌شده و بخشي از عرب‌هاي سني عراق و سوريه بودند که از تحولات جديد (مانند رونق و رفاه در بين کردها، ترک‌ها، عرب‌هاي شيعي و ايرانيان) عميقاً ناراضي بودند. آمريکايي‌ها هم از رشد اين گروه ناراحت نبودند.

* منظورتان از بعثي‌هاي جهادي چيست؟

** ببينيد بعثي‌هاي زمان صدام دقيقاً از سال 1991 به بعد، شکوه و احترام خود را در عراق از دست دادند. آنها در جنگ عليه ايران واقعاً چيزي به دست نياوردند و دو سال بعد از آتش‌بس با ايران، کويت را ضميمه عراق کردند. اما در پي تجاوز صدام به کويت، آمريکايي‌ها رسماً عراق را تار و مار کردند. ژنرال شوارتسکف و هيات آمريکايي بعد از وارد کردن ضربات سنگين به عراق، چادري در بيابان برپا و هيئت عراقي را وادار به امضاي يک تسليم‌نامه کردند. طبق اين توافق، عراق ملزم شد غرامت کويت را بپردازد، در مناطق کردنشين پرواز نداشته باشد و قانون تحريم‌هاي همه‌جانبه را بپذيرد. در سال 2003 که صدام سرنگون شد، عراق به يک ويرانه بدل شده بود. براي اين که عراق نفت را صادر مي‌کرد و درآمد حاصله را صرف خريد فقط غذا، دارو و غرامت مي‌کرد.

فرسايش حيات اقتصادي عراق به همراه ضربه رواني به حيثيت عراقي‌ها، آنها را به سمت بنيادگرايي ديني سوق داده بود. خود صدام در خلال دوران اختفا، خيلي متدين شده بود. او در واپسين دفاعيه‌ خود، مدام آيه مي‌خواند، قرآن به دست گرفته بود، محاسن بلندي داشت و مي‌خواست از يک نيروي ماورايي براي غلبه بر انبوه اندوهي که گرفتارش بود، خلاص شود. به تعبير يک نويسنده‌ سوري به نام ثناء امام (در ماه فوريه 2002)، عراقي‌ها براي گريز از سرخوردگي ناشي از تحريم، عملاً به تدين پناه برده بودند. فقر و سختي ناشي از محاصره و تحريم، مردم عراق را ديني کرده بود و مظاهر عيش‌هاي دنيوي نظير کاباره‌ها، مشروب‌خواري، و حتي بي‌حجابي در عراق، کمتر و کمتر مي‌شد و به نوشته‌ روزنامه النهار لبنان، 70 درصد مردم عراق نمازگزار شده بودند. حتي نخبگان بعثي هم، اکنون ادعاي تدين مي‌کردند. آمريکا در چنين فضايي وارد عراق شد و با ناتواني آمريکا (پل برمر) در مديريت امور عراق، موج ديگري از ناکامي و سرخوردگي، روان عراقي‌ها (به خصوص عرب‌هاي سني) را فراگرفت. اينجا بود که القاعده عراق و سازمان توحيد و جهاد و پديده‌اي به نام ابوبکر بغدادي به چهره‌اي کاريزما بدل شد. در زندان‌هاي عراق بود که بعثي‌هاي تازه جهادي شده، با جهادي‌هاي تازه دنيوي شده، آشنا شدند و آشتي کردند که نتيجه‌اش به محض عقب‌نشيني آمريکايي‌ها، خودنمايي کرد.

* يعني الان، با مرگ بغدادي، مي‌توان گفت داعش رو به فروپاشي مي‌گذارد؟

** ببينيد تفاوت استراتژيک بين يک گروه سلفي - جهادي با گروه چريکي اين است که گروههاي جهادي قائم به شخص نيستند. سؤال اين گروهها اين است که خليفه کيست؟ اينان فقط به دنبال يک مجري هستند نه ايدئولوگ. پس، از نگاه يک گروه مدني مانند جنبش دانشجويي سؤال اين است که چه بايد کرد و چگونه بايد وارد عمل شد. اما از نگاه گروه ايدئولوژيکي چون داعش، سؤال اين است که احکام و تکاليف حاضر و آماده را چه کسي بايد اجرا کند تا بقيه با او بيعت کنند. ضمن اين که داعش طي سال‌هاي اخير که هواپيماهاي بدون سرنشين آمريکايي مدام در پي شکار رهبران داعش است، قطعاً به اين موضوع فکر کرده و ساختار چابکي را براي غلبه بر خلأ رهبري تدارک ديده است. بر اين اساس، من فکر مي‌کنم قتل يا مرگ ابوبکر بغدادي فقط وقفه‌اي در حيات داعش ايجاد خواهد کرد.

* با اين اوصاف، و به عنوان سؤال آخر، راهکار براي خشکاندن ريشه‌هاي فکري داعش چيست؟

** ببنيد اينجا منطقه‌ خاورميانه است. در اين منطقه هويت‌خواهي و تعلقات هويتي اهميت زيادي دارند براي اين که هنوز حرکت موفقي رخ نداده تا هويت‌خواهي را تعديل کند. هويت‌هاي مذهبي - قومي - عشيره‌اي و به طور کلي حامي‌پروري نظام‌مند در اين منطقه بسيار بسيار قوي است و قوت هم مي‌گيرد. به خاطر فقدان يک نظام رهبري و قضايي و شهروندي هم، غالب رهبران همواره نگران هستند و استرس دارند. يکي از پيشرفته‌ترين کشورها در خاورميانه همين ترکيه بود که اخيراً چند ده افسر و سرباز مي‌خواستند سرنگون و نابودش کنند. اين ترس رواني به اضافه‌ مقولاتي چون رانت، و نفوذ خارجي و کينه‌هاي نهفته، منطقه را به عنوان يک بسته‌ امنيتي نگه داشته است. در چنين بستري، خشونت‌گرايي فعال‌تر از مصالحه‌جويي است و تغييرخواهي طرفداران بيشتري دارد. نه تنها داعش بلکه هر گروه تحول‌طلب ديگر در اين منطقه هواداراني دارد که از نظام توزيع منابع ناراضي‌اند و به خاطر طرد شدن از کريدورهاي قدرت، دل پرکينه‌اي دارند. بنابراين، اگر ساختارهاي فکري - راهبردي که خشونت را بازتوليد مي‌کنند، فعال باشند همچنان شاهد ظهور خشونت در قالب داعش و امثالهم خواهيم بود. به نظرم توجه به چهار «اگر» زير کمکي مي‌کند براي تخمين آينده‌ خشونت در منطقه :

1-«اگر» اشغال سرزميني مسلمانان (به خصوص در فلسطين)، استمرار داشته باشد، خشونت‌خواهان توجيه لازم براي حامي‌پروري را خواهند داشت.

2-«اگر» تبعيض اقتصادي به صورت سازمان‌يافته، تداوم داشته باشد، محرومان و درماندگان، پياده‌نظام خشونت‌گران خواهند شد.

3-«اگر» دولت‌هاي مرکزي درمانده شوند، يعني از انجام سه کارويژه امنيت‌آفريني، بهداشت و درمان و نظام قضائيه عادلانه باز بمانند، نيروهاي محروم، خشونت خواهند کرد.

4-«اگر» ايدئولوگ‌هاي خشونت‌پرداز، مشي خود را عوض نکنند و به جاي مداراي با ديگران، حذف آنها را توجيه کنند، کساني که در معرض حذف و انهدام هستند، خشونت را انتخاب خواهند کرد .

http://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=2017\04\04-04\19-43-28.htm&storytitle=%8D%D1%C7%ED%ED%20%CA%D4%98%ED%E1%20%E6%20%C7%D3%CA%E3%D1%C7%D1%20%DD%DA%C7%E1%ED%CA%9D%E5%C7%ED%20%CF%C7%DA%D4

ش.د9600057

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات