دکتر شهيدي عاشورا را به مثابه يک معلول مورد بررسي قرار ميدهد و تلاش ميکند که علل و ريشههاي آن رخداد را برجسته نمايد. او براي يافتن علل اين حادثه شگفت، از سالها قبل و از تحولاتي که قدم به قدم مسير فاجعه را پيمودند سراغ ميگيرد.
شناسنامه کتاب:
پس از پنجاه سال: پژوهشي درباره قيام حسين (ع) + دانلودموضوع اصلي : تاريخ اسلامتحقيق و تنظيم: سيد جعفر شهيدينام انتشارات : دفتر نشر فرهنگ اسلاميسال انتشار : 1393 - چاپ 54 معرفي کتاب:کتاب پس از پنجاه سال، از آثار ارزنده و ماندگار دکتر سيد جعفر شهيدي پيرامون زندگاني امام حسين (ع) و قيام تاريخساز کربلا است که از منظر جامعهشناختي قيام حضرت را مورد بحث و بررسي قرار ميدهد.
کتاب پس از پنجاه سال، نه روايت زندگي امام حسين عليهالسلام، بلکه تحليل و علتشناسي عاشوراست. بيان حوادث تاريخ صدر اسلام براي نويسنده چندان موضوعيت ندارد. او تلاش ميکند تا به واسطه مرور بر آنچه در اين پنجاه سال بر جامعه مسلمين گذشت، چرايي اين حادثه را بازگو نمايد. دکتر شهيدي علت فاجعه را فقط در سال ۶۰ و ۶۱ ه.ق جستوجو نميکند، او نقطه عزيمت خود را براي تحليل حادثه، سالها قبل قرار داد و به همين دليل نامي اينگونه براي اثر خويش برگزيد.
دکتر شهيدي اين حادثه تاريخي را به مثابه يک معلول مورد بررسي قرار ميدهد و تلاش ميکند که علل و ريشههاي آن رخداد را برجسته نمايد. او براي يافتن علل اين حادثه شگفت، از سالها قبل و از تحولاتي که قدم به قدم مسير فاجعه را پيمودند سراغ ميگيرد.
رويکرد معطوف به علتشناسي و تلاش براي درک چرايي حادثه و پرسش از زمينهها و بسترهاي رخداد عظيم عاشورا از برخي پيشفرضهاي دکتر شهيدي در نگارش کتاب پرده برميدارد که مؤلف، خود نيز به آن اشاراتي داشته است: «براي دريافت حقيقت تاريخي ـ هرچند بر اساس مظنه و احتمال هم باشد ـ خواندن متن تاريخ آن سالها به تنهايي کافي نيست، بلکه بايد تاريخ را با ديگر شرايط از جمله وضع جغرافيايي، اقتصادي و اجتماعي سنجيد.»
در اين اثر، استاد شهيدي بر شيوه کار تاريخنگاران گذشته اين اشکال را وارد ميبيند که آنها غالبا به روايتگري و نقل حوادث اکتفا کردهاند و از تحليل تاريخ و تبيين درسها و عبرتهاي آن غفلت ورزيدهاند و به همين خاطر جامعهها را از گرانبهاترين قسمت سرمايه گذشته خويش محروم ساختهاند. ايشان معتقد است: «حقيقت اين است که تاريخنويسان قديم نميخواستهاند يا نميتوانستهاند هر حادثهاي را ـ هر چند اهميت بسيار داشته باشد ـ از جهت اسباب و علتهاي اجتماعي، اقتصادي و مردمشناسي تحليل کنند. اگر تاريخنويسان گذشته وظيفه خود را انجام داده بودند، اگر فقط به نقل روايت اکتفا نميکردند، مسلما امروز تاريخ صورت ديگري داشت.»
دکتر شهیدی در معرفی عواملی که انحراف جامعه اسلامی را سرعت بخشید، به رواج مباحث کلامی اشاره میکند که بسیاری به آن توسل میجستند تا با تأویل کلام خدا از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند، کاهلی خویش در انجام وظایف دینی را موجه جلوه دهند و خطاهای خود را به آیات خدا و سخنان پیامبر اکرم (ص) منتسب سازند. ارزشها را مقابل یکدیگر نهادند، برخی را بهانه برای فرار از برخی دیگر قرار دادند. آیات خدا را تکه پاره کردند، آنها را که گریبانگیرشان بود، یکی پس از دیگری از صراحت انداختند تا فضا را غبارآلود کنند تا در پناه ابهام، آنچه میخواهند، انجام دهند تا هیچ چیز را غیر دینی تلقی نکنند، بلکه همه چیز را دینی جلوه دهند.
انحراف تدريجي از عدالت
دکتر شهيدي در بحث ريشه هاي انحراف در جامعه ديني آن روزگار مينويسد: «بسياري از اصحاب پيغمبر (ص) را ميشناسيم که در جنگهاي اسلام جان خود را بر کف نهادند و براي رضاي خدا به پيشواز دشمن رفتند. بسياري از آنان را ميشناسيم که در مصرف بيتالمال دقت به کار ميبردند اما همين که سايه محمد (ص) از سر آنان کم شد، همين که سادگي و بساطت عصر او و چند سال پس از او از ميان رفت، همين که درآمدهاي سرشار از کشورهاي فتح شده نصيب آنان گرديد، ديگر حاضر نشدند آسايش خود را به هم بزنند... منطقي ديگر براي توجيه کار خود به کار بردند تا روزي که درخت بدعت ستبر شد و شاخههاي بسيار برآورد. شايد آنان در آغاز راضي نبودند کار به اين جا بکشد ولي چنين پاياني حتمي بود، زيرا اگر جزئي بيعدالتي در اجتماعي پديد آمد و فوري برطرف نگرديد، بيعدالتيهاي ديگر را يکي پس از ديگري به دنبال خواهد داشت.» (ص ۵۸)
مرد دين، نه سياست سازشکارانه!
نويسنده معتقد است: «حسين همچون پدرش مرد دين بود، نه مرد سياست سازشکارانه و دين را همان ميدانست که جدش از نخستين روزهاي دعوت خود اعلام کرد، اجراي عدالت با گرفتن حقوق ضعيفان از متجاوزان. در حالي که در سراسر قلمرو اسلامي آن روزگار، نشاني از اين عدالت ديده نميشد، تشريفاتي که به نام دين در مسجدهاي مکه و مدينه و دمشق و کوفه و بصره انجام ميگرفت، چندان بهتر از مراسمي نبود که عرب پيش از بعثت محمد در مسجدالحرام در کنار خانه کعبه انجام ميداد. تشريفاتي بيروح براي مردمفريبي يا خود را فريفتن.
او در قيام خود خدا را ميخواست؛ پس از خدا مردم را. او ميديد آنچه خداي اسلام به نام عبادت بر مسلمانان واجب ساخته، به خاطر آن است که آنان را مسلماناني پاکدل، پاکاعتقاد و مسلماندوست بار آورد تا آنچه را که روح اسلام خواهان آن است تحقق يابد.
از نظر او دين در نماز جمعه و خطبه آن که تمام کوشش خطيب صرف ميشود تا جملهها با سجع و قافيه ادا گردد خلاصه نميگشت. او دين را سنت خدا ميدانست که بايد در اجتماع مردم جاري باشد. سنتي که در آن مردم با يکديگر برابرند و هيچ نژاد بر نژاد ديگري برتري ندارد...» (ص ۱۱۷)