صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۷ تير ۱۳۸۷ - ۰۸:۱۵  ، 
کد خبر : ۳۵۰۱۲

هلال شیعی، خاورمیانه سبز؛ خلق یک بربر جدید/محمد هدایت

ساموییل هانتینگتون:اگر بربرها وجود خارجی ندارند، باید در پی خلق آنها باشیم. جهان در مفاهیم متضاد، بهتر درک می شود. همسازی طبیعی، توهم خطرناکی است.

چند سالی است که اصطلاح «هلال شیعی» درمیان تحلیل گران سیاسی و مطبوعات جهان عرب وجهان غرب به وفوریافت می‌شود، اصطلاحی که اینک بعد از فروکش کردن گمانه زنی‌های سیاست مداران و روزنامه نگاران در مورد القاعده و طالبان و تروریسم، در بازار داغ رسانه‌های جمعی یا به قول « ادواردسعید» در«جهان وانموده»، جایگاهی نسبتا وسیعی برای خود کسب کرده است! این واژه عمری چندانی ندارد و به لحاظ تاریخی بیش از چند سال را در بر نمی‌گیرد، بلکه یک مخلوق تعریف نشده‌ای است که از پریماکف گرفته تا شاه اردن، از مفتیان عربستان گرفته تا رسانه‌های غربی، از سنی‌های متعصب گرفته تا طیف ساده لوحی از شیعیان، را درگیر خود کرده است؛ به گونه‌ای که همه در باره آن یا هشدار داده اند، یاعلیه آن اعلام جهاد کرده اند، یا با آن احساس شادمانی کرده اند و در باره‌ی آن سخن گفته اند. در این جا بد نیست نگاهی مختصر به سه اصطلاح «هلال شیعی»، «خاورمیانه سبز» و«خلق بربرها» بیفکنیم.

نخستین پرسش می‌تواند این باشد که مراد از هلال شیعی چیست؟

اگر به نقشه خاورمیانه تا کنون نظری انداخته باشید، می‌بینید که چنانچه یک خط فرضی از لبنان در مسیر سوریه، عراق، ایران، پاکستان و احیانا تا افغانستان رسم کنید، ناخودآگاه یک هلال کامل را بر روی نقشه جهان رسم کرده اید. این هلال جغرافیای سرزمین‌هایی را نشان می‌دهد که اکثریت مردمان آن شیعی مذهب اند و جمعیت قابل توجهی را در این کشورها تشکیل می‌دهند و گویا می‌خواهند دارالاسلام را هویت جدید ببخشند. اصطلاح خاورمیانه سبز نیز مفهوم مشابهی را در اذهان متبادر می‌سازد.  پی آمد‌های منطقی چنین رویایی، بدون شک حتی برای بسیاری از کشورهای مسلمان غیر شیعی بسیار سنگین وسهمگین خواهد بود، زیرا در آن صورت باید  تمام مسلمانان تحت قیمومیت اقلیت شیعی مذهب قرار بگیرند! چیزی که برای اکثریت سنی مذهب بسان یک امر غیر قابل تصور است. خوب طبیعی است برای یک سنی متعصبی چون ملا محمد عمر اصلا تصور چنین امری محال است، پس کافی است تا این انگاره ذهنیت او و امثال وی را به خود مشغول کند، از آن پس آنها خود خواهند دانست که چگونه باید با دنیای روافض برخورد کنند و نیز خود خواهند دانست که چگونه رافضیان را به صورت فله‌ای بکشند و بدین ترتیب اگر خود کشته هم شوند، باکی نیست، چون در بهشت جاودان، نزد پیامبر مهمان خواهند بود و حور و غلمان از آنها پذیرایی خواهند کرد. از این طرف نیز مفهومی مشابه را می‌تواند افاده کند؛ به این معنا که ممکن است در جهان شیعه نیز افرادی ساده لوحی پیدا شود که از شنیدن این اصطلاح احساساتش برانگیخته شود و خود را غرق در رویاهای نا ممکن بنگرد. البته تنها شیعه و سنی نیست که چنین خیالاتی دامن گیرشان گردیده است، بلکه سیاستمداران، رشنفکران و روزنامه نگاران نیز در این باب سخن‌ها گفته‌اند و هشدارها داده اند. این خلاصه‌ای از مفهوم هلال شیعی است.

دومین اصطلاحی که مطرح شده است، اصطلاح «خاورمیانه سبز» است، خاور میانه سبز در واقع تعبیر دیگری از هلال شیعی است و«واژه» سبز از نماد تاریخی تشیع اخذ شده است. بدیهی است که مراد جاعلان این اصطلاحات هرچه مشوه‌تر کردن اذهان عمومی است، لذا می‌بینیم که در ردیف اصطلاحاتی چون خاورمیانه بزرگ که شعار آشکار امریکایی‌ها است، این اصطلاح را جعل کرده‌اند تا به همه بفهمانند که آنچه که مایه درد سر است و دنیای اسلام را از درون به چالش فرا می‌خواند پروسه خاورمیانه سبز است. بدین ترتیب نیروهایی بسیاری در این مسیر از بین خواهد رفت و عرصه‌های جدیدی از کشمکش‌های داخلی در جهان اسلام فراهم خواهد شد.

سومین اصطلاحی که توضیح مختصری می‌خواهد، «خلق بربرهای جدید» است. واژه «بربر» (barbari) مانند بسیاری ازپدیده‌های دیگر ریشه در یونان باستان دارد، «ویل دورانت» این واژه را معادل واژه« واروارا» که در زبان سانسکریت به معنای «هرزه خوی بی فرهنگ» است می‌داند.(۱) در اصل هر چه باشد برداشت از این واژه غالبا با ترس وارگی و دهشت افکنی همراه است. بربرها به لحاظ تاریخی به روم باستان و دوران جنگ‌های معروف ایتالیا با اقوام بربر آن زمان می‌رسد؛ بربرهایی که درآن دوره همواره امپراتوری روم را تهدید می‌کردند، متشکل از اقوامی بودند که از کشورهای فرانسه، آلمان، انگلستان وحتی بربرهایی با تبار تورانی گاهگاهی به روم هجوم می‌بردند. ولی در آن زمان معروف ترین این اقوام ژرمن‌ها بودند که زندگی شان با جنگ و خونریزی توام بود.  سرانجام در قرن چهارم میلادی آنها روم را به تصرف خویش در آوردند و سالیان درازی نیز بر آن حکومت کردند. البته ایتالیا یک بار دیگر در اوایل قرن شانزدهم نیز به همین وضع مبتلا گردید که از هر طرف به اشغال خارجیانی به قول ماکیاول وحشی درآمد. اما انچه را که امروزه کسانی مانند هانتینگتون بربرهای جدید می‌خوانند با بربرهای کلاسیک تفاوت اساسی دارند، شاید بتوان در تبار شناسی اندیشه‌های هانتینگتون به اندیشه‌های کسانی چون «هابز» رسید که سرشت آدمی را سرشار از خودخواهی ، جنگ طلبی و کسب قدرت می‌داند، خواهش‌هایی که تنها بامرگ انسان فروکش می‌کند و بس. حتی هانتینگتون از زبان «کارول کوییگلی» این اذعان را نقل می‌کند که، تمدن غربی به وسیله ترکیبی از عناصر کلاسیک، سمیتیک، ساراسن و فرهنگ‌های بربریت شکل گرفته است.(۲) گرچند کسانی مانند «هانتینگتون» در پی گسترش لیبرال دموکراسی هستند و از اصول مسلم لیبرال دموکراسی نگاه مثبت آن به سرشت انسان، آزادی، عدالت و برابری است(۳)، ولی نباید شک کرد که لیبرال دموکراسی یک موجود هزارچهره‌ای است که هنوز وجوه اصلی آن ناشناخته مانده است. شاید هم بتوان گفت این عجوزه که عروس هزار داماد است، هر روز یک نوزاد عجیب الخلقه جدید متولد می‌کند.

 لیبرال دموکراسی برخلاف هیأت ظاهری خویش زاینده مفاهیمی است که ممکن است برای دیگران خیلی قابل درک و لمس نباشد، ولی برای طراحان سیاست جهانی بعد از جنگ سرد کاملا مفهوم است، مقوله جهانی شدن یا جهانی سازی یکی از مهم‌ترین زاییده‌های لیبرال دموکراسی است، وجهی که یکی از نویسندگان در باره آن می‌نویسد:« ... جهانی شدن مولود عصری است که می‌توان آن را هم عصر پندارسازی دانست، هم عصر پندار شکنی؛ هم عصر معناسازی، هم عصر مخدوش کردن هر نظام معنایی؛ هم عصر وانموده سازی، هم عصر وانموده زدایی، هم عصر ایدئولوژی، هم عصر پایان ایدئولوژی؛ هم عصر آگاهی سازی، هم عصر آگاهی زدایی؛ هم عصر شناخت، هم عصر بحران شناخت؛ هم عصر آگاهی انسان به عنوان فاعل شناسا، هم عصر مرگ انسان؛ هم عصر تمرکز، هم عصر تکثر؛ هم عام گرایی، هم عصر خاص گرایی؛ هم عصر فراروایت ها، هم عصر خرده روایت ها؛ هم عصر فراگفتمانها، هم عصر خرده گفتمانها؛ هم عصر قدسی سازی، هم عصر قدسی زدایی و...».(۴)

همه این صورتها به خاطر حضور سیری نا پذیر لیبرال دموکراسی در این عرصه‌ی از تاریخ است.

از نظر هانتینگتون بربرها همان نیروهای شری هستند که هم دشمن لیبرال دموکراسی هستند و هم در خدمت اهداف غایی لیبرال دموکراسی. به عبارت دیگر بربرهای جدید که گاه می‌تواند اسراییل باشد، گاه القاعده، طالبان، تروریسم و گاهی حتی هلال خیالی شیعی! در هرقالب که باشد مهم نیست، مهم این است که جهان را به آشوب می‌کشد و آشوب جهان یعنی درک بهتر و ملموس‌تر معنای لیبرال دموکراسی.

گویا «هانتینگتون» اندیشه خلق بربرها را از این شعر معروف «کنستانتین کوافی» الهام گرفته است که در هنگام انقراض حکومت روم باستان، اوضاع آن را این گونه توصیف کرده است:« فضایی از تشتت و ضطراب برروم حاکم است.گویی بربرها عن قریب از دروازه‌های شهر به داخل هجوم می‌برند و رومی‌ها نیز برای مقابله با بربرها مهیا می‌شوند، ولی بناگاه شب فرارسیده و هنوز از بربرها خبری نیست و آنهایی که از جبهه‌ها به شهر بازگشته اند، می‌گویند که از بربرها دیگر خبری نیست».(۵)

اما پرسش این است که حقیقت این انگاره سر در آخور کدام زیرکی دارد؟ چه کسی در پی تشکیل این هلال خیالی است؟ آیا در میان رهبران مذهبی شیعی کسانی یافت می‌شود که برای این مسأله فکری کرده باشد و برنامه‌ای طراحی کرده باشد؟

در این جا و برای پاسخ به این گونه پرسش‌ها، فرضیه‌ها و احتمالات متفاوتی را می‌توان طرح کرد:

1. فرضیه اول می‌تواند این باشد که ایران برای یک حلقه باز دارنده در خاورمیانه در برابر اسراییل و تثبیت قدرت خود در جهان اسلام تلاش می‌کند. بدون شک این فرضیه بر این اساس استوار است که صدور انقلاب اسلامی و اسلام ناب بدون یک نیروی قابل اعتماد در جهان ممکن نیست و تنها نیروهای قابل اعتماد برای ایران شیعیان است. این مسأله چیزی است که به نظر می‌رسد، هم جهان غرب و هم همفکران شان در منطقه، خیلی بد شان نمی‌آید که آن را همواره تبلیغ و در اذهان عمومی جهان، به ویژه دنیای اهل‌سنت القا کنند؛ اگر از هشدار و تحذیرهای رسانه‌های غربی و حاکمان جهان عرب مثل پادشاه اردن و برخی از مفتیانی که مفت فتوا صادر می‌کنند، بگذریم، مطبوعات جهان عرب نیز به شدت به این انگاره دامن می‌زنند. روزنامه «الشرق الاوسط» بدون تردید یکی از روزنامه‌های مطرح در دنیای عرب است؛ اخیرا این روزنامه نوک پیکان حملات خود را متوجه ایران کرده و چنان این موضوع را داغ کرده است که گویا آمریکا و اسراییل به کلی به فراموشی سپرده شده است. «غسان الامام» سر مقاله نویس این روزنامه در یکی از سرمقاله‌های خود در این روزنامه تحت عنوان « استراتژی عربی در مواجهه با نفوذ ایران کجا است؟» چنین سامان می‌دهد که جهان عرب اینک در برابر نفوذ خطرناک ایرانی قراردارد؛ نفوذی که به دلیل ذکاوت ایرانی و« تقیه شیعی» برای بسیاری از جهان اهل سنت و عرب مکتوم مانده است. به همین خاطر او حتی برای افراطیان سنی مذهب  توصیه می‌کند که از تکفیر و حملات انتحاری علیه شیعیان بپرهیزند، اما جالب این است که او این توصیه را نه از روی احساسات اسلامی و انسانی، بلکه از این جهت بر زبان می‌آورد که در صورت دست زدن به چنان اعمالی، شیعیان جهان عرب نیز احساسا ت شان جریحه دار شده و با ایران هماهنگ خواهند شد، بدین ترتیب یک شکاف عمیق در میان جهان عرب به وجود خواهد آمد. وی نشانه‌های این شکاف را در کشورهایی چون لبنان، سوریه، عراق، حتی در هماهنگی جنبش حماس با جمهوری اسلامی جستجو می‌کند و ازتمام این فعل و انفعالات ابراز تاسف می‌کند. غسان الامام معتقد است که برای مقابله با نفوذ ایران باید به هویت فرهنگی و تاریخی عرب برگشت نه به هویت ناصریسم و بعثیسم؛ به همین خاطر باید کوشش کرد تا عرب‌های شیعی مذهب نیز به جبهه عربیسم بپیوندند.(۶)

اما هر کسی می‌تواند این مسأله را درک کند که جمهوری اسلامی در وضعیتی که قراردارد، نمی‌تواند به دنبال چنین آرزوهایی باشد، زیرا اکنون بیش از هرزمان دیگری یک پارچگی و وحدت در جهان اسلام از نگاه جمهوری اسلامی از اهمیت فوق العاده‌ای برخوردار است و بیش از هرکس دیگر به سود آن است. دشمنی امریکا و ایران که اینک بعد از چند دهه به یک سنت تاریخی تبدیل شده است، دارد به نقاط حساس خود نزدیک می‌شود؛ بهانه‌هایی چون انرژی هسته‌ای، حقوق بشر، دموکراسی و... اکنون این امکان را به امریکا داده است که بتواند اقدامات هژمونیک خود را در سطح آشکارتر دنبال کند. از سوی دیگر حضور نیروهای امریکایی در خاک همسایگان ایران و دهها مسأله دیگر اقتضا می‌کند که جمهوری اسلامی بیش از هر زمان دیگر به دنبال هم سویی و هم فکری در جهان اسلام برآید، نه به دنبال تحریک اقلیت‌هایی که فقط می‌تواند آب را گل آلود کند و دشمن بتواند از این آب گل آلود ماهی بگیرد. تازه در بنیادهای نظری انقلاب اسلامی و رهبر فقید انقلاب و رهبر فعلی آن، اندیشه غلبه برجهان اسلام نه تنها جایگاهی  نداشته است، بلکه همواره برای اتحاد و هماهنگی جهان اسلام تلاشهای بسیاری در دست داشته اند. شاید این مسأله برای کسانی که تصور صحیحی از واقعیت‌های تلخ حاکم بر روابط بین الملل آگاهی ندارند، قابل درک نباشد ولی آنها خود می،دانند که استراتژی واحد در برابر رفتارهای سلطه جویانه و امپریالیستی  قدرت‌های بزرگ یعنی چه؟

2. دومین فرضیه این است که جنبش‌های شیعی خود به طور طبیعی در یک چرخه‌ی نه چندان از پیش تعیین شده در حال شکل دهی یک هلال شیعی در قلب سر زمین‌های اسلامی هستند، این مسأله زمانی تقویت می‌شودکه پیروزی‌های شیعیان بحرین در انتخابات پارلمانی آن کشور و سر برآوردن اقلیت‌های شیعی در کشورهایی چون عربستان سعودی و کویت و... را در کنار حرکت‌های حزب الله، اقتدار شیعیان عراق و تلاش‌های هسته‌ای کشور شیعی ایران قرار دهیم. در این فرض گرچند که یک رهبری یگانه نمی‌توان برای تمام این حرکت‌ها تصور کرد، ولی از آنجا که همگی شیعه هستند، نا خود آگاه به سوی یک ایده واحد در حرکتند. در این مورد نیز بد نیست اشاره به یک مقاله دیگر از غسان الامام کنیم که در روزنامه الشرق الاوسط با عنوان «شیعه وسنی و بحران در اقتدار عرب» نوشته شده است. او در این مقاله نیز معتقد است که امریکایی‌ها امروز با روی‌کار آوردن گروههای شیعی در عراق همان اشتباهی را دارند مرتکب می‌شوند که در ابتدای انقلاب اسلامی ایران مرتکب شدند؛ زیرا همانگونه که در ایران گذاشتند که روحانیون شیعی قدرت را در دست گیرند و اینک این لقمه در گلوی شان گیر کرده است، در عراق نیز لقمه راحت الحلقوم فعلی روزی در گلوی شان گیر خواهد کرد.

او غمگینانه شرح می‌دهد که اکثریت اهل سنت در کشورهایی مهمی چون سوریه، عراق، لبنان و... چگونه از قدرت و حاکمیت به‌ دور مانده‌اند و برعکس شیعیان موقعیت سیاسی خویش را هر روز بهبود می‌بخشند.(۷)

در نقد این انگاره نیز باید به این نکته اشاره کرد که شیعیان از آنجا که در میان اکثریت اهل سنت یک اقلیت را در جهان اسلام شکل می‌دهند، اقلیتی که هرگونه مصونیت را در امنیت عمومی جهان اسلام و در گرو وحدت و یک‌پارچگی آن می‌بیند، مسلما این قدر شعور و آگاهی در میان رهبران شیعه در جهان وجود دارد که بدانند نمی‌توانند بدون هماهنگی با اهل سنت در برابر دشمنان مشترک ایستادگی کنند. گرچه ممکن است حرکت‌هایی مثل گروه مقتدا صدر چنین انگاره‌ای را تقویت کند، ولی خویشتن داری و هوشیاری بزرگانی مانند آیت الله سیتانی در برابر حرکت‌های کوری مثل تخریب بارگاه امامان شیعه((ع در سامرا و حمله انتحاری هروز گروههای افراطی سنی مذهب در عراق و جاهای دیگر جهان علیه شیعیان، بیان‌گر این است که در جهان تشیع کسی به دنبال هژمونی مذهبی نیست و اصولا نمی‌توانند باشند.

3. سومین فرضیه، اما جالب ترین و پر تنش ترین  فرضیه که البته در اذهان برخی از افراط‌گرایان جهان اهل‌سنت خانه کرده است این است که شیعیان در یک اتحاد نامقدس با کافران در پی نابودی اهل سنت برآمده اند؛ در این حالت، شیعیان در یک پیمان استراتژیک با آمریکا و اسراییل، می‌خواهند جهان اسلام را مشترکا تحت تسلط خویش در آورند! برای این فرضیه برای عوام الناس و با وجود تصورهای نادرستی که تشیع و تسنن از همدیگر در میان پیروان رده پایین خود ساخته اند، نیز دلایلی بسیار می‌توان اقامه کرد. چنین فرضیه‌ای در میان عوام جهان اهل‌سنت طرفدارانی دارد؛ یکی از انگیزه‌های حملات انتحاری در عراق بعد از سقوط صدام، همواره همین انگاره بوده است؛ زیرا سنیان جهان عرب و به ویژه عراق تصور می‌کنند که گرفتار یک اتحاد نامقدس میان کفار و مشرکان شده‌اند. کفار در این جا امریکا است و مشرکان شیعیان! در همین اواخر 38 تن از علمای عربستان سعودی فتوایی صادرکردند مبنی بر اینکه تمام شیعیان عراق باید کشته شوند! تا چنین امری جامه عمل نپوشد، عراق روی آرامش نخواهد دید. هم چنین یکی از مفتیان دربار کشور سعودی به روشنی در همین اواخیر فتوایی صادر کرد مبنی بر اینکه باید تمام مظاهر هنری و تمدنی اسلام به ویژه بارگاه‌های امامان شیعیان تخریب شود، زیرا چنین بارگه‌هایی برخلاف دستورات اسلام و شریعت است! شاید بتوان چنین فتاوایی در تاریخ رویارویی‌های فرقه‌ای میان شیعه و سنی در دیگر نقاط جهان اسلام فراوان مثال زد. عمق فجایعی که هر ساله در ماه محرم میان شیعیان و سنیان در کشورهایی چون پاکستان، افغانستان، هند و... اتفاق می‌افتد حکایت از بدبینی نسبتا وسیعی دارد که در هردو طرف وجود دارد.

اما در برابر این پرسش باید پاسخ داده شود که چرا باید شیعیان دست به چنین توطئه خطرناکی بزند؟ شیعیان از ائتلاف با امریکا و اسراییل چه سودی عاید شان می‌شود؟

واقعیت این است که غیبت و فقدان پاسخ دهنده از سوی شیعیان به این مسأله و نبود انگیزه کافی برای زدودن چنین توهماتی در میان اهل‌سنت خود بر گسترش چنین انگاره‌ای دامن زده است. بدون تردید در درون مذهب تشیع کسی را نمی‌توان یافت که به دنبال تبانی با آمریکا و اسراییل باشد، زیرا اصولا چنین توطیه‌ای با هیچ معیاری از معیارهای شیعی همخوانی ندارد و هیچ سودی را نیز نمی‌توان بر این تبانی مترتب ساخت. اما وانمودگی دنیای فعلی بسیاری را دچار خطای باصره کرده است.

گرچه ما برای هریک از سه فرضیه فوق دلایلی را بر رد آنها ذکر کردیم، ولی در یک تحلیل کلی می‌توان گفت که آموزه‌های شیعی به لحاظ نظری و تئوریک به هیچ وجه اجازه نمی‌دهد که شیعیان به عنوان یک فرقه در درون مسلمانان دست به تفرقه  و آشوب بزنند و به لحاظ تاریخی نیز با تمام واقعیت‌های تلخی که در کارنامه حکومت‌های منسوب به اسلام وجود دارد، نمی‌توان شاهدی یافت که در آن شیعیان برای سرکوبی اهل‌سنت تلاش کرده باشند، اگر برخوردهای مقطعی را بتوان یافت نیز فقط برای حفظ موجودیت خود بوده است و بس. اما چه شده است که چنین سوئ تفاهم هایی اذهان مسلمانان را به خود مشغول می‌کند؟ عوامل بسیاری وجود دارد که می‌توان به طور کلی نبود فرهنگ دیالوگ در میان شیعه و سنی و غفلت سردمداران این دو نحله بزرگ اسلامی از این امر و پیچیدگی اوضاع در عرصه روابط بین الملل را برشمرد که موجب شده است تا یک فضای گرگ و میش برجهان، به ویژه جهان اسلام حاکم شود.

4. چهارمین فرضیه که کم تر بدان توجه می‌شود و یا اگر توجه می‌شود به شکل تحلیل‌های غیر معقولانه است، این است که تمدن غربی به لحاظ ماهیت و ذات خود و هم به لحاظ عملکرد دولت‌های به وجود آمده در دامن این تمدن، نخستین عامل پیدایش پدیده‌های خلق الساعه است. شاید یکی از مخلوقات اخیر این تمدن همین هلال خیالی شیعی باشد.

این انگاره نه تنها ریشه در تاریخ سیاسی و روابط بین الملل که ریشه در بنیادهای نظری جهان غرب دارد؛ چنانچه در سطور گذشته نیز شرح دادیم، بعد از فروکش کردن جنگ سرد در عرصه روابط بین الملل، اینک نظام سرمایه داری غرب از یک سو خود را فاتح کشمکش‌های دوران جنگ سرد می‌بیند و به شدت احساس غرور و افتخار می‌کند و از دیگر سو پیدایش نظام‌ها و قطب‌های اقتصادی و سیاسی مغایر با آموزه‌های لیبرال دموکراسی درسطح جهان، خود به خود برای سردمداران غربی ایجاد ترس و وحشت می‌کند. به همین خاطر برای ایمن ساختن جهان، البته آنگونه که خود می‌خواهد، دست به هر کاری می‌زند. شاهکارهای طراحان مسایل استراتژیک، چه آن زمان که به دنبال قلب زمین می‌گشتند، چه آن زمان که در پهنه دریاها به دنبال موقعیت‌های آبی و دریایی بودند و چه اکنون که نه تنها در دنیای واقعی بلکه حتی در دنیای مجازی نیز به دنبال تسخیر و مشوه ساختن اذهان عمومی جهان هستند، یکی پس از دیگری در حافظه تاریخ ظبط گردیده اند. اکنون جهان  به سان بیغوله‌ای است که در دست اشباح و ارواح سرگردان اسیر است؛ از گوانتانامو گرفته تا ابوغریب و از فلسطین گرفته تا ناکجا آباد این زمین، سایه‌ها حکومت می‌کنند. اما کدام شبح‌ها و کدام سایه‌ها؟ معلوم نیست، چون دنیا اکنون پر از اشباح و ارواح سرگردانی است که هریک گویا از قبرهای کسانی چون هابز و مارکس و ماکیاول، سر برآورده‌اند و در کالبد کسانی چون هانتینگتون، بن لادن، بوش و... حلول کرده‌اند.

مشکل کجا است؟ این شاید بزرگ ترین پرسش برای ما باشد، اما پرسش بزرگ اکنون در نزد فاتحان جنگ سرد این است که: آیا تمدن غرب نیز مانند تمام تمدن‌های گذشته زمان مرگش فرا رسیده است یا این یک استثنا در تاریخ خواهد بود؟ چنین کشمکش ذهنی را هانتینگتون در یکی از کتاب‌هایش چنین مطرح می‌کند:

«تاریخ هر تمدن حد اقل یک بار و گاهی بیشتر پایان می‌گیرد. یک کشور جهانی در یک تمدن پدیدار می‌گردد و مردم چشم خود را برآنچه که «توین بی» آن را سراب جاودانی نامید می‌بندند، و براین باورند که آنها شکل پایان جامعه انسانی هستند. امپراتوری‌های رم، عثمانی، مغول، و خلافت عباسی نیز این گونه بوده‌اند. جوامعی که تصور می‌کنند تاریخ آنها پایان یافته است، غالبا جوامعی هستند که تاریخ آنها در حال افول است.

آیا غرب یک مورد استثنایی در این مورد است؟ در این جا دو پرسش است:

یک: آیاتمدن غرب یک موجودیت جدید، یک هیأت خاص و به طور غیر قابل مقایسه‌ای متفاوت از تمدنهای دیگر در تاریخ بوده است؟

دو: آیا گسترش جهانی غرب تهدید یا وعده‌ای است که امکان توسعه تمدنهای دیگر را پایان می‌دهد؟

طبیعتا تمایل غربی‌ها این است که به هردو سوال پاسخ مثبت دهند».(۸) 

دقیقا در همین جا است که حرص فرجام شناسی تاریخی سبب می‌شود تا کسانی مانند هانتینگتون توصیه کنند که باید در پی خلق بربرهای جدید بود، هر چند که بربرها وجود خارجی نداشته باشند. بربرها اما فرق نمی‌کند که چه، کی و در کجا باشند، مهم  این است که بتوانند جهان را چند صباحی در محاق فرو برند. نگاه به آینده و ترس از آن تنها در سخنان هانتینگتون خلاصه نمی‌شود، بلکه دیگر همکاران وی در موسسه تحقیقاتی «رند» که یکی از این محققان «زلمی خلیل زاد» بوده است، هذیان‌های دیگر نیز سرهم کرده است؛ در کتابی که آنها با عنوان «استراتژی‌های قرن بیست و یکم» منتشر کرده است، تصویری از آینده ارایه می‌دهند که در آن نیروهای امریکایی در برابر جبهه‌های مختلف و گوناگونی در جهان می‌جنگند، اگر به پرسش آغازی کتاب نگاهی بیندازیم می‌توانیم حدس بزنیم که آنها در جهان به دنبال چه چیزهایی هستند؟ کتاب مذکور براساس این پرسشهای سامان یافته است: «نیروهای ما برای انجام دادن چه کاری فراخوانده خواهند شد؟ ما با چه رقبایی روبه روخواهیم بود؟ چه کسی به ما کمک خواهد کرد؟ و چه فرصت‌ها و محدودیت‌هایی در نتیجه وضعیت‌های احتمالی و ماهیت سناریوهای ستیزه آمیز و غیر ستیزه آمیز ایجاد خواهند شد؟».(۹) در همین راستا کتاب به مسأله حمله ایران به کشورهای عربی می‌پردازد:

«در سال 2010، شورشهای داخلی در عربستان سعودی و چند کشور کوچک عضو شورای همکاری خلیج فارس، تهران را به تمرین استفاده از سلاح هایش تشویق می‌کند. باچند حرکت سریع، زیر دریایی‌های ایران به بندر راس تنوره، حمله برده و امنیت را در آنجا حاکم می‌سازد؛ نیروهای رزمی هوابرد فرود می‌آیند تا در ظهران که نیروی زمینی در آن طغیان کرده است یک پایگاه هوایی تشکیل دهند. عملیات‌های آبی - خاکی کوچک تر، کنترل بحرین و قطر رابه دست می‌گیرد. لشکرهای وسیع و مرکب ایران به منطقه تحت کنترل شیعیان در بخش جنوبی عراق و کویت حرکت می‌کنند و هدف آنها این است که با نیروهای حاضر در عربستان مرتبط باشند».(۱۰) سرانجام در صبح یک روز فرمان حمله به نیروهای ایرانی در خلیج فارس از سوی کاخ سفید صادر می‌شود و آنها شکست می‌خورند! بدین ترتیب افسانه سرایان موسسه تحقیقاتی «رند» ظاهرا می‌خواهند تئوری برخورد تمدنهای هانتینگتون و پایان تاریخ فوکویاما را در خاورمیانه به منصه ظهور برسانند. واضح است که خیال پردازانی چون اعضای موسسه تحقیقاتی «رند» نمی‌خواهند رمان و قصه بنویسند و یا افسانه‌های گذشته را تکرارکنند بلکه می‌خواهند برای دنیای آینده افسانه بسرایند و در پی نمود‌های واقعی افسانه‌های خیالی شان تلاش می‌کنند بنا براین می‌توان گفت که خلق بربرهای جدید در راستای همین پروسه قابل تحلیل و تفسیر می‌تواند باشد.

ولی آنچه که قابل تأمل است این است که در جهان اسلام هرکسی از ظن خود یار شان می‌شود، به این معنا که یا چنین ترفند هایی را باور می‌کنند و مرتب فتوای ترور و کشتار صادر می‌کنند و یا خود عملا بر اثر یک تغییر ژنتیکی بربر می‌شود و به جان عالم و آدم می‌افتد.

پی نوشت‌ها:

1. ویل دورانت، تاریخ تمدن ( عصر ایمان، بخش اول) ص30، ترجمه ابوطالب صارمی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ4، 1373.

2 . ساموییل هانتینگتون، تمدنها و بازسازی نظام جهانی، ص240، ترجمه مینو احمد سرتیب، نشر کتابسرا.

3 .

4 . محمد رضا تاجیک، بحران معرفت شناختی در عصر جهانی شدن، چاپ شده در « مجموع مقالات جهانی شدن، فرصت ها و چالش‌های فراروی نظام آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران؛ ص 104.

5 . در جستجوی بربرهای جدید، نوشته تیودورا. کلموس و تانوس و رمیس. که در کتاب « نظریه برخورد تمدنها و منتقدانش » ( ترجمه مجتبی امیری ) آمده است و در واقع نقدی به نظریه برخورد تمدنهای هانتینگتون است.

6 . مقاله غسان الامام را می توانید در سایت روزنامه « الشرق الاوسط » تحت عنوان:«أین الاستراتیجیة العربیة فی مواجهة الاختراق الإیرانی؟!»وجود دارد.

http://www.aawsat.com/leader.asp?section=3&issue=10255&article=398670

7 . همان، «السنة والشیعة وأزمة السلطة العربیة» به ادرس الکترونیکی زیر:

http://www.aawsat.com/leader.asp?section=3&article=280442&issue=9562

8 . هانتینگتون، تمدنها و باز سازی نظام جهانی، ص 439 .

9 . استراتژی‌های قرن بیست و یکم، زلمی خلیلزاد و دیگران، مرکز تحقیقاتی «رند»، ترجمه شده از سوی  مرکز مطالعات راهبردی، نشر امن.

10 . همان.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات