روزنامه کیهان **
سراب سیراب نمیکند / محمد ایمانی
1- اردوگاه دروغ پس از آشکار شدن خسارتهای اعتماد یکطرفه به غرب، به هر دستاویزی چنگ میاندازد تا واقعیت ملموس در زندگی مردم را پنهان سازد. عکس مذاکرات گروه هفت را که سران 6 کشور روبه روی ترامپ ایستادهاند، بزرگنمایی میکنند و میگویند «دیدید! بین آمریکا و اروپا شکاف افتاد؛ این هم عایدی برجام»! و توضیح نمیدهند که مگر آنها قبل از برجام اختلاف نداشتهاند یا اختلاف و دعوای آنها بر سر برجام است؟ اختلاف سیاسی و تجاری دیرپای آنها چه دخلی به ایران دارد؟ یعنی با این شکاف، تحریمها لغو میشود؟ شرکتهای اروپایی برمی گردند؟ یا لااقل، قطعنامهای علیه آمریکا به شورای امنیت میبرند؟!
2- همینها، با برجسته کردن مذاکرات کره شمالی و آمریکا که نتایج عملی و سرانجام آن در هالهای از ابهام است، میکوشند به منطق مرده اعتماد به آمریکا تنفس مصنوعی بدهند. کره شمالی و آمریکا تا به حال چند بار توافق کرده و هر بار زیرش زدهاند. اما غربگرایان باید پاسخ دهند آیا ادعای آمریکا درباره دادن تضمین امنیتی به کره، مفیدتر از «معاهده نظامی» است که تونی بلر نخستوزیر انگلیس با قذافی امضا کرد تا در صورت وقوع هر نوع حملهای از لیبی دفاع کند اما انگلیس، پیشگام حمله به لیبی بود؟! البته سخنگوی دولت به درستی گفت «کره شمالی با چه کسی میخواهد مذاکره کند؟ آیا این فردی که در هواپیما با یک توییت، نشست سران گروه هفت را دچار اخلال میکند، قابل اعتماد است؟ ارزش وقت بیشتر از صحبت کردن با شخصی مانند ترامپ است».
3- استخوان گیر کرده در گلوی آمریکا، ایران است نه کره شمالی. طبق گزارشهای متعدد محافل غربی، ایران هجدهمین قدرت اقتصادی، هشتمین قدرت نظامی، سیزدهمین قدرت سیاسی دنیا و سرجمع، قدرتی است که توانسته ترمز آمریکا و اعوانش را در عراق و سوریه و لبنان و یمن بکشد و حتی روسیه منفعل در چند سال قبل را در سوریه پای کار آورد. نشریه آمریکن اینترست یک سال قبل از قول استراتژیستها نوشت «ایران در سال 2017 در کنار آمریکا، چین، ژاپن، روسیه ، آلمان و هند، هفتمین قدرت بزرگ دنیاست». طی دهه اخیر، بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول، اقتصاد ایران را هفدهمین یا هجدهمین اقتصاد بزرگ دنیا ارزیابی کردهاند. همچنین در نظرسنجی از 21 هزار نفر از سیاستمداران، مدیران و نخبگان آمریکایی که هرسال توسط US News انجام میشود، جمهوری اسلامی ایران در رتبه 13 قدرتمندترین کشورها قرار گرفت. مراکز معتبر بینالمللی، سرعت رشد علمی ایران را 13 برابر متوسط جهانی اعلام کردهاند و مقامات رژیم صهیونیستی میگویند ایران پس از انقلاب 1979، بیست برابر سرعت اسرائیل، رشد فنی و علمی داشته است.
4- چالش و مشکل واقعی از آنجا آغاز شد که طیفهایی در اثر وسوسه و تهدید دشمن و برخی ریزشهای روحی و اعتقادی، دشمن را قویتر از آنچه هست دیدند و توانمندیهای جبهه خودی را یا ندیدند و یا به خاطر عملیات روانی دشمن، تهدید و زحمت و دردسر پنداشتند. در این فرآیند، دولت با عدم اعتماد به نفس لازم و منفصل فکری از اقتدار جمهوری اسلامی پای مذاکره رفت. وسوسه خناسان هم -مبنی بر وقوع معجزه در صورت بستن با غرب- در این روند معیوب موثر بود. اکنون بعد از 5 سال فرصتسوزی و آرزو اندیشی، نسبت آرزو با واقعیت، همان مثال آیه 39 سوره نور است. «كَسَرَابٍ بِقِيعَهًْ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا... مانند سرابی در بیابان بیآب که شخص تشنه، آن را آب پندارد؛ تا زمانی که به آن رسید، هیچ نیابد».
5- امروز کمتر کسی در سراب بودن معامله با شیطان بزرگ تردید دارد. اکنون حباب "رونق اقتصاد از مسیر بیعملی و بستن با شیطان بزرگ” ترکیده است. واگذاری 95 درصد دستاوردهای برنامه هستهای به کنار؛ دلار 3300 تومانی سال 92، ظرف چند ماه به 7 هزار تومان در اسفند 96 رسید؛ سکه طلا که تابستان پارسال 2/1 میلیون تومان بود، به دو میلیون و چهار صد هزار تومان صعود کرد و قیمت مسکن ظرف یک سال، از صدقه سر برجام 35 درصد افزایش یافت. مدیران ذیربط میگویند تورم بازار مسکن و ارز و سکه و طلا و خودرو، حباب است. بله قطعا حباب است اما این اعتیاد روانی را چه کسانی زیر پوست جامعه تزریق کردند؟ و چرا امروز به جای عمل به مسئولیت ، فقط تماشاچی شدهاند و همه چیز را به حباب نسبت میدهند؟ به یاد بیاوریم نیش و کنایههای رئیسدولت را که در سفرهای تبلیغاتی انتخابات 96 میگفت «صبح نمیدانستیم ساعت ۱۱ یا ۱۲ ظهر قیمت دلار چقدر میشود (کف و سوت حضار:... دوسِت داریم). نمیدانستیم قیمت سکه چند میشود». او پیش از انتخابات 92هم درباره افزایش قیمت ارز گفته بود «مشکل کجاست؟ مشکل، عدم مشورت، خودشیفتگی وعدم استفاده از ابزار علمی برای مدیریت است».
6- اکنون نه تنها از 150 میلیارد دلار پولی که باید به کشور باز میگشت، خبری نیست بلکه به واسطه اتکا به دیوار دشمن و تشجیع او به خباثتهای جدید ، اقتصاد ملی با وجود ظرفیتهای فراوان، آسیب پذیر شده است. سراب یعنی اینکه برخی مقامات دولتی تصور یا وعده میکردند با برجام 200 میلیارد دلار سرمایه خارجی به کشور میآید اما طبق گزارش اخیر روزنامه دولت (ایران) «سال گذشته 30 میلیارد دلار سرمایه از کشور خارج شد. طبق محاسبه صندوق بینالمللی پول، رکورد خروج سرمایه سال 89، در سال 96 شکسته شد»! حباب یعنی 7 هزار تومان شدن دلار به جای رویای دلار 1000 تومانی، دو برابر شدن قیمت سکه، افزایش 35 درصدی قیمت مسکن و بیسر و سامانی بازار خودرو در تاخت و تاز دلالان و محتکران غیردولتی و دولتی! آیا با تعلیق دولت و تکالیف و مسئولیتهای آن روبرو هستیم؟ یا بدخواهان مایلند با سرگرم کردن مدیران اجرایی به حاشیهها و رسیدگی نکردن به مشکلات، ضرورت ادامه روند واگذاری امتیازهای یکطرفه و جدید به دشمن را ثابت کنند؟!
7- زمانی بحث بر سر این بود که آیا برجام، عایدی برای کشور دارد یا نه؟ اما امروز باید بررسی کرد خسارتهای آن به کشور چه قدر بوده است؟ دم دستیترین پاسخ، تصاعد انفجاری قیمتها در یک سالی است که قرار بود باغ برجام به ثمر بنشیند و مردم شیرینی میوه آن را بچشند. اما عمق فاجعه آنجا بود که مدیران و فعالان اقتصادی و تولید کنندگان و صاحبان سرمایه، به خاطر هیجان تبلیغات برجامی، گرفتار بیعملی و تعلیق و انتظار شدند و قدرت اقتصاد ملی به اعتبار کاهش تدبیر و تولید و تجارت، دچار ضعف شد. تصور کنید اگر از قهرمان دوی صد متر بخواهند هیچ حرکتی نکند و منتظر بماند -یا بترسانند و مجبورش کنند هیچ حرکتی نکند- آیا بعد از پنج سال میتواند از جایش تکان بخورد؛ دویدن و مسابقه پیشکش؟! رخوتی که ظرف پنج سال اخیر تزریق شد، چرخ کُند اقتصاد و تولید را از حرکت انداخت و روحیه و رمق تدبیر و طراحی و تولید را تضعیف کرد. گشودن دروازه واردات برای طمطراق بخشیدن به بازار و پر کردن چشم مردم، ضربه بعدی را به اقتصاد ملی زد و میلیونها شغل را از بین برد.
8- در همین حیص و بیص که مردم انتظار تلاش شبانهروز برای گشودن گرههای قابل حل اقتصاد و کسب و کار را دارند، خبر میرسد هیئت دولت وقت گذاشته و محلهای مناسب تجمعات را مشخص کرده است! آیا منطقا باید برای تبدیل مخالف و معترض به موافق تلاش کرد یا با بدعملی و کم توجهی به مطالبات تودههای موافق نظام، آنها را ناراضی و معترض نمود؟! واقعا برای مسائل اولویتدار چارهاندیشی کردهاند که تعیین مکان برگزاری تجمعات را اولویت میدهند؟ در شرایطی که تقریبا به حال خود رها شده و دلالان حرف اول را میزنند، آیا دولت، مشکلات کارمندان و کارگران و معلمان و کشاورزان و... را نمیداند و میخواهد با تمهید تجمعات مطلع شود؛ تجمعات که همواره بیمزاحمت دایر بوده است؟!
9- اکنون که بدعهدیهای اروپا و اعلام بازگشت برخی شرکتها علنی شده، تکلیف چیست؟ باز هم گردن کج کنیم و بازه زمانی مهم دیگری را از دست بدهیم و به دشمن اجازه بدهیم زمان بخرد؟ یا اینکه بر مبنای ناامیدی از غرب که منطقی واقعنگر دارد، امید حقیقی را بارور سازیم؟ ما اگر در کره جنوبی و ژاپن هم زندگی میکردیم، نسخه بیبدیل، اقتصاد مقاومتی درونزا بود. از دولت سازندگی به این سو هر وقت بحث احیای ظرفیتهای معطل به میان آمده، تکنوکراتهای سهلاندیش گفتهاند کدام ظرفیت بالفعل وجود دارد که بتوانیم به خدمت بگیریم؟ همواره با روحیه آمادهطلبی و حاضریخوری (نگرش فستفودی) که از بیطاقتی و نگرش نوک دماغی بر میخیزد، به جذب محصول و سرمایه خارجی چشم دوختهاند. متاسفانه غالبا رویکرد چشم پرکن که در آن رونق بازار با واردات انبوه و بیزحمت کالا، حرف اول و آخر را میزند، همواره بر درمان آمیخته با زحمت بیماری اقتصاد طفیلی چربیده است.
10- در حالی که 6-7 سال پیش چوب وابستگی خودرویی را در ماجرای بدعهدی شرکتهای پژو و رنو خورده بودیم و بازار با آن کنار آمده بود، بلافاصله پس از برجام سراغ همان شرکتهای فرانسوی رفتیم و بازاری را که میتوانست از وابستگی خود بکاهد ، مجددا معتاد کردیم تا جایی که تحریم دشمن به جای اینکه در صورت درگیر شدن با معیشت مردم، خود را نشان بدهد، از طریق بازار خودرو خودنمایی میکند! بهراستی چرا حتی یک قرارداد که دانش فنی یا فعالیتهای مبتنی بر ارزش افزوده را به ایران بیاورد، منعقد نشد اما آمریکا به فرانسه و دیگران اجازه داد در حوزه صادرات مصرفی به ایران، بیدریغ فعال باشند؟
11- آلمان و ژاپن و کُره و هند برای بازسازی اقتصاد خود تا مدتها درِ واردات را بهویژه آنجا که ارز و سرمایه و فرصت اشتغال را نابود میکرد، بستند. بلکه همچنان پنجره واردات را با سختگیری و به شکل محدود باز میکنند. اما دو سه سال پیش خبرنگار نشریه اسپانیایی پس از سفر به تهران با تعجب نوشت «چه کسی میگوید ایران تحریم است؟ من اثری از تحریم ندیدم. مگر میشود کشوری تحریم و دچار محدودیت منابع باشد اما جزو رکوردداران واردات لوکس مثل پورشه و لوازم آرایشی و انواع گوشیها و ساعتهای گرانقیمت در خاورمیانه قرار گیرد؟!».
12- پروفسور هاجون چَنگ شهروند کره جنوبی که از سال ۱۹۹۰ دانشگاه کمبریج تدریس میکند، درکتاب «نیکوکاران نابهکار» مینویسد «صادرات کره جنوبی در دهه 1950 تنگستن و ماهی بود و شرکت سامسونگ ماهی و سبزیجات و میوه صادر میکرد... در مدارس به ما میآموختند وظیفه میهنی ما حکم میکند کسانی را که سیگار خارجی میکشند، گزارش کنیم. ارز بهراستی خون و عرق جبین سربازان صنعتی ما در جنگ صنعتی بود. کسانی که با خرید بیهوده ارز را هدر میدادند، خائن بهشمار میرفتند.هزینه کردن غیرضروری ارز ممنوع بود، حتی خرید خودروهای کوچک و نوشیدنی و شیرینی. این کار از طریق اعمال ممنوعیتهای وارداتی و عوارض سنگین گمرکی صورت میگرفت. سفر خارجی جز با مجوز معامله تجاری یا تحصیل ممنوع شد... کره دههها از حمایتهای تعرفهای و یارانهای استفاده کرد تا صنایع بتوانند در رقابت بینالمللی دوام بیاورند. دولت روی ارز کمیاب کنترل مطلق اعمال کرد و تخلف از آن میتوانست مجازات مرگ در پی داشته باشد... ژاپن زمانی خودروی بنجل تولید میکرد و با شکست روبهرو شد. بسیاری گفتند تویوتا باید به همان تولید ماشینهای ساده نساجی و ابریشم برگردد و بعد 25 سال ناتوانی، تولید خودرو را رها کند. اما دیگران گفتند هیچ کشوری بدون ایجاد صنایع مهم به جایی نرسیده. حالا تویوتا نه تنها از ورشکستگی درآمده بلکه برند لکسوس در دنیا تولید میکند... سرمایهگذاری خارجی به مثابه معامله با شیطان، بیش از آنکه مزایایی با خود بیاورد، با خطرات همراه است و میتواند توسعه را با مشکل مواجه کند». آیا عبارات یک پروفسور لائیک کره ای، رگ غیرت برخی مدیران غافل ما را میجنباند؟
***************************************
روزنامه رسالت **
آخرين وضعيت اسلامي سازي دانشگاه /دکتر حامد حاجي حيدري
* قضيه:
- دوشنبه شب، و يک شب پس از گردهمايي اساتيد دانشگاهها در حسينيه امام خميني (ره) که در آن سخن از فاصله گرفتن از «مصرف زدگي در دانش» ميرفت، به محفل افطار دوستان هنري-فلسفي-جامعهشناختي در يک حسينيه به نام نامي «شهيد سيد مرتضي آويني» دعوت شدم؛ براي استماع سخنراني قبل از افطار رفتم و همان قبل از افطار هم برگشتم. به رغم محفل شب قبل که توصيه به اساتيد براي «هويت بخشيدن به دانشجويان و خودباوري» بود، در اين محفل ديگر، مدام سخن از مدح مارتين هايدگر و فريدريش شيلر و فريدريش ويلهلم نيچه و چند آلماني ديگر بود، و سخنان بيمحابا و تند و تيزي در تخفيف و تحقير ابنسيناي خراساني و ملاصدراي شيرازي گفته ميشد! و نهايتاً کار به تخفيف کل اديان ابراهيمي، آن هم در «محفل افطار» در «حسينيه شهيد آويني» رسيد!، که خدا را شکر وقت تنگ آمد و غربپيمايي «شرقگرايان هايدگري» که يکسر مدح راستگرايان افراطي آلمان بود پايان يافت! آنجا به نام مشهد و شرق و فرديد و شهيد آويني، کلاً به کام آلمان تمام شده بود؛ آنجا اصلاً به بخشي از خاک آلمان تبديل شده و تنها سفير آلمان را در «محفل افطار» خود کم داشت! از همان ابتدا، مفهوم نبود که اين جماعت شرقگرا،چگونه در غربپيمايي خود، وقتي به خاک آلمان ميرسند ناگهان پايشان سست ميشود، و يادشان ميرود که تا قبل از وصول به مرزهاي آلمان، هر چه غربي بود را به نام غيرشرقي طرد و نفي کرده بودند؛ بدينسان، همانطور که از سالها قبل انتظار ميرفت، آشکارا، شرقگرايي نسبيتگرايانه اين دوستان شرقگرا، نهايتاً به غربگرايي ناپختهاي ختم ميشود که از فرط خردگريزي و رمانتيسيسم افراطي، راه رستگاري چنداني هم براي آن متصور نيست. آنها به استناد جملاتي از هايدگر و نيچه و کلاً ميراث راستگرايي افراطي (موسوم به فاشيسم)، اديان ابراهيمي را نکوهش ميکردند؛ و کيفرخواست عليه ابراهيم خليل عليه السلام، آن هم در «محفل افطار» «حسينيه شهيد آويني» چه بود؟ اين که دين حنيف ابراهيم عليه السلام، خرد و منطق را به خيال و هنر سيطره بخشيده است! ناگفته پيداست که شيوه استدلال در اين محفل بيش از منطقي و خردمندانه، پر از انفعالات و هيجان بود، و روايتهاي تاريخي از خيال و فکر و تکنيک، به مدلسازيهاي کلامي و نمايشي بدون قرينه تقليل مييافت؛ نه ميشد از براهين و استدلالشان پرسيد که اصل مرام آنان شورش عليه منطق گرديده بود، و نه ميشد گواه تاريخي در بيان ادعاهاي تند عليه بزرگاني همچون ملاصدراي شيرازي درخواست کرد، چرا که ارائه گواه تاريخي از حيلههاي منطق براي به زنجير کشيدن خيال تلقي ميگرديد!
- اين، نمونهاي بود از تبعات مواجهه تقليدي با دانش که در نشست يک شنبه
شب رهبر انقلاب اسلامي با اساتيد دانشگاه نکوهش ميشد؛ ايشان فرمودند: «بنده با ياد گرفتن علم از ديگران هيچ مخالف نيستم؛ اين را بارها گفتهام و همه هم ميدانند؛ گفتم ما ننگمان نميآيد که از آن کسي که داراي علم است ياد بگيريم و شاگردي کنيم، امّا شاگردي يک حرف است، تقليديک حرف ديگر است! تا کِي دنبالهروِ علم اين و آن باشيم؟ ... علم آن چيزي است که شما به آن دست پيدا کنيد، بتوانيد بفهميد آن را، از درون ذهن فعّال شما تراوش بکند. بايد دنبال اين باشيم که ما توليد علم بکنيم؛ تا کِي مصرف کنيم علم اين و آن را؟»
* تأمل در قضيه:
- من در صحنه فعلي پيشرفت علوم انساني اسلامي، سه موضع و جبهه ميبينم؛ يکي باقيماندههايي از مسير روشنفکري سنتي است که آشکارا خود را آنگلوفان و فرانکوفان ميخوانده، و امروز، به طرز مفرطي در صحنه دانشگاهي فرتوت و محدود گرديده است. فرض اين مسير آن بوده است که ما همواره صد سال و اندي نسبت به «ازمابهتران» عقبتر افتادهايم، و هر چه در طول صفويه تا کنون دويدهايم، نتوانستهايم اين فاصله را کم کنيم.
آنها مدام، فتوحات علمي و فني ما را، پيشرفتهاي مستقل ما به رغم همه کارشکنيها اعم از جنگ و تحريم را، و کامکاري جوانان اين وطن در المپيادهاي جهاني را، به عنوان استثناءهايي که هيچگاه به قاعده بدل نخواهند شد، از درک تاريخي خويش کنار ميگذارند، و هر نوع ابتکار عمل خودي را پيشاپيش، شکستخورده و هزيمتيافته قلمداد مينمايند. و بدين سان، آنها تنها مسير رشد ما را همراهي و همداستاني با نوسازيهاي «غرب» قلمداد ميکنند.
به رغم ضعف و زوال دانشگاهي اين سبک روشنفکري، تهنشستهاي اجتماعي و سياسي اين نحو باور به عقبماندگي ما، هنوز هم گريبان برخي را گرفته است، و هنوز هم کساني هستند که مسير امثال حسن تقيزاده را در مبادلات ما و شرکت توتال ميجويند.
- در واکنش به اين نگاه تحقيرآميز روشنفکري، جرياني از جوانان پر شور برآمد تا به استناد گفتار خود روشنفکران اخير اروپايي (نيمه دوم سده بيستم)، مدرنيت و روشنفکري را مرکززدايي کند، و زمينه را براي خروج از اين جو و فضاي حقارتباري که روشنفکري سنتي، مدام و برايچندين دهه بر سر ما ميکوبيد، فراهم نمايند. هدف خوبي بود که کم و بيش به آن رسيدند؛ ولي براي رسيدن به اين منظور، به نحوي متناقضگون از همان ابزاري که نکوهش ميکردند بهره بردند. آنها به تبعيت از راستگرايي افراطي و کم و بيش فاشيستي آلماني، بويژه الهامات نيچه و هايدگر در پسامدرنيسم اروپايي، کوشيدند تا فکر روشنفکري را مختص به «غرب» قلمداد کنند و «شرق» را صاحب سرشتي متمايز اعلام نمايند که قواعد از اساس متمايز خود را دارد، و براي اين منظور مجبور بودند تا نهايتاً خطاب «جهانشمول» دعوت اديان فرزانه ابراهيمي را نيز در جريانيک نسبيتگرايي عام منکر شوند، و حتي اصل برنامه خرد و حکمت را که منظور نظر اديان ابراهيمي بود، مطرود بشمارند. ابتدا اين سخنان را بوضوح نميگفتند، ولي دوشنبه شب، ديدم که صراحتاً در «محفل افطار» ميگويند، و البته از شنيدن اين سخنان چندان هم متعجب نشدم؛ از ابتدا معلوم بود که کار به اينجا ميرسد، و رسيد.
- درمقابل اين دو مسيري که يکي آنگلوفان و فرانکوفان است، و ديگري عملاً ژرمنفان، يک مسير مستقل سوم برآمده است، که ميکوشد به اتکاء حکمت متعالي، مسير مطمئن و عامي را براي فکر و زندگي بگشايد، به نحوي که معادي روشن فراروي آينده بشر باز کند و او را از دغدغهها و اضطرابهايي که محصول غفلت از مبدأ و معاد بوده است، خلاصي بخشد. اين راه سوم، اصحاب هر دو رويکرد پيشين را، صرفنظر از دوگانههاي تصنعي، به تأمل و گفتگو در مورد بنيادهاي ميسر شدن انديشه و بيان و اخلاق و هنر فرا ميخواند. اين راه سوم، ميکوشد که در قالب «رئاليسم استنتاج منطقي»، از اصول و بنيادهايي که اصل گفتگو ميان انسانها را ميسر ميکنند، آغاز نمايد، و از اين اصول و بنيادها، منطقي براي حرکت به سوي مسيري بگشايد، که ضمن تصحيح پيشرفتها در مسير پيموده شده بشر، نگرانيها را در مورد آتيه توسعه از طريق پايبندي به اصول مرتفع نمايد. و مسيري که بتواند چنين تضمينهايي در مورد معاد توسعه و دانش به بشر ببخشد، بيگمان مسير حنيف اديان ابراهيمي عليهم السلام در «ديدگاه توحيدي» خواهد بود، که براي هزاران سال در ميان هوشمندترين مردم کره زمين، پيوسته آزموده و تأييد شده است، و ارزش بقاي بيمانندخود را در انطباق بينظير به فطريات انساني نشان داده است. اين، راه قويم است و بايد به آن چنگ بزنيم و متفرق نشويم. يا حق.
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
دشمن خارجی را ناامید کنیم
بسمالله الرحمن الرحیم
نگرانی مردم از بالا رفتن قیمتها و مشکلات اقتصادی قابل انکار نیست. مسئولان دولتی هم هر روز از این مشکلات سخن میگویند و با تشکیل جلسات برای رسیدن به راه حلهای عملی حل این مشکلات تلاش میکنند. با اینحال به چند واقعیت مهم باید توجه کرد و برای رفع نگرانیهای موجود باید به یاری دولت شتافت.
اولین واقعیت این است که به وجود آمدن شرایط کنونی که یکی از عوامل بالا رفتن قیمتها و نابسامانی اقتصادی است، نتیجه سیاستهای دولت نیست. عوامل خارج از اراده دولت و در مواردی برخلاف سیاستهای دولت، در پدید آمدن شرایط کنونی نقش اساسی داشتند و دارند. روشن است که هیچکس را به خاطر گناه ناکرده نمیتوان سرزنش یا عقوبت کرد.
دومین واقعیت، بیابزار بودن دولت است. در شرایط دشوار اقتصادی، دولتها معمولاً از ابزارها و اهرمهای موجود در کشور برای مقابله با مشکلات استفاده میکنند. در جامعهای که بنگاههای بزرگ و تاثیرگذار اقتصادی دردست دولت نیست، از دولت چه انتظاری میتوان برای مقابله با مشکلات داشت؟ علاوه بر بنگاههای بزرگ اقتصادی، اهرمهای قدرت در زمینههای مختلف که میتوانند با عوامل مخرب اقتصادی مقابله کنند نیز در اختیار دولت نیستند. به عبارت روشن تر، زمانی که دولت به مثابه یک شاه بیلشکر است چگونه میتوان انتظار داشت با عوامل مخرب اقتصاد مقابله کند؟
سومین واقعیت، که البته بسیار تلختر از دیگر واقعیت هاست، ابزارهای جنگ روانی است که در جامعه ما در اختیار مخالفان دولت است و دولت حتی فاقد ابزارهای مقابله با این جنگ روانی است. بلندگوهای مخالف دولت نقاط ضعف را چند برابر آنچه هستند جلوه میدهند ولی از نقاط قوت هیچ نمیگویند. از این بلندگوها هرگز در دولت خالق تحریمها شنیده نشد که بگویند ارزش پول ملی چند بار به صورت ناگهانی کاهش چشمگیر یافت و مردم حتی برای برنامه ریزی هفتگی معیشت خود دچار سردرگمی شدند ولی در دولت فعلی علیرغم اینکه شرایط بیثبات گذشته را به ثبات تبدیل کرد و حالا به دلیل اقدامات خارج از ارادهاش مشکلاتی پیش آمده که هنوز به یک دهم مشکلات آن دوران نرسیده، صاحبان بلندگوها با به راه انداختن غوغاسالاری تلاش میکنند گرد و خاکی به راه بیاندازند که در میان آن خدمات و قوتها ناپدید شوند، دستهای پنهان هرگز به چشم نیایند و فریادها علیه دولت به آسمان برود.
انتقاد از گرانی و مشکلات، حق مردم است اما کاری که صاحبان بلندگوها میکنند چیزی فراتر از انتقاد است. آنها با بزرگ نمائی مشکلات آنهم بدون آنکه نقش خود را مطرح کنند درصدد ناراضی تراشی هستند. توسل به چنین شیوهای برای اهل فن ناشناخته نیست. عموم مردم نیز باید با آن آشنا شوند.
واقعیت چهارم به معرفی همین بلندگوداران که ضمناً عوامل پدید آورنده مشکلات اقتصادی هم هستند مربوط میشود. الحق والانصاف، دولت در معرفی این بلندگوداران، ضعیف عمل میکند. بهتر است گفته شود اصولاً دولت، فاقد اطلاع رسانی است. بسیاری از مردم به رئیسجمهور انتقاد دارند که چرا با مردم درباره آنچه در جریان است سخن نمیگوید. این، انتقاد واردی است هر چند شاید مطلع نباشند که رئیسجمهور هم ملاحظاتی دارد که اگر رعایت نکند ممکن است به مصالح کشور و منافع ملی لطمه وارد شود.
درست در چنین شرایطی است که به واقعیت مهم دیگری میرسیم، واقعیتی که مستقیماً به منافع ملی وصل است ولی گویا برای رقبای سیاسی دولت، چیزی که در کوران مقابله با رقیب اصولاً مطرح نیست همین یک قلم است!
در شرایطی که دشمن خارجی برای ضربه زدن به نظام و دولت و ملت، بنیه اقتصادی کشور را آماج حملات قرار میدهد، همه باید دست به دست همدیگر بدهند و رقابت را به رفاقت تبدیل کنند و با یاری رساندن به دولتمردان درصدد حل مشکلات برآیند. دشمن خارجی اینگونه است که ناکام میشود ولی رقبای سیاسی دولت گویا بنا ندارند به جای تاختن به دولت، تیرهای خود را به سوی دشمن شلیک کنند. این حضرات باید بدانند مصالح کشور و ملت و نظام بر منافع اشخاص، گروهها و جناحها اولویت دارد. قطعاً جناحهای رقیب با یاری رساندن به دولت میتوانند کشور را از وضعیتی که خواست دشمن است عبور دهند.
***************************************
روزنامه خراسان**
مسئولان گول این میز و صندلی ها را نخورند / کورش شجاعی
جسم زخم خورده اش سال هاست که مهمان بستر است، دست چپش از آرنج قطع شده، بینایی ظاهری هر دو چشم «خدابینش» از دست رفته، قطع نخاع توان حرکت و راه رفتن را از او گرفته است، لب و دهان و دندان هایش همچنان نشان زخم ترکش را دارد، خس خس سینه و صدای خش دارش هنوز از اثر شیمیایی شدن آن سال ها حکایت ها دارد. سیدعلی اصغر صائمی این روزها حوالی 40 کیلومتری پایتخت زیرسقفی با همسر و فرزندانش زندگی می کند، آثار «بندگی» و «رضایت» در چهره و کلام دلنشین و بی ریایش موج می زند.این جانباز سرفراز و دلاورمرد روزهای حماسه و خون در پاسخ به سوال شب گذشته گزارشگر برنامه «بدون تعارف» خبر 20:30 که از او می پرسد، شما همیشه همین طور به صورت خوابیده هستید بی معطلی پاسخی می دهد سرشار از شور و شوق و معرفت و بصیرت و چنین بر زبان می راند و می گوید: «خوابیده نیستیم ما همیشه بیدار و آماده ایم».اگر این سیدعلی اصغرهای غیرتمند دل بزرگ و امیدوار و ره یافته به حریم عشق الهی که قهرمانان و پهلوانان عرصه ایمان و دلدادگی و اسطوره های ایثار و جوانمردی «بیدار» و «آماده» نبودند فقط خدا می داند چه بر سر این سامان می آمد!الگوها و اسطوره های واقعی و عزیزی که عزت و استقلال و سرافرازی ایران مدیون ایمان و جانفشانی ها و جانبازی ها و «آزادگی ها» و رزم دلاورمردانه و بیداری و بصیرت «آن روزها» و «این روزها»ی این عزیزان است.سیدعلی اصغرهایی که صادقانه و متواضعانه می گویند: «ما از هیچ کسی توقعی نداریم». این چه روح بزرگ و دل و جان خداباوری است که این چنین بر پیمان با خدا بسته خود استوارند و با وجود همه تنگناها و محدودیت هایی که جسم چاک چاک و تکه تکه شده ایشان برای خود و اعضای خانواده شان ایجاد می کند همچنان به عهد و میثاق خود با شهیدان و خدای شهیدان وفادارند.خدایا چه بزرگوار بندگانی آفریدی و در زمین در مقابل چشم های ما گذاشتی تا شاید ببینیم و دریابیم و راه را بیابیم و در خواب نباشیم و تا شاید برخی مدعیان و مسئولانی که خود را صاحب انقلاب و کشور و ارباب مردم و مستحق برخورداری از تابعیت دوگانه و دست اندازی به بیت المال می دانند، به خود آیند و ببینند که این وطن به چه بهای سنگینی حفظ شده به بهای خون شهیدان، قطع نخاع شدن و خالی شدن چشم ها و جدا شدن دست ها و پاهای فراوانی از پیکر دلاورمردانی که عاشقانه و مومنانه در راه قرب به خداوند و حفاظت از دین و میهن و ناموس ایرانیان گام برداشتند، استوار مردانی که کوه ها در مقابل عظمت و بزرگی روحشان سرخم می کنند. ماجرای زندگی و دلاور مردی این جوانمردان، قصه و افسانه نیست بلکه این ها بخشی از واقعیت های عینی و موجود زمانه ماست که برخی نمی خواهند ببینند! ماجرای امروز تاسیس خیریه و یتیم داری های این عزیزان در کنار دیگر خیران و نیکوکاران این دیار واقعیت دارد.ماجرای شهادت پدر و مادر صائمی عزیز در جریان موشک باران سال 66 توسط رژیم صدام در تهران واقعیت دارد. قصه شهادت دو برادر سیدعلی اصغر، روایت رشادت ها و جانبازی های او و ماندن پیکر تکه تکه شده اش پس از عملیات و بعد یافتن و در تابوت گذاشتن جسم بی جان این رزمنده عزیز واقعیت دارد. آری قصه های بی تابی خواهر این بزرگ مرد و اجازه خواستن از ستاد معراج برای وداع با پیکر برادر حقیقت دارد. ماجرای بخار بنشسته بر پلاستیک دور جنازه پیچیده شده علی اصغر! و بعد فریاد خواهر و احیای سیدعلی اصغر هم واقعیت دارد. آری این که پسر این جانباز سرافراز نیز امروز لباس مدافعان حرم به تن دارد واقعیت و البته حکایت ها دارد.هزار و یک واقعیت پنهان و آشکار دیگر در وادی عشق و ایثار و جوانمردی و جانبازی و آزادگی رزمندگان و دلاورمردان ایران وجود دارد که قلم و بیان از نگارش و وصف آن قاصر است.قاصر از بیان بزرگی های کسانی مثل سیدعلی اصغر که خود را همچنان «سرباز کوچک» ایران و انقلاب و اسلام می دانند و می گویند «هنوز رزمنده ایم» و اگر خطری دین و میهن را تهدید کند همین باقی مانده جسم خود را تقدیم می کنیم تا «سپر» و «کیسه شن» شود برای دفاع از قرآن و ایران.بزرگ مردانی که گرچه در بستر هستند اما «خواب» نیستند بلکه همچنان بیدار و آماده اند غیورمردان و دیگر خواهانی که تنها خواسته شان از مسئولان خدمت به مردم است. چه صادقانه این کلمات را صائمی قهرمان بر زبان می راند و می گفت: بزرگ ترین نعمت و سعادت برای مسئولان خدمت به مردم است و مراقب باشند میز و صندلی هایشان فریب شان ندهد.همه رزمندگان و جانبازان از جمله سیدعلی اصغر، مجاهد و ایثارگر اصلی را همسران فرشته خو و وفادار و فرزندان خود می دانند که این چنین سال ها جسم های تکه تکه و زخم خورده ایشان را در کنار خود دارند، در کنار که نه بلکه این یادگاران ارزشمند و الگوهای ایثار و جوانمردی را مثل «گل» بر سر و سینه خود نگاه می دارند و نفس به نفس هایشان بسته اند، خداوند عزت همه جانبازان و ایثارگران و خانواده های گران قدرشان را تا سیراب شدن از حوض کوثر به دست امیرمومنان و فاطمه زهرا مستدام بدارد.
***************************************
روزنامه ایران**
ترامپ و دیپلماسی شوک / ابراهیم متقی
تفسیرهای مختلفی درباره علل، زمینهها و پیامدهای دیدار ترامپ و کیم وجود دارد. انجام چنین دیداری تابعی از ضرورتهای موازنه قدرت منطقهای است. مؤلفههای ساختاری نظام بینالملل نیز نقش تعیینکنندهای در شکلگیری این دیدار داشته است. اگر چین و روسیه مخالف توافق در حال ظهور بودند، طبعاً روند شکلگیری مذاکرات و موضوعات مندرج در آن با تغییراتی همراه میشد. روند موجود بیانگر آن است که الگوهای کنش سیاسی کشورهای منطقهای و قدرتهای بزرگ در حال تغییر است. رهبران امریکا و کره شمالی مبادرت به تنظیم «توافق کلی و فراگیر» کردند. خلع سلاح هستهای کرهشمالی دربرابر پایان دادن تحریمهای اقتصادی را میتوان موضوع اصلی توافق دانست. به همان گونهای که «کیسینجر» در سال 1971 و در زمانی که بهعنوان مشاور امنیت ملی امریکا ایفای نقش میکرد، دیدار محرمانهای را با مقامهای چینی به انجام رساند و زمینه برای «توافق بزرگ» به وجود آمد. در آن دوران رهبران چین آمادگی لازم برای حل اختلافات امریکا - چین را دارا بوده و به این ترتیب زمینه برای سفر نیکسون به چین فراهم شد.
در شرایط موجود، پومپئو نقشی سیاسی، مشابهی با کیسینجر ایفا میکند. ترامپ درصدد است تا ساختار بینالملل و محیط منطقهای را در شرایط «شوک سیاسی» قرار دهد. بنابراین از الگوهای حل مسالمتآمیز اختلافات بهره خواهد گرفت. این معادله بخشی از سیاست خلع سلاح مرحلهای کره شمالی خواهد بود. هشدار سناتورهای امریکایی برای تحقق اهداف کامل و فراگیر در جهت خلع سلاح هستهای کره شمالی را میتوان بخشی از چاشنی ساختاری جهت نشان دادن اراده سیاسی ترامپ دانست. اگرچه مذاکرات در 12 ژوئن 2018 انجام پذیرفت، اما هنوز معلوم نیست که این مذاکرات چه نتایج و پیامدهای عملی برای سیاست خارجی چین، کره شمالی و امریکا خواهد داشت. اگر کیم جونگ اون از سازوکارهای مماشات استفاده کند، در آن شرایط موضوع پایان دادن به تحریمها را فراموش خواهد کرد در حالی که کیم تلاش دارد تا ثمره دیپلماسی مقاومت و اقدام متقابل را در دستور کار قرار دهد. ناچار خواهد بود تا خود را در شرایط پیروزی قرار دهد، در حالی که هیچ نشانهای از اعتماد به نفس در چهره او مشاهده نمیشد، کیم نه تنها با شرایط «دیپلماسی قلهای» بیگانه بود، بلکه احساس میکرد که مذاکره و توافق همانند «توتم سیاسی» خواهد بود.
هماکنون تابوی مصالحه کیم در برابر امریکا و فشارهای سیاست بینالملل تا حدی خدشهدار شده است. اگر کیم بتواند از طریق مصالحه و خلع سلاح هستهای اهداف سیاسی و اقتصادی خود را در راستای «عادی سازی روابط با سیاست جهانی» و «غیر امنیتیسازی کره شمالی» فراهم آورد، نتایج مثبتی برای امنیت منطقهای خواهد بود. در حالی که الگوی مبتنی بر سیاست قدرت دونالد ترامپ چالشهای بیشتری را برای آینده سیاسی منطقه ایجاد خواهد کرد.
گذار از بحران از طریق «دیپلماسی قلهای» ممکن است با برگشتپذیری همراه شود در روند دیپلماسی قلهای، رهبران سیاسی مسئولیت مذاکرات را عهدهدار میشوند اگرچه کره شمالی اهداف و مراحل متفاوتی را آزموده، اما نیل به موفقیت در راستای اهداف تعیین شده، اصلیترین داور سرنوشت کره شمالی خواهد بود. واقعیت آن است که جنگ سرد هیچگاه تداوم تاریخی نخواهد داشت. هماکنون کره شمالی و امریکا از وضعیت جنگ سرد، وارد مرحله «صلح سرد» شدهاند. صلح سرد نیازمند دستاوردهای دیپلماتیک است. دستاورد دیپلماتیک باید ملموس باشد.
اگر تحریمهای امریکا و شورای امنیت علیه کره شمالی ادامه پیدا کند، در آن شرایط امکان بازگشت جنگ سرد وجود خواهد داشت. هرگاه روندهای بحرانی در شرایط بازگشت و اعاده قرار گیرند، در آن مرحله امکان تصاعد بحران وجود خواهد داشت. در مذاکره 12 ژوئن 2018 نه تحریمها برداشته شد و نه خلع سلاح هستهای کره انجام گرفت.
***************************************
روزنامه جام جم**
خسارت محض / دکتر سیدمحمد مرندی
گرچه قضاوت درباره مذاکره آمریکا و کرهشمالی و نتایج آن خیلی زود است اما روال و رویه دولتمردان آمریکایی نشان میدهد که اعتماد به آنان اشتباه است.
از همین رو نمیتوان تفاوتی میان توافق فعلی با توافقاتی که سالهای گذشته میان دولتهای قبلی آمریکا با کرهشمالی صورت گرفته قائل شد. از سویی دیگر با وجود دیدار دونالد ترامپ و رهبر کرهشمالی، رئیسجمهور آمریکا اعلام کرده که تا خلع سلاح کامل هستهای کرهشمالی، تحریم علیه این کشور برداشته نمیشود و این مساله نشان میدهد که هرگونه تعاملی با آمریکا خطرناک است. به طور دقیق مشخص نیست که سیر تعاملات جدید میان آمریکا و کرهشمالی چه وضعیتی را پیدا کند و حتی ممکن است این گفتوگوها به جایی نرسد اما در عین حال باید این واقعیت را پذیرفت که اعتماد به آمریکای دوران ترامپ میتواند حتی برای متحدان نزدیک ایالات متحده نیز زیانبار باشد. نمونه روشن آن اتفاقاتی است که در اجلاس جی7 رخ داد و سیر تحولات نشان داد که آمریکا حتی به متحدان خود نیز رحم نکرده است.
ترامپ صادرات کانادا به آمریکا را با تحدیداتی مواجه کرد و حتی آن را تهدید برای امنیت ملی دانست. از سویی دیگر تعرفههای گمرگی سنگینی را علیه اتحادیه اروپا، مکزیک و ژاپن در حوزه آلومینیوم و فولاد وضع کرد. همچنین تعرفههای سنگینی نیز در حوزه خودرو برای اتحادیه اروپا و آلمان و ژاپن در نظر گرفته شد. گذشته از آن بعد از پایان اجلاس جی7، ترامپ با بیانیه آن موافقت کرد اما مصاحبه مطبوعاتی نخستوزیر کانادا و رنجشی که در پی آن برای ترامپ بوجود آمد سبب شد رئیسجمهور آمریکا امضای خود را از بیانیه مذکور پس بگیرد و اعلام کرد که به خاطر این مصاحبه، کانادا با خسارت سنگینی مواجه خواهد شد. حرکت مشابهای که البته در مورد برجام و سایر تعهدات دیگر آمریکا رخ داد نشاندهنده بیاعتمادی به ایالات متحده است. چنین واقعیتهایی در عرصه سیاسی نشان میدهد که آمریکای تحت مدیریت ترامپ حکومتی بیثبات در تصمیمگیری دارد و نسبت به نزدیکترین دوستانش نیز غیرقابل اعتماد و غیروفادار است.
***************************************
روزنامه وطن امروز**
«واقعیات» را فدای «احتمالات» نکنیم/مسعود وحیدی
جناب آقای روحانی، رئیسجمهور محترم کشورمان ظاهرا روی تغییرات قدرت در آمریکا حساب ویژهای باز کرده و اخیرا نیز آدرس و نشانی «انتخابات میان دورهای آمریکا» را به مخاطبان و افکار عمومی کشورمان مخابره کردهاند. با این حال به نظر میرسد در آن سوی آتلانتیک، تحولات دیگری در حال رخ دادن است. «نانسی پلوسی» رهبر دموکراتهای مجلس نمایندگان آمریکا صراحتا اعلام کرده در صورت کسب اکثریت کرسیها در انتخابات میاندورهای، استیضاح «دونالد ترامپ» رئیسجمهوری این کشور، در دستور کار حزب دموکرات قرار ندارد: «فکر نمیکنم استیضاح ترامپ کار درستی باشد. انتخابات ما باید در راستای برآورده کردن خواستهها و نیازهای مردم آمریکا باشد. برای مثال جلوگیری از اجرای قوانین جدید مالیاتی که هوش مردم آمریکا را زیر سوال برده و امنیت مالی آنها را تهدید میکند، باید مساله مورد بررسی باشد».
تحلیل محتوای سخنان نانسی پلوسی چندان پیچیده به نظر نمیرسد! بر اساس اظهارات رهبر دموکراتهای مجلس نمایندگان آمریکا، میان رقبای ترامپ بر سر «استیضاح» یا «عدم استیضاح» وی دودستگی وجود دارد. اگرچه برخی سناتورها و اعضای دموکرات مجلس نمایندگان ایالات متحده آمریکا خواستار استیضاح ترامپ هستند اما این خواسته به اندازهای فراگیر نیست که عینیت پیدا کند. به عبارت بهتر، حتی اگر دموکراتها بتوانند انتخابات میاندورهای آمریکا را به سود خود به پایان رسانده و «اکثریت مطلق» کنگره را نیز کسب کنند، عزمی برای برکنار کردن ترامپ از قدرت ندارند؛ ضمن آنکه پروسه استیضاح رئیسجمهور آمریکا و برکناری وی از قدرت نیز بسیار پیچیده است.
نکته دیگر اینکه تمرکز اصلی دموکراتها در صورت پیروزی در انتخابات میاندورهای، حول «مسائل اقتصادی» و «مالیاتی» و موضوعاتی خواهد بود که بتواند زمینه لازم را برای پیروزی رقیب دموکرات ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری سال 2020 فراهم آورد. به عبارت بهتر، سران حزب دموکرات قصد ورود به «منازعات سخت» با رئیسجمهور این کشور را ندارند و صرفا در صدد مدیریت [و نه مهار] دونالد ترامپ برخواهند آمد.
اظهارات نانسی پلوسی درست در زمانی است که برخی مسؤولان دولت و حوزه دیپلماسی و سیاست خارجی کشور، برای مواجهه با سیاستهای برجامی آمریکا، چشم به انتخابات میاندورهای سال 2018 دوختهاند(!) بهتر است آقای روحانی و همراهان ایشان، رؤیای «بازگشت مقتدرانه کبوترها» را از ذهن خود پاک کرده و روی «زمان حال» و «امکانات بالفعل کشور» برای مواجهه با «وضع موجود» متمرکز شوند. سرمایهگذاری روی انتخابات میاندورهای سال 2018 کنگره آمریکا، به معنای ذبح «واقعیات» پای «احتمالات» است؛ احتمالاتی که امکان تحقق آنها هر روز بیشتر کاهش مییابد. یکی از فواید سخنان اخیر رهبر دموکراتهای مجلس نمایندگان- که باید نخستین گام را در پروسه استیضاح رئیسجمهور آمریکا بردارد- میتواند ابطال یا حداقل اصلاح یک «محاسبه نادرست» در ذهن مسؤولان دولت ما باشد. این محاسبه نادرست نهتنها اراده ما را در مواجهه با شرایط موجود تحت تاثیر خود قرار خواهد داد، بلکه منجر به بروز رفتار فرسایشی ما در قبال برجام خواهد شد؛ این دقیقا همان هدفی است که هیات حاکمه ایالات متحده و سیاستمداران این کشور (اعم از دموکرات و جمهوریخواه) به دنبال آن هستند. در صورتی که نوع مواجهه ما با عهدشکنی ترامپ در برجام، به تابعی از «آینده سیاسی آمریکا» تبدیل شود، سرمایهها و رفتارهای ما از سوی طرف مقابل، قابل «رهگیری»، «محاسبه» و «کنترل» خواهد بود.
در شرایطی که ایالات متحده، رژیم صهیونیستی و ارتجاع عرب به صورت نظاممند و مشترک، تقابل اقتصادی و امنیتی خود با کشورمان را علنی کردهاند و اتحادیه اروپایی نیز رو به بازی پارادوکسیکال و مبهم همیشگی خود در قبال ایران آورده است، «خلق گزارههای تخیلی، کارتونی، غیرواقعی و «خوشبینانه» در ذهن مخاطبان داخلی اساسا معنایی ندارد.
این موضوع، مصداق عینی «مواجهه ایدهآلگرایانه» با «واقعیت» است. یکی از مباحث مهمی که در علوم مختلف شناختی و عملی مورد توجه قرار گرفته است، مرزبندی میان «ایدهآلگرایی» و «واقعیت» است. در صورتی که این مرزبندی بخوبی شکل نگیرد، شاهد خلط این دو و شکلگیری یک خروجی رفتاری «نامطلوب» در سیستم خواهیم بود. این قاعده درباره «برجام» نیز صادق است. آنچه در این معادله باید حرف اول و آخر را بزند «عینیات» و «واقعیات» است نه «احتمالات» و «ایدهآلها»! تضمین دانستن برخی قولهای شفاهی مقامات آمریکایی [از جمله جان کری] در جریان مذاکرات هستهای و تحمل تبعات ناشی از آن، محصول تکیه بر «ایدهآلها و احتمالات» و دوری از «گزارههای واقعی و مطلق» بوده است. در چنین شرایطی، انتظار میرود مقامات دستگاه اجرایی و دیپلماسی، لااقل خطاهای قبلی را درباره برجام تکرار نکنند! با این حال اظهارات اخیر رئیسجمهور محترم نشان میدهد هنوز نگاه ایشان نسبت به تحولات بینالمللی و بویژه رفتار دولت آمریکا
- بویژه دموکراتها- کاریکاتوری است و اصلاح نشده. در نهایت اینکه اظهارات نانسی پلوسی قاعدتا باید حجت را بر مقامات دستگاه اجرایی و دیپلماسی کشورمان تمام کرده باشد. امثال جان کری، وزیر پیشین خارجه آمریکا که اتفاقا خود یکی از اصلیترین مصادیق عهدشکنی آمریکا در قبال برجام محسوب میشود، نهتنها نمیتوانند پیامآور «تغییر رفتار برجامی آمریکا» باشند، بلکه باید نسبت به قول و وعده آنها مبنی بر «تاثیر شگرف انتخابات کنگره بر وضعیت سیاسی ترامپ و برجام» با تردید کامل نگریست. نباید فراموش کرد دموکراتهای آمریکا امتحان خود را در جریان اجرایی شدن توافق هستهای به روشنی پس دادهاند! آقایان وتو نکردن «آیسا» از سوی اوباما را فراموش کردهاند؛ اوباما که جمهوریخواه نبود!
***************************************