نياز به مطالعات آيندهپژوهي به ويژه در حوزة انقلاب اسلامي حياتي است. ايرانيان براي آنکه بتوانند تحولات جهاني و تأثيرات آنها را بر جامعة ايراني در آينده پيشبيني کنند، بايد نقاط قوت و ضعف خود را بشناسند و چالشها و موانع فراروي انقلاب اسلامي را برطرف کنند تا در قرن بيستويکم پويايي، مانايي، کارآمدي و اثربخشي آن را بيش از پيش شاهد باشند و در برابر تحولات جهاني غافلگير نشوند و قدرت آفندي انقلاب اسلامي را توسعه و افزايش دهند. هدف اين مقاله بررسي چشمانداز انقلاب اسلامي است و تلاش ميکند با ترسيم وضعيت جهان آينده از منظر انديشمندان برجستة حوزه آيندهپژوهي، جايگاه انقلاب اسلامي را در آن نشان دهد. اين مقاله توضيح ميدهد که کدام دسته از عوامل ما را نسبت به آينده انقلاب اسلامي اميدوار ميکنند و کدام دسته از عوامل ميتوانند موجبات تضعيف اين اميدواري را فراهم آورند. مقاله با تکيه بر آرای ساموئل هانتينگتون، دو دسته از عوامل يعني برخورداري از قدرت اقتصادي و قدرت نظامي را به منظور اعتماد به نظام سياسي و اميدواري به آيندة آن مهم ميداند و وضعيت هر يک از اين دو را در کشور بررسي میکند.
مفهوم نظري: جهان آينده
فرانسيس فوکوياما، پردازندة ايدة پايان تاريخ، دانش طبيعي مدرن (غربي) را علت اوليه و سازوکار يکنواخت و ثابتي ميداند که مسير تاريخ را به سمت واحدي تعيين ميکند. به نظر وي علوم طبيعي به دو طريق موجب تغييرات تاريخي خطي و جهانشمولي ميشود:
1ـ رقابتهاي نظامي: اين علوم براي جوامعي که بتوانند فناوری را رشد و توسعه داده و از آن بهره بگيرند، برتري نظامي قاطعانهاي ایجاد ميکند. امکان هميشگي جنگ نيروي عظيمي براي عقلاني کردن و ايجاد ساختارهاي اجتماعي هماهنگ با آن در طول جوامع گوناگون است. هر دولتي برای اميدواري به حفظ استقلال سياسي خود وادار ميشود تا فناوری دشمنان و رقباي خود را اتخاذ کند. خطر جنگ، دولتها را به بازسازي و مدرنيزاسيون نظامهاي اجتماعي خود، با هدف توليد و بهکارگيري فناوری وادار ميکند. بنابراين امکان هميشگي جنگ و رقابتهاي نظامي در ميان ملتها، عاملي بزرگي براي وحدت ملتهاست. جنگ آنان را مجبور میکند تمدن تکنولوژيک مدرن و ساختارهاي اجتماعياي که از آن پشتيباني ميکند، بپذیرند.
2ـ فراهم کردن امکان سلطه انسان بر طبيعت به منظور رفاه خويش؛ پروژهاي که به اصطلاح «توسعه اقتصادي» ناميده ميشود. توسعه اقتصادي گذارهاي اجتماعي مشخصي را در همه جوامع بدون توجه به ساختارهاي اجتماعي پيشين آنها ايجاد ميکند. بنابراين، علم اجتماعي مدرن به دليل توان پاسخگويي به دو ميل جهانشمول امنيتخواهي و توسعه اقتصادي از سوی همه جوامع پذيرفته شده و با خلق نهادهاي اجتماعي خاص خويش، به مدرن شدن همه آنها ميانجامد.(Fukuyama, 1992: 71- 81) بر اساس اين است که ليبرالها برنامههاي توسعه اقتصادي در کشورهاي غيرغربي را با خوشبيني دنبال ميکنند؛ زيرا به نظر آنها توسعه اقتصادي جوامع، فرهنگ آنها را نيز دگرگون ميکند. به گونهای که فريد زکريا راه خروج خاورميانه از بنيادگرايي اسلامي را نه در اصلاحات ديني، بلکه در اصلاحات اقتصادي ميداند. به نظر وي، عامل اصلي که مسيحيت را با مدرنيته سازگار کرد، اين نبود که ناگهان کليسا تفسيرهاي ليبرالي از تئولوژي را پذيرفت. عامل اصلي، مدرنيزاسيون جامعه بود تا جايي که کليسا مجبور شد خود را با دنياي اطرافش وفق دهد. اسلام نيز اگر در جامعهاي پيشرفته، کاپيتاليست و دموکراتيک قرار گيرد، تغيير خواهد کرد.(زکريا، 1384: 177)
در مقابل برخي ديگر معتقدند، مدرن شدن و غربي شدن مباحث متمايزي هستند. به نظر هانتينگتون، غرب پیش از اينکه مدرن باشد، غربي بود. غرب شاخصههاي متمايز خود را در قرون هشت و نه ميلادي به دست آورد؛ در حالي که در قرن هجده مدرن شد. صفات مربوط به جامعه مدرن صنعتي شدن، شهري شدن و ارتقاي سطح سواد، آموزش و ثروت هستند، در حالي که کيفيات مربوط به غربي بودن منحصر به فردند؛ از جمله ميراث طبقاتي، مسيحيت، جدايي دولت از کليسا، حاکميت قانون و جامعه مدني.(Zakaria, 2008: 74) به نظر وي، مدرن شدن جوامع غير غربي به معناي غربي شدن آنها نيست. جامعه غير غربي با جذب مؤلفههای مهم از فرهنگ غرب به آرامي به سوي مدرنيزاسيون پيش ميرود؛ اما هر چه شتاب مدرنيزاسيون بيشتر ميشود، سرعت غربي شدن کاهش مييابد و فرهنگ بومي حياتي دوباره مييابد. مدرنيزاسيون از دو راه سبب نوزايي فرهنگ بومي ميشود. در سطح جامعه مدرنيزاسيون قدرت سياسي، اقتصادي و نظامي را به طور کلي افزايش ميدهد و مردم جامعه را تشويق ميکند تا به فرهنگ خودي اعتماد بيشتري نشان داده و درباره آن بيشتر پافشاري کنند. در سطح فردي، مدرنيزاسيون موجب ايجاد حس از خود بيگانگي و گسيختگي ميشود؛ چرا که پيوندهاي سنتي و روابط اجتماعي از هم گسيختهاند که اين خود به بحران هويت منجر ميشود و درمان آن در دين است.(هانتينگتون، 1378: 117) به نظر هانتينگتون تمدنها از يکديگر تأثير ميپذيرند و به صورت گزينشي مؤلفههایی از تمدنهاي ديگر را با هدف کمک به بقاي ارزشهاي اصلي تمدن ميزبان اقتباس ميکنند؛ اما در يکديگر هضم نميشوند. جوامع غير غربي ميتوانند بدون کنار گذاشتن فرهنگهاي خود و بدون پذيرفتن دربست ارزشها، نهادها و آداب غربي مدرن شوند. مدرنيزاسيون اين فرهنگها را تقويت کرده، از قدرت نسبي غرب ميکاهد.(همان: 121ـ 118)
جوزف ناي از دو نوع قدرت، يعني قدرت سخت شامل تواناييهاي اقتصادي و نظامي و قدرت نرم شامل جذابيتهاي فرهنگي و ايدئولوژيک نام ميبرد.(ناي، 1389) هانتينگتون قدرت سخت را زيربناي قدرت نرم ميداند؛ به این معنا که افزايش قدرت نظامي و اقتصادي سبب خودباوری، تکبر و باور به برتري فرهنگي نسبت به ملتهاي ديگر ميشود و همه اينها جذابيت آن فرهنگ را در نظر جوامع ديگر به شدت افزايش ميدهد. از سوي ديگر، کاهش قدرت نظامي و اقتصادي به ترديد و بحران هويت میانجامد و سبب میشود مردم کاميابيهاي اقتصادي، نظامي و سياسي را در فرهنگهاي ديگر جستوجو کنند. جوامع غيرغربي هرچه ظرفيتهاي اقتصادي، نظامي و سياسي خود را بالاتر ببرند، مزيت ارزشها، نهادها و فرهنگ خود را با صداي بلندتري فرياد خواهند زد.(همان: 144ـ143) نمونه چين مؤيد استدلال هانتينگتون است؛ چراکه براي مدتهاي طولاني تحت تأثير آرای ماکسوبر، فرهنگ چين عامل عقبافتادگي اين کشور قلمداد ميشد؛ اما امروزه به واسطه رشد اقتصادي قابل توجه چين و ظهور آن به منزله دومين قدرت اقتصادي جهان، انديشمندان با تحسين به فرهنگ اين کشور مينگرند و آيين کنفوسيوس را براي توضيح اين رشد مورد کنکاش قرار ميدهند. کنفوسيانيسم در ابتدا براي رشد بد محسوب ميشد؛ اما امروزه خوب است. اين استدلال درباره هند و بوديسم نيز صادق است.(Zakaria, 2008: 50-61)
جمهوري اسلامي در طول چهار دهه گذشته در فرايند افزايش قدرت سخت و دستيابي به فناوریهای نوين تلاش گسترده و موفقيتآميزي داشته و روز به روز بر قدرت سياسي، اقتصادي و نظامي خود افزوده است. امروزه، رقم باسوادي در کشور به عدد 100 درصد نزديک ميشود و تعداد دانشجويان کشور از 154 هزار نفر در سال 1357 به بيش از 4 و نیم ميليون نفر در دهه 1390 رسيده است. در حالي که پيش از انقلاب تنها تعداد محدودي دانشگاه يا مرکز آموزش عالي در کشور وجود داشت. اين تعداد امروز به 119 دانشگاه و مرکز آموزش عالي دولتي، 28 مرکز آموزش عالي وابسته به دستگاههاي اجرايي، 295 دانشگاه غير انتفاعي، 550 دانشگاه پيام نور، 397 دانشگاه آزاد اسلامي، 739 مرکز آموزش عالي علمي و کاربردي، 274 مرکز آموزش فني و حرفهاي و تربيت معلم در کشور رسيده است. بنابراين، جمهوري اسلامي ايران همواره خواهان تبديل شدن به قدرتي اقتصادي با توانايي بالاي دفاعي بوده و در اين زمينه، دانش و تکنولوژي مدرن را جذب کرده است.
نکتة مهم در رشد علمي و فناوري در ايران پس از انقلاب توجه به دانشها و فناوریهای برتر با استفاده از سرمايههاي بومي بوده است:
1ـ توجه به انرژي صلحآميز هستهاي با توجه به اهميت روزافزون آن براي آينده و نيز توليد انرژي، دارو و... ؛ به گونهای که در سال 1382 توانست به فناوري غنيسازي اورانيوم در زمينههاي صلحآميز دست يابد.
2ـ توجه به دانش پزشکي، از جمله سلولهاي بنيادي، درمان انواع بيماريها، توليد داروهاي راهبردي، شبيهسازي حيوانات و... .
3ـ توجه به نانوفناوري، ليزر، آيتي و... ؛ جمهوري اسلامي تاکنون رتبة مناسبي از نظر دانش نانو به دست آورده است. نانوفناوري در حوزههاي گوناگون، از جمله توليد و انباشت انرژي، افزايش بهرهوري کشاورزي، سمزدایی از آب، تشخيص بيماريها، رسانش دارو، انباشت مواد غذايي، پاکسازي هوا، کنترل آفات و غيره کاربرد دارد.
4ـ توجه به فناوری فضايي و پرتاب ماهواره بومي، به گونهای که جمهوري اسلامي ايران تنها کشور منطقهاي است که از توان بومي پرتاب و ساخت ماهواره برخوردار است و به مرور زمان حيطه عمل خود در اين زمينه را گسترش ميدهد.(دارابي، 1395: 178)
رهبر معظم انقلاب اسلامي در اين زمينه در سال 1382 ميگويند: «از دانش جهاني تا آنجايي که توانستهايم، استفاده کردهايم؛ چون دانش جهاني متعلّق به همه انسانهاست؛ دانش ما هم متعلّق به همه انسانهاست. يک روز دنياي اسلام به همه دنيا خدمت کرد؛ امروز هم ما از دانش جهاني استفاده ميکنيم.» «طي ده پانزده سال اخير برنامههايي در کشور به وسيله دولتها انجام گرفته است. عناوين مورد مطالبه و اهتمام دولتها چيزهايي است که در عرف جهاني هم براي پيشرفت يک کشور مطرح است؛ مثل دانش، فناوري، توسعه، برنامههاي پنج ساله، سرمايهگذاري خارجي، تنشزدايي؛ از رهبري تا دولتها و مسئولان، اينها را مکرر بيان کردهاند؛ اين نشاندهنده اين است که نظام جمهوري اسلامي در قالب اين سرفصلها به سمت توسعه پيش ميرود. اين پيشرفتها طبعاً براي طراحان و سياستگذاران و راهبردسازانِ سياستهاي بينالمللي و جهاني و استعماري تا حدودي اميدزاست. آنها فکر ميکنند نظام جمهوري اسلامي هم بالاخره در همان خط توسعه متعارف و معمولِ مطرح و طراحي شده از سوي خود آنها وارد شده. مثلاً وقتي مسئله تجارت جهاني و ورود به بازارهاي جهاني مطرح ميشود، اين اميد در آنها به وجود ميآيد که شايد بناست نظام اسلامي هم به تدريج در نظام بينالمللىِ مادي حل شود؛... البته بعضي از اظهارات داخلي هم اين اميد را در آنها تقويت ميکرد؛ چه در زمينههاي فرهنگي، چه در زمينههاي سياسي، چه در زمينههاي اقتصادي... ناگهان سند چشمانداز بيستساله به عنوان سياستهاي نظام و مطالبات و سياستهاي رهبري مطرح ميشود؛ آنوقت در پيشانىِ اين چشمانداز، اينطوري ميآيد که ايران کشوري است توسعهيافته، با هويت اسلامي و انقلابي و الهامبخش در جهان اسلام. معلوم ميشود خواب آشفتهاي که در دل آنها اميد بهوجود آورده بود، خواب بيتعبيري است...» (امام خامنهاي، 1383) طبق سند چشمانداز بيست ساله چهرة ايران در سال 1404 چنين ترسيم شده است:
1ـ توسعهيافته، متناسب با مقتضيات فرهنگي، جغرافيايي و تاريخي خود و متکي بر اصول اخلاقي و ارزشهاي اسلامي، ملي و انقلابي، با تأکيد بر مردمسالاري ديني، عدالت اجتماعي، آزاديهاي مشروع، حفظ کرامت و حقوق انسانها و بهرهمند از امنيت اجتماعي و قضايي؛
2ـ برخوردار از دانش پيشرفته، توانا در توليد علم و فناوری، متکي بر سهم برتر منابع انساني و سرمايه اجتماعي در توليد ملي؛
3ـ امن، مستقل و مقتدر با سامانه دفاعي مبتني بر بازدارندگي همهجانبه و پيوستگي مردم و حکومت؛
4ـ برخوردار از سلامت، رفاه، امنيت غذايي، تأمين اجتماعي، فرصتهاي برابر، توزيع مناسب درآمد، نهاد مستحکم خانواده، به دور از فقر، فساد، تبعيض و بهرهمند از محيط زيست مطلوب؛
5ـ فعال، مسئوليتپذير، ايثارگر، مؤمن، رضايتمند، برخوردار از وجدان کاري، منضبط، دارای روحية تعاون و سازگاري اجتماعي، متعهد به انقلاب و نظام اسلامي و شکوفايي ايران و مفتخر به ايراني بودن؛
6ـ دستيافته به جايگاه اول اقتصادي، علمي و فناوری در سطح منطقه آسياي جنوب غربي با تأکيد بر جنبش نرمافزاري و توليد علم، رشد پرشتاب و مستمر اقتصادي، ارتقاي نسبي سطح درآمد سرانه و رسيدن به اشتغال کامل؛
7ـ الهامبخش، فعال و مؤثر در جهان اسلام با تحکيم الگوي مردمسالاري ديني، توسعه کارآمد، جامعه اخلاقي، نوانديشي و پويايي فکري و اجتماعي، تأثيرگذار بر همگرايي اسلامي و منطقهاي بر اساس تعاليم اسلامي و انديشههاي امام خميني(ره)؛
8ـ داراي تعامل سازنده و مؤثر با جهان بر اساس اصول عزت، حکمت و مصلحت.(سند چشمانداز جمهوري اسلامي ايران در افق 1404)