روزنامه شرق در گزارشی با عنوان «چالشهای پساانتخاباتی اصلاحطلبان» نوشته است: «هنوز یک ماه از انتخابات ریاستجمهوری نمیگذرد که زمزمههای برچیده شدن نهاد اجماعساز یا همان جبهه اصلاحات ایران شنیده میشود؛ شاهد مثالش سخنان اخیر علی تاجرنیاست که میگوید: نهاد اجماعساز برای مأموریتی در مدت انتخابات ریاستجمهوری و شوراها تشکیل شده بود و عملاً با پایانیافتن انتخابات، کارایی و نقش آن تمام شده است؛ بنابراین این نوع نهاد ادامه فعالیت نخواهد داشت». این تمام شدنهای بعد از هر انتخابات منحصر به اصلاحطلبان نیست، بلکه اصولگرایان نیز دچار این عدم تحرک بعد از هر انتخاباتی گردیدهاند. در واکاوی چرایی نهادینه نشدن تحزب در کشور باید به نوع هدف (کسب قدرت) جناحها و احزاب سیاسی پرداخت.
گزاره تحلیلی: وقوع انقلاب اسلامی ایران، تحول عظیمی در بینش سیاسی مردم و نخبگان ایجاد کرد و به مشارکتهای سیاسی گسترده عموم انجامید؛ لکن جمهوری اسلامی هنوز نتوانسته با آفات موجود در حوزه عملکردی این پدیده سیاسی، مقابله کامل نماید و کشور همچنان با بیماریهای از گذشته بهجامانده احزاب مواجه است. ازجمله آفتها و چالشهای پیش روی احزاب ایران عبارتاند از: جدایی و بیگانگی و عدم شناخت درست از مردم و جامعه اسلامی، وابستگی نخبگان به قدرت و دولت، قانونگریزی و ضعف پایبندی به قانون، ترجیح منافع فردی و جناحی بر منافع ملی، جزماندیشی، نقدناپذیری، مطلقانگاری، احساس بیاعتمادی، تشتت و دوقطبی سازی، شعارزدگی، تکسویه نگری، ضعف نگرشهای واقعگرایانه و کاربردی، ضعف در آموزش و تربیت سیاسی، بیبرنامگی، ضعف در حوزههای تئوریپردازی و بومینگری، ضعف شایستهسالاری و تخصص گرایی و غلبه فرهنگ فرد محوری، کمبهرگی از اخلاق سیاسی اسلام، افراطیگری و کمتوجهی به مصالح و منافع ملی و از همه مهمتر فلسفه تشکیل و هدف احزاب را در مسابقه قدرت و قدرتیابی تعریف کردن. با این توصیف، راهکار نهادینه شدن تحزب برای نظام مردمسالاری دینی چیست؟ راه درمان، حذف نیست بلکه تغییر نگاه از تعریف غربگرایانه به تعریف هدایتگرانه است؛ به عبارتی حزب در انقلاب اسلامی عبارت است از تشکیلاتی که راهنمایی و هدایتگری آحاد مردم به سمت آرمانها و ارزشهای انقلاب را بر عهده دارد. این تشکیلات برای هدایتهای فکری اعم از سیاسی، عقیدتی و معرفتی برنامه دارد و میخواهد جامعه را به سطح قابل قبولی از معرفت، دانایی سیاسی و عقیدتی برساند. بدیهی است افرادی که برخوردار از این ظرفیت و استعداد باشند بهطور طبیعی در انتخابات نیز میتوانند صاحب رأی شوند، لیکن این هدف و مقصد آنها نیست. قطعاً بعد از هر انتخابات، احزاب با چنین رویکردی دچار رکود و کمتحرکی نگردیده و ادامه کار را همچون گذشته دنبال خواهند کرد. البته میتوان این نوع نگرش به احزاب را بهعنوان الگویی برای فعالیت در عرصههای مختلف دیگر که نیازمند ارتباط قوی میان نخبگان و مردم است، تعمیم داد. چنین الگویی به بهترین شکل میتواند خلأ ارتباطی میان مردم و حاکمان را کاهش داده و در بسترها و عرصههای همسو و همافزا برای تحقق اهداف انقلاب اسلامی نقشآفرینی نماید.