پیروزی مردم مظلوم غزه و فلسطین قهرمان در برابر رژیم غاصب و کودک کش صهیونی بر ملت های مسلمان و آزاده جهان مبارک باد
شهید «سیدمحمد کدخدا» در ۹ مهر ماه ۱۳۳۸ در خانوادهای متدین و مذهبی که مدتها در انتظار فرزند بودند در شیراز به دنیا آمد. تحصیلات خود را از ۷ سالگی آغاز کرد. پس از طی مراحل تحصیل و اخذ مدرک دیپلم فنی از هنرستان، که مقارن بود با اوج انقلاب اسلامی و برچیده شدن رژیم ستم شاهی در سال ۱۳۵۷ او نیز در تمام مراسم راهپیماییها و تظاهرات شرکت میکرد و از همان زمان مسجد را به منزله سنگر انتخاب کرد. وی از فعالان مسجد «نو» و «جامع عتیق» بود.
با آغاز جنگ تحمیلی سیدمحمد به منزله کادر ثابت در جبهههای نور علیه ظلمت مبارزه را شروع کرد و در طول شش سال نبرد شرافتمندانه با مزدوران بعثی و شرکت در عملیاتهای گوناگون، از جمله عملیات رمضان، فتحالمبین، بیتالمقدس، کربلای چهار و پنج، و الفجر هشت و… پیروزیهای چشمگیری را نصیب امت مسلمان کرد رشادت و بیباکی سیدمحمد سبب شد که معاونت فرماندهی گردان امام حسین (ع) و مسئولیت ستاد تیپ امام سجاد (ع) و همچنین فرماندهی سپاه اقلید را به او محول کنند و با این عقیده که همه ما در قبال خون شهدا مسئول هستیم، حضور در جبهه را واجب میدانست. در سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد که ثمره آن سه فرزند است که همواره فرزندان را توصیه میکرد تا امام را دعا کنند و یکدیگر را تنها نگذارند. حضور مداوم او در جبههها سبب شد تا مدتی به اتفاق خانواده در اهواز به سر برند.
مادر شهید روایت میکند: «برای تشییع پیکر یکی از دوستان سیدمحمد به دارالرحمه رفته بودیم. تا به حال این قدر سیدمحمد را بیتاب ندیده بودم. بیوقفه اشک میریخت و هق هق میکرد. پرسیدم: پسرم چی شده؟ چرا این قدر گریه میکنی؟ گفت: «میخواهم یک خواهشی از شما بکنم، به خاطر خدا نه نگو! مادر تو را به جدت، تو را به بیبی فاطمه (س) قسم، این قدر برایم دعا نکن و آیتالکرسی نخوان. به خدا خمپاره کنارم زمین میخورد، اطرافیانم شهید میشوند، اما من حتی یک خراش هم برنمیدارم.» به ردیف قبور شهدا اشاره کرد و ادامه داد: «نگاه کن، همه رفیق هام اینجا هستن و من ماندم. میدانم که جواز شهادت من، با رضایت شما امضاء میشه. مادر خواهش میکنم رضایت بده.» تاب دیدن اشکهای پسر دردانهام را نداشتم. برایم سخت بود؛ اما دیگر برای سلامتیاش آیتالکرسی نخواندم، و آن اعزام، آن شد که میخواست.»