گفتنیهایی درباره رابطه اخیر تهران و آنکارا
سعدالله زارعی در کیهان نوشت:
سفر رئیس ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی به ترکیه که پس از پیروزی
انقلاب اسلامی بیسابقه خوانده شده است یک علامت مهم در رسیدن دو کشور به
نقاط مشترک در پروندههای حساس به حساب میآید چرا که پیش از این گفته
میشد تهران و آنکارا علیرغم داشتن دیدگاههای مشترک در خیلی از مسائل
سیاسی و نیز علیرغم روابط فعال اقتصادی، در حوزه امنیت و بخصوص مسائل
امنیتی مرتبط با دو کشور عراق و سوریه اختلاف جدی دارند. سفر سرلشکر باقری
به آنکارا که به دعوت رسمی مقامات نظامی ترکیه صورت گرفته و با موافقت رهبر
معظم انقلاب اسلامی توأم گردیده است، نشان میدهد شرایط جدیدی در منطقه در
حال شکلگیری است.
کما اینکه بروز نشانههایی از تغییر در
رفتار امنیتی سعودیها دلیل دیگری است که از شرایط جدید خبر میدهد. در این
خصوص گفتنیهایی وجود دارد:
1- ترکیه از ابتدای بحران سوریه تا چندی پیش از یک طرف ارتباط گستردهای با
گروههای تروریستی نظیر النصره داشت و از سوی دیگر به شکل غیر دموکراتیکی
خواستار تغییر نظام سیاسی سوریه بود و در این بین به مهمترین و مؤثرترین
مخالف نظام سوریه تبدیل شده بود. مواضع ترکیه علیه دولت اسد نه تنها روابط
این کشور با سوریه را تحت تأثیر قرار داد، بر روابط ترکیه و ایران نیز اثر
جدی گذاشته بود و این اواخر به اظهارنظرهای تند مقامات آنکارا علیه ایران
منجر گردید.
این وضعیت اگرچه برای سوریه و مهمترین همپیمان آن یعنی ایران هزینههایی نیز در پی داشت اما در عمل به تغییر معادله در دمشق و یا به تجدیدنظر در تهران منتهی نشد. کودتای تابستان سال قبل ارتش علیه دولت اردوغان و خرسندی آشکار سعودیها و آمریکاییها از این کودتا که منجر به اظهارات گلایهمندانه اردوغان گردید یک تلنگر به حزب حاکم بر ترکیه وارد کرد و اثر آن تا آنجا بود که چند روز پس از کودتا، رجب طیب اردوغان اعلام کرد که به زودی مواضع جدید ترکیه درباره بحران سوریه را اعلام خواهد کرد. اما هر چند او برخلاف وعدهای که داد، عقبنشینی بیانی از مواضع خود را مناسب ارزیابی نکرد و در اظهارات او نشانی از تغییر مشاهده نگردید اما در عمل این تغییر تا حد قابل توجهی اتفاق افتاد. شرکت ترکیه در مذاکرات صلح آستانه که آشکارا بدیل مذاکرات ژنو پیرامون سوریه به حساب میآمد و با نارضایتی آمریکاییها و سعودیها توأم بود، نشانه واضحی از تغییر رویکرد ترکیه در بحران امنیتی سوریه محسوب میشد.
مذاکرات آستانه به مرور دایره گستردهتری پیدا کرد و برخلاف مذاکرات
ملالتآور ژنو در زمانی کوتاه به نتایج قابل توجهی دست یافت که اجرای
آتشبس در مناطقی و توافق بر سر «مناطق کمتر درگیر» از جمله آنها به حساب
میآید.
2- مذاکرات آستانه سه ضلع حمایت کننده دارد؛ روسیه، ایران و ترکیه. در این
بین به دلیل روابط پیشینی تهران- مسکو و مشترکات دو کشور در پرونده سوریه
این سؤال همیشه مطرح بود که همکاریهای آستانه نفع بیشتر کدام دو ضلع مثلث
ایران، روسیه و ترکیه را در پی دارد و پاسخها عمدتاً این بود که ایران و
روسیه چرا که بیش از ترکیه بر پرونده امنیتی سوریه اثرگذارند. این موضوع
ترکیه را وادار کرد که به روابط آنکارا- مسکو از یک طرف و روابط آنکارا-
تهران از طرف دیگر تحرک بیشتری ببخشد. این اتفاق در عمل وضع بهتری را برای
ترکیه پدید آورد و در عین حال به مرور توقعات بلندپروازانهای را نیز برای
دولت اردوغان در پی داشت.
دعوت مقامات ارشد ترکیه از سردار باقری رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح ایران
که پس از فرمانده کل قوا، مهمترین پست نظامی ایران به حساب میآید، از یک
سو در راستای گرمتر کردن روابط ایران و ترکیه و از سوی دیگر برای حل چند
دغدغه امنیتی ترکیه صورت گرفته است. ترکیه از یک سو درباره «ادلب» توقعاتی
دارد و از روسیه و ایران میخواهد تا آنجا که ممکن است در مدیریت این استان
که عمدتا تحت سیطره النصره میباشد، محوریت ترکیه را بپذیرند و این در
حالی است که ادلب شرایط حساسی دارد و ایران به عنوان امین مردم و دولت
سوریه نمیتواند چیزی را بپذیرد که میداند در آینده به یک «گرهکور» تبدیل
خواهد شد.
دولت ترکیه از سوی دیگر از شرایط پس از آزادسازی سوریه از سیطره گروههای تکفیری تروریستی نگران است چرا که از یک سو با پایان جنگ، تروریستها به خاطر آنکه سالها همپیمان سرویس اطلاعاتی و ارتش ترکیه بودهاند، توقع دارند در سرزمین ترکیه برای آنان جا و مکانی در نظر گرفته شود و این حمایت پس از آن نیز ادامه داشته باشد و از سوی دیگر در میان همسایگان سوریه، ترکیه به دلیل مختصات جغرافیایی و اقتصادی و تنوع قومیتی، بهترین موقعیت برای استقرار این گروهها به حساب میآید. طبعا اگر فرمولی در آستانه برای این موضوعات پیدا نشود و مسکو و تهران، ترکیه را در این دغدغه تنها بگذارند، شرایط دشواری در انتظار ترکیه خواهد بود. باید به این نکته اضافه کرد که ترکیه در حالی در بازی سوریه حضور پیدا کرده که برای تاثیرگذاری بر آن بخشهایی از خاک کشور همسایه را به تصرف خود درآورده است اما در عین حال با دولت سوریه، رابطه رسمی ندارد و دمشق اعتمادی به سیاستمداران توطئهگر آنکارا ندارد بنابراین هر چه سوریه به سمت آرامش بیشتر حرکت کند، ترکیه به روابط سیاسی فعالتری در پرونده سوریه نیازمند خواهد بود. از آنجا که فعلا یخهای بین دمشق و آنکارا آب نشدهاند، ترکیه به ریسمان متحد سوریه چنگ زده و امیدوار است این روابط بتواند قفل روابط آنکارا با دمشق را بگشاید.
3- اصرار ترکیه به همراهی تهران و مسکو با طرح آنکارا درباره ادلب البته
خیلی بعید است به جایی برسد چرا که واگذاری ضمانت آتشبس محدود به ترکیه در
ادلب سبب تقویت النصره میشود چه اینکه با توجه به حضور نظامی ترکیه از
اعزاز تا نزدیکیهای منبج، ترکیه میتواند به یک الحاق با تکفیریهای
النصره که متحد ترکیه در فاصله سالهای 2013 تا 2016 به حساب میآمدهاند،
دست یابد و در نهایت بازسازی قدرت النصره را در پی داشته باشد. آزاد شدن
دستهای النصره در ادلب و زمان دادن به آن، مناطق آزاد شده دیگر نظیر حلب و
تدمر و عرسال و حمص و حماه را نیز در معرض تهدید قرار میدهد از این رو
دولت سوریه نمیتواند به منطقهای به اصطلاح کمتر درگیر تن بدهد که تنها
ارتش ترکیه ضامن اجرای شرایط توافق شده در آستانه باشد.
نکته مهم دیگر این است که دولت سوریه ترجیح میدهد ادلب در سیطره النصره
باشد تا در سیطره ترکیه و یا در سیطره مشترک ترکیه و النصره چرا که از نظر
دمشق رفتار دولت ترکیه به اندازه رفتار النصره آزاردهنده بوده است. براین
اساس هم دولت سوریه و هم دولت ایران تاکید دارند که اگر قرار است منطقه
ادلب شامل مناطق کمتر درگیر شود و براساس آنچه در نشستهای چهارم و پنجم
روی آن تاکید شد سبب بازگشت شهروندان آواره به این شهر گردد، باید به لازمه
حتمی آن که ضمانت جبهه مقاومت است، توجه گردد. استدلال این است که النصره
اگر مهار نشود، بحران امنیتی سوریه استمرار مییابد و در این میان با توجه
به خوی تفرعن النصره و حقدی که هنوز در مقامات ترکیه علیه دولت سوریه
مشاهده میشود، النصره را فقط محور مقاومت میتواند مهار نموده و آنان را
پای میز مذاکره بکشاند. سوریه در عین حال در مورد ادعاهای ارضی ترکیه راجع
به این منطقه که پیش از این و حتی در حین بحران از زبان مقامات ارشد ترکیه
شنیده شد، نمیتواند بیتفاوت باشد.
به هر روی آنچه در این میان قابل اشاره است این است که ترکیه با
محدودیتهای زیادی مواجه میباشد و این محدودیتها ترکیه را به جمعبندی
تازهای وادار کرده است. مقامات آنکارا ناگزیرند در پرونده ادلب کوتاه
بیایند چرا که بدون آن گفتوگو میان آنان و مقامات سوریه و ایران به جایی
نمیرسد. ترکیه در پرونده سیاسی سوریه یک ضعف بزرگ دارد و آن قطع روابط
رسمی با سوریه است و این در حالی است که روابط دو ضلع دیگر با دولت دمشق
استراتژیک یا در مرز رابطه استراتژیک قرار دارد اگر ترکیه میخواهد در
پرونده سیاسی سوریه تاثیر تعیینکنندهای داشته باشد باید در برقراری رابطه
با دمشق از وقتگذرانی بپرهیزد.
4- علامتهایی که از سوی عربستان نیز مشاهده میگردد بر پدید آمدن سطحی از
آمادگی مقامات ریاض برای بازتعریف رابطه سیاسی با تهران حکایت میکند. هر
چند دولت عربستان در بیانیهای رسمی اظهارات وزیر کشور عراق قاسم الاعرجی
مبنی بر درخواست بنسلمان از او برای میانجیگری در روابط با تهران را تکذیب
کرد اما همه میدانند که الاعرجی از نزد خود نمیتواند ادعایی را مطرح
کرده باشد کما اینکه ملایمت رژیم سعودی در مواجهه با زائران ایرانی
بیتاللهالحرام و واگذاری سه دفتر دیپلماتیک ایران در عربستان به وزارت
خارجه ما به بهانه حل مشکلات زائران ایرانی صورت گرفت و درخواست ریاض برای
اعزام هیئتی به منظور بازدید از سفارت تعطیل شده عربستان در تهران
نشانههایی از این موضوع به حساب میآیند.
گرچه نمیتوان با قاطعیت سخن گفت اما نشانههایی وجود دارد که میگویند
عربستان نیز مانند ترکیه پس از حمایت پرهزینه از تروریزم تکفیری و تجاوز
نظامی به خاک همسایه و تنها ماندن در معرکه نظامی و به مرور درگیر شدن با
متحدان عرب دیروز خود به این نتیجه رسیده است که قطار سیاست بر این ریل پیش
نمیرود. بر این اساس میتوان گفت هرچند بن سلمان پختگی لازم را ندارد تا
به سرعت حرکت در مسیر اشتباه را متوقف کند اما در عین حال «دستهای خالی»
به او یادآوری میکنند که باید تجدیدنظر کرد.
بله ترکیه و عربستان از بسیاری جهات قابل مقایسه نیستند اما در عین حال از
آنجا که در روند تهاجم تکفیریها به منطقه حکایت واحدی دارند، طبعا در
شرایطی که پس از شکست شبهنظامیان تکفیری در عراق و سوریه پدید میآید،
وضع مشابهی پیدا میکنند و برای هر دو عاقلانهترین راه این است که
پنجرههای بسته به سمت ایران را باز کنند و اجازه دهند هوای تازهای وارد
ریاض و آنکارا شود.
نمایش کلهگنجشکی
صادق فرامزی در وطن امروز نوشت:
در روزهایی که گذشت و درست در میانه ردوبدلشدن خبرهای بررسی صلاحیت وزیران پیشنهادی دولت در مجلس شورای اسلامی، خبری مبنی بر اعتصاب غذای یکی از سران فتنه در شبکههای اجتماعی دست به دست و تبدیل به سوژهای جنجالی میان برخی کاربران شد. در همان ساعات اولیه نشر خبر بود که برخی کاربران حامی این فرد سخن از آغاز اعتصاب غذایی دستهجمعی برای رسیدگی به مطالبات محصوران را پیش کشیدند و دستهای دیگر با از رو بستن شمشیر به سمت دولت، از وعده محقق نشده روحانی برای رفع حصر گلایه کردند و مدعی سوءاستفاده ابزاری رئیسجمهور از حساسیتهای خود شدند اما در این میان نیز عدهای دیگر از کاربران با استفاده از هشتگ #نمایش_ اعتصاب تحلیلهایی دیگر از این قضیه کردند و آن را تقلایی برای دیده شدن و دست و پایی برای بر سر زبانها افتادن قلمداد کردند. هرچه که بود داستان این اعتصاب غذا بیش از زمان یک «روزه کلهگنجشکی» ادامه پیدا نکرد (بعدا معلوم شد همین هم نبوده) تا رئیس مجلس ششم همانند آن دسته از نمایندگان متحصن آن مجلس که عاقبت «روزه سیاسی»شان با انتشار عکسهای چلوکبابخوریشان در پشتپرده تبدیل به یک طنز سیاسی شد باز هم در مطرح کردن خود ناکام بماند.
آنچه اکنون مطرح است چرایی متوسل شدن به این رویکرد توسط سران فتنه و حامیانشان است.
برخلاف آنچه در روزهای اخیر از زبان این شیخ فتنه نقل شده، بعید است مطالبه
برگزاری دادگاه بهجای حصر علت اصلی این اقدام باشد، چرا که آنان خود بهتر
از هرکسی از حکم احتمالی دادگاه و دست خالی خود در دفاع از عملکرد 20 ماهه
خویش در حدفاصل خرداد 88 تا بهمن 89 آگاه هستند و اگر نیز بنا بر صحت چنین
ادعایی باشد، انفعال در پیگیری چنین روالی توسط آنان در شش و نیم سال
گذشته مورد سوال قرار میگیرد. با این اوصاف علت اصلی چنین خودزنیای برای
مطرح کردن خویش در افکارعمومی چیست؟ اگر آنگونه که حامیان فتنه ادعا
میکنند موفقیت روحانی در 2 انتخابات اخیر مدیون حامیان این جنبش است، چرا
او بهعنوان رئیس شورایعالی امنیت ملی هیچگاه پیگیر این مساله نبوده و حتی
به قول حامیان این جریان از وانمود کردن به چنین عملی نیز دریغ کرده است؟
اگر آنگونه که توسط برخی فعالان اصلاحطلب گفته میشود رای 24 میلیونی
رئیسجمهور پیش از آنکه رأی به جناب روحانی باشد رای به محصوران بوده
است(!) علت چنین ضعفی در پیگیری پایان یافتن حصر چیست؟ واقعیت آن است که
شکاف موجود میان آنچه در 29 اردیبهشت رخ داد و آنچه سعی میشود بهعنوان 29
اردیبهشت تصویر شود، آنقدر عمیق است که همه این فرضیهها را باطل میکند؛
چه آنکه رفتار اخیر نیز گواهی بر این مدعاست.
پیرامون رفتارشناسی دولت در عدم تمایل برای هزینه کردن خویش به پای جریان
فتنه و حتی رفتار کجدار و مریز اصلاحطلبان در پیگیری این مساله اشاره به
چند نکته حیاتی و لازم است:
1- دولت بخوبی میداند مساله فتنه88 برای عموم مردم یک مقوله پایان یافته
است، این را میشود از طریقه تبلیغاتی رئیسجمهور در 2 انتخابات اخیر
فهمید. هرچند روحانی در جمعهای اصلاحطلبان، حرف از پایان حصر میزد اما
هرگاه در میدانی قرار میگرفت که عموم مردم مخاطب سخنانش قرار میگرفتند
(حضور در 6 مناظره انتخاباتی در سالهای 92 و 96 مهمترین مصادیق این
ادعاست) حتی به کنایه سخنی در باب سال 88 به زبان نمیآورد. او بهتر از
هرکس دیگری میدانست تعریف کردن خود در این پازل میتواند آرای قابل توجه
اما کمسروصدایی که روحانی را گزینهای در جهت «ثبات» و «آرامش» میدانستند
از دست بدهد. او بعد از پیروزی در انتخابات هم بخوبی میدانست که آنچه او
را 2 بار به پاستور راهی کرده بیم و امیدهای معیشتیای است که او توانسته
بود در افکارعمومی آنها را به رویکرد سیاست خارجه خود پیوند بزند. با چنین
فضا و شرایطی طبیعی است که روحانی نه تنها تمایل چندانی برای هزینه کردن به
پای مهرههای سوخته اصلاحات نداشته باشد که حتی میدان یافتن آنان را سدی
برابر ثبات و آرامش فرض کرده و تهدیدی در برابر دولت خویش بداند.
2- رابطه قیممآبانه روحانی با اصلاحطلبان این گلایه را در آنان بهوجود
آورده است که روحانی اصلاحطلبان را فقط برای پادویی تبلیغاتی خود در
انتخاباتها نیاز دارد و در چینش کابینه، مشورت گرفتن، پیگیری مطالبات و...
هیچ تمایلی به آنان ندارد. در این میان اصلاحطلبان نیز که به قدرت رسیدن
روحانی را حاصل تلاشهای خود میدانند و قطعا هزینههای دولت روحانی به پای
آنان نوشته میشود و البته باید نوشته شود؛ با سرخوردگی از وضع موجود علت
را در فاصله افتادن میان خود و نظام جستوجو میکنند. آنان در تضادی گرفتار
شدهاند که میخواهند در جایگاه اپوزیسیون نظام، خود را ادامه روند خروج
از حاکمیت سال 88 تلقی کنند اما قوه مجریه و قوه مقننه بهعنوان عظیمترین
نهادهای حاکمیتی را نیز از خود بدانند! این تضاد دقیقا مورد مطلوب روحانی
برای بازی کردن با کارتهای اصلاحطلبان است. فضایی که اصلاحطلبان برای
تقویت اپوزیسیونی خود مجبورند مهمترین نهاد حاکمیت یعنی دولت را مورد
حمایت قرار دهند اما شانس بازگشت به آن را از دست رفته بدانند. ماحصل چنین
فضای شکل گرفته بروز عقلانیتی است که روز به روز بیش از پیش لزوم عبور از
سال 88 را برای اصلاحطلبان ملموس و قابل دفاع میکند و باعث آن میشود حتی
غالب اصلاحطلبان نیز پیگیری حصر و دفاع از سران فتنه را در تضاد با
عقلانیت سیاسی خود ببینند (واکنشهای مجازی چند روز اخیر حامیان فتنه به
سران اصلاحات گویای فراگیری این تفسیر است).
3- با نظر به سطور بالا جریان فتنه خود بهتر از همه به موقعیت سیاسی خویش
آگاهی دارد. موقعیتی که میتوان با تمثیل «زخم بستر سیاسی» از آن یاد کرد و
طبیعی است اعتصاب غذایی ولو به اندازه یک روزه کلهگنجشکی میتواند اندک
تحرکی برای این بیمار محسوب شود تا با این زخم بستر به شکل مادامالعمر از
هر تحرکی محروم نشود. آنان بخوبی دریافتهاند که برداشت غالب حتی در میان
نزدیکانشان اینگونه است که حمایت از اتفاقات سال 88 آنان را در موقعیتی
قرار میدهد که چوبش را خود بخورند اما نانش را دیگری. آنان نیک میدانند
غالب افراد ارشد ستادیشان در این سالها سمت وزارت را به عهده داشتهاند
اما حتی به اندازه یک موضعگیری حاضر نبودهاند موقعیت وزارت خود را به خطر
بیندازند و طبیعی است در این میان انتظار ورود رئیسجمهور و هزینه کردن
خود پای چنین مسالهای دور از عقلانیت سیاسی تفسیر شود. نمایش اعتصابی که
تنها چند ساعت پس از شروعش به اتمام رسید پیش از هر چیز تقلایی برای عبور
از این «زخم بستر سیاسی» بود، زخم بستری که سالهاست تعیینکنندگی خود را
در میان معادلات سیاسی کشور از دست داده و تنها تبدیل به یک خاطره سیاسی
ناکام شده است، زخم بستری که مدعیان ابطال انتخابات را مدعی تمایل به حضور
در دادگاههایی کرده که سالها آنان را فرمایشی و نمایشی میخواندند، زخم
بستری که طرفداران تحریم انتخابات را سالهاست از خواب بیدار کرده تا خود
این بار برای افکارعمومی در باب تعیینکنندگی آرای انتخاباتیاش قسم حضرت
عباس(ع) بخورند. این زخم بستر میتواند همینگونه ادامه یابد و حادتر شود،
پس چند ساعت غذا نخوردن نمیتواند این حجم انزوا را جبران کند!
سفری سرنوشت ساز برای شام
حامدرحیم پور در خراسان نوشت:
با گذشت چند روز از پایان سفر رئیس ستاد کل نیروهای مسلح کشورمان به ترکیه آثار این دیدار مهم در حال آشکار شدن است. صرف نظر از ســطح و ترکیب هیئت نظامی ایرانی در این سفر که پــس از پیروزی انقلاب اســلامی کم نظیــر اســت، ازنظر زمان ســفر نیز یک موقعیت خاص شمرده میشود. برهیچ کس پوشیده نیست که بحران سوریه و بلایی که پدیده شوم تروریسم بر سر این کشور آورد، با حمایتهای ترکیه از تروریستها رابطه مستقیم دارد. حمایت آنکارا از معارضان سوری تا پوشش همه جانبه تروریستهای خارجی که راهی سوریه میشدند و در قالب داعش و النصره ســازمان مییافتند تا تجارت نفت غارت شده از سوریه و قاچاق سلاح برای تروریستها از خاک ترکیه، نکته پوشیدهای نیســت.
این روزها اما شرایط نظامی سوریه نشان میدهد که ورق برگشته و همه طرفهای حامی جبهه تروریسم یکی پس از دیگری بر ناکامی نقشــه طراحی شده شــان برای محور مقاومت و نظام بشار اسد، صحه میگذارنــد و بر اســاس واقعیتهای میدانی-خواسته یا ناخواسته- اکنون باید سیاســت دیگری در پیش بگیرند. ابوظبی به آمریکا و غرب اطلاع داده به دنبال ماندن اسد در صحنه سیاسی است. پیش از آن هم برخی پایتختهای غربی گفته بودند سرنوشت اسد دیگر برای آنان مطرح نیست.
علاوه بر آن دستور ترامپ برای توقف آموزش نیروهای ارتش آزاد سوریه توسط سیا را نیز باید به فهرست غافلگیریهای مکرر مخالفان اسد افزود. ترکیه نیز هفته گذشته کمکهای مالی خود به ائتلاف مخالفان سوری که حدود 350 هزار دلار در ماه بوده را قطع کرده است وحتی دیروز انگلیس هم از توقف آموزش نظامی معارضان سوری خبرداد.در این شرایط، سفرسرلشکرباقری به ترکیــه را بــا از نظر گذراندن چنین پیشینههایی باید نگریست. این ســفر همچنین با روزهای سخت داعش و محاصره شدن تروریستهای دیگر در ادلب و برخی مناطق جنوبی سوریه همراه شده اســت. از همین روست که مبارزه با تروریسم در منطقه و تحولات سوریه از مهم ترین محورهای مذاکره شده سفر سرلشکر باقری به ترکیه بوده است.بدیهی است که تحولات پیش رو درسوریه برای آنکارا و قمار بزرگی که به آن دست زده بود، بسیار مهم هستند.
این مهم بیش از هر موضوع دیگری میتواند در دســتور کار فرماندهان بلندپایه نظامی ایران و ترکیه قرار گیرد تا با پیشگیری از گسترش بحران به روابط دو کشور، راههای برون رفت از بحران جاری و رسیدن به همکاری را نیز بررسی کننداماواقعیت این است که ترکیه از زمانی که آمریکا اعلام کرد ادلب به «مأمنی برای النصره» بدل شده و ممکن است «ائتلاف دموکراتیک سوریه» که عمدتا از نیروهای کرد تشکیل شده، علیه این شهر عملیات زمینی آغاز کند، تلاشهایش برای ممانعت از افتادن این شهر به دست این گروههای کردی را تشدید کرده است. هفته گذشته روزنامه حریت چاپ ترکیه در گزارشی با اشاره به برخی طرحها برای بازپسگیری شهر ادلب سوریه از دست تروریستهای النصره، فرار تروریستها به سمت ترکیه را خطری بزرگ برای کشورش خوانده بود. شاید از همین روست که روزنامه «دیلی صاباح» نزدیک به حزب حاکم ترکیه دیروزاز توافق ایران، ترکیه و روسیه برای اقدام مشترک در مورد منطقه «ادلب» سوریه خبر داد. اماواقعیت این است که نحوه حضور نیروهای ضامن اجرای منطقه «کاهش تنش» در ادلب بین ترکیه و ایران محل اختلاف است.
ترکیه اصرار دارد ایران و روسیه اداره این منطقه را در قبال عدم حضور نیروهای ترکیه در مناطق مرکزی و جنوب سوریه به ترکیه واگذار کنند ولی ایران آن را خط قرمز میداند. دلیل مخالفت ایران نیز دو چیز است؛ از یک سو ادلب به مرکز اصلی فرماندهی و محور تجمع تروریستهای جبهه النصره تبدیل شده و بدون شکست آنان در ادلب، بقیه مناطق هم در معرض حمله مجدد این گروه قرار میگیرد؛ از سوی دیگر ترکیه در باره منطقه ادلب ادعای ارضی تاریخی داشته و ادلب را امتداد ترکیه بر اساس توافق لوزان میداند و اجازه ایران و سوریه مبنی بر حضور انحصاری نظامیان ترکیه در ادلب به عنوان ضامن اجرای منطقه کاهش تنش میتواند نقشه ترکیه مبنی بر الحاق ادلب به این کشور را تسهیل کند. با این حال قرار است که این مطالبات در مذاکرات آتی میان سه کشور سوریه، ایران و ترکیه بحث شود. در عین حال به کنترل در آوردن ادلب به نوعی مکمل دستاورد بسیار ارزشمند محور مقاومت در شهر حلب محسوب میشودواز سوی دیگر، تضمین کننده پیروزی نهایی برای محور مقاومت در سوریه خواهد بود و جایگاه دولت قانونی دمشق در این کشور را بیش از پیش تقویت خواهد کرد.
به هر حال اوضاع در شمال سوریه به هیچ روی هماهنگ با نگرانیها و خواستههای آنکارا پیش نمیرود. از یک سو همکاری گسترده ایالات متحده آمریکا با نیروهای دموکراتیک سوریه به رهبری کردها و از سوی دیگر پیشرفت تدریجی این نیروها به سمت رقه دغدغههای مهم امنیتی برای سران ترکیه پدید آورده اند.شکست داعش، جبهه النصره و احرار الشام و تثبیت هر چه بیشتر موقعیت دولت قانونی سوریه، ترکیه را از دو سو تحت فشار قرار داده است.حالاپس از گذشت شش سال، آنکارا نه تنها توفیقی در سرنگونی دولت دمشق پیدا نکرده است بلکه با امکان شکل گیری اقلیمی کردی شبیه به آنچه در شمال عراق وجود دارد روبهرو شده است.در چنین شرایطی گرفتن کمک از تهران و در خواست از ایران برای به کار گرفتن نفوذ خود در سوریه جهت کاهش نگرانی ترکیه اهمیت بهسزایی پیدا میکند مخالفت صریح ایران و ترکیه با رفراندوم اقلیم کردستان را هم میتوان بخشی از توافقات مهم این سفر دانست. سخنان تند اردوغان علیه نیروهای گریز از مرکز در شمال سوریه و درگیری نیروهای ارتش ترکیه با آنان در روزهای اخیر بیانگر ژرفای نگرانی مقامات ترکیه است.
نکته دیگر این که شــیعیان فوعه و کفریا که در شــدید ترین محاصره چندساله در استان ادلب ســوریه با مشکلات فراوان دست وپنجه نرم میکننــد، در محاصره تروریســتهای موردحمایــت ترکیه نیز قرار دارنــد. رایزنی برای تعیین سرنوشت دهها هزار زن و کودک و پیر و جوان شــیعه محاصره شده در این دو شهرک سوری نیز میتواند بخشی از مذاکرات مقامهای دفاعی ایران و ترکیه باشــد. اینکه راه حــل فوری ایــن ماجرا در یــک مصالحه سیاسی رقم بخورد یا منتظر عملیات نظامی- مانند آزاد سازی شهرکهای محاصره شده نُبُل و الزهرا- باشیم، میتواند در همین مذاکرات تعیین تکلیف شود. به نظر میرسد ترکیه تا حد زیادی پلهای پشــت ســرش را در ســوریه خراب کرده است واکنون با حقایقی روبهروست که توان دگرگون کردن آنها را نداشته و اوضاع به گونه برگشت ناپذیری به زیان این کشور پیش رفته است.
البته هرچند همراهی آنــکارا با تهران در مبــارزه علیه داعش در سوریه، شاید بتواند گام مؤثری برای جبران گذشته و بخشــی از روابطی در آینده باشد که از رویارویی و رقابت به همکاری و رفاقت نزدیک میشود اما این که ترکیه از اهداف و برنامههای خود برای آینده نظم سیاسی و امنیتی منطقه چشم پوشی کند نیزکمی خوش خیالی است.
پس از مذاکرات سرلشکر باقری در ترکیه قرار است وزیر دفاع روسیه نیز این هفته به آنکارا سفر کند به نظر میرسد بحران سوریه روزهای حساسی را پشت سر میگذراند و باید منتظر تحولات جدی در حوزه میدانی و دیپلماسی در سوریه بود شاید به همین خاطر است که استفان دی میستورا فرستاده ویژه سازمان ملل در امور سوریه اکتبر را ماهی «سرنوشت ساز» در حل بحران سوریه خوانده است.
آمریکا قابل اعتماد هست یا نیست؟!
محمدکاظم انبارلویی در رسالت نوشت:
رئیس جمهور سه شنبه گذشته به مجلس رفت تا وزرای پیشنهادی خود را معرفی کند. او به هنگام معرفی وزرا گفت: «آمریکا نشان داد نه شریک خوبی است و نه طرف مذاکره قابل اعتماد.»مردم به شنیدن حرفهای متفاوت از رئیسجمهور عادت کردهاند اما این تفاوت موضع با دیگر مواضع رئیس جمهور فوق العاده مهم است.رئیس جمهور در طول 4 سال گذشته همواره منتقدین را مذمت می فرمود که چرا می گویید آمریکا غیرقابل اعتماد است؟! حال، خود او در صف اول بیاعتمادی به آمریکا ایستاده است.
او در سال 92 در جریان تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری در خصوص مذاکره با آمریکا گفته بود: «مذاکره با آمریکا امکان پذیر و شدنی است، هر چند معتقدیم مذاکره با آمریکا راحتتر از مذاکره با اروپاست، چرا که اروپاییها به دنبال آقا اجازه از آمریکا هستند.» او نیز تاکید کرده بود: «به هر حال آمریکاییها کدخدای ده هستند، بستن با کدخدا راحتتر است.»
اکنون 4 سال از آن اظهارات خوشبینانه گذشته است، ما در مذاکرات هستهای هزینههای حیثیتی بسیاری دادهایم و این هزینهها به غیر از هزینههای مادی ای بوده که هرگز در مذاکرات موضوع مذاکره با آمریکایی ها نبوده است.
رئیس جمهور در حالی از بیاعتماد بودن به آمریکا در مذاکرات سخن می گوید که داد روسیه و چین و اروپا از بدمستیهای ترامپ بلند شده و آمریکاییها صریحا می گویند هیچ پیمان و عهدی برای آنها الزام آور نیست. با آنکه رئیس جمهور تصریح می کند آمریکا طرف قابل اعتمادی برای مذاکره نیست اما بلافاصله در همین نطق می گوید : «خب، از اول تکلیف ما را روشن کنید.
شما می خواهید ما تحریم هستهای را برداریم که برداشتیم، اگر می خواهید همه تحریمها با جهان را حل کنیم اهلاً و سهلاً، به ما اجازه بدهید با کمال جدیت و قدرت میرویم و موفق هم خواهیم شد.»شکست در مذاکرات برجام یک امر بدیهی است .
معلوم نیست آمریکا چه باید بکند که رئیس جمهور ما قبول کند برجام نقض شده و دیگر این راه رفتنی نیست؟ تاریخ ایران نشان می دهد هر فرد و جریانی که به آمریکا اعتماد کند سیلی خواهد خورد. این خواب که ؛ « توافق برجام نشان داد می توان با مذاکره به برجامهای جدید دست یافت» و نیز «مذاکره هستهای می تواند الگویی برای دهها مذاکره دیگر شود»، تعبیر نشد! این خوش خیالی ای که گفته شد: «امضای کری تضمین است»، با بدعهدیهای آمریکا رنگ باخته است!بنا به اعتراف وزیر خارجه جمهوری اسلامی ایران ، رئیس کل بانک مرکزی و رئیس سازمان انرژی اتمی، دستاورد برجام تقریبا هیچ، برداشتن تحریمها فقط روی کاغذ مانده و آمریکاییها دبه کرده و سر ما کلاه گذاشتند. چطور رئیس جمهور محترم در محضر ملت ایران و نمایندگان مردم چشم به همه این واقعیتها میبندد و می گوید؛ «شما می خواهید ما تحریمهای هستهای را برداریم که برداشتیم»؟ مگر در سال پیش در مراسم نهمین سالگرد روز ملی فناوری هستهای نگفت؛ «ما توافقی را امضاء نخواهیم کرد مگر آنکه در اولین روز اجرای توافق، همه تحریمها چه مالی، اقتصادی و بانکی در همان روز، لغو شود؟»اگر این تحریمها لغو شده بود که الآن بحثی نبود.
امروز ترامپ با پررویی در مقابل ملت ایران ایستاده و می گوید ایران باید به تعهدات خود پایبند باشد اما آمریکا به هیچ وجه نسبت به تعهدات خود پایبند نیست و نخواهد بود.با این حال چگونه است که رئیس جمهور می گوید؛ ما تحریمهای هستهای را برداشتیم؟ اکنون یک شهروند ایرانی نمی تواند در یک کشور خارجی یک دلار پول خود را چنج کند، یا حساب باز کند یا پول مبادله کند. چگونه تحریمهای اقتصادی، پولی و بانکی برداشته شده است؟!این چه حرفی است که رئیس جمهور می گوید آمریکا قابل اعتماد نیست اما می گوید باز به ما اجازه دهید مذاکره کنیم، تحریمها را بردارند؟ اگر شما قدرت دیپلماسی داشتید تحریمها را در همان مذاکره هستهای برمیداشتید .
شما صنعت هستهای را که محصول فداکاری و ایثار و جانبازی دانشمندان ما بود، به تاراج دادید، حال در مذاکرات جدید که قبول هم دارید آمریکا قابل اعتماد نیست، چه چیزی را میخواهید به تاراج بدهید؟!این حرفهای متفاوت و متناقض نشان می دهد رئیس جمهور محترم در دولت یازدهم عبرت زیادی از مذاکرات هستهای نگرفته و اصلاً علل بدعهدی آمریکا را خوب درک نکرده است و هنوز به لابیهای کاسب تحریم در واشنگتن امیدوار است. برجام نشان داد از آن جماعت کاری ساخته نیست. آنها بخشی از قصه هستند نه تمام قصه. بین ایران و آمریکا اقیانوسی از خون است که عبور از آن به این سادگی امکان پذیر نیست.این روزها سالگرد کودتای ننگین آمریکا برای زمین زدن نهضت ملی شدن نفت است.
آمریکاییها پس از 60 سال هنوز برای انتشار اسناد کودتا این دست و آن دست می کنند و نمی خواهند دستی را که در داخل با آنها در کودتا همکاری می کرد و در دست آنها بود افشا کنند.حضور و نفوذ آمریکا در ایران همیشه یک دنباله داخلی داشته که به خارج وصل بوده است. از این دنباله داخلی کاری ساخته نیست، اگر ساخته بود مصدق به آن نگون بختی دچار نمیشد.برای مقابله با آمریکا جز به ملت به هیچ چیز نباید تکیه کرد. برجام نشان داد آمریکا نه تنها قابل اعتماد نیست بلکه قابل مذاکره هم نیست، چون هیچ منطقی جز منطق زور نمی فهمد. عقبنشینی آمریکاییها از تهدید علیه کره نشان داد که این زبان را خوب می فهمند.امروز ما در برابر آمریکا فقط یک راه داریم؛ آن هم مقاومت است. هیئت نظارت برجام باید هر چه زودتر تکلیف خود را با بدعهدی و نقض پیمان آمریکا در تداوم تحریمها روشن کند. با بیانیه پراکنی، کار پیش نمی رود، اقدام و عمل می خواهد. خواب گفتگو با گرگهای جهانی را باید از سر بیرون کرد. این خواب هیچ تعبیر درستی ندارد.
فرصتی که کشتی نجات بخش نظام در اختیار همه میگذارد
محمدجواد اخوان در جوان نوشت:
با صدور حکم رهبر معظم انقلاب و تعیین ترکیب جدید اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام، فصل تازهای از عمر این مجمع شروع شد و باید منتظر فعالیتهای مجمع در این دوره در جهت تحقق اهداف مورد انتظار مندرج در حکم باشیم. اما نکته مهمی که در خلال روزهای گذشته کمتر مورد توجه قرار گرفت و در این حکم هویدا بود، نگاه راهبری معظمله به نخبگان سیاسی با سلایق گوناگون و بهرهگیری از ظرفیتهای مختلف درون نظام است. هرچند برخی جریانات معاند و ضدانقلاب در این سالها تلاش کردهاند نظام اسلامی را به یکدستسازی نخبگان متهم کنند و مدعی برنتافتن سلایق گوناگون سیاسی در دایره نظام شدهاند، اما تأملی هرچند گذرا بر سیره سیاسی امامین انقلاب اسلامی به خوبی نشان میدهد که مشی و ممشای رهبری انقلاب بر بهرهگیری هرچه بیشتر از نخبگان درون نظام و تکیه بر راهبرد «جذب حداکثری و دفع حداقلی» بوده است.
از آغازین روزهای پیروزی انقلاب، نگاه امام راحل عظیمالشأن(ره) بر حضور همه نیروهای مبارز مذهبی در حرکت انقلاب بود و بر همین اساس بود که در شکلگیری دولت موقت، به نخست وزیر موقت توصیه کردند که بدون در نظر گرفتن گرایشهای حزبی و جناحی، ترکیب کابینه را معرفی کند. هرچند بازرگان به این توصیه عمل نکرد، اما امام (ره) تا زمانی که خود وی استعفا نکرد، به او فرصت کار داد و تنها زمانی که از زیر بار مسئولیت شانه خالی کرد، عرصه را به شورای انقلاب سپرد. پس از آن در ماجرای اولین رئیسجمهور نیز حضرت امام (ره) به بنی صدر حداکثر اختیارات ممکن را تفویض کردند تا مسائل اساسی کشور همچون جنگ در مسیری صحیح به پیش رود. با وجود خودسریها و یکهتازیهای بنی صدر، امام وجود او را در ساختار رسمی کشور تحمل کرده و تنها پس از آنکه مجلس به عدم کفایت سیاسی وی رأی داد، او را عزل نمودند. همچنین در قضیه عبرت آموز قائم مقام رهبری نیز امام (ره) به رغم مخالفت باطنی با منتظری به رأی خبرگان احترام گذارده و بیش از پنج سال به او میدان عمل داده و حتی در برخی از امور از اختیارات خود به وی تفویض نمودند. اگر مصلحت اصل نظام و اساس ولایت فقیه در میان نبود، چه بسا ایشان مستقیماً به عزل او اقدام نمیکردند، اما در نگاه آن عزیر سفرکرده «حفظ نظام» کالای ازرشمندی بود که هیچ متاعی قابل معامله با آن نبود.
در همان سالهای پایانی عمر شریفش، هنگامی که انشقاق در جبهه نیروهای انقلابی را مشاهده کردند، برای حفظ حداکثری این جبهه، بهرغم میل اولیهاش با انشعاب مجمع روحانیون مبارز از جامعه روحانیت مبارز موافقت کردند تا کسی از کشتی نجات بخش نظام بیرون نیفتد. پس از ارتحال امام (ره)، خلف صالحش رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز همین مشی و ممشای امام را دنبال کرد و اگر نگاهی به انتصابات ایشان در مناصب مختلف نظام در طی این سه دهه بیفکنیم، به روشنی استفاده از سلایق مختلف سیاسی را در مسئولیتهای تصمیمگیری و اجرایی مشاهده میکنیم. این مسئله به انتصابات نهادهای زیرمجموعه رهبری منتهی نشده و حتی در نزدیکترین حوزه مدیریتی به ایشان یعنی دفتر رهبری، نیز افراد شایسته با سلایق سیاسی مختلف را در مسئولیتهای مدیریتی و کارشناسی میتوان دید.
به عنوان جدیدترین نمونه، در ترکیب منصوب شده برای مجمع تشخیص نیز افراد شناخته شده با سلایق و گرایشهای سیاسی مختلف اصولگرا، اعتدالی و اصلاحطلب میتوان مشاهده کرد که به روشنی نشانگر نگاه وسیع و بلندنظرانه معظم له به جریانات سیاسی درون نظام است.
هرچند طی قریب به سه دهه از دوره ولایت معظم له، مشی مدیریتی راهبردی ایشان بر جمع کردن همه نیروهای انقلاب -حتی با اغماض در خصوص ضعفهای جزئی – بوده است، اما در عمل برخی از جریانات و نخبگان سیاسی در مقاطعی نخواسته و نتوانستهاند از این فرصت پرارزشی که نظام برای سلایق گوناگون فراهم آورده استفاده کنند و عملاً راه جدایی از کشتی نجات بخش نظام را طی کردهاند. ماجرای تلخ کژرویهای برخی مدیران اجرایی در دولتهای گذشته و نیز فتنه تلخ 88 به خوبی نشان داد که رهبری انقلاب، آغوش نظام را برای همه آنهایی که به کشور و نظام دلبستگی دارند، باز گذارده است، اما این خود برخی از نخبگان سیاسی هستند که از راه انقلاب و مردم فاصله گرفته و مسیرهای اعوجاجگونه را بر میگزینند.
معظم له در همان سال 88 فرمودند: «حضرت نوح نبیاللَّه (علی نبینا و علیه السّلام) به فرزندش فرمود: «یا بنی ارکب معنا و لا تکن مع الکافرین». نظام اسلامی هم تأسیاً به حضرت نوح، به همه میگوید: بیایید با ما باشید، بیایید وارد این کشتی نجات شوید، «و لا تکن مع الکافرین». هدف و مبنا این است. ما هیچ کس را از نظام بیرون نمیکنیم؛ اما کسانی هستند که خودشان، خودشان را از نظام بیرون میکنند؛ خودشان را از نظام خارج میکنند.»
تجربه سیره مدیریتی امامین انقلاب، نشان میدهد که برای همه نیروهای درون نظام فرصت کافی برای طی طریق در مسیر خدمت به مردم و منافع کشور هست و به هیچ روی در میان طیفهای سیاسی تبعیضی در کار نیست. مشکل از آنجایی شروع میشود که برخی نخبگان سیاسی که از نردبان نظام اسلامی بالا میروند، چنان غرق در قدرتطلبی و آلودگیهای دنیوی میشوند که راه رفته را از یاد برده و کار را به جایی میرسانند که قصد بر زمین زدن نردبانی را که خود روی آن ایستاده اند، میکنند. بدون شک نتیجه چنین خبط و خطاهای بزرگی، سقوط خود فرد است و نباید دیگران را برای آن شماتت کرد.
دولت دوازدهم؛ امید ایرانیان
بهروز نعمتی سخنگوی هیأت رئیسه مجلس در ایران نوشت:
تکلیف وزیرانی که قرار است بر کرسیهای کابینه دوازدهم بنشینند امروز مشخص
خواهد شد. مجلس نظر خود را اعلام میکند تا معلوم گردد چند نفر از
گزینههای پیشنهادی رئیس جمهوری راهی پاستور میشوند. این پایان اما و
اگرها و شایعات فراوانی است که طی روزهای گذشته به اوج خود رسیده بود. در
چند روز اخیر هر چند مردم از طریق رسانه ملی روند رسمی بررسی صلاحیت وزرا
را مستقیماً و کامل میدیدند اما درباره پشت پرده این بررسیها خبرهای درست
و غلط زیادی با همدیگر مخلوط شده بود. خبرهایی که خیلی زود هم فراموش
میشوند، همان طور که پیشتر هم فراموش شدهاند. چیزی که از شامگاه امروز
اهمیت بسزایی دارد، موفقیت کابینه دوازدهم خواهد بود.
خوشبختانه بسیاری از ناظران و نمایندگان مجلس بر این نظر متفقالقول هستند که ترکیب پیشنهادی رئیس جمهوری برای کابینه دوازدهم، متوازنتر و هماهنگتر از دولت قبل شده است. این یک موقعیت بزرگ برای کشور و دولت است که باید بیشترین بهرهبرداری از آن صورت بگیرد. کابینه پیشنهادی دوازدهم خصوصاً در بخشهای اقتصادی ترکیبی هماهنگتر از قبل پیدا کرده و با توجه به حجم بالای مطالبات مردم در این حوزه، چنین تغییری قابل تقدیر است.
تیم اقتصادی دولت اکنون درک بهتری از تفکرات و نظرات یکدیگر دارند و چنین زمینهای باعث صرفهجویی در زمان و انرژی برای رسیدن به توافق بر سر تصمیمات مهم و بزرگ میشود.
در بخشهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی نیز به نظر میرسد در صورت موافقت مجلس با وزرای پیشنهادی شاهد تکاپوی بیشتری باشیم. هر چند در حوزه اجتماعی همچنان عدم معرفی وزیر علوم یک نقیصه قابل ذکر است اما رئیس جمهوری در این بخشها هم به شکل مشهودی به دو شاخصه هماهنگی بین وزرا و همین طور توانمندی هر کدام از گزینههای معرفی شده، توجه نشان داده است. هر چند تیم سیاسی دولت کمتر از جاهای دیگر دچار تغییر شده و این با توجه به موفقیتهایی که دولت در این بخش داشته ، یعنی چه سیاست خارجی و چه داخلی کاملاً طبیعی است. به عبارتی مجموعه تیم سیاسی دولت در حدی بازدهی داشتهاند که بتوانند اعتماد رئیس جمهوری را برای چهار سال دیگر هم به خود جلب کنند. کابینه یازدهم در شرایطی در سال 92 تشکیل میشد که امید و مطالبه اکثر ملت از آن، باز کردن بزرگترین گره فرو افتاده در کار کشور یعنی بحث پرونده هستهای و گذر از موانع سیاسی و حقوقی آن بود. در چهار سال گذشته ترکیب تیم دولت برای گذر از این موانع و در رأس آنها وزارت خارجه و وزارت نفت عملکرد کاملاً موفقی را داشتند.
امروز در ابتدای عمر کابینه دوازدهم گره اصلی کشور مسائل اقتصادی و رسیدن به افق ایجاد یک میلیون شغل در هر سال است. به نظر میرسد جای امیدواری زیادی برای تیم اقتصادی دولت برای رسیدن به چنین هدفی وجود داشته باشد اما نباید فراموش کنیم که شایعهسازیها، کارشکنیها و مخالفتهای بی دلیل با سیاستهای دولت در این مدت پیش رو تا چه اندازه میتواند موجبات زمینگیر شدن دولت و کشور را فراهم کند.
نمایندگان مجلس امروز در شرایطی رأی خود را نسبت به کابینه پیشنهادی اعلام میکنند که کار آنها تازه از روز دوشنبه آغاز خواهد شد. جایی که جنس تصمیمات و نوع نظارت آنها میتواند در تعیین مسیر و سرعت حرکت دولت در آن نقش تعیینکنندهای داشته باشد. امروز چشم امید بسیاری از ایرانیان، فارغ از گرایشات مرسوم سیاسی به دولت دوازدهم دوخته شده است. جامعه ما خسته از رکود طولانی، مشکلات انباشته اقتصادی و تعمیق مصائب اجتماعی و فقر، نیازمند هوای تازهای است که باید در این چهار سال آن را احساس کند. از امروز همگان و خصوصاً نمایندگان مجلس به عنوان ناظران بر کار دولت و قانونگذاران کشور باید به دو نکته توجه داشته باشند؛ اول آنکه نقد و نظارت خالصانه و کارشناسانه میتواند بزرگترین هدیه آنها به دولت و مهمترین وظیفه آنها در ایفای نقش نمایندگی باشد و دوم اینکه دولت دوازدهم دولت امید تمام ایرانیانی است که نباید ناامید شوند.
آری به کابینه دوازدهم
بایزید مردوخی در شرق نوشت:
امروز احتمالا کار بررسی کابینه پیشنهادی دوازدهم در مجلس به پایان میرسد و نمایندگان با رأی خود، سرنوشت وزرای همراه حسن روحانی را مشخص میکنند. برای رعایت انصاف نمیتوان از تلاش قابل تقدیر همه وزرای اقتصادی دولت یازدهم یاد نکرد. فراموش نکنیم در فضایی که نظام تدبیر سنتی ما ایجاد کرده، نمیتوان همه ایدهها و طرح را به پیش برد. از میان وزرای دولت یازدهم، خدمات دکتر علی طیبنیا، وزیر امور اقتصادی و دارایی، شایان توجه بود. موفقیت او به ورود شجاعانه به مسائل بنیادی اقتصاد ایران و چارهجویی برای اصلاح آن بازمیگشت. او شاخصهای نظام تدبیر شایسته را مدنظر قرار داده بود که، مسئله قانونمندی و پیروی از قانون، ازجمله آنها بود. مجموعه قوانین ایران از صدر مشروطیت تاکنون نیازمند تغییرات اساسی است و وزیر اقتصاد دولت یازدهم به تدریج تلاش کرد مجوزهای غیرلازم و قوانین ناکارآمد و دستوپاگیر در دولت و مجلس، اصلاح یا ابطال شود.
متأسفانه در بیشتر بخشهای دولت، مانع معروف به «وابستگی به مسیر» مشاهده میشد، گویی هرچه در وزارتخانه و تشکیلات آن رسوب کرده، تغییرناپذیر است و همین دستوپاگیر اکثر وزرایی بود که انتظار میرفت در دولت یازدهم عملکرد درخشانتری داشته باشند. برای نتیجهدهی کار طیبنیا، حداقل یک دوره ١٠ساله زمان نیاز بود که در اختیار او قرار نگرفت. نگارنده از نمایندگان مردم درخواست دارد در بررسی توانمندیها، عملکرد و برنامه وزرای پیشنهادی، فقط وضعیت حوزه کاری او در چهار سال اخیر را ارزیابی نکنند؛ بلکه وضعیت گذشته وزارتخانههای تحویل گرفته شده و مسیر و جهتگیریهای دولت دوازدهم را در نظر داشته باشند.
ما در بیشتر امور تصمیمگیری، سیاستگذاری و برنامهریزی گرفتار وابستگی به مسیر هستیم. در برنامهریزیها، همان ماشین برنامهنویسی برنامه پنجم پیش از انقلاب و برنامه اول بعد از انقلاب، مشغول فعالیت است و مقداری مسائل جدید که در جای خود البته ارزشمند است، به آن اضافه شده است. همین مسئله سبب شده اصلاح نظام تدبیر همواره تحتالشعاع مسائل روز قرار بگیرد. بهعنوان یک کارشناس اقتصادی، از نمایندگان میخواهم به جای ورود به برخی مسائل حاشیهای، به اقدامات اساسی دولت یازدهم اهمیت بدهند و برنامههای اعلامشده تا سال ١٤٠٠ و البته افق ١٤٠٤ را به گونهای دنبال کنند که گذشته تا این اندازه مانع پیشرفتهای حوزههای مختلف نباشد. درباره نامزدهای وزارتخانهها، بیشتر آنان شخصیتهایی هستند که تجربیات کافی در حوزههای خود دارند.
اگر آنها بدانند وظیفهشان آنها فقط مدیریت وزارتخانه خود نیست؛ بلکه «مدیریت تغییر» یا آنچه در دنیا با عنوان «change management» نام برده میشود، است، برای چگونه تغییر را مدیریتکردن، برنامهریزی میکنند. براساس مطالعات و پژوهشهای اخیر خود، فکر میکنم موضوع رفاه اجتماعی، ریشهکنی فقر و صیانت و ارتقای سرمایه انسانی، باید به مهمترین محورهای فعالیت دولت دوازدهم تبدیل شود. در چهار سال گذشته در دولت یازدهم، وزارتخانهای که مسئولیت عدالت، رفاه اجتماعی و ریشهکنکردن فقر را برعهده گرفته، از سوی صادقترین وزیری که من میشناسم، مدیریت شد. علی ربیعی شب و روز خود را مصروف این کار کرده است.
لازم است به همه مخاطبان این یادداشت یادآوری کنم در گذشته هرگاه به خاطر نرخ بیکاری یا اشتغال، از وزارت کار ایراد گرفته میشد، پاسخ این بود که مطابق قانون، وزارت کار مسئولیت تنظیم بازار کار را برعهده دارد، نه ایجاد اشتغال. همیشه توپ در زمین وزارتخانههای صنعت، کشاورزی و خدمات بود. علی ربیعی با آغوش باز این وظیفه را پذیرفت و برای مسئله ایجاد اشتغال، برنامهریزی، مطالعه، تدبیر و سیاستگذاری کرد.
در سالهایی که در اقتصاد ایران کارشناس، مشاور یا مسئولیتی داشتم، ندیدم این میزان تلاش برای چنین وظیفهای صورت بگیرد. امیدوارم همین تلاش ادامه یابد؛ اما اگر وزارتخانههای مسئول گسترش سرمایهگذاری در بخشهای دولتی و خصوصی با چنین طرحهای ملی همراهی نکنند. این تلاشها به موفقیتی که انتظار مردم است، نخواهد رسید. برای رهایی از «وابستگی به مسیر گذشته» پیشنهاد میکنم همه استانهای کشور درگیر شوند. به دلیل ارتباط با استانهای کشور، معتقدم منابع، نقدینگی و مزیتهای طبیعی برای ایجاد اشتغال و رونق در استانها در دسترس است. وزیر مربوطه میتواند از نظر مدیرکلهای استانی برای برنامهریزی استفاده کند تا اولویتهای سراسر کشور در دستور کار دولت و برنامههای توسعه پنجساله قرار گیرد. نمایندگان مجلس، گرفتار حوزههای انتخابیه کوچک هستند؛ اما میتوانند در کنار وزرا، به این حوزه نگاه جدیتری داشته باشند.
پیدا و پنهان یک سناریو
صبح نو در سرمقاله امروز خود نوشت:
تلاش برای مظلوم نمایی اشخاصی که در پس فتنه بهدنبال سوریهسازی ایران
بودند و سعی کردند با حمایت و هدایت طراحان اصلی فتنه، کشور را در معرض
آشوبی بزرگتر از حوادث 88 قراردهند، بار دیگر توسط محافل پشت صحنه کلید
خورده است. درباره دلایل و زمینههای پیدا و پنهان این ماجرا و شروع دور
جدیدی از تلاش محافل خاص در مسأله آفرینی جدید، نکاتی چند مطرح است؛
اول. بازیگردانان فتنه که در همه این سالها کوشیدهاند خود را مبرای از هر
ظلم و جنایتی علیه نظام اسلامی جلوه دهند، درماجرای اخیر تلاش دارند با
استفاده از بیماری یکی از محصوران، بار دیگر شانس خود را در عقب راندن کشور
از حق و حقوق ملت، بیازمایند. در کنار ماجرای بیماری، طراحان صحنه همچنین
میکوشند به بهانه استقرار دوباره دولت اعتدال که شریک اصلاحطلبان در قدرت
است، رفع حصر را به عنوان یک وعده انتخاباتی پیگیری و رییس جمهور را بابت
ادعاهای انتخاباتی تحت فشار قرار دهند.
دوم. پیش انداختن ضلع ضعیفتر مثلث بازیگران فتنه که از پایگاه چندانی بهره
ندارد و به راحتی هم مدیریت میشود، ازنگاه سناریو نویسان مستمسکی است در
افزایش هزینهها برای دیگر اضلاع این فتنه که بعضاً در تلاش برای بازگشت به
دامان نظام اسلامیاند.
سوم. در لایههای زیرین این ماجرا، گشودن پرونده حقوقبشری علیه جمهوری
اسلامی در جهت اعمال تحریمهای جدید علیه ملت ایران و رو در رو قرار دادن
مردم با نظام نیزدیده میشود. فراموش نکنیم که فتنه گران، پیشقراولان
درخواست از اوباما در اعمال تحریمهای سختگیرانه علیه ملت ایران بودند.