روزنامه کیهان **
سلاحِ همیشه کارآمد / محمدسعید مدنی
1- انما المومنون اخوه؛ یکی از اولین اقدامات پیامبر(ص) پس از هجرت به مدینه اعلام برادری میان مهاجر و انصار بود.
2- «وحدت «(مثل هجرت، مجاهدت، شهادت، خدمت و...)، یک اصل بزرگ اجتماعی و یک وظیفه و تکلیف دینی وانسانی است. برای رسیدن به یک هدف جمعی و تحقق یک آرمان تاریخی، «وحدت» و دست به دست یکدیگر دادن و حرکت هماهنگ شرطی مهم و یک اصل بیبدیل است. اصلی که جزو سنتهای تاریخ است و در هر دوره از زمان و هر جای این زمین مصداق و کاربرد دارد. چنانکه در شروع این نوشته آمد حتی پیامبر خدا هم پس از هجرت به مدینه، یکی از اولین اقداماتی که انجام میدهد اعلام برادری مهاجر و انصار است. ایشان با تبدیل پیوندهای قبیلهای که در دوران پیش از اسلام در نزد عرب جاهلی سخت مستحکم بود، به پیوند اعتقادی و دینی، بنیانگذار وحدت در جامعه نوپای اسلامی شد. پیامبر(ص) آمده است به بشریت بهویژه به مسلمانان آن روز و همیشه تاریخ بیاموزد که برای ساختن یک جامعه پیشرو و مترقی و پرنشاط که در بلندمدت بهصورت یک «الگو و شاهد» برای جهانیان درآید، برای رسیدن به یک تمدن بزرگ و خیرهکننده که دکان تمدنهای عالم را تخته کند؛ یکی از اولین شرایطی که باید فراهم آید احساس امنیت و برادری است و یکی از اولین اصولی که باید در جهت فراهم آوردن امنیت روانی و فکری جامعهای که در معرض خط نفاق درون و تهاجم و تهدید دشمنان شرور بینقاب است، رعایت شود اصل اتحاد و همدلی است. غیر از این امکان ندارد. دنیا حساب و کتاب دارد و برمبنای نظم و قانون اداره میشود.
3- با سلاح وحدت و شعار معروف؛ ساده و بسیار کارآمد «همه باهم» بود که انقلاب اسلامی بر حکومت طاغوتیان وابسته به اجانب فائق آمد و پس از آن توطئههای تفرقهافکنانه و آتشافروزانه که بهوسیله دشمنان استقلال و عزت این مملکت طراحی و به دست گروههای مزدور یا عناصر فریبخورده از همان اولین روزهای انقلاب در کردستان؛ گنبد، خوزستان، آذربایجان و... اجرا میشد، خنثی شد و توطئههای گروهکهای محارب و اجیرشدهای چون فرقان و خلق مسلمان و کومله و منافقین و... در هم کوبیده شد. اما دشمنان این انقلاب برخلاف تصور برخی ساده اندیشان یا به ظاهر سادهاندیشان! با وحدت کینهای سخت عمیق و دشمنی ذاتی و پایانناپذیر دارند؛ کما اینکه دیدیم وقتی فتنهها و تفرقهافکنی آنها در داخل در برابر اراده و هشیاری و وحدت مومنانه و انقلابی ملت راه به جایی نبرد دست به آتشافروزی و توطئه بزرگتری زدند و به مزدوران جیرهخوار منطقهای روی آوردند و با تحریک و تشویق و تجهیز و حمایت همهجانبه رژیم بعث عراق؛ پهلوان پخمهای! به نام صدام را علیه ایران انقلابی اجیر کردند و جنگی هشت ساله و تهاجمی ناجوانمردانه را علیه این ملت مظلوم رقم زدند... نبرد ادامه دارد. دشمنان دستبردار نیستند.
۴- چند روز پیش ۲۶۶ نماینده مجلس با امضای بیانیهای از اقدامات اخیر وزارت اطلاعات در دستگیری سرکردگان گروهکهای تروریستی تقدیر کردند. این بیانیه در صحن علنی مجلس قرائت شد.
هر چقدر میان مسئولان کشور در قوا و جایگاههای مختلف وحدت و برادری وقدرشناسی و صمیمیت بیشتر باشد. هرچقدر میان مسئولان کشور بهویژه در سطح مدیران ارشد، رقابت و سبقت برای خدمت به ملک و ملت بیشتر باشد بدون تردید موجب رضای خالق و خلق و شادی روح شهدا میشود و علاوه بر آن باعث خشم و نومیدی دشمن غداری میشود که برای به زانو درآوردن این ملت و نابودی انقلاب بزرگ آنها، شاید بیش از هر چیز به اختلاف و تفرقه میان مسئولان و میان مردم و مسئولان دلبسته است.او پیش از این در اینباره تجربیات موفقی هم در کشور ما داشته است. به ضرب همین حربه اختلافافکنی و تفرقهافکنی بود که انگلیس خبیث توانست قیام مردم ایران(موسوم به مشروطه) را از مسیر و هدف اصلی منحرف کند و رهبران آن جنبش مردمی و عدالتخواهانه را به جان هم بیندازد و همدلی و وحدت و همزبانی را به دشمنی و جدایی و نفرت تبدیل کند و... میوههای آن را به نفع خود بچیند و دیکتاتوری وابسته رضاخان را بر مردم مظلوم تحمیل کند. استعمارگران دموکراتمنش! با تمسک به تاکتیک تفرقه بود که رهبری قیام ملی شدن نفت را دچار جدایی و از هم پاشیدگی کرد و با استفاده از شکاف به وجود آمده میان آنها، کودتای ۲۸ مرداد را سازمان داد و تاج و تخت استبدادی را به شاه فراری بازگرداند. دشمن با این سابقه و تجربه موفق در تفرقهاندازی، بعد از پیروزی انقلاب؛ هم در کنار سایر حربهها و تاکتیکها، حربه تفرفه را کماکان به کار گرفت و برای آن برنامهها طراحی کرده و هزینههای سنگین تدارک دیده و عناصر نفوذی خود را اینجا و آنجا خاصه در رسانهها بهکار گرفته تا با ظرافت و دقت پروژه تفرقه و اختلاف و قبیله گراییهای جاهلیتی را علیه انقلاب ملت ایران به کار ببندند... اما اینبار به لطف رهبری هوشیارانه و عبرت گرفتن از تجربهها تیر دشمن در اینجا هم به سنگ خورده و حربه تفرقه نتوانسته کارآیی گذشته را برای بدخواهان این ملک وملت به همراه داشته باشد...ا
5- معنای وحدت و همدلی و «همه با هم بودن» این نیست که چشم بر ضعفها و اشتباهات ببندیم و برای اینکه کسی از دست ما دلخور نشود از تذکرات دلسوزانه و هشدارهای لازم صرفنظر کنیم. این سکوتی ویرانگر و مصلحتاندیشی خودخواهانه است. مصلحتاندیشی واقعی و در جهت تامین منافع ملی این است که در عین رفاقت و اتحاد؛ در اوج برادری و وحدت؛ انتقاد و تذکر و هشدار هم باشد. انتقاد نافی وحدت نیست بلکه باعث تحکیم آن است. آنچه بد و مضر است، دشمن شاد کن است؛ بدخواهان را امیدوار میکند مردم را نگران و عاشقان انقلاب را میرنجاند؛ برخوردهای مغرضانه و خط و باندبازیهای جاهلانه و هتک حرمت و... است. چندی پیش رهبر انقلاب در اینباره باز هم تذکر دادند «انتقاد متفاوت از اهانت است... هتک حرمت حرام است و انتقاد با هتک حرمت تفاوت دارد، ضمن اینکه امروز کشور بیش از هر زمان دیگری به همکاری و اتحاد و انسجام نیاز دارد...». بنابر آموزههای دینی که در ادبیات فاخر ما نیز تجلی یافته، انتقاد بهترین حالت برای ابراز برادری و دوستی خالصانه است. به قول استاد سخن جناب سعدی:
ستایشسرایان نه یار تواند
نکوهشکنان دوستدار تواند
وبالست دادن به رنجور قند
که داروی تلخش بود سودمند
روایات و احادیث فراوان با این مضمون که: «اختلاف امتی رحمه»، یا «ان اختلاف علما امتی رحمه» گویای آن است اختلاف نه در اصول و مبانی اعتقادی که در افکار و شیوهها و سلیقههایی که برای خدمت به مردم و تعالی جامعه و تحقق سریعتر آرمانها از سوی افراد مختلف طرح میشود، آری چنین اختلاف و چالشهایی برای هر جامعهای برکت و نعمت است و نبودش موجب خسران و نقمت. این نوع اختلاف و چالشها میتواند بهعنوان قویترین موتور و عامل محرکه در جهت تکاپو و پویایی جامعه در همه ابعاد عمل کند.
۶- استکبار با اینکه شکست خورده است اما حربههای شناختهشده و تاکتیکهای شکست خورده را(مثل تمسخر، تهدید، ترور، تحریم و...) کنار نمیگذارد. او جز اینها کار دیگری بلد نیست! در مقابل، ما نیز نباید تجربیات گران قیمت و کارآمد و سلام دشمنشکن را کنار بگذاریم.آنها را فراموش کنیم یا به عمد نادیده بگیریم.به حرف و القائات آنها که میگویند دوره این حرفها گذشته است نباید وقعی نهاد. دوره برادری و وحدت و مجاهدت و اخلاص و بسیجیوار کارکردن و خدمت کردن و زندگی کردن هیچ وقت نمیگذرد... اینها که آگاهانه و مغرضانه چنین حرفهایی را میزنند غربزدگان هویتباختهای هستند که در پی ایجاد دوقطبی و تفرقه میان مردم و مسئولان و ایجاد یأس و القای «فایده ندارد» در سطح جامعه هستند و تنها راه و پیشنهادشان دست برداشتن از آرمانخواهی و عزتطلبی و تسلیم محض بودن در برابر قدرتهای استعمارگر و زورگو است. این خودباختگان مرعوب نمیتوانند یا نمیخواهند ببینند غرب، قبله آمال آنها بنابر اعتراف متفکران؛ دولتمردان و رسانههای غربی و آمریکایی(خاصه بعد از انتخابات اخیر) با بحرانهای عمیق اجتماعی روبهرو و در حال افول و فروپاشی است. در اینباره نمونه فراوان است برای مثال جو بایدن گفته است: «وارث کشوری از هم پاشیده هستم» و یا رئیس سابق سیا (جان برنان) اظهار داشته: «روزهای خطرناکی پیش روی آمریکاست.» آمریکایی که تا گردن در بحران فرورفته چگونه میتواند حلال مشکلات اصلیترین دشمن خودش باشد؟!
۷- مردم با هیچ جناح و دستهای نسبت و خویشاوندی ندارند.نه به این جناح بدهکاری دارند و نه با آن جناح پیوند اخوت بسته است.مردم قدردان زنان و مردانی بوده که در اوج اخلاص و گمنامی خادم و خدمتگزار دین و مردم بوده و با عمل به تکلیف خود در پیروزی و تثبیت و تداوم انقلاب اسلامی بزرگترین نقش را ایفا کرده و در این راه جز رضای خالق هدف و نیت دیگری نداشتهاند. مردم صاحب تشخیص هستند و بیتوجه به تبلیغات و القائات تحریفگرانه داخلی از یک سو و سمپاشی و تخریب خناسان خارجنشین از سوی دیگر به راحتی خادمان و خدمتگزاران بیادعای خود را میشناسند. همه دیدیم و سراسر دنیا دید که مردم قدرشناس ایران در مراسم تشییع سردار سرفراز و بسیجی مخلص حاج قاسم سلیمانی و همرزمان عزیزش چه شور و غوغایی به پا کردند.
و البته بدیهی است که وحدت با کسانی که فقط شناسنامه ایرانی دارند و نقش پادوهای دشمن را در داخل کشور بازی میکنند، نه فقط پسندیده نیست که فاجعهبار و خسارتآفرین است.
بر مسئولان و مدیران کشور فرض است قدر فرصت را بدانند و با همه اختلاف سلائق که طبیعی هم هست، دلها را به یکدیگر نزدیک کنند و به کوری چشم دشمنان دست به دست هم داده و امید را از بیگانگان قطع و دلها را به یکدیگر نزدیک سازند و مثل پزشکان و پرستاران شجاعی که اینک در گمنامی و اخلاص تمام در خطمقدم مبارزه با ویروس منحوس هستند مومنانه و بسیجیوار در خدمت به این مردم انقلابی و نجیب و رفع مشکلات آنها تلاش کنند و گوی سبقت را
از یکدیگر بربایند. انشاءالله.
***************************************
روزنامه وطن امروز**
یادی از آیتالله سعادتپرور/آیتالله محمدباقر تحریری*
5 آذرماه سالروز ارتحال ملکوتی عالم ربانی، آیتالله سعادتپرور تهرانی رضوانالله علیه بود. مرحوم آیتالله سعادتپرور از علمای برجسته تهرانی بودند که در تهران چند سالی خدمت مرحوم آیتالله برهان که از شاگردان مرحوم آیتالله العظمی قاضی بودند، تلمذ کردند. روح لطیف آیتالله سعادتپرور همواره دغدغه مسائل معنوی و اخلاقی را داشت و این دغدغه از روزهای اول طلبگی نیز در ایشان بروز و ظهور داشت تا جایی که در همان دوران، پس از ورودشان به شهر مقدس قم برای ادامه تحصیل، از مرحوم آیتالله حاجشیخ عباس تهرانی که از شاگردان مرحوم میرزا جوادآقا ملکیتبریزی بودند، دعوت میکنند در جلسات دعای ندبه سخنرانی و محفل انسی برپا کنند.
این شاکله معنوی و عرفانی از ابتدای دوره طلبگی در مرحوم آیتالله سعادتپرور مستحکم و راسخ میشود، البته نباید از نقش خانواده ایشان نیز غافل شد، چرا که ایشان در خانواده متدینی به دنیا آمدند که زمینه این سیر معنوی را در ایشان ایجاد کرد. به علاوه ایشان در همان ایام طلبگی دوستانی بسیار خوب و معنوی پیدا کردند، از جمله حضرت آیتالله جعفری که تا آخر با هم همبحث و رفیق راه بودند. یا آیتالله خوشوقت که هر دوی این بزرگواران نیز از شاگردان خاص اخلاقی و عرفانی مرحوم علامه طباطبایی بودند.
روح تشنه و دغدغهمند آیتالله سعادتپرور که عطش تحصیل معارف الهی را داشت، سرانجام ایشان را به درسهای حضرت علامه طباطبایی رضوانالله علیه کشاند. آیتالله سعادتپرور تعریف میکردند که روزی از علامه طباطبایی سوال میکنند آیا شما غیر از این درسهای عمومی، درسهای خصوصی هم دارید یا خیر؟ در واقع از علامه طباطبایی درخواست میکنند ایشان را به صورت خصوصی به شاگردی قبول کنند. علامه طباطبایی در آن لحظه پاسخی نمیدهند اما یکی دو هفته بعد جواب مثبت میدهند و به این ترتیب آیتالله سعادتپرور تحت تربیت خاص علامه طباطبایی قرار میگیرند.
آیتالله سعادتپرور از دوستان صمیمی پدر بنده بودند که هر دو جزو شاگردان علامه طباطبایی بودند. ایشان به همراه بعضی دوستانشان از مرحوم علامه درخواست میکنند جلسه خصوصیای پیرامون سیر و سلوک و مسائل معنوی تشکیل دهند. این را باید تذکر داد که حضرت علامه جلسات خصوصیای هم با چند تن از فضلا و شاگردانشان مانند علامه حسنزادهآملی، آیتالله جوادیآملی و آیتالله مصباحیزدی داشتهاند که حول محور مباحث فلسفی و حکمی و توضیح روایات معارفی بوده است اما جلسه خاصی که به درخواست آیتالله سعادتپرور برگزار میشود، حول محور مسائل عرفانی و سلوکی بوده است.
در این جلسات که به پیشنهاد آیتالله سعادتپرور تشکیل میشود، خود ایشان محوریت جلسه را در پرسیدن سوال از مرحوم علامه طباطبایی داشته و علامه نیز به این سوالات پاسخ میداده است. اینگونه نبوده که همواره علامه خودش شروع به صحبت کند و مثلا متنی و کتابی را تدریس کند. جلسات پرسش و پاسخی بوده که آیتالله سعادتپرور محوریت پرسیدن سوال را بر عهده داشته است. این جلسات 25 سال ادامه پیدا میکند. آیتالله سعادتپرور مطالب و نکاتی را که در این جلسات مطرح میشده ثبت و ضبط میکرده که بعدها به انواع مختلفی به صورت کتاب به چاپ رسیده است. به طور مثال در بخشی از این جلسات معانی غزلهای حافظ را از علامه سوال میکرده و علامه پاسخ میداده است. علامه طباطبایی نزدیک به 200 غزل حافظ را در این جلسات شرح میدهد که آیتالله سعادتپرور این شرحها را ثبت و ضبط میکند و بعد بر اساس مبنای شرحهای علامه، مابقی غزلها را نیز خودشان شرح میدهند که ماحصل آن کتاب «جمال آفتاب» میشود که در 10 جلد منتشر میشود. یا مثلا کتاب ثمرات حیات که تاکنون ۲ جلد آن منتشر شده، شامل سوالات متنوعی است که آیتالله سعادتپرور از علامه طباطبایی پرسیده و علامه پاسخ گفتهاند.
به هر ترتیب باید گفت حضرت آیتالله سعادتپرور خود را وقف بررسی و تحقیق و رسیدن به معارف توحیدی کرده بود و با تمام وجود در خدمت علامه مشغول طی مدارج علمی و عملی در مسیر توحید بود. پیشرفت علمی و سلوکی حضرت آیتالله سعادتپرور به آنجا رسید که علامه طباطبایی علاوه بر اینکه ایشان را به «فخرالمحققین» ملقب کردند، در اواخر حیاتشان برخی افراد را برای تربیت سلوکی به ایشان ارجاع میدادند.
آیتالله سعادتپرور میراثدار روش تربیتی بزرگانی چون علامه طباطبایی، آیتالله قاضی، آیتالله سیداحمد کربلایی و ملاحسینقلی همدانی بود که همگی از استوانههای فقاهت، حکمت و عرفان بودند و این روش را تا آخر عمر ادامه داد و حیاتش را وقف آموختن معارف توحیدی و تعلیم و تربیت سلوکی و توحیدی کرد.
اگر بخواهم شرح بیشتری از مکتب سلوکی و تربیتی آیتالله سعادتپرور بدهم، باید بگویم مکتب ایشان، همان مکتب «تربیت توحیدی» نجف بود؛ مکتبی که ما از آن به عنوان مکتب عرفانی نجف یاد میکنیم؛ مکتبی که رهبر معظم انقلاب در ۲ سفری که به قم مشرف شدند، تاکید کردند آموزهها و روشهای این مکتب باید مورد توجه طلاب و الگوسازی از آن برای مردم قرار بگیرد. خوب است این را هم بدانید که جد مادری مقام معظم رهبری که الان در مشهد دفن هستند، از شاگردان مرحوم آیتالله قاضی بودهاند و معظمله کاملا با این سبک سلوکی آشنا هستند و بر ترویج عالمانه آن تاکید و اصرار دارند.
در این روزگار خیلی از جوانان ما به دنبال استاد معنوی میگردند، به دنبال رشد و تعالی روحی و معنوی هستند، اگرچه خودم را کوچکتر از آن میدانم که بخواهم به جوانان توصیهای بکنم اما به این عزیزان مطلبی را عرض میکنم. من 30 سال خدمت آیتالله سعادتپرور بودم، از نزدیک با زندگی و روش ایشان که همان روش اولیای خدا و بزرگان مکتب نجف بود آشنا شدم، حقیقت و اساس روش این بزرگان، بندگی خدا بود. اول و آخر همین بندگی خداست؛ زندگی خداپسندانه داشتن. هرکس هرجایی که هست، به هر شغلی که مشغول است، هدفش را خدایی کند و در تمام جزئیات کارش رضای خدا را در نظر بگیرد. سلوک یک امر خیلی پیچیدهای نیست که افرادی بخواهند بازارگرمی کنند و برای خود دکان درست کنند و با نقل خواب و رؤیا و مکاشفه و کرامات، دیگران را به خود دعوت کنند و مدام از سیر و سلوک یک تصویر خاص و عجیب و غریب بسازند. خیر! این بزرگانی که ما دیدیم مثل مردم عادی زندگی میکردند اما تفاوتشان این بود که در جزئیات رفتار و افکارشان به دنبال رضای خدا و تبعیت کامل از دستورات دین الهی بودند.
* تولیت حوزه علمیه مروی
***************************************
روزنامه خراسان**
شوی تبلیغاتی داعش برای واشنگتن/امیرمسروری
این روزها هر از گاهی شاهد عملیات هایی با برچسب داعش در برخی کشورهای منطقه هستیم. به تازگی نیز با شلیک بیش از 30 راکت در شهر کابل گمانه زنی هایی از فعال شدن هسته های داعش در افغانستان به میان آمد. همچنین پیش از این داعش مدعی شده بود عملیات دانشگاه کابل کار آن هاست و اقداماتی همانند آن در چند شهر دیگر انجام داده است. بر اساس این اخبار داعش در حال قدرت گرفتن در افغانستان است و به نظر می رسد پایگاه بعدی داعش در غرب افغانستان (شرق ایران) خواهد بود. به ویژه آن که ایغورها و گروه های عرب افغان بخش قابل توجهی از ظرفیت بالقوه برای پیوستن به این گروه تروریستی را تشکیل می دهند. با این حال شواهد خلاف این ادعا را نشان می دهد؛ شواهد منتشر شده حاکی از آن است که در هر عملیات تروریستی علیه دولت افغانستان و دیگر دولت های منطقه «داعش» تنها گروهی بود که چه موفق و چه غیر موفق مسئولیت عملیات تروریستی را بر عهده می گرفت. از سوی دیگر هرچند حضور داعش در افغانستان غیر قابل انکار است اما نمی توان گفت که داعش در این کشور پایگاه اجتماعی دارد. چرایی برجسته شدن این اخبار را باید در چند جا جست وجو کرد:
یک: دولت افغانستان در حالی پای میز مذاکره قرار دارد که پیشتر توافق طالبان – واشنگتن منتشر شده بود و اعضای هیئت مذاکرات طالبان از کابل انتظار داشتند برای آن توافق مذاکره کنند. این در حالی است که دولت و ملت افغانستان آن را یک توافق خارج از اراده ملی می دانستند که تحمیلی است و هیچ منافعی از شهروندان افغانستانی در آن دیده نمی شود. فشار انتشار اخباری از حضور داعش به عنوان یک گروه سیاه از یک سو و جدیت طالبان برای مقابله با داعش از سوی دیگر این احتمال را به وجود آورده که افزایش تنش های اخیر در کابل و بحران های امنیتی بیشتر برای فشار به مقامات امنیتی ارگ است تا زودتر از همیشه تصمیم به پذیرش شروط طالبان یا دیگر تصمیمات کاخ سفید بگیرند.
دو: داعش هرچند قدرتمندی قبلی را ندارد اما زنده است. هرچند دولت و حکومت ندارد اما هسته های فعالی در غرب آسیا دارد. اقدامات اخیر در دیالی، الانبار و حتی ادلب نشان از فعالیت داعش در این مناطق دارد با این حال چرخش داعش به سمت افغانستان دیگر مسئله داعش در عراق و سوریه نیست، مسئله ای به وسعت درگیر سازی کشورهای بزرگی چون هندوستان، چین، روسیه، پاکستان و ایران خواهد بود و تمامی دولت های مجاور کابل خوب می دانند به هیچ عنوان اجازه حضور داعش را در هیچ سطحی نباید داد. در حقیقت هرکشوری هم مخالف مذاکرات دوحه باشد از بی ثباتی افغانستان نگران است و همین مسئله می تواند در فشار به پایتخت های مختلف برای همراهی با طرح آمریکا موثر باشد. در حقیقت تبلیغات گسترده عملیات داعش در کابل بیش از آن که واقعیت و تهدید امنیتی باشد، یک اقدام سیاسی و تبلیغاتی است تا کشورهای محیط پیرامونی افغانستان به توافق دوحه به عنوان تنها راهکار خروج از مشکلات تمکین کنند. این نکته فراموش نشود که ماندن آمریکا در افغانستان هزینه های پنتاگون را افزایش داده و ترامپ و دولت های بعدی هم نمی توانند با طرح هایی هزینه نبرد در افغانستان را حتی از دوشیدن کشورهای عربی تامین کنند. جنگ یمن هزینه سنگینی بر دوش ریاض گذاشته و طرح سازش هزینه های سرسام آوری به بحرین و امارات تحمیل کرده است.
سه: پرونده سنگینی از استرالیا در روزهای اخیر منتشر شد. پرونده ای که در آن 39 شهروند افغانستانی با قساوت تمام کشته یا سر بریده شدند یا بعد از تجاوز و قتل با صحنه سازی آن ها را تهدید معرفی کردند. قراردادن نارنجک، کمربند انفجاری، سلاح جنگی و مواردی از این دست در کنار شهروندان غیر نظامی فاجعه بسیار بزرگی بود که بار دیگر افکار عمومی افغانستان را با این پرسش مواجه ساخت که چرا باید نیروهای خارجی در این کشور حاضر باشند. سروصدای هدف قرار دادن کابل با 32 موشک توانست بخشی از سناریوی انحرافی رسانه ای را ایجاد کند و ازفشار بر دولت استرالیا و ائتلاف ناتو بکاهد.بر همین اساس باید گفت این عملیات بیش از آن که کار داعش باشد، یک شوی تبلیغاتی است تا منافع آمریکا در آسیای مرکزی و حتی غرب آسیا تامین شود. به نظر می رسد در این حوزه تهران باید تصمیماتی جدی درباره افغانستان و مسئله امنیتی در آن بگیرد. ظرفیت سازمان همکاری شانگهای، توافقات دو طرفه حوزه دفاع مشترک و مواردی از این دست، فرصت مناسبی است تا کشورمان برای حوادث اخیر دوباره تصمیم بگیرد و طراحی سناریو داشته باشد. فراموش نشود که مرز مشترک ایران و افغانستان هر تصمیم و توافقی را تحت تاثیر قرار می دهد و هر توافقی نیز بر امنیت ایران تاثیر می گذارد. بازی سازی ایران در افغانستان و مقابله با هر نوع تحرک داعش اهمیت ماجرا را چند برابر خواهد کرد. از طرفی ایران می تواند به دولت افغانستان این تعهد را بدهد که جایگزین مناسبی برای خروج ناتو از این کشور با همکاری کشورهای منطقه ای است.
***************************************
روزنامه ایران**
تقلای نافرجام محور اسرائیلی- سعودی علیه ایران/امیر موسوی
کارشناس ارشد مسائل استراتژیک
پیروزی «جو بایدن»، کـــــانــدیــدای حـــزب دموکرات امریکا در صــــحنه انتخــــابات ریاست جمهوری این کشور بیش از همه برای متحدان عربی دولت امریکا گران تمام شده است. دولت دموکرات امریکا در زمان ریاست جمهوری باراک اوباما که در آن زمان «بایدن» به عنوان معاون، او را همراهی میکرد، برخلاف خواسته رژیم صهیونیستی و عربستان به توافق هستهای با ایران دست یافت. توافقی که در آن نگرانیهای اسرائیل و ریاض لحاظ نشده بود. نباید فراموش کرد که عربستان تا آخرین لحظات دستیابی به توافق هستهای برای جلوگیری از این رویداد تلاش کرد. چنانکه سعود فیصل، وزیر خارجه پیشین عربستان با هواپیمای خود راهی وین شد و با جان کری، وزیر خارجه وقت امریکا در داخل هواپیما دیدار کرد و کوشید این کشور را از توافق با ایران منصرف کند. این تلاشها در حالی بود که دولت اوباما خواستههای آنها را مد نظر قرار نداد و اینچنین بود که با حضور ترامپ در کاخ سفید، اسرائیل و عربستان به دولت امریکا کمک کردند تا همه دستاوردهای دولت اوباما بویژه درباره ایران را از میان ببرد که برجام یکی از مهمترین آنها بود. دولت ترامپ روابط گستردهای با عربستان سعودی برقرار کرد که بخش عمدهای از آن به خاطر حمایت این کشور از کمپین فشار حداکثری علیه جمهوری اسلامی ایران بود.به نظر میرسد که حضور بایدن بار دیگر صهیونیستها و سعودیها را به نقطه اول برگرداند. به عنوان مثال در حالی که ترامپ از شهرکسازی در کرانه غربی حمایت میکرد، دولت دموکرات دیدگاه دیگری خواهد داشت و تشکیل دو دولت در اسرائیل را دنبال خواهد کرد.
دولت آقای بایدن در مهمترین اقدام، احیای برجام و باز کردن باب گفتوگو درباره سایر مسائل با ایران را دنبال خواهد کرد و این همان اقدامی است که بیش از پیش، اسرائیل و سعودیها را آشفته خواهد کرد. بسیار محتمل خواهد بود که دولت بایدن و رهبران دموکرات کنگره در روابط امریکا با کشورهای عربی از جمله عربستان بازنگری کنند. دموکراتها بویژه به دلیل نقض حقوق بشر از سوی کشورهایی مانند ریاض با آنها همذاتپنداری نمیکنند. دولت بایدن درباره عربستان دو مسأله دارد که حتماً پیگیری خواهد کرد؛ یکی موضوع جنگ یمن خواهد بود و دیگری بحث نقض حقوق بشر از سوی سعودیهاست که بویژه در ماجرای قتل جمال خاشقجی بازتاب زیادی پیدا کرد. اتفاقی که عملاً با حمایت ترامپ از خاندان سعود همراه شد. مسأله دیگری که به تازگی فاش شده، این است که دموکراتها متوجه شدهاند حکومت سعودی و شخص محمد بن سلمان درخلال رقابتهای انتخاباتی کمکهای مالی زیادی برای پیروزی ترامپ انجام دادهاند و بدترین اتفاق ممکن برای احزاب امریکایی است که یک کشور خارجی به یک حزب در رقابتهای انتخاباتی کمک کند. این مسألهای است که حتماً در رویکرد منطقهای دولت منتخب امریکا لحاظ خواهد شد. در چنین شرایطی حضور بایدن باعث نگرانی اسرائیل و عربستان شده و سران دو رژیم در تلاش برای نزدیکتر شدن به یکدیگر هستند و ممکن است عربستان تا پای اعلام عادی سازی روابط با تلآویو هم برود اما به نظر نمیرسد که این اتحاد چندان قابلیت عملیاتی شدن داشته باشد. زیرا خود اسرائیل دریافتکننده کمک از امریکاست و توان چندانی برای کمک به ریاض ندارد و شاید محور همکاری دو طرف از همکاریهای تکنولوژیک، امنیتی و مخابراتی فراتر نرود. بنابراین اقدام سران اسرائیل و ریاض برای نزدیک شدن به یکدیگر صرفاً فضاسازی برای نمایش قدرت در برابر ایران و ارسال سیگنال به دولت آینده امریکا جهت همراهی با آنهاست و بیشتر از این نتیجهای نخواهد داشت. با در نظر گرفتن تحولات جاری میتوان اینطور نتیجه گرفت که اینک شرایط خوبی برای محور مقاومت و جمهوری اسلامی ایران فراهم شده است و کشورهایی مانند عربستان و امارات راهی ندارند جز اینکه به پیشنهادات ابتکاری مقامهای دولت جمهوری اسلامی که با هدف انجام گفت وگوهای منطقهای و تأمین امنیت دستهجمعی به وسیله خود کشورهای منطقه مطرح شده است، لبیک بگویند و از این طریق هم منابع مادی خود را نگه دارند و هم آرامش را برای منطقه پرآشوب خاورمیانه فراهم کنند.
***************************************
روزنامه شرق **
نقد ناقدان فیرحی/سیدصادق حقیقت . استاد دانشگاه مفید
درگذشت نابهنگام حجتالاسلام داود فیرحی نهتنها جامعه حوزوی و دانشگاهی را در بهت و حیرت فرو برد؛ بلکه به شکلی همه اقشار جامعه را متأثر کرد. در بین قربانیان کرونا، استادان بزرگی وجود داشتهاند؛ اما تجلیلی که از این عالم بزرگوار حوزوی- دانشگاهی صورت گرفت، بینظیر بود. علت این مسئله را در چند نکته میتوان جستوجو کرد؛ پیشتازبودن در حوزه اندیشه سیاسی اسلام، مباحث عمیق در حوزه فقه سیاسی، آثار متعدد و نوآورانه، اخلاق فروتنانه و جذاب و فعالیت در سطح تودههای مردم، علاوه بر فعالیت دانشگاهی و حوزوی. نقدهای متون ایشان را طبق یک تقسیمبندی، میتوان به سه گروه درونگفتمانی، برونگفتمانی و پادگفتمانی تقسیم کرد. داود یکی از دوستان نزدیک بنده بود و هر دو در درون گفتمان نواندیشی دینی قرار داریم. با توجه به بیماری زمینهای که داشتم، درگذشت او من را تا حدی متأثر کرد که نتوانستم در هیچیک از مراسمهای او شرکت کنم. علاوه بر قرابت روحی، از نظر پروژه فکری نیز بسیار به هم نزدیک بوده و هستیم. هر دو، برخلاف روشنفکران دینی و غیردینی و برخلاف رویکرد سنتی رادیکال و غیررادیکال، خواهان قرائتی مردمسالار، حقوقبشری و عدالتمحور از درون دین هستیم. به همین سبب است که همواره تأکید دارم که مرز مشخصی بین نواندیشان دینی و روشنفکران دینی وجود دارد؛ اما دوستی عمیق و نزدیکبودن پروژه فکری، باعث نمیشد که به نقد علمی یکدیگر نپردازیم. عجیب آن بود که فوت ایشان دقیقا با انتشار کتاب «بررسی و نقد متون سیاسی» (نشر کویر) از سوی بنده مصادف شد که سه فصل اول آن به نقد سه کتاب ارزشمند او اختصاص دارد! ما نشان دادیم که نزدیکی روحی و فکری میتواند با نقد علمی و بیطرفانه جمع شود. یکی دیگر از ناقدان اخیر دکتر فیرحی که خارج گفتمان نواندیشی دینی قرار دارد، جناب استاد سیدجواد طباطبایی است. اختلاف نظر این دو بر سر چند مسئله، ازجمله نظریه ایرانشهری، شکل گرفت. داود که خود دانشجوی استاد فرهیخته خویش دکتر طباطبایی بود، نشان داد که میتوان در طول زمان رشد کرد، به مقام استادتمامی رسید و با استاد خود وارد مباحث علمی شد. گروه سومی را که به نقد دکتر فیرحی پرداختند، میتوان «اسلامگرایان رادیکال» نامید. حجتالاسلام لیالی در این زمینه میگوید: «ایشان میخواهد فقه و گزارههای فقهی را با گزارههای لیبرالی و لیبرالدموکراسی غربی تطبیق دهد و تفسیر کند که نتیجه آن لیبرالیزهکردن فقه اسلامی است، با خوانشی که از میرزای نائینی میگیرد. یکی از پروژههایی که فیرحی و تیم او در حال انجام آن بوده و هستند، پروژه تأویل و تفسیر هرمنوتیک از فقه و فقه سیاسی اسلام و به عبارت دیگر خوانشی از دین که از دل آن دموکراسی متولد شود و این در تخصص آقای فیرحی است». حجتالاسلام نعیمیان نیز معتقد است: «ایشان به دنبال بازخوانی دین با نگاه تجدد بود و برای بازخوانی حکومت و ایجاد دموکراسی از چند روایت نیز برای تأیید استفاده میکرد. رویکرد ایشان ضابطهمند، غیرگزینشی و بدون پیشداوری نبود. احراز صداقت در ایشان نکردم». به اعتقاد حجتالاسلام روانبخش، «کتب ایشان نشان میدهد که او راه برونرفت از سنت به مدرنیته را سکولاریسم ملایم میداند. او در طرح مباحث آکادمیک و حوزوی خود، در دو دهه گذشته، در جهت حساسیتزدایی نسبت به گذر از دین و حاکمیت دینی، به مدرنیته و نظام سیاسی سکولار، پلی موسوم به اسلام رحمانی میساخت که با هیچیک از مبانی اسلامستیز و ضدبشری مکاتب غربی، نهتنها تعارضی نداشت بلکه مؤید آن نیز بود. یکی از مباحثی که برای دوستان وزارت خارجه بیان میکرد، شاخصهای «اسلام اروپایی» بود؛ پدیده جدیدی که شاید ابتدا در ادبیات آقای هابرماس فرانسوی مطرح شد». حجتالاسلام دکتر نوروزی نقد خود را با طرح یک سهگانه مطرح میکند: «از نظریه اسلام غیرانقلابی دو نوع اسلام متولد میشود؛ اسلام متحجر و اسلام سکولار که فیرحی در قالب اسلام سکولار میگنجد. این نکته که برخی تفکر فیرحی را استمرار تفکر مرحوم نائینی و مرحوم طالقانی میدانند، بههیچوجه درست نیست و مرحوم نائینی و شیخ فضلالله نوری از موضع فقه اجتهادی به مواجهه با مدرنیته برخاستند.
این انتقاد به رسانه ملی و سایر رسانهها وارد است که چرا وقتی افرادی مانند مرحوم حسینیان با آن سابقه علمی از دنیا میروند، به ابعاد شخصیتی و آثار آنها توجهی نمیکنند؛ اما در کوتاهترین زمان ممکن برنامهای درباره آقای فیرحی روی آنتن شبکه 4 میرود.»
حجتالاسلام حسن غفاریفرد نیز اندیشه سیاسی دکتر فیرحی را به عملکرد دولت دکتر روحانی چنین پیوند میزند: «وقتی در تلویزیون جمهوری اسلامی سخن از امام حسین (ع) به میان میآورد، منظور او حسینی است که در بینالاذهان یک جغرافیا در غرب شکل گرفته است. نقطه مشترک فیرحی با سروش و همفکرانش، دولت حسن روحانی است که خروجی آن در هفت سال گذشته جلوی چشم ملت است».
درباره نقدهای اخیر چند نکته قابلیت طرح دارد:
1- در درجه اول باید بین دو گفتمان «نواندیشی دینی» و «روشنفکری دینی» تمایز قائل شویم. روشنفکران دینی، همانگونه که خود مدعی هستند، سکولارند و اعتباری برای فقه سیاسی و اجتماعی در نظر نمیگیرند. برعکس، نواندیشان دینی سکولار نیستند و برای فقه سیاسی و اجتماعی اعتبار قائلاند. البته، تفاوتهای دیگری نیز بین این دو گفتمان وجود دارد. مرحوم نائینی از این جهت سرسلسلهجنبان نواندیشی دینی است که پدیدههای مدرن مانند پارلمان را توجیه فقهی کرد. از این جهت بود که شیخ فضلالله این کار را نوعی «بدعت» در قانونگذاری نامید. دکتر فیرحی نیز مانند محقق نائینی سعی داشت تفسیری مردمسالارانه از دین ارائه کند. تعجب از دکتر نوروزی است که مرحوم نائینی را به شیخ فضلالله نزدیک میداند و پروژه دکتر فیرحی را از راه نائینی جدا فرض میکند! جالب این است که دکتر نوروزی دکتر فیرحی را از مرحوم نائینی جدا فرض میکند و حجتالاسلام لیالی پروژه او را خوانشی از نظریه محقق نائینی میداند!
2- سکولارخواندن یک شخص یا یک نظریه یا باید همراه با اقرار شخص او یا تصریح اندیشگی او یا حتی استلزامات اندیشهاش باشد. همانگونه که بر اهل فضل پوشیده نیست، سکولاریسم هم بهمعنای جدایی دین از سیاست است، هم بهمعنای تفکیک نهاد دین از نهاد سیاست (دولت). وقتی استاد فیرحی و محقق نائینی را با هم مقایسه میکنیم، معلوم است که بحث در حوزه نخست سکولاریسم تمرکز مییابد. اگر این دو بزرگوار از مردمسالاری و پارلمان و حقوق بشر و مانند آن به شکل دروندینی (با ارجاع به قرآن و سنت) دفاع کنند، آیا سکولار میشوند!؟ اینکه عین رابطه دین و سیاست است!
3- دموکراسی (مردمسالاری) یک مفهوم است و لیبرالیسم یک مکتب. مؤلفهها و متفکران این مکتب در علم سیاست بهخوبی مشخص هستند. باوجوداین، چگونه میتوان اندیشه فقهی و فلسفی دکتر فیرحی را نوعی اندیشه لیبرالی دانست!؟
4- سهگانه «اسلام انقلابی»، «اسلام متحجر» و «اسلام سکولار» نه حصر منطقی دارد، نه با واقعیت سازگار است. اسلام انقلابی میتواند میانهرو باشد یا نباشد. استاد مطهری در گروه اول قرار میگیرد و گروه سوم ناقدان استاد فیرحی در گروه دوم. گفتمان دیگری که در بند اول به آن اشاره شد، «نواندیشی دینی» است که سعی دارد تفسیری عقلانی و مردمسالار از دین به دست دهد. پس، نمیتوان از اینکه دکتر فیرحی در دو گفتمان «اسلام انقلابی» و «اسلام متحجر» قرار نمیگیرد، او را الزاما در «اسلام سکولار» قرار داد.
5- پیوندزدن اندیشه استاد فیرحی به عمل دولت یازدهم و دوازدهم تقلیل یک امر اندیشگی به امر سیاسی در حد عملکرد یک دولت است.
6- از نظر اخلاقی، چرا این دوستان نقدهای خویش را به شکل علمی در زمان حیات دکتر فیرحی مطرح نکردند!؟ آیا اخلاق اجازه میدهد کسی را در زمان حیات نقد نکنیم و بلافاصله پس از فوتش، او را سکولار و لیبرال و مانند آن بخوانیم!؟ مگر خداوند شما را برای تشخیص عمل اخلاقی از عمل غیراخلاقی منصوب کرده است!؟ برخلاف نقدهای درونگفتمانی و برونگفتمانی، متأسفانه، نقد پادگفتمانی اغلب از اصول اخلاقی دور شده است. دفاع ناشیانه از حجتالاسلام حسینیان و مقایسه او با این اندیشمند بزرگ علاوه بر مشکلات اندیشگی و اخلاقی، ممکن است شائبههای سیاسی را نیز القا کند.
7- خلط مفاهیمی مانند دموکراسی و سکولاریسم، تقلیل امر اندیشهای به امر جامعهشناختی، برداشت سطحی از هرمنوتیک و اشاره به افکار «هابرماس فرانسوی!!» عمق اندیشه سیاسی ناقدان گروه سوم را مشخص میکند! لبّ مطلب همان است که حجتالاسلام روانبخش به آن اشاره کرده است: «پروژه دکتر فیرحی ترویج اسلام رحمانی بود». اگر این گزاره درست باشد، تعجب ندارد که قدر مشترک ناقدان گروه سوم را نیز در یک کلام باید جستوجو کرد: «اسلام سیاسی رادیکال غیررحمانی!».
**************************************