تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱۳۹۵ - ۱۰:۲۹  ، 
کد خبر : ۲۹۵۷۴۴

اسلام‌شناسي در غرب

پایگاه بصیرت / دكتر همايون همتي

(ماهنامه كيهان فرهنگي ـ 1382/08/15 ـ شماره 205 ـ‌ صفحه 26)

مباحثه ميان اديان مختلف و تاثير پذيرفتن يكي از ديگري در اثر گفت‌وگو سابقه‌اي دراز ـ شايد به درازاي عمر خود اديان، يا اولين ملاقات پيروان آنها با يكديگر ـ دارد. در اين ميان بي‌شك بايد براي مناظراتي كه انديشمندان و متكلمان دو دين بزرگ ابراهيمي يعني اسلام و مسيحيت، با هم انجام داده‌اند، جايگاه ويژه‌اي قايل شد.

روابط ميان اين دو دين آسماني براي قرنها ـ به دلايل مختلف ـ هم‌تيره و هم مبهم بود. عدم امكان برقراري روابط نزديك و مستمر ميان پيروان آنها، جنگهاي گاه خونين و طولاني‌اي كه ميان آنها درگرفته است، وجود نوعي احساس رقابت حتي در تسخير و تسلط بر مناطق جغرافيايي و برخي منازعات ريشه‌دار و پيچيده كلامي در اصول و اعتقاد، بر آتش اين ابهام و تيرگي مي‌افزوده و آن را شعله‌ورتر مي‌ساخته است.

اما در دهه‌هاي اخير، روابط اين دو دين به طرز قابل توجهي دگرگون شده و نشانه‌هاي اميدواركننده‌اي از تفاهم و همدلي ميان پيروان آنها پديدار گشته است. علت اين مساله هم البته واضح است. از آغاز قرن بيستم بويژه، ديگر مساله اصلي براي پيروان اديان مختلف اين نبود كه في‌المثل، مسيحي باشند يا مسلمان؟ تحت تاثير رشد بي‌امان تكنولوژي و هجوم فرهنگ اباحه و لاقيدي در غرب، مساله جديدي به وجود آمده بود: مردم بايد ديندار باشند يا ملحد؟! همه اديان نسبت به اين موج ضديت با دين، احساس نگراني مي‌كردند. لذا بر آن شدند كه با تاكيد بر اشتراكات و دوري از دامن زدن به اختلاف كهنه پيشين، به هم بپيوندند و صف واحدي را در مقابل ملحدان ايجاد كنند.

لازمه اين نزديكي و قرابت اين بود كه پيروان اين دو دين شناخت دقيق و حتي‌الامكان بي‌واسطه‌اي از حالات و عقايد يكديگر داشته باشند. لذا به سرعت در پي انجام اين مهم برآمدند و طولي نكشيد كه مطالعات بين‌الادياني وسيعي انجام گرفت و علم اديان به جمع ديگر علوم آكادميك پيوست.

مقاله حاضر، با ديدي واسع و جامع، مطالعات مسيحيان را درباره اسلام، در گذشته و حال بررسي مي‌كند و با استنادات فراوان، نشان مي‌دهد كه اسلام‌شناسي(1) امروزه يكي از مهم‌ترين دغدغه‌هاي غربيان است و البته اين نكته هم گفتني است كه در اين ميان، حساب دولت‌هاي سكولاري كه به دليل احساس خطر از جانب تمدن اسلامي، به شناخت اسلام روي آورده‌اند، از انديشمندان صادقي كه جز در پي كشف حقيقت نيستند، جدا است.

پيشينه مطالعات اسلامي در مغرب زمين را از سده‌هاي ميانه يا قرون وسطا پي مي‌گيريم. آنگاه كه مسيحيان به اسلام خصمانه مي‌نگريستند و آن را بدعتي كفرآلود و انحرافي از مسيحيت مي‌انگاشتند در طول قرن‌ها اسلام به عنوان نهضتي يا فرقه‌اي دجال‌وار و ضد مسيح پنداشته مي‌شد و در گردهمايي كشيشان رم به سال 1590 در ماربورگ نيز همين نگرش چيرگي داشت. اسلام به عنوان تنها دين بزرگي كه پس از دين مسيح ظهور كرده است، تهديد سياسي بزرگي براي اروپاي غربي و دشمن خطرناكي براي جهان مسيحيت به شمار مي‌رفت. فتح اسپانيا به دست مسلمانان و پيروزي‌هاي چشمگير سياسي و نظامي اسلام نيز در رواج اين پندار، سهم به سزايي داشت. تحريف نام حضرت محمد(ص) به واژه اسكاتلندي ماهوند(2) يا تصويري كه دانته(3) در كتابش از پيامبر ترسيم كرده و او را به عنوان يكي از مخالفان و دشمنان مسيح در كنار يهود(4) قرار مي‌دهد، بيانگر احساس بسياري از مسيحيان قرون وسطا در مورد اسلام است. اين عقيده كه اسلام فرقه‌اي بدعت‌آلود(5) از مسيحيت است و كساني همچون يوحناي دمشقي(6) طرفدار آن بودند، حتي توسط كساني مانند فون هارتناك(7) نيز تكرار شده است. حتي گاه ديده شده است كه توحيد دقيق اسلامي را با بت‌پرستي شرك‌آميز يكي گرفته‌اند.

شناخت اسلام و كشورهاي عربي در اسپانيا، بيش از هر جاي ديگري بود. نخستين ترجمه قرآن به زبان لاتين در سال 1143 توسط روبرتوس(8) و به دستور پيتر معظم(9) از اهالي كلني انجام گرفت و رساله‌اي در مورد تاريخ اسلام نيز به آن ضميمه شد. در همان زمان، ترجمه‌هاي بسياري از متون عربي انجام گرفت و جهان غرب با آثار علمي مسلمانان آشنايي يافت و يك قرن بعد، اين رشد محور اصلي بحث‌هاي متكلمان مسيحي قرار گرفت، تا جايي كه حتي از استدلال‌هاي كلامي اسلامي او عليه مخالفان وحي و دشمنان مشترك اديان الهي استفاده مي‌كردند. در قرن سيزدهم، علم كلام اسلامي با اين هدف، مورد مطالعه قرار مي‌گرفت كه از طريق آن، بتوان مسلمانان را مسيحي كرد و چهره برجسته در اين ميدان ريمون لول(10) بود (او در سال 1316 در توريس به قتل رسيد) كه آثار او، نشانگر شناخت وسيع او، از عرفان اسلامي است. جنگ‌هاي صليبي، مسيحيان و مسلمانان را روياروي هم قرار داد و سفرهاي راهبان وابسته به فرقه فرانسيسكن(11) پس از سقوط بغداد به دست حكمرانان مغول، جايي كه آنان به دنبال يافتن متحداني عليه مسلمانان بود، دست كم موجب كسب اطلاعاتي سودمند درباره شيوه زندگي شرقي بود.

در قرن پانزدهم نيكلاس كوزانوس(12)، رساله‌اي تحت نام «تصفيه‌ و وارسي قرآن»(13) نگاشت، كه مثل هميشه هدف‌هاي تبليغي را دنبال مي‌كرد و فتح قسطنطنيه و گسترش نفوذ امپراتوري عثماني موجب پيدايش موج جديدي از نفرت و رعب نسبت به مسلمانان شد. در ترانه‌هاي عاميانه آلماني در قرن شانزدهم و هفدهم، تعبير «دين تركان»(14) در مورد اسلام به كار رفته است كه كاملا نادرست و بي‌معناست. لوتر(15) عليه «پاپ‌ها و جنايات تركان» (مسلمانان) چيز مي‌نوشت و ملانكتون(16)، پيامبر اسلام را آلت دست شيطان مي‌دانست(17)، همان كه كتاب دانيال با تعبير «شاخ كوچك» از آن ياد شده است. او مقدمه‌اي بر ترجمه لاتيني قرآن توسط كنتسيس نوشت كه در سال 1543 يعني چهارصد سال پس از ترجمه آن در شهر بازيل(18) به چاپ رسيد.

اين چاپ، محور قديمي‌ترين ترجمه ايتاليايي قرآن در سال 1547 قرار گرفت كه خود همين ترجمه در سال 1616 به آلماني‌ و در سال 1641 به زبان هلندي ترجمه شد.

علاقه به مطالعات اسلامي در اروپا به قرن شانزدهم بازمي‌گردد. پس از و. پوستل(19) (در گذشته به سال 1581) كه شخصي نسبتا متعصب بود، شاگرد او ج.اسكاليجر(20) ـ بدون هر گونه هدف تبليغي ـ به مطالعه زبان عربي پرداخت و در كتاب خود به نام «كشف تاريخ هجري» به تعيين معناي تاريخي هجري پرداخت و بدينسان راه را براي شناخت تاريخ اسلام و متون آن گشود. اما در مجموع، وجود آثار ضد اسلامي در اروپا همچنان ادامه داشت. پاپ الكساندر هفتم چاپ و ترجمه قرآن را ممنوع كرده بود، اما با اينهمه در سال 1694 ترجمه‌اي از قرآن توسط يك كشيش طرفدار لوتر به نام هينكلمان(21) در هامبورگ به چاپ رسيد. ترجمه ديگري نيز در سال 1698 به همراه ترجمه لاتيني قرآن توسط ماراكچي(22) انجام گرفت كه از متون و منابع متعدد عربي استفاده كرده بود و مقدمه‌اي تحت عنوان «مقدمه‌اي در رد قرآن» نيز به آن افزوده بود.

علاقه علمي واقعي نسبت به مطالعه متون اسلامي و عربي در هلند پديد آمد، تئودور ارپنيوس(23) (در گذشته 1624) براي نخستين بار به تصحيح متون كهن عربي پرداخت و اهميت ناشناخته سنت در زندگي و انديشه مسلمانان را دريافت. كتابي كه او درباره دستور زبان عربي نگاشت، نزديك به دويست سال مورد استفاده بود و جانشين او به نام گوليوث(24) (در گذشته به سال 1667) به گردآوري و تدوين نخستين فرهنگ لغت عربي پرداخت. تحقيقات در مورد تاريخ اسلام، با كتاب «تاريخ شرق» توسط محقق سوييسي به نام هوتينگر(25) آغاز شد و اي.پوكوك(26)، نخستين استاد زبان عربي در دانشگاه آكسفورد، كتابي در مورد «تاريخ اسلام» نوشت و حواشي و توضيحات و پانوشت‌هاي بسيار سودمندي در مورد اعراب جاهلي و دين اسلام بر آن افزود.

پسر و جانشين او در سال 1671 به ترجمه داستان فلسفي «حي ابن يقظان» نوشته ابن طفيل پرداخت. بارتولومه هربلوت(27) (در گذشته 1695) هرچند كه مسلمانان را افرادي شياد و حقه‌باز مي‌انگاشت، اما به گردآوري مجموعه ارزشمند «كتابشناسي شرق» پرداخت.

تنها در عصر روشنگري بود كه فهم جديدي در مورد اسلام پديد آمد. سفرنامه‌هاي بازرگانان، مبلغان ديني و جهانگرداني كه به شرق سفر كرده بودند، اطلاعات مطمئن‌تر و مستقيم‌تري را نسبت به جهان اسلام در اختيار غربيان قرار مي‌داد و موضع غير ديني و غير روحاني فيلسوفان وابسته به نهضت روشنگري و علاقه و گرايش آنان به شناساندن جايگاه واقعي شرق در تاريخ جهان، منجر به پيدايش تلاش‌هاي جديدي براي شناخت اسلام و بنيانگذار آن شد.

بولان ويليرز(28) در كتابش كه پس از مرگ او در سال 1730 انتشار يافت، حضرت محمد(ص) را بسيار مورد ستايش قرار داد و هـ.رلاند(29) به رغم آنكه به طور رسمي اعلام داشته بود كه از اسلام متنفر است، در كتابش به نام «دين محمدي» ادعا كرد كه دين اسلام آنقدرها هم كه مسيحيان عقيده دارند بي‌معني و نامعقول نيست. گاگنيه(30) در سال 1723، زندگينامه نسبتاً جديدي در مورد پيامبر اسلام به زبان لاتيني ترجمه كرد و قصدش اين بود كه نشان دهد مسلمانان چگونه تصوري از پيامبر خود دارند و درباره او چگونه مي‌انديشند. نمونه شاخص متفكران اين دوره، ولتر(31) است كه موضعي دوگانه و دوپهلو داشت. او در «رساله آداب و رسوم»(32)، حضرت محمد(ص) را به عنوان يك رهبر، قانونگذار و روحاني مورد ستايش قرار داد، اما در كتاب «محمد و تعصب‌گرايي»(33) كه در سال 1741 انتشار يافت، او را نمونه نفاق و رياكاري معرفي كرد.

ترجمه س.سيل(34) از قرآن كريم كه در سال 1734 همراه با مقدمه‌اي تحت عنوان «گفتار مقدماتي» به چاپ رسيد، از ترجمه‌هاي پيشين قرآن، بسي متين‌تر و استوارتر و پخته‌تر است و به طور چشمگيري بر ادبيات قرن هيجدهم تأثير گذاشته است. ترجمه‌هاي آلماني قرآن توسط اشخاصي مانند د.ف.مسرلين(35) (در سال 1772) و ف.ي.بويزن(36) (1773) به چاپ رسيد، اما اين سخن ريماروس(37) همچنان در حق بسياري از نويسندگاني كه درباره اسلام چيزي نوشته صادق مي‌افتد كه گفته است:

«من مطئن هستم كه در ميان كساني كه اسلام را به اين يا آن خطا متهم مي‌كنند، بسيار اندك هستند كساني كه قرآن را خوانده باشند و باز بسيار اندك‌ترند كساني كه قرآن را با نيت درست فهميدن و با توجه به معناي مناسب و صحيح الفاظ آن خوانده باشند.»

مطالعه واقعي و عملي موضوعات اسلامي در مدرسه‌هاي مطالعات شرقي در پاريس و وين، موجب پديد آمدن شناخت بهتر و كاملتري از زبان‌ها و آداب و رسوم اسلامي گشت. اين ج.ج.ريسكه(38) (در گذشته 1774) بود كه به يمن تحقيقات به دور از تعصب‌اش در مورد متون عربي، تا آنجا كه در اروپا موجود و در دسترس بود، توانست براي نخستين بار تاريخ اسلام را در چارچوب تاريخ جهاني قرار دهد.

شگفت‌آور است كه آدمي مي‌بيند گوته(39) به رغم فقدان منابع قابل اعتماد، در يادداشت‌ها و رساله‌هاي مربوط به «ديوان شرقي‌»اش، توانسته است آنچنان زيبا و به نحو عالي به توصيف و تشريح شخصيت پيامبر و رسالت او بپردازد. سخنان او درباره شعر اسلامي هنوز هم همچنان معتبر است. او به طور عظيمي مديون فون هامر پورگشتال(40) در گذشته 1856 است كه مترجم و گردآورنده خستگي‌ناپذيري بود و چشم‌اندازي جديد بر روي تقريباً تمامي شاخه‌هاي رشته مطالعات اسلامي گشود، بدون اينكه جايي براي انتقاد علمي در مورد آثار متعددش باقي گذارد. در همان زمان، سيلوستر دوشاسي(41) (درگذشته 1838) و شاگردانش، موفق به تدوين ضوابطي براي نقادي علمي متون عربي تصحيح شده گشتند و معيارهاي زبانشناسي كهن را در تصحيح و تدوين متون عربي، تركي و فارسي به كار بستند و اسلام‌شناسي را به عنوان يك رشته علمي مستقل و متمايز درآوردند.

تحقيقات علمي قرن نوزدهم، موجب پيدايش شمار قابل توجهي از منابع بسيار مهم در مورد تاريخ اسلام شد، كه در نتيجه آن، مورخان توانستند به تدريج جايگاه مطمئن‌تري در كاوش‌هاي تاريخي مربوط به اسلام به دست آورند. پرتوهاي جديدي بر زواياي زندگي پيامبر و حوادث مربوط به آن افكنده شد. با نگارش كتاب «زندگي محمد» توسط ج.ويل(42) در سال 1843 گرايش‌ها و روش‌هاي جديدي در اين زمينه پديد آمد. او در كتاب «شناخت خلافت» شرح مفصلي در مورد مهمترين نهادهاي اسلامي تا زمان سقوط بغداد ارايه داد كه بر پايه متون و منابع عربي قرار داشت و جلد ديگري در مورد سير خلافت در قرون بعدي نيز به آن افزود (1846-62). مرحله جديد شناخت اسلام و مطالعات نوين بر معرفي پيامبر تأثيراتي داشته است. (44) ا.اشپرانگر(45) (5-1861) بر ضعف‌هاي بشري پيامبر تأكيد كرد و كوشيد تا ظهور اسلام را پايه ضرورت‌هاي اجتماعي و روانشناختي تفسير كند، او در عين حال مواد و مطالب جديدي در اين مورد ارايه داد و اهميت فرهنگ اسلامي را به غربيان شناساند. ل.لرهل(46) (1884) در مطالعات خود پيرامون پيامبر و اسلام به احاديث تكيه كرد، در حاليكه مارگوليوث(47) هنوز پيامبر را يك شياد معرفي مي‌كرد و مي‌كوشيد تا برخي از حوادث زندگي او را از طريق دانش فرارواشناسي توضيح دهد. از سوي ديگر گريم(48) به پيامبر به عنوان يك سياستمدار و مصلح اجتماعي كه نظام ديني او قويا مبتني بر نظام سياسي او بود، نگاه مي‌كند. زندگينامه ديگري كه از حيث ديدگاه و مضمون بسيار شبيه به اثر ياد شده است، اثر معتدل و هوشمندانه ف.بوهل(49) است كه از ديدگاهي عيني و همه‌جانبه به زندگي و محيط عصر پيامبر مي‌نگرد.

در همين دوره؛ مطالعات مربوط به سير تكامل وحي قرآني، چشم‌انداز نويني در تاريخ اسلام گشود. فون كرمر در استراليا، نخستين تاريخ فرهنگي اسلامي را عرضه كرد كه هنوز نيز شايسته خواندن است. اثر دوران‌ساز تئودور نولد كه به نام «شناخت قرآن» (1860) كه بعدا توسط ا.شوالي(52) (1909) ويرايش و تفصيل يافت و پس از آن نيز به تصحيح ج.برگشتراسر(53) و او.پرتزل(54) به چاپ رسيد، هدفش نشان دادن تحول تاريخي قرآن و چگونگي ترتيب يافتن سوره‌هاي آن بود. در همان زمان، ولها وزن(55) با نگاهي دقيق و تيزبينانه كه خاص يك تاريخنگار منتقد است، مطالعات ارزشمندي در مورد تاريخ صدر اسلام به عمل آورد و عصر جاهليت را مورد بررسي قرار داد و تحقيق استادانه‌اي در مورد پيدايش نخستين اختلاف ميان مسلمانان و چگونگي پيدايش فرقه «خوارج» انجام داد. تحقيق او در مورد خوارج و شيعه، آنچنان با ارزش است كه مطالعه آن مثل كتاب «تاريخ امويان» (1902) بر هر مورخي واجب است(). محققان هلندي تحت راهنمايي توانمند م.ج دوگوژه(57) (درگذشته 1909) به تصحيح متون تاريخي اسلامي پرداختند و كتاب «طبقات ابن سعد» را با حمايت مالي آكادمي علوم در برلين، از سال 1904 به بعد ويرايش و منتشر كردند.

با تحقيقاتي كه نولدكه (درگذشته 1930) اين كاشف و مبتكر بزرگ تحقيق در تاريخ قرآن و محقق زبان‌هاي آرامي و فارسي انجام داد و با پژوهش‌هاي دقيق و موشكافانه ولها وزن كه روش نقادي را در تحليل تاريخ صدر اسلام به كار گرفت (علاوه بر اينكه در مطالعات انجيل‌شناسي نيز نقش عظيم داشت)، مطالعات اسلامي پيشرفت شاياني يافت.

اما چنانكه مشهور است بزرگترين محقق و نماينده تحقيق شرق‌شناسي، گلدزيهر(58) بود كه در سال 1890 كتابش را به نام «بررسي‌هايي درباره اسلام» منتشر ساخت كه در آن به بررسي احاديث اسلام و تأثير آن در عقايد اسلامي و جامعه مسلمانان پرداخت. كتاب ديگر او، تحت عنوان «روش‌هاي تفسيري در اسلام» (1920) نيز يكي از آثار مهم در تاريخ تفسير قرآن ـ اين كار در مقياسي كوچكتر و متناسب با عصر ما توسط ج.م.ف بالجون(59) پيگيري شده است. نخستين اثر او كه در مورد مذهب فقهي ظاهري نگارش يافته همانقدر اساسي و با اهميت است كه آثار بعدي او درباره غزالي و ردي كه از باطنيه به عمل آورده است، خلاصه و لب مطالعات وسيع او كه در ضمن رساله‌هاي كوتاه و مقالات وزين و ارزشمندي نيز ارائه شده است، در اثر او به نام «خطابه‌هايي درباره اسلام» (1910) آمده است كه مي‌توان آن را همچون مقدمه‌اي بر دانش جديدي كه رشته اسلام‌شناسي خوانده مي‌شود آورد. (60)

علاوه بر گلدزيهر و نولدكه، محقق هلندي، اسنوك هورگرونج(61) (درگذشته 1963) بيشترين كمك را به گسترش اسلام‌شناسي كرده است. مطالعه او در مورد حج كه در كتابهايش به نام «جشنواره مكه» آمده است، همچنين تحقيقات او در مورد فقه اسلامي كه در طي فعاليت‌هايش در اندونزي بگونه‌اي عملي و تجربي با آن آشنا گشته بود و مقالات متعدد او، در مورد تحولات جديد درون اسلام، از اهميتي خاص برخوردار هستند. محققان هموطن او نيز كمك‌هاي شاياني به مطالعات مربوط به جنبه‌هاي فقهي اسلام و اسلام در اندونزي كرده‌اند.

نقادي‌هاي گلدزيهر در مورد حديث به طور كلي مقبول واقع شد، هرچند محققاني مانند لامنس(62) بگونه‌اي افراطي درباره حديث و لزوم عدم بكارگيري آن، با او مخالفات كرده و با روشي شديداً انتقادي و افراطي، به تحليل شخصيت پيامبر پرداختند. علاقه به مطالعه تاريخ عرفان اسلامي نيز به نوبه خود رو به رشد گذاشت. مك دونالد(63) اثر ارزشمندي به نام «موقعيت و زندگي ديني در اسلام» (1909) پديد آورد و مطالعه جدي عرفان اسلامي در سال 1822 با كتابي كه ثولوك(64) تحت عنوان «تصوف و حكمت وحدت وجودي ايراني» نگاشت، آغاز شد و بعدها به صورت موضوع اختصاصي تحقيقات مهم نيكلسون(65) درآمد كه تمامي عمر خويش را به پژوهش درباره تاريخ عرفان اسلامي و متون عرفاني وقف كرد.

او به چاپ «گزيده اشعار ديوان شمس» (1898) پرداخت و نسخه‌هاي خطي متون عرفاني را تصحيح و مثنوي رومي را نيز همراه با توضيحات ارزشمندي ويرايش و منتشر كرد. همه اين فعاليت‌هاي پژوهشي در راستاي واحدي با تحقيق در عرفان اسلامي ارتباط داشت. اثر ماسينيون(66) درباره حلاج، كه از چهره‌هاي مهم عرفاني اسلامي است، دوره جديد را در شناخت عرفان اسلامي پديد آورد و نشانگر علاقه ژرف و شخصي مولف بود. نسلي از محققان فرانسوي در سال‌هاي اخير، كار او را پي گرفته‌اند و آثار مهمي در زمينه سير تحول عرفان و كلام اسلامي پديد آورده‌اند كه از آن ميان مي‌توان از لويي گارده(67) و جورح قنواتي(68) نام برد. فعاليت‌هاي تحقيقي عالمان كاتوليك، نه تنها در قاهره و بيروت، بلكه در تمامي نقاط جهان و رويكردهاي جديد آنان مبتني بر فهمي همدلانه از اسلام و ارزش‌هاي باطني و معنوي آن، يكي از برجسته‌ترين جنبه‌هاي اسلام‌شناسي جديد است (اثر ارزشمند اشتيگلكر) (69) به نام «شناخت اسلام» يكي از اين نمونه‌هاست.

هانري كربن(70) كه شاگرد ماسينيون بود، به تحقيق درباره دشوارترين مسايل عرفاني شيعي پرداخته است كه اسرار باطني و ابعاد معنوي عقايد مذهب شيعه را كه مدت‌ها مورد تفسيري‌هاي نادرست قرار مي‌گرفت، بازنموده است و خود عقايد شيعي و جهان‌نگري آن را نيز پس از آنكه سالياني دراز به ناحق مورد غفلت قرار گرفته بود. كساني مانند هاجسن(71) و اشتروتمان(72) كه از محققان آلماني هستند و در مورد علم حديث و مذهب زيديه كار كرده‌اند، مورد بررسي قرار دادند و پژوهش درباره مذهب اسماعيلي نيز در طول چندين دهه موضوع ويژه پژوهشي ايوانف(73) بوده است، در حالي كه حقوقدان اسماعيلي هندي به نام فيضي(74) نيز مي‌كوشد تا از ديدگاه خاص خود به تفسير جديدي از شريعت و فقه اسلامي دست يابد.

يكي از پژوهشگراني كه به شناخت بهتر اسلام و به ويژه شخصيت پيامبر كمك كرده است، مورخ اديان سوئدي يعني توراندرا(75) است. او در اثر عمده و ارزشمندش به نام «شناخت شخصيت و زندگي پيامبر» به نشان دادن ارزش و احترامي كه عارفان مسلمان و توده مومن براي پيامبر قائلند، پرداخته است. رساله كوچك او تحت نام «محمد» (1932) نيز خواندني‌ترين و همدلانه‌ترين زندگينامه‌اي است كه تاكنون درباره پيامبر اسلام نگاشته شده است.

همينطور مطالعات او درباره «رابطه مسيحيت و اسلام» (1925)، گام مهمي در پيشرفت و رشد مطالعات اسلامي بوده است. او از منابع يهودي درباره اسلام كه توسط محققاني مثل توري و كاتش مورد بررسي قرار گرفته بود، استفاده كرد و رساله‌اي ارزشمند درباره دوره پيدايش اسلامي و زندگي ديني در صدر اسلام به نگارش درآورد كه از آثار مهم او به شمار مي‌روند.

رشته اسلام‌شناسي در انگلستان به وجود آثار سرتوماس آرنولد(76) درباره «دعوت اسلام»، «خلافت» و مطالعات او پيرامون نقاشي اسلامي‌، «ميراث اسلام» كه توسط آلفرد گيلوم ويرايش شده، مباهات مي‌كند. افزون بر اين، بايد از آثار آربري كه ادامه‌دهنده سنت پژوهشي نيكلسون در مورد عرفان اسلامي و ترجمه متون اصلي آن است، نام برد. همچنين از شخصيت‌هاي برجسته‌اي به مانند ادوارد براون(77) سرهاميلتون گيپ(78) و برنارد لوييس. (79)

مباحث كلامي اسلام، به طور كامل توسط تريتون و در سال‌هاي اخير توسط مونتگمري وات(80) از اهالي ادينبورگ مورد تحقيق قرار گرفته است. او پس از نگارش كتاب «جبر و اختيار در صدر اسلام» به نگاشتن زندگينامه پيامبر پرداخت و نشان داد كه آگاهي ژرفي از جريان‌هاي ديني، اقتصادي و اجتماعي و فعال در عصر پيامبر دارد و در نگار شرح حال پيامبر، همدلي زيادي از خود نمايان ساخته است.

مطالعه احاديث اسلامي و پيدايش علم كلام در اسلام توسط ونسينك(81) انجام گرفته كه مقدمه خوبي در مورد سير تحول «عقايد مسلمانان» نوشته است. استفاده از فهرستي كه او براي احاديث تهيه و تدوين كرده بر هر محقق اسلام‌شناسي واجب و ضروري است. رساله كوچك او درباره غزالي يكي از بهترين آثاري است كه در اين مورد نگاشته شده است. در سال‌هاي اخير، ترجمه‌هاي جديدي از قرآن، تقريبا به تمامي زبان‌ها صورت گرفته است كه از آن ميان مي‌توان به ترجمه انگليسيي بل(82) كه براساس ترجمه نولدكه و روش او در تقسيم‌بندي سوره‌ها انجام شده، اشاره كرد. ترجمه قرآن آربري(83) كه به زيباييهاي ادبي قرآن و سبك بياني ويژه آن توجه كرده نيز در خور ذكر است. ترجمه فرانسوي بلاشر(84) ـ كه شرح حال زيبايي نيز درباره پيامبر نگاشته است ـ يكي از بهترين ترجمه‌هاي قرآن به شمار مي‌رود. ترجمه فرانسوي ديگري از قرآن كه با روش تفسيري راست‌دينانه مطابقت دارد (و به لحاظ تعارضي كه با ديدگاههاي فرقه احمديه دارد از اهميت خاصي برخوردار است). حميدالله كتاب جالبي نيز درباره زندگي پيامبر نوشته كه «پيامبر اسلام» نام دارد و در آن شرح دقيقي از زندگي رسول خدا آنگونه كه يك مسلمان نوگرا مي‌انديشد، ارايه داده است. محقق جامع‌نگر ايتاليايي، الكساندر بوزاني نيز كه آثار الهام‌بخش و مهمي در زمينه شعر و ادب فارسي و اردو دارد، قرآن را به زبان مادري‌اش ترجمه كرده است. ترجمه آلماني قرآن توسط ر.پارت(86) نيز ترجمه‌اي بسيار دقيق است و نشانگر زحمات و باريك‌بيني نويسنده دانشمند آن است.

در تكميل اين پژوهش‌ها در سالهاي اخير، تني چند از محققان مسلمان و حتي يك پژوهشگر ژاپني به نام ايزوتسو(87) كوشش‌هايي را در جهت تحليل مضامين قرآن، مفاهيم و واژه‌هاي آن آغاز كرده‌اند و در اين راه از روش‌هاي علم زبان‌شناسي كمك مي‌گيرند و به نظر مي‌رسد نتايج درخشان و جالبي داشته است.

كشف بسياري از نسخه‌هاي خطي كه پيشتر ناشناخته باقي مانده بودند و در كتابخانه‌هاي كشورهاي شرقي بويژه در استانبول نگهداري مي‌شوند، تا حدود زيادي مديون زحمات توانفرسا و آثار شگفت‌انگيز هلموت ريتر است كه نه تنها بسياري از آثار ادبي و عرفاني ارزشمند اسلامي را تصحيح و ويرايش كرده است، بلكه اگر بخواهيم تنها به مفصل‌ترين اثر او به نام «درياي جان» اشاره‌اي كرده باشيم، بايد گفت كه گزارش حيرت‌انگيزي از شعر و انديشه عرفاني ايران به دست داده است. عرفان اسلامي به طور كامل توسط محقق سوئيسي فريتزماير(89) مورد مطالعه و تحقيق قرار گرفته است كه متون بسياري را در اين زمينه تصحيح كرده و همراه با توضيحات لازم به چاپ رسانده است. مطالعه آثار او براي هر محققي كه بخواهد در زمينه تاريخ عرفان اسلامي پژوهش كند واجب و اجتناب‌‌ناپذير است. تحقق درباره سلسله‌هاي تصوف هرچند كه هنوز در آغاز راه است، اما توسط كساني همچون ج.ك.بريگه(90)، ر.برونل(91)، هـ.ج.كيسلينگ(92) و ديگران انجام گرفته است.

از سوي ديگر، آگاهي ما از منابع و نيز تكامل فقه اسلامي پس از مطالعات تئودور جوين‌بول(93)، ساچائو(94) و سانتيلانا(95) از طريق تحقيقات شاخت كه اثر او به نام «منابع فقه اسلامي» (1950) ديدگاه جديدي در شناخت فقه اسلامي پديد آورده، بگونه‌اي چشمگير افزايش يافته است. اجراي احكام فقهي در جوامع جديد نيز توسط آندرسون(96) مورد پژوهش واقع شده است.

مسايل مربوط به گرايش‌هاي اسلامي جديد توسط محققان زيادي در روزگار ما مورد بحث و تحقيق قرار گرفته است كه از آن ميان بايد از ويلفردكتول اسميت(97) ياد كرد كه آثاري همچون «اسلام در هند جديد» را نگاشت كه برخلاف نظر برخي كسان، هنوز نيز كتاب معيار در اين زمينه به شمار مي‌رود. اثر ديگر او تحت عنوان «اسلام در جهان امروز» نيز مشمول همين حكم است. كساني مثل روزنتال(98)، ژمير(99) و راندوت(100)، نيز تفسيرهاي جالبي در مورد مسايل انديشه جديد اسلامي ارايه كرده‌اند، اين در حالي است كه اشخاصي مانند فون گروبنام(101) كه دانش وسيعي در مورد منابع كهن و جديد اسلامي و تأثير و تجلي آنها در ادبيات دارند، چندين بار به رشته‌هاي درهم تنيده افكار و اعمال در انديشه اسلامي معاصر پرداخته‌اند.

كتاب كنت كراگ(102) را بايد از ديدگاه كاملا متفاوتي مورد توجه قرار داد، زيرا او به رغم تمايلات تبشيري‌اش نگرشي را در مورد زندگي ديني مسلمانان عرضه مي‌كند كه بسيار كمياب است. كتاب «عبادات اسلامي» اثر كنستانس پادويك(103) در خور توجه ويژه است كه با همدلي بسيار زياد، به تحقيق درباره موضوعي تقريبا ناشناخته پرداخته و عبادات رايج در كشورهاي اسلامي را تشريح كرده است.

علاقه به تاريخ اجتماعي و اقتصادي اسلام، همينطور توجه به كمك اسلام به علم پزشكي و فلسفه نيز رو به رشد و افزايش است. كمك‌هاي مسلمانان را كه در سال‌هاي اخير به مطالعه درباره جنبه‌هاي گوناگون اسلام پرداخته‌اند و بگونه‌اي جدي فرهنگ و دين و تاريخ خودشان را مورد پژوهش قرار داده‌اند، نبايد فراموش كرد. كوشش‌هاي آنان در تفسير و عرضه دين خودشان(104) بسيار علمي و به دور از تعصب و بسيار جدي و عميق بوده است. تفسير عقايد اسلامي توسط مسلمانان انديشمند از سراسر نقاط عالم و با فرهنگ‌هاي مختلف انجام گرفته و موجب ارايه تصوير صحيح و دقيقي از اسلام شده است.

مي‌توان گفت «علم تاريخ اديان» به ويژه تا حدي از اسلام غفلت كرده و شايد همين غفلت سبب بدفهمي برخي عالمان نسبت به اسلام بوده است كه آن را ديني فاقد اصالت و هر گونه جاذبه معنوي بدانند. بخصوص بايد گفت كه روش‌ها و مقولات رشته دين‌شناسي تطبيقي(105) مثل «پديده‌شناسي دين»(106) هيچ گاه عملا در مورد ديني كه شمار پيروانش تنها نسبت به مسيحيت در درجه دوم قرار دارد، به كار گرفته نشده است.

ش.د820658ف

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات