سعید حاجیپور در وطن امروز نوشت:
اقتصاددانان نهادگرا نقش اندیشمندان در توسعه اقتصادی هر
کشور را بسیار مهم قلمداد میکنند. داگلاس نورث یکی از این اقتصاددانان
است. وی معتقد است «تحولات نهادی، اساساً به فرآیند تصمیمگیری شهروندان یک
کشور و افراد در رأس حکومت بستگی دارد. در شرایط عادی، شهروندان و حاکمان
به ایجاد تحولات بنیادین در چارچوب نهادی جامعه گرایشی ندارند. البته تغییر
چارچوبهای نهادی یک جامعه به سهولت انجام نمیپذیرد و ریشه در گذشته یک
ملت دارد».
بررسیهای تاریخی در جوامع مختلف نشان میدهد گروههای حاکم و نخبگان این
جوامع به دنبال شیوههای قانونگذاری و ترویج و بهکارگیری هنجارهایی هستند
که در جهت حفظ منافع این گروهها باشد. این مساله توضیح دهنده چارچوبهای
نهادی پایدار و خودتقویتکننده است. بدین معنی که هیچیک از افرادی که
قدرت ایجاد تحولات گسترده و بنیادین را دارند، گرایشی به انجام چنین کاری
از خود به نمایش نمیگذارند. در این مسیر ممکن است دولتها، احزاب و
گروههای سیاسی مختلفی با سلایق و شعارهای متفاوت قدرت را در دست گیرند اما
تا زمانی که چارچوبهای نهادی در جهت حفظ قدرت طبقه حاکم جدید عمل کند،
این قوانین و هنجارها به بقای خود ادامه میدهند. بسیار مشاهده شده است
جناحها و گروههای مخالف، دولت مستقر را به تیغ انتقادات فراوان زخم
زدهاند، لکن با قدرتگیری همان گروهها، همان مسیر ادامه پیدا کرده است.
این رفتار و مکانیزم یکی از عوامل عدم رشد و توسعه در کشورها قلمداد
میشود.
شاهد عینی مطالب عنوان شده، شعارها و عملکرد دولتهای گذشته و هماکنون،
شعارهای دیروز و اقدامات امروز دولت یازدهم است؛ مبارزه با فساد،
قانونمداری، شفافیت و راستگویی، مبارزه با عوامگرایی، تدبیر در سیاست
خارجی، بهبود معیشت مردم، رشد اقتصادی، تخصصگرایی، شایستهسالاری، اشتغال
جوانان، آزادی مطبوعات، بهبود وضعیت مسکن، محیطزیست و بسیاری از مسائل و
موضوعات که همه و همه نقل محافل دولتمردان در بهار 92 بود و با استمساک به
آنها جلب آرای ملت میکردند.
اکنون کمتر از 5 ماه تا پایان کار این دولت مانده است و عملکرد دولتمردان
تطابق چندانی با شعارها ندارد. جنجال بنزینهای غیراستاندارد که با
تبلیغات، عامل اصلی آلودگی هوا معرفی شد در نهایت سر از رانتهای واردات
بنزین درآورد که منتسب به برخی مسؤولان بود. مسکنمهر با سیاستها و
اقدامات وزیر بشدت سرکوب شد و در دولت تدبیر و امید، امید جماعتی مستضعف به
خانهدار شدن، مزخرف خوانده شد. منتقدان، بیسواد و افراطی خوانده شده و
در نهایت به جهنم حواله شدند. پاسخ انتقاد مطبوعات، احضار «نویسنده،
مدیرمسؤول، صاحب امتیاز و سایر شرکا و معاونان در ارتکاب جرم» به دادگاه
است. خبر چندانی از بهبود وضعیت معیشت مردم نیست و در بازاری که تقریبا
تحرک خاصی مشاهده نمیشود حرف از تورم تکرقمی زده میشود و این در شرایطی
است که بانکهای معتبر کشور یکی پس از دیگری در حال ورشکستگیاند . اقتصاد
حال و روز خوبی ندارد و وزیر اقتصادی که میبیند دولت با دست فرمان اقتصادی
او هم جلو نمیرود بیانگیزه شده است! خورشید تابان برجام کمکم رو به
افول است و دیگر خبری از آن همه هیاهو نیست.
همه این موارد آنچیزی نیست که این روزها مورد توجه ملت قرار گرفته است.
دولتی که شعار مبارزه با فسادش در فلک طنینانداز بود امروز فساد در کنار
گوشش سر برآورده است. سودهای هنگفت بازی با قیمت ارز سر از صرافیهای خاص
درمیآورد. انتصاب مدیرانعامل نجومیبگیر بانکها با توصیه برخی افراد خاص
انجام میشود و امروز ارتباط برادر رئیسجمهور با یکی از بزرگترین
بدهکاران بانکی «مشهود» میشود. دولت مدعی مبارزه با فساد امروز باید از
خود، این مسیر را آغاز کند. رئیسجمهور حقوقدان باید به فکر پاسخگویی به
افکار عمومی باشد. آنان که دیروز شعار عدالت، راستی و صداقت میدادند امروز
خود اصلیترین مانع برای تحقق این شعارها هستند. نجومیبگیران،
وامبگیران، ارزفروشان و بدهکاران در جای جای دولت مشاهده میشوند و در
این صورت باید از جناب رئیسجمهور خواست برای برخورد با این متخلفان در
نهایت شجاعت به کناری بروند تا دستگاه عدالت با آنها برخورد عادلانه داشته
باشد.
فریدون مجلسی در ایران نوشت:
اعمال محدودیت برای اتباع برخی کشورها، از جمله هفت کشور اعلام شده در
دستور رئیس جمهوری جدید امریکا یعنی ایران، عراق، سوریه، یمن، لیبی،
سومالی و سودان امر جدیدی نیست. امریکا مدتها است که برای اتباع این
کشورها محدودیتهای روادیدی را اعمال میکند. اما صدور این دستور از سوی
ترامپ و تأکید او بر محدودیت شدید یکماهه حاوی چند نکته است. نخست آنکه به
نظر میرسد ترامپ چندان از منظر امنیتی و بنابر نگرانیهای تروریستی واقعی
دست به این اقدام نزده است. زیرا اگر چنین بود، با رجوع به پرونده اقدامات
تروریستی مهم رخ داده در امریکا مشخص میشد که هیچ نشانهای از حضور اتباع
ایران و برخی دیگر از این کشورها در اقدامات تروریستی در امریکا وجود ندارد
و در عوض تعداد قابل توجهی از تروریستهایی که فاجعه 11 سپتامبر را رقم
زدند از اتباع عربستان سعودی، امارات، مصر و لبنان و تحت تأثیر جریان فکری
وهابی به رهبری اسامه بن لادن از اتباع بنام عربستان بودند. همچنین برخی
دیگر از این تروریستها اتباعی بودند که از مناطقی در پاکستان و افغانستان
به امریکا و اروپا گسیل میشدند. برهمین اساس، اعمال محدودیت برای اتباع
کشوری چون ایران که تا کنون جز ارائه خدمات به جامعه امریکایی سابقه دیگری
نداشتهاند، اقدامی قابل دفاع به نظر نمیرسد.
نکته دیگر آنکه از ترکیب کشورهای مطرح شده، این گونه برمیآید که هدف
ترامپ از این اقدام در درجه اول به نوعی مواجهه با ایران بوده است، عراق،
سوریه و یمن با این فرض که تحت نفوذ جمهوری اسلامی ایران هستند در این
فهرست قرار گرفتهاند. بنابر این او از این اقدام باسویه سیاسی از یک سو
نوعی هشدار دادن و زهره چشم گرفتن را دنبال میکند و از سوی دیگر به دنبال
پاسخگویی به رأی دهندگان امریکایی در قبال شعارهایی است که در روند
انتخابات مطرح کرده بود. با این حساب میتوان این پیشبینی را قابل تأمل
دانست که چنین اقدامات به بازه زمانی یکماهه محدود میماند و با توجه به
بازخوردهای اجتماعی و نیز با بررسی وضعیت تهدیدهایی که ترامپ تصور کرده
است، تغییر خواهد کرد. همین چند روز پیش یکی از استادان دانشگاه امآیتی
که یکی از دانشجویانش در مقطع دکترای رشته فیزیک با مشکل دریافت روادید
ورود به امریکا مواجه شده است، در نامهای اعتراض خود به این روند را اعلام
کرد و یکی از استادان دانشگاه تگزاس با انتقاد از این تصمیم ترامپ نوشت که
این تصمیم سبب محرومیت دانشگاههای امریکا از امکان جذب دانشجوی دکترای
تخصصی از ایران به عنوان کشوری که در کنار چین و هند تأمین کننده بهترین
استعدادهای دانشگاهی بوده است، خواهد شد. همچنین شاهد آن بودیم که یکی
ازهنرمندان مطرح کشورمان در اقدامی شایسته نسبت به این تصمیم ترامپ با
اعلام شرکت نکردن در «اسکار» اعتراض کرد. چنین بازخوردهایی از سوی جامعه
مدنی با وجود ویژگیهای شخصی ترامپ که دچار خود بزرگبینی و نصیحت ناپذیری
است؛ بی تأثیر نخواهد بود.
در آخر باید یادآور شد، دستور ترامپ در زمینه ایجاد محدودیتهای روادیدی
برای اتباع تعدادی از کشورهای جهان در کنار سایر اقدامات و اظهارات
انتخاباتی او علیه کشورهای اروپایی، چین و ژاپن که با وجود آغاز رسمی دوران
ریاست جمهوری تکرار شده است، نتیجهای جز منزوی شدن امریکا در عرصه
بینالملل نخواهد داشت. انزوای بی حاصلی که حتی سبب تحقق شعار ترامپ مبنی
بر بازگشت امریکا به دوران ابرقدرتیاش نخواهد شد.
تاثیرترامپیسم ناسیونالیسم بر ایران
پیروزی ترامپ یا پیروزی جریان ملی گرا در آمریکا و حتی هر کجای دیگر عرصه
بین الملل، برای جمهوری اسلامی ایران، هم می تواند تهدید باشد و هم می
تواند فرصت قلمداد گردد. این یک فرصت است؛ از این جهت که توجه بیشتر به
مسائل داخلی و ضعف داخلی آمریکا توسط ترامپ و حضور کمتر در عرصه بین
المللی، برای کشورهایی که موجودیت خود را در ضدیت با آمریکا تعریف کرده
اند، یک فرصت است. این فرصت در رقابت و خصومت با آمریکا به ایران یک فضا و
فرصت تنفس می دهد. به جای اینکه آمریکایی ها به فعالیت های ایران در غرب
آسیا بپردازند، ممکن است در این نوع نگاه، بیشتر معطوف به داخل آمریکا
باشد. این برای کشورهایی که از یکجانبه گرایی و مداخله گرایی آمریکا در دهه
های اخیر ناراضی بودند، فرصت خوبی است. اما این رویکرد آمریکا یک تهدید
است؛ زیرا این نوع نگاه به عرصه بین المللی، باعث نوعی پشت پا زدن به منش
ها و رفتارهای بین المللی گرایانه و تن دادن به خواست دیگران و صرف نظر
کردن از یک سری منافع مشترک خواهد شد. این یعنی یکجانبه گرایی آمریکایی.
اگر چه جمهوری اسلامی ایران، هیچگاه راضی به حضور آمریکا در منطقه نبوده و
همیشه سیاست ایران خروج آمریکا از منطقه بوده است، اما در یک دوره انتقالی
از زمانی که آمریکا به عنوان قدرت هژمون منطقه بوده است و تازمانی که
آمریکا نظم جدیدی در غرب آسیا را شکل دهد، خلاء ناشی از کاهش حضور آمریکا
به عنوان قدرت هژمون در منطقه باید توسط بازیگران منطقه ای پر شود که ممکن
است این بازیگران وارد رقابت ها و منازعات خونین با یکدیگر شوند. مثلا اگر
نظم آمریکایی غرب آسیا در دهه های گذشته تمام مناسبات را در چارچوب حضور
آمریکا تعریف می کرد، در زمان این کاهش حضور، ممکن است ایران با عربستان،
ترکیه با ایران، ایران با اسرائیل و... در منطقه وارد منازعه با یکدیگر
شوند تا این خلاء قدرت را پر کنند و بنابراین یک دوره هرج و مرج ممکن است
در این دوران در منطقه رقم بخورد. از این رو به دنبال این کاهش نقش آفرینی
آمریکا در منطقه غرب آسیا، سرنوشت منطقه را آن قدرتی رقم خواهد زد که از یک
منازعه بزرگ، پیروزمندانه خارج شده است. این خلاء قدرت و کاهش حضور آمریکا
در منطقه می تواند یک تهدید و خطر باشد و به این معنا باشد که ضرورتاً
کاهش حضور آمریکا در منطقه به معنای افزایش صلح و ثبات در عرصه بین المللی
نیست. این کاهش حضور می تواند حتی نا امنی ها را افزایش دهد. این بحث می
تواند در سطح کل نظام بین الملل نیز رخ دهد و به هر حال گفته شده که بحران
ها همواره در زمان انتقال سیستمی به سیستم دیگر رخ می نمایند. اگر آمریکا
در فضای ناسیونالیستی که جهان را در بر گرفته بخواهد حرکت کند، نظم قرن
بیستمی تغییر خواهد کرد و نظمی قرن بیست و یکمی مستقر خواهد شد که می تواند
تبعات و خطرهای بسیاری را برای همه کشورها از جمله جمهوری اسلامی ایران در
بر داشته باشد.
سه ترامپ و یک تروریسم
آمریکا در آینده برای مبارزه با تروریسم برنامه خاص خود را خواهد داشت.
همین طور که اکنون به بهانه مبارزه با تروریسم، صدور روادید را از برخی
کشورها، محدود کرده است. البته باید در نظر داشته باشیم که اکنون با سه
ترامپ روبه رو هستیم که برای یک پدیده، یعنی تروریسم برنامه می دهد. ترامپ
اول، ترامپی است که نامزد انتخابات ریاست جمهوری بود. او یک ادبیات خاصی را
به کار می برد و یک وعده های خاصی را می داد. ترامپ دوم، ترامپ دوره
انتقالی بود. این دوره، حدود یک ماه و نیم به طول انجامید. ترامپ سوم نیز،
با ریاست جمهوری او آغاز شده است. در ترامپ اول، وی صحبت هایی را مطرح می
کرد که مورد پسند ایران و روسیه بود .او در مبارزه با تروریسم، به نوعی حرف
دل جبهه مقاومت را می زد. ترامپ اول مطرح می کرد که روسیه و ایران در حال
جنگ با داعش هستند و باید از آن ها مبارزه با تروریسم را یادگرفت. این
ترامپ، در مبارزه با تروریسم، امیدهایی را ایجاد کرده بود. این امید ایجاد
شده بود که سیاست های دوگانه دوران اوباما در مبارزه با تروریسم، پایان
یابد. اما در ترامپ دوم، در مبارزه با تروریسم، تغییر چندانی در سیاست های
اعلامی او شاهد نبودیم. اما در ترامپ سوم، در همان ابتدای کار و در آغاز
فعالیت های خود، ترامپ از یک عبارت ترسناک استفاده کرد. او در صحبت های
آغازین خود در مراسم تحلیفش از عبارت «اسلام رادیکال تروریست» یاد کرد.
گرچه ترامپ عزم جدی تری در مبارزه با تروریسم دارد، اما وصل کردن صفت
اسلامی به واژه تروریست، برای اولین بار بود که رخ می داد. این نوع نگاه و
مطرح شدن این عبارت، این خطر را دامن می زند که همان مسئله تروریسم که در
دیدگاه های ترامپ اول، امیدها را زنده کرده بود، در ترامپ سوم ضد اسلام و
مسلمانان دنبال شود. همین مفهوم تروریسم، می تواند به مطرح شدن مسائلی نظیر
ممنوعیت ورود طیف خاصی به بهانه مبارزه با افراط گرایی شود. امروز، شاید
جنگ های تمدنی که هانتینگتون آن را مطرح می کرد، بیش از همیشه متوجه
ایرانیان و نظایر آن است. اما در کلان ماجرا، باید این را در نظر گرفت که
ترامپ یا ناسیونالیست ها خواهان نوعی تغییر نظر در رویکردها هستند؛ اما
هنوز معلوم نیست که در جدال نهایی میان جریان های بین الملل گرا در آمریکا و
جریان های ناسیونالیست در این کشور، کدام طیف پیروز خواهد شد. نتیجه
انتخابات آمریکا نشان داد که ناسیونالیست ها در فرآیند انتخابات توانستند
با اتکا به آرای الکترال پیروز شوند، اما این به این معنی نیست که بین
الملل گرایانی که سالیان سال ساختار سیاسی آمریکا را بر پایه مداخله در
خارج از مرزهای آمریکا ساخته اند، ناکامی خود را پذیرفته و پا پس بکشند.
موفقیت جریان ناسیونالیستی شاید در آمریکا به این بستگی دارد که این جریان
بتواند در پاسخ گفتن به مطالبات مردم، موفق عمل کند. شاید ناسیونالیست
گرایان مجبور به عقب نشینی شوند و دوباره ابتکار عمل به بین الملل گرایان
سپرده شود، که در این صورت شرایط تصمیم گیری ترامپ نیز تغییر خواهد کرد.
شاید در آینده، ترامپ ناسیونالیست، به سبب برخی ناکارآمدی ها در سیستم
تصمیم سازی هایش در سطح داخلی، رفتار سیاسی خودرا تغییر دهد و عرصه را برای
بین الملل گرایان، بیشتر باز بگذارد.
پیشنهاد
دولت در لایحه بودجه سال ٩٦ این بود؛ حقوقبگیرانی که حقوق آنها سالانه
سقف ١٨ میلیون تومان دارد، از پرداخت مالیات معاف شوند. این یعنی افرادی که
ماهانه یکمیلیونو ٥٠٠ هزار تومان حقوق میگیرند، از پرداخت مالیات معاف و
بیش از آن مشمول پرداخت مالیات میشوند. کمیسیون تلفیق مجلس در جلسه دیروز
خود، سقف حقوق سالانه برای معافیت از مالیات را ٢٤ میلیون تومان در نظر
گرفت و تصویب کرد حقوقبگیرانی که ماهانه تا سقف دو میلیون تومان حقوق
دریافت میکنند، از پرداخت مالیات معاف شوند. اقدامی که در راستای کمک و
تسهیل زندگی حقوقبگیرانی است که بر اثر شکاف مزدی دولت گذشته و تورم
٤٠درصدی آن مقطع و البته شوک ارزی سال ٩٠، قدرت خرید آنها کاهش یافته است.
از سوی دیگر، اشکالی در سامانه اقتصادی کشور وجود دارد که کارکنان دولت یا
کارگرانی که براساس درآمدهای مشخص در کارگاه خود، حقوق دریافت میکنند،
مالیات درخورتوجهی نسبت به حقوق ماهانه خود پرداخت میکنند درحالیکه
فرارکنندگان مالیاتی، عمدتا دارای درآمدهای میلیاردی هستند. اینکه مالیات
به شفافشدن وضعیت اقتصادی، کاهش رانتهای معمول و البته کمشدن نیاز
درآمدهای کشور به نفت میانجامد، امری مشخص است. افزایش معافیت مالیاتی
حقوقبگیران به دو میلیون تومان، قطعا انگیزه وزارت امور اقتصادی و دارایی
و سازمان امور مالیاتی را برای گسترش پایه مالیاتی افزایش خواهد داد. اگرچه به باور نگارنده این اتفاق را باید
از جنبه بهرهوری سازمانی بررسی کرد. از نظر ملی و کلان اگر این اهرم
انگیزشی، فعالیت بیشتر کارکنان در محیطهای کاری را سبب شود، موفقیت
بیشتری خواهد داشت چراکه بهبود معیشت خانوار میتواند تا حدی هرچند اندک،
ذهن فرد شاغل را آرامتر کند و انگیزه کار را در او افزایش دهد. اگر این
امکان وجود داشته باشد که سیستم اداری ایران را طوری بهبود ببخشند و نظام
تدبیر را به گونهای اصلاح کنند که علاوه بر این نوع معافیتها، امکانات
افزون در اختیار پرسنل قرار گیرد و در ازای آن، بهرهوری و کارایی بیشتری
هم به دست آید، آنگاه نتیجه مطلوب حاصل شده است. برای افزایش پایه مالیاتی
نیز همگان باید به سازمان و وزارتخانه ذیربط کمک کنند. دولت یازدهم به
دنبال افزایش درآمدهای مالیاتی از طریق ملزمکردن فرارکنندگان مالیاتی به
پرداخت آن است. این اتفاق هم شدنی است. سطح اطلاعات دولت از افراد با توجه
به بانکهای اطلاعاتی که برای پالایش هدفمندی یارانهها تهیه شده، از گذشته
بیشتر شده است. از این بانکها برای مقاصد مالیاتی و جلوگیری از فرار
مالیاتی هم میتوان بهره گرفت. از سوی دیگر قاچاق میلیارددلاری به کشور از
سوی افرادی صورت میگیرد که آدرس رسمی ندارند. اگر همه به این نتیجه برسند
که باید جلوی قاچاق را از مبادی رسمی و غیررسمی گرفت و دولت را یاری کنند،
آنگاه همه آنهایی که علاقهمند به فعالیت در حوزه واردات هستند، بازرگانان
محترمی خواهند بود که مالیات خواهند پرداخت. در این بین نقش اصلاح قوانین و
تدوین قانون روزآمد و پیشرو برای کاهش قاچاق و حمایت از واردکنندگان
قانونی، تأثیرگذار است.
لزوم حرکت در مسیر حقوقی برجام
یوسف مولایی در آرمان نوشت: حضور
دونالد ترامپ در کاخ سفید و به دست گرفتن قدرت در ایالات متحده، موجی از
ابهام و تردید درباره موضوعات مختلف روابط بینالملل را موجب شده است. یکی
از چالشهای پیش رو در همین ارتباط، توافق هستهای ایران و قدرتهای ۱+۵
است. موضعگیریهای تند ترامپ علیه برجام در کارزار انتخاباتی آمریکا
نگرانیها درباره این توافق را دوچندان کرده است. با این حال باید توجه کرد
عدم اجرای توافق هستهای از سوی آمریکا به معنی بیاعتباری برجام نیست.
آمریکا درحقیقت تنها یکی از طرفین توافق هستهای است و موظف است
مسئولیتهای خود را در چارچوب تعهدات بین المللی برعهده بگیرد. در واقع
توافق هستهای به امضای شش قدرت جهانی رسیده و امضای اتحادیه اروپا به
عنوان شخصیت حقوقی نیز دراین سند وجود دارد. بنابراین بدیهی است که برجام
را باید یک تعهد چندجانبه قلمداد کرد. علاوه بر این برجام در یک قطعنامه به
تصویب شورای امنیت سازمان ملل رسیده است و در واقع امضای مهمترین مرجع
حفظ صلح و امنیت جهانی در این توافق دیده میشود. روند مذکور نشان میدهد
اگر آمریکا از اجرای مسئولیت خود در توافق هستهای صرفنظرکند، اعتبار بین
المللی این کشور زیر سوال خواهد رفت و بیاعتمادی نسبت به این کشور افزایش
مییابد. در واقع عدم اجرای برجام موجب هزینههای مختلفی برای ایالات متحده
در نظام بینالملل خواهد شد، از جمله میتوان به تبعات منفی در بخش
اقتصادی برای آنها اشاره کرد، چراکه آمریکا به عنوان یک تصمیمساز از تعهد
بینالمللی سر باز زده است. علاوه بر این سازوکارهایی که در برجام درنظر
گرفته شده است تا با هرگونه بدعهدی یا نقص برجام مقابله شود به گونه دیگری
وجهه آمریکا در نظام بینالملل را نامناسب نشان خواهد داد. به عنوان نمونه
میتوان به کمیسیون مشترک برجام اشارهکرد که موظف است براساس خواست هریک
از طرفین در سطوح مختلف مقامات کشورها، در راستای حل اختلافات با حضور
تمامی طرفین حاضر در برجام تشکیل جلسه دهد. با این حال این کمیسیون تنها
مجرای شکایت نیست و در صورتی که طرفین به نتیجه نرسند مطابق با درخواست
شاکی بررسی به نهاد بالاتر که همان شورای امنیت سازمان ملل است ارجاع داده
میشود. آنگاه درباره نقض برجام از سوی یکی از طرفین، در شورای امنیت
تصمیمگیری خواهد شد. البته اخیرا این تحلیل در برخی رسانهها به وجود آمده
که در صورت نقض برجام از سوی آمریکای تحت مدیریت دونالد ترامپ، ایران نیز
ممکن است اقدام متقابل را درنظر بگیرد. در این زمینه به نظر میرسد آمریکا
با هدایت افکار عمومی و موج رسانهای به دنبال این است که ایران این اشتباه
را مرتکب شود تا ایران به عنوان ناقض یک تعهد بینالمللی معرفی شود و کشور
به سوی قبل از اجرای برجام گام بردارد. به همین دلیل برای هر اقدام و
عکسالعملی باید با کارشناسان خبره درتفسیر برجام از نظر سیاسی و فنی مشورت
شود. در واقع اگرچه نیاز است ایران در مقابل تحرکات آمریکا یا هر کشور
دیگر در این توافق واکنش نشان دهد اما باید توجه کرد اقدامات ایران مخالف
با حقوق بینالملل نباشد. چرا که ایران مکررا اعلام کرده است که برجام یک
سند بینالمللی است و آمریکا به تنهایی نمیتواند آن را نقض کند. بنابراین
اگر درمقابل اقدامات خلاف آمریکا گامی در همان جهت نقض تعهد برداشته شود ،
آنگاه به آمریکا حق داده شده تا به تنهایی و یک طرفه توافق را به چالش
بکشد، درحالی که آمریکا تنها طرف برجام نیست و بعد از قطع نامه ۲۲۳۱ توافق
هستهای به یک سند بینالمللی تبدیل شده است و هیچ کشوری یا حتی مجموعهای
از کشورها با یکدیگر نیز نمیتوانند آن را نقض کنند و برای نقض یا لغو آن
نیازمند قطعنامه مصوب شورای امنیت است. دراین صورت ایران میتواند به نقطه
قبلی خود باز گردد. توجه به این نکته ضروری است که اگر فرایند اعتراض از
کمیسیون مشترک تا شورای امنیت طی نشود، هر اقدامی از سوی ایران در نظام بین
الملل مسئولیت ایجاد میکند.
در اين ميان دليلي كه ميتوان براي عمده اين رفتارهاي مخالفان دولت برشمرد،
نزديك بودن زمان انتخابات است. در فرصت اندك چهارماهه هنوز هم معلوم نيست
كه جريان اصولگرا ميخواهد چه كار كند. بر فرض كه همين امروز هم كسي را
براي رقابتهاي انتخاباتي معرفي كنند آيا ٤ ماه زمان براي معرفي او كافيست؟
به هر حال چهرهاي كه مطرح ميشود نياز به معرفي به جامعه دارد و آنها خود
بهخوبي ميدانند كه مناظرات انتخاباتي و حتي تريبون صدا و سيما براي آنها
معجزه نميكند و بايد خيلي زودتر چهرهاي را كه براي ملت آشنا باشد معرفي
كنند. اما مشكلي كه وجود دارد اين است كه اصولگراها چهره جا افتاده در ميان
جامعه ندارند و شناسترين آنها كساني هستند كه در انتخابات گذشته به صحنه
آمدند و با اقبال عمومي روبهرو نشدهاند. آنها واقعا چهره شناخته شده
ندارند كه از انتخابات به تعبير سياسيون، در بيايد. به همين دليل تنها
شانسي كه باقي مانده اين است كه يا به انتخاب روحاني تن بدهند يا يك روحاني
ضعيف شده را به انتخابات بياورند. اما در اين ميان نبايد فراموش كنيم كه
گاهي وقتها مخالفتها به عادت صورت ميگيرد نه از روي برنامهريزي. متاسفانه جناح اصولگرا برنامهاي براي آينده ندارد و اگر بر فرض هم
داشته باشد، كار اجرايي نكرده است و از همه مهمتر اينكه آنان اسير
اختلافات داخلي هستند و سازوكار قدرت در بين آنان ناكارآمد است. اما بهتر
است بدانند كه اگرچه با تندروي ميشود سنگي انداخت اما راه را نميتوان باز
كرد. چهرههاي تندرو بهتر است بهجاي تخريب، لياقت خود را به اثبات
برسانند و اگر قرار است از راه انتخابات به مقصد برسند، بدانند كه تخريب
راهش نيست.