صبح صادق >>  نگاه >> یادداشت
تاریخ انتشار : ۲۱ دی ۱۳۹۹ - ۱۹:۱۳  ، 
کد خبر : ۳۲۷۵۹۳
در بیان گوشه‌هایی از میراث فکری - سیاسی آیت‌الله مصباح‌یزدی

میراث مدنی مصباح

پایگاه بصیرت / حمزه عالمی

«آیت‌الله مصباح‌یزدی» از شاگردان پُر افتخار آیت‌الله‌العظمی بروجردی، حضرت امام خمینی(ره)، علامه طباطبایی و آیت‌الله بهجت، روز جمعه، 12 دی ماه 1399 روی در نقاب خاک کشید و با این اتفاق، جهان اسلام یکی دیگر از ذخایر تفکر فلسفی خود را از دست داد. کارنامه علمی و سیاسی استاد مصباح از وسعت گسترده‌ای برخوردار است و آنچه در اینجا می‌گوییم، نَمی از یَم دانش و معرفت اوست.

 

منظومه فکری روشن

آیت‌الله مصباح، در دوران زندگی خود حوزه تفکر فلسفی ایران را رونق بخشید و این، افزون بر تسلط ایشان در دانش‌های گوناگون اسلامی، همچون فقه، کلام، علوم قرآنی و تفسیر و اخلاق بود. جامعیّت علمی استاد مصباح در دانش‌های مختلف اسلامی و پُر رنگ بودن سیاست در اندیشه ایشان، تداوم‌بخش مسیر پیوند حکمت، فقاهت، عرفان و قرآن است که در آستانه طلوع ایران معاصر، یعنی در دوران صفویه با شکل‌گیری مکتب فلسفی حکمت متعالیه از سوی صدرالدین شیرازی قوام یافت و همین وحدت علوم اسلامی در طول تاریخ معاصر ایران زمینه موفقیّت نیروهای مذهبی در تحولات سیاسی را فراهم کرد.

یکی از نتایج مهم این وحدت علوم، پشتیبانی تفکر فلسفی از موضع فقهای اصولی شیعه (اصولیّون شیعه) در برابر جریان اخباری‌گری بود و موفقیّت آیت‌الله وحید بهبهانی‌ـ در دوران زندیه‌ـ در به حاشیه راندن اخباریون شیعه در چنین بستری ریشه دارد.

آیت‌الله مصباح در ادامه مسیر فقهای اصولی شیعه (اصولیّون شیعه) قرار دارد و تسلّط ایشان بر فلسفه، فقه، علوم قرآن و اخلاق و علم‌آموزی در سایر دانش‌های امروزی به روشنی وحدت علوم اسلامی نزد فقهای اصولی شیعه را نشان می‌دهد.

وحدت دانش‌های اسلامی در یک منظومه فکری و سازگار دیدن آنها با یکدیگر در مسیری غایت‌مند که سعادت دنیایی و اخروی انسان را هدف می‌داند، زمینه اصلی شکل‌گیری نظام سیاسی در اندیشه یک فیسلوف است.

نزد استاد مصباح، فلسفه دانشی محصور در خود نیست؛ بلکه مبنایی برای سامان‌دهی به جامعه اسلامی به سوی اهداف متعالی است و این همان پیوند فلسفه و سیاست است که در سلوک سیاسی استاد مصباح با دغدغه‌مندی و جهد مدام همراه شده است؛ از این‌رو رهبر معظم انقلاب برای ایشان از تعبیر «حکیم مجاهد» استفاده کردند.

از سوی دیگر وحدت دانش‌های اسلامی به واسطه حکمت متعالیه و تقویت این وحدت از سوی آیت‌الله محمد تقی  مصباح با وجود انتقادهای مهم ایشان به برخی از مهمّات حکمت متعالیه و فرا رفتن از این حکمت با هدف جمع میان حکمت مشاء، اشراق و متعالیه‌، رمز انسجام هویت ملی ایران در دوران معاصر به شمار می‌آید و این موضوع همان چیزی است که تفکرات لیبرال و سکولار با آن مخالفند.

مخالفان آیت‌الله مصباح، ادعای دفاع از حقوق شهروندی و جامعه مدنی داشته و از این منظر اندیشه و مواضع ایشان را نقد کرده‌اند. این مخالفت‌ها بیش از همه بر این محور استوار است که آیت‌الله مصباح نقش تشریفاتی برای مردم در حکومت اسلامی قائل بوده و قانون اساسی و نقش مردم در حکومت دینی را از آنجا مشروع می‌داند که به تأیید و تفویض ولی فقیه می‌رسد.

چنین انتقاداتی نسبت به استاد مصباح حتی به اینجا ختم می‌شد که برای نمونه سیدصادق حقیقت، اندیشه مصباح را به جهان قدیم متعلق دانست که نمی‌تواند پدیده‌های مدرن سیاسی را در بر گیرد.

 

خطای منتقدان و میراث مدنی مصباح

اشکال بزرگ انتقادات مذکور نسبت به آیت‌الله مصباح در این است که این انتقادات رونمایی از اندیشه سیاسی آیت‌الله را مورد توجه قرار داده و در ضمن به نسبت قابل توجهی آلوده به شانتاژهای سیاسی نیمه دوم دهه 70 خورشیدی است.

مرحوم  آیت‌الله محمد تقی مصباح بیش از همه به عنوان یک فیلسوف مطرح است و چنانکه گفته شد فلسفه دانشی غایت‌اندیش بوده و غایت خود را رساندن انسان به سعادت تعریف می‌کند و این امر را منفعت و مصلحت جمعی افراد یک جامعه می‌داند.

بنابراین مدنیّت‌ـ به معنای ترجیح منافع و مصالح جمعی بر فردی‌ـ عنصر مهمی در فلسفه اسلامی است. فلاسفه اسلامی از فارابی تا خواجه نصیرالدین بیش از همه دغدغه مدنیّت داشته و اتفاقاً به درستی سیاست را به دانش مدنی ترجمه کرده‌اند و با تأسیس مدینه فاضله، کمال مطلوب شکل‌گیری مدنیّت در جامعه دینی را نشان داده‌اند.

در اندیشه مصباح هم مدنیّت در چنین مسیری و بر مبنای منافع و مصالح شایسته یک ملت مسلمان پی‌ریزی می‌شود، در حالی که منتقدان ایشان مبنای خود را پذیرش نسبتاً مطلق تجدّد غربی قرار داده‌اند، بنابراین از خاستگاه دیگری به تفکر مصباح می‌نگرند.

از سوی دیگر تفکر فلسفی آیت‌الله مصباح در حالی به سعادت انسان می‌اندیشد که اندیشه‌های متجدد اساساً سعادت را به رفاه تنزّل داده‌اند و سرمایه‌داری را بر مدنیّت حاکم کرده‌اند. اگر در اندیشه مدنی فلاسفه قدیم، جامعه و شهر بر مبنای استعداد انسان‌ها و با نظر به اهداف غایی طبقه‌بندی می‌شد، اندیشه‌های متجدد این طبقه‌بندی را بر مبنای ملاک‌های مادی و اقتصادی دنبال می‌کنند و از این‌رو، در بسیاری مواقع افراد فاقد استعداد و فضیلت در رأس جوامع متجدد قرار می‌گیرند.

بنابراین فیلسوفی که به یک نظام سیاسی هرچند هرمی و سلسله‌ مراتبی می‌اندیشد، مدنیّت به معنای اندیشیدن به منافع و مصالح عمومی را به گونه‌ای دیگر دنبال می‌کند و تفکرات مدرن الزاماً راه به مدنی بودن انسان نمی‌برند.

دیگر اینکه محوریّت سعادت دنیوی و اخروی در اندیشه فلاسفه اسلامی و از جمله آیت‌الله مصباح سبب شده است تا آنان در راه وحدت و انسجام هویتی جامعه ایران که در بالا گفته شد، بیندیشند و مبارزه با انحرافات را برای حفظ این وحدت در دستور کار قرار دهند.

بنابراین مواجهه میان آیت‌الله مصباح با روشنفکران و نیروهای سیاسی اصلاح‌طلب، بر مبنای مواجهه میان وحدت و گسست هویتی نیز قابل تعریف است. اگر اتفاق‌نظر بر سر وجود و چیستی هویّت ملی را مبنایی برای شکل‌گیری مدنیّت بدانیم، آیت‌الله مصباح نیز به سهم خود از این مبنا حمایت و حفاظت کرده است.

به این ترتیب، مدنیّت عنصری مستتر در فلسفه و اندیشه سیاسی آیت‌الله مصباح است و نکته بسیار مهم اینکه این عنصر بازتاب روشنی در سلوک علمی و سیاسی آیت‌الله یافته است. رویکرد گفت‌وگویی و دیالوگی ایشان، استقبال از نقد و نظر، نظم فکری و زبانی شفاف و همسو با ادبیات عامه‌ـ و نه نخبه‌گرایانه‌ـ و دست آخر هدایت انگیزه‌های سیاسی انقلابی به تشکیل یک گروه و حزب سیاسی از جمله نشانه‌های جَهد علمی‌ـ مدنی آیت‌الله مصباح هستند که در مجال دیگری باید آنها را بررسی کرد.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات