در سال سوم هجرت و در شب نیمه ماه رمضان ـ که بهترین ماه های خداست ـ خانه امیرالمؤمنین و فاطمه علیهماالسلام میزبان قدوم مولود مبارکی شد که شادی را با خود به خانه وحی آورد. در این شب فرخنده، سبط اکبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم ، حضرت امام حسن علیه السلام چشم به جهان گشود و شهر مدینه را غرق نور کرد.
مژده میلاد
هنگامی که امام حسن علیه السلام به دنیا آمد رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در سفر بودند و امیرالمؤمنین و فاطمه علیه السلام چشم به راه بازگشت. ایشان پیامبر پس از مراجعت از سفر، طبق معمول ابتدا به خانه فاطمه علیهاالسلام وارد شد. هنگامی که خبر تولد نوزاد را به ایشان دادند، شادمانی وجود حضرت را فرا گرفت.
نام گذاری کودک
هنگامی که کودک را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آوردند، حضرت رو به علی علیه السلام کرده، فرمود: «آیا او را نام گذاری کرده ای؟» عرض کرد: «من در نام گذاری وی بر شما پیشی نمی گیرم». رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «من هم در نام گذاری بر خداوند سبقت نمی جویم». در این هنگام جبرئیل از آسمان فرود آمد و از سوی خدای متعال به وی تهنیت گفت و سپس اظهار داشت: «خداوند تو را فرمان داده که نام پسر هارون، «شبر» را بر او بگذاری». حضرت فرمود: «زبان من عربی است». جبرئیل عرض کرد: نامش را «حسن» بگذار و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم او را «حسن» نامید.
منزلت امام حسن (ع) نزد مسلمانان
معرفةالامام یکی از راههای افزایش محبت و سرچشمه فهم و درک معارف دینی است. در طول تاریخ علما و محدثان شیعی از هر فرصتی استفاده کردند تا با نقل فضائل اهلبیت پیامبر، مسلمین و به طور کل، بشریت را با منابع اصلی شناخت و معرفت آشنا کنند.
اگر اولین آثار شیعیان را تا کنون ورق بزنیم خواهیم دید که بابها و فصلهای گوناگونی حدیث در بیان عظمت و فضیلت حضرات معصوم و لزوم تمسک و توجه به آنان است. در این بین طبیعی است که شیعیان نسبت به بزرگان مذهب خود چنین حساسیتی داشته باشند و برای معرفی آنان دست به تلاش گستردهای بزنند؛ اما با نظر به آثار سایر مسلمانان و پیروان دیگر مذاهب خواهیم دید حقیقت آنقدر درخشنده و تابناک بوده است که گذشتن از آن سخت و دشوار خواهد بود.
برای همین است که با نگاهی گذرا به کتب روایی اهل تسنن خواهیم دید که بزرگان این مذاهب و نحله فکری در مواضع بسیاری با نقل احادیث و گزارشات تاریخی شأن و منزلت خاندان پیامبر را متذکر شدند. در این راستا احادیث بسیاری را علمای اهل سنت در مقام و فضیلت امام حسن مجتبی نقل کردند، به طوری که شاید نظیر چنین گزارشات تاریخی را در آثار علمای شیعه نمیتوانیم بیابیم. در ادامه سعی داریم چهره امام حسن و جایگاه این سبط الرسول را در کتب اهل سنت را بازگو کنیم تا به این شکل به مدد آن حضرت معرفتمان افزایش پیدا کند.
تشابه به رسول الله
محدثین شیعه و اهل سنت بارها به تشابه امام حسن مجتبی (ع) به رسول خدا (ص) اذعان کردهاند و در منابع معتبر خود به این موضوع اشاره داشتند. تشابه امام مجتبی (علیهالسلام) به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) در تمام صفات به اندازهای برای مسلمانان آشنا بود که با دیدن حضرت، مردم به یاد رسول الله (ص) میافتادند. ابوبکر بزاز یکی از علمای مشهور اهل سنت است که در کتابش به این نکته اشاره میکند و مینویسد: «بهی غلام زبیر نقل میکند که روزی عبدالله بن زبیر بر ما وارد شد و ما دسته جمع، شبیهترین شخص از اهل بیت (ع) به رسول خدا (ص) را به یاد میآوردیم. در این هنگام عبدالله بن زبیر گفت: من شما را آگاه میکنم که شبیهترین مردم به رسول خدا (ص) حسن بن علی (ع) است( ابوبکر بزاز، الفوائد الشهیر، ج ۱، ص ۳۷۷، رقم ۴۰۲، دار ابن الجوزی - السعودیة / الریاض، چاپ اول، ۱۴۱۷ ه).»
شدت علاقه رسولالله به امام حسن
فرزندان فاطمه (س) برترین مخلوقات خدای رحمان در عالم هستی هستند. شدت محبت رسول خدا (ص) به امام حسن و امام حسین (ع) بر همگان مشخص بوده و هست. بخاری محدث مشهور اهل سنت در کتاب خود به نقل از براء مینویسد: «روزی پیامبر را دیدم که حسن بن علی (ص) را بر روی شانههایش نشانده بود و در این حال میفرمود: پروردگارا! من او را دوست دارم، پس تو هم او را دوست بدار(بخاری، صحیح بخاری، ج ۵، ص ۲۶، رقم ۳۷۴۹، دار طوق النجاة، چاپ اول، ۱۴۲۲ ه ق) .»
دوستی و محبت رسول خدا (ص) تنها به دوست داشتن امام مجتبی (علیهالسلام) خلاصه نمیشود و پیامبر رحمت، هر آن کس که سبط اکبر را دوست داشته و مطیع و شیعهاش باشد را نیز دوست دارد. ابن ماجه قزوینی یکی دیگر از علمای مشهور اهل سنت در کتاب سنن، به دعای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) در حق دوستداران امام مجتبی (ع) اشاره میکند و مینویسد: «خدایا! من او را دوست دارم؛ پس او را دوست بدار و عاشقان او را دوست بدار(ابن ماجه قزوینی، سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۱۵۱، بشار عواد معروف، دار الجیل، چاپ اول، ۱۴۱۸ ه ق) .» شدت و علاقه رسول خدا (ص) به امام مجتبی (ع) را میتوان در این سخن حضرت مشاهده کرد. آنجا که از نوردیدگانشان به گل خوشبو یاد میکنند. قرطبی عالم سرشناس اهل سنت در کتاب الاستیعاب از بیان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) مینویسد: «حسن، گل خوشبوی من از دنیا است(قرطبی، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج ۱، ص ۳۸۵، دار الجیل، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۲ ه ق.).»
عظمت امام حسن به قلم سنیمذهبان
ابن کثیر دمشقی، تاریخ نگار برجسته سنی مذهب به سندش از جابربن عبداللَّه نقل کرد که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: « قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى سَيِّدِ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، فَلْيَنْظُرْ إِلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ». هر کس دوست دارد به آقای جوانان اهل بهشت نظر کند باید به حسن بن علی نظر نماید.
ذهبى، سیره نویس معروف تاریخ اسلام مى نویسد: «الحسن بن على بن ابى طالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف، الامام، السید، ریحانة رسول الله(صلى الله علیه وآله) وسبطه، وسیّد شباب اهل الجنّة، ابو محمّد القرشى الهاشمى المدنى الشهید. وقد کان هذا الامام سیّداً، وسیماً، جمیلا، عاقلا، رزیناً، جواداً، ممدوحاً، خیّراً، دیّناً، ورعاً، محتشماً، کبیرالشأن»حسن بن على بن ابى طالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف، امام، سیّد، دسته گل رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و سبط او، و آقاى جوانان بهشت، ابومحمّد، قرشى، هاشمى، مدنى و شهید است. این امام، بزرگوارى بود تنومند، اهل خیر، بسیار دیندار، با ورع، داراى حشمت و جاه، و شأنى بزرگ .
ابن حجر هیتمى نیز مى نویسد: «کان الحسن ـ (رضی الله عنه) ـ سیّداً کریماً حلیماً زاهداً ذا سکینة ووقار وحشمة، جواداً ممدوحاً» حسن ـ (رضی الله عنه) ـ آقایى کریم، بردبار، زاهد، داراى سکینه و وقار و حشمت، اهل جود و مورد مدح و ستایش بود..
استدلال قرآنی امام حسن (ع) در پاسخ به برتریطلبی معاویه
حسن مجتبى علیهالسلام هنگام معاهده با معاویه، استدلالهایی منطقی و قرآنی را درباره علت صلح با او مطرح کردند، استدلالهایی که با اندکی تأمل دربارهی آنها در مییابیم نیاز روز فردی و اجتماعی ما نیز محسوب میشود.
سلیم بن قیس میگوید: امام حسن علیهالسلام هنگامى که با معاویه اجتماع کرد، بر فراز منبر ایستاد و حمد و ثناى الهى به جا آورد و فرمود:
اى مردم، معاویه گمان میکند من او را براى خلافت سزاوار دانستم و خود را براى آن اهل ندانستم، و معاویه دروغ میگوید. من اختیارم بر مردم از خودشان طبق کتاب خدا و لسان پیامبرش بیشتر است. أَنَا أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ فِی کِتَابِ اللَّهِ وَ عَلَى لِسَانِ نَبِیِّ اللَّهِ
به خداوند قسم یاد میکنم، اگر مردم با من بیعت میکردند و مرا اطاعت میکردند و مرا یارى میکردند، آسمان قطرات بارانش را و زمین برکتش را به آنان ارزانى میداشت، و تو اى معاویه در خلافت طمع نمیکردى. فَأُقْسِمُ بِاللَّهِ، لَوْ أَنَّ النَّاسَ بَایَعُونِی وَ أَطَاعُونِی وَ نَصَرُونِی لَأَعْطَتْهُمُ السَّمَاءُ قَطْرَهَا وَ الْأَرْضُ بَرَکَتَهَا
این در حالى است که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرموده: «هیچ گاه امّتى امر خود را به کسى نمیسپارند که در بین آنان عالمتر از او (فردی همچون معصوم) باشد، مگر آنکه کارشان همچنان رو به پایین میرود تا آنجا که به دین گوسالهپرستان برسند» قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: «مَا وَلَّتْ أُمَّةٌ أَمْرَهَا رَجُلًا قَطُّ وَ فِیهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا لَمْ یَزَلْ أَمْرُهُمْ یَذْهَبُ سَفَالًا حَتَّى یَرْجِعُوا إِلَى مِلَّةِ عَبَدَةِ الْعِجْلِ
بنى اسرائیل هارون را رها کردند و به گوساله رو آوردند در حالى که میدانستند هارون خلیفه موسى است. این امّت هم على (ع) را رها کردند در حالى که از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله شنیده بودند که به على علیهالسلام میفرمود: «تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى هستى بجز نبوّت، که پیامبرى بعد از من نیست». وَ قَدْ تَرَکَ بَنُو إِسْرَائِیلَ هَارُونَ وَ اعْتَکَفُوا عَلَى الْعِجْلِ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ أَنَّ هَارُونَ خَلِیفَةُ مُوسَى، وَ قَدْ تَرَکَتِ الْأُمَّةُ عَلِیّاً وَ قَدْ سَمِعُوا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ لِعَلِیٍّ: «أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى غَیْرَ النُّبُوَّةِ فَلَا نَبِیَّ بَعْدِی
امام حسن مجتبی علیهالسلام در بند اول این حدیث در واکنش به برتریطلبیِ معاویه لعنةالله علیه نسبت به خلافت بر مسلمین، فرمود «من اختیارم بر مردم از خودشان طبق کتاب خدا و لسان پیامبرش بیشتر است.» این کلام امام علیهالسلام اشاره به آیه6 سوره احزاب است، آنجا که خداوند فرمود «النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُهاجِرین ... (احزاب 6) یعنی پیامبر (ص) به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [و نزدیکتر] است و همسرانش مادران ایشانند، و خویشاوندان [طبقِ] کتاب خدا، بعضى [نسبت] به بعضى اولویّت دارند [و] بر مؤمنان و مهاجران [مقدّمند].
این نوع تصریح قرآنی را در سایر نیز مشاهده میکنیم، از جمله آنکه سلیم بن قیس ضمن روایتی درباره گفتوگوی یک مرد با امیرالمؤمنین، مینویسد «مرد گفت: اى امیر مؤمنان، نخستین حجّت را برایم نام ببر! فرمود: کسى که رسول خدا در غدیر خم او را به امامت امت منصوب کرد و به امت فرمود که «او از خودشان بر آنان سزاوارتر است»، سپس دستورشان فرمود که «این مهم را حاضران به غایبان برسانند». آن مرد گفت: گفتم: تو او هستى اى امیر مؤمنان؟ فرمود: من نخستین و برترینشانم، سپس پسرم حسن پس از من سزاوارتر به مؤمنان از خودشان است «أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» سپس پسرم حسین پس از حسن سزاوارتر به مؤمنان از خودشان است؛ ثُمَّ ابْنِیَ الْحُسَیْنُ مِنْ بَعْدِهِ «أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِم». این روایات گویای آن است همچنان که پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت به مؤمنان أَوْلى از خودشان هستند، خاندان مطهر ایشان و خلفای بر حقشان، نسبت به سایر مؤمنان برتری دارند. این نوع استدلال، یکی از قویترین پاسخهای امام حسن مجتبی به معاویهای بود که تظاهر به اسلام میکرد و با نفاق خود سایر مسلمانان را به انحراف میکشاند؛ اما متأسفانه جز اسلام یک نام و از کتاب خدا جز نشانی باقی نمانده بود.
اما آنجا که فرمود از لسان پیامبر صلی الله علیها و آله بر «برتری» ما عترت تصریح شده، در روایتی نبوی میخوانیم «أَیُّهَا النَّاسُ أَنَا أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ لَیْسَ لَهُمْ مَعِی أَمْرٌ وَ عَلِیٌّ مِنْ بَعْدِی أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ لَیْسَ لَهُمْ مَعَهُ أَمْرٌ ثُمَّ ابْنِیَ الْحَسَنُ [مِنْ بَعْدِ أَبِیهِ] أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ لَیْسَ لَهُمْ مَعَهُ أَمْرٌ ثُمَّ ابْنِیَ الْحُسَیْنُ مِنْ بَعْدِ أَخِیهِ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ. یعنی «ای مردم، من نسبت به مؤمنین از خودشان أَوْلى هستم و با بودن من آنان را حق امارت نیست. پس از من، على سزاوارتر به مؤمنان از خودشان است و با وجود او آنان را حق امارت نیست، سپس فرزندم حسن پس از پدرش سزاوارتر به مؤمنان از خودشان است و آنان را با وجود او حق امارت نیست. سپس فرزندم حسین پس از برادرش سزاوارتر به مؤمنان از خودشان است و با وجود او آنان را حق امارت نیست.» سپس دوباره فرمود: «اى مردم، هر گاه من به شهادت رسیدم على سزاوارتر به شما از خودتان است، هر گاه على به شهادت رسید، فرزندم حسن سزاوارتر به مؤمنان از خودشان است ...»