تمرکز فعالیت نخبگان و فعالان حوزه زنان بر حذف نابرابری ها، آنها را از درک صحیح آسیب های این حوزه دور کرده است. بیشتر فعالیت آنها در رابطه با حقوق زن در خانواده و حمایت های قانونی از زن در برابر شوهر و... درحالیست که مشکلات و آسیب های حوزه زنان هر روز مشکل تر و پیچیده تر می شود و آنان توجه بسیار کمی به این موضوعات دارند.
امروز جامعه ما در حوزه زنان با مسائل و مشکلات زیادی دست به گریبان است. فارغ از این که اکثریت جمعیت زنان ایران اسلامی همچنان الگوی مطلوب زیست یک زن مسلمان در جامعه هزارتوی امروزی محسوب می شوند، اما بخش هایی از زنان جامعه با مدگرایی، مصرف گرایی و گاه روابط لجام گسیخته، چالش ها و مفاسد اخلاقی که جامعه زنان ما را نشانه گرفته است را عیان می دارند؛ موضوعی که با توجه به جمعیت قابل توجه زنان یعنی چیزی حدود نیمی از جمعیت کشور، و نقش تربیتی که بر عهده دارند از اهمیت ویژه ای برخوردار است. فراتر از همه اینها بر اساس فرامین اسلام زن از جایگاه والایی برخوردار است. زن در زیرمجموعه مرد تعریف نمی شود، بلکه در کنار او تعریف می شود. متفاوت است ولی مساوی است. ظریف تر است، اما ضعیف تر نیست. دل نازک تر است، اما کوچک تر نیست. نه مرد به خودی خود بر زن برتری دارد نه زن به خودی خود بر مرد. زن فی نفسه قابل ستایش و با ارزش است، مگر آنکه خودش خلاف آن را ثابت کند، همان طور که مرد اینچنین است. اینها نمونه هایی از احادیث درمورد ارزش زن و جایگاه اوست.
اما در مسیر مبارزه با آسیب های اجتماعی حوزه زنان و احیای جایگاه حقیقی زن، برخی نخبگان حوزه زنان اقداماتی را دنبال می کنند که با حل این مشکلات فاصله دارد و توجهی به این مشکلات ندارد. آنان یا به دنبال تغییر در قوانین مربوط به ارث، دیه، حق شهادت در محاکم، حضانت فرزند و حق طلاق هستند و یا خواستار حضور در عرصه های مختلفی که بیشتر در اختیار مردان است، هستند. در حالیکه از طرف دیگر در نتیجه گسترش وسایل ارتباط جمعی و فناوری های جدید رایانه ای، تغییر رفتارها و هنجارها در جامعه زنان شتاب بیشتری می گیرد و هستند زنان و دخترانی که بی هیچ درکی از مقام و منزلت زنانه شان تنها به عرضه جاذبه های ظاهری خود روی آورده اند که حتی مجالی هم برای فکر کردن به شخصیت انسانی خود پیدا نمی کنند.
حال پرسش این است که چرا میان دعاوی نخبگان و فعالان عرصه زنان با بدنه اجتماعی چنین فاصله ای ایجاد شده است؟ و به راستی چرا تلاش های نخبگان در حل این مشکلات موفق نبوده است؟ برای درک این موضوع باید به سراغ خود جامعه زنان رفت. همانطور که گفتیم تغییراتی در بخشی از جامعه زنان ما اتفاق افتاده است که می توان از آن به لمپنیسم فرهنگی نام برد. لمپنیسم فرهنگی در حقوق زنان یعنی جامعه زنان درباره حقوق خود به سمتی می رود که فاقد محتوای غنی و اخلاقی است و به عبارت دیگر فهم نازلی از حقوق و جایگاه حقیقی خود دارد که رفتارهای برشمرده بخشی از این لمپنیسم فرهنگی است.
افرادی که در این وضعیت به سر می برند رنج ندانستن و کنجاوی درباره مسایل ارزشی و حتی حقوقی خود را هم ندارد، چرا که احساس می کند همه چیز را می داند و البته همین موضوع است که کیفیت زندگی او را پایین می آورد. در این میان طبیعی است که به جای ارزش ها و هنجارهای فرهنگی و حتی حقوقی که نخبگان بخش زنان بر طبل آن می کوبند، معیارهایی چون زیبایی و ثروت، از عوامل محبوبیت به شمار می روند و الگوهای اجتماعی را تعریف می کنند. مثلاً صفحه اجتماعی یک نخبه و فعال دینی در حوزه زنان ممکن است 100 مخاطب نداشته باشد، اما فلان هنرپیشه زن هزاران نفر مخاطب و دنبال کننده دارد. این گونه است که بخشی از زنان جامعه ما از کوچک ترین و بی اهمیت ترین مسائل خصوصی هنرپیشه ها از طلاق و لاغری گرفته تا سفرها و علایق آنها را اطلاع دارند، اما از حقوق و جایگاه حقیقی خود که مطلوب زیست زن مسلمان در جوامع کنونی است، بی اطلاع هستند.
بنابراین تمرکز فعالیت نخبگان و فعالان حوزه زنان بر حذف نابرابری ها، آنها را از درک صحیح آسیب های این حوزه که در این نوشتار تحت عنوان لمپنیسم فرهنگی نام بردیم دور کرده است. لذا می بینیم با گذشت نزدیک به یک سده از فعالیت های نخبگان حوزه زنان، این دسته همچنان خواستار تعدیل برخی قوانین و تصویب قوانین معتدل تر درباره زنان هستند. بیشتر فعالیت آنها در رابطه با حقوق زن در خانواده و حمایت های قانونی از زن در برابر شوهر، ایجاد تغییراتی در قوانین مربوط به طلاق، مهر، اجرت المثل و نیز قوانین مربوط به زنان کارمند است و البته به نقش های سنتی زن در جامعه نیز تأکید می ورزند. این درحالیست که مشکلات و آسیب های حوزه زنان هر روز مشکل تر و پیچیده تر می شود.
بنابراین بسیار ضروری است که فعالان و نخبگان مسائل زنان بیش از این که به سیاست ها و برنامه هایی بپردازند که خارج از چارچوب فرهنگی و قوانین اسلامی و ملی است، به آسیب های اجتماعی زنان پرداخته؛ آن ها را رصد و شناسایی کنند و راه های درمان را پیدا نمایند. در بسیاری از موارد فعالیت در حوزه مسائل زنان برای برخی از این فعالان تبدیل به مبارزه سیاسی با رنگ و لعاب ضدساختاری شده است، در حالی که در زمینه آسیب های اجتماعی جامعه زنان ورود کم تری دارند و حل این آسیب ها نیازمند یک مبارزه ضدساختاری نیست./