تحولات اخیر در سطح منطقه حاکی از تغییراتی در معادلات مربوط به قطب بندی بین محور مقاومت و جبهه سازش می باشد. سیر این تحولات نشانگر افول سیاست های منطقه ای آمریکا و متحدانش خصوصا عربستان سعودی در برابر صعود جریان مقاومت با محوریت جمهوری اسلامی ایران است.
این تحولات در گزاره های ذیل قابل بررسی است:
1) اعلام عقب نشینی آمریکا از سوریه: هر چند هنوز نشانه های میدانی و عملی از این عقب نشینی دیده نمی شود، اما صرف اعلام این امر توسط رئیس جمهوری آمریکا، نوعی اعتراف به ناکامی در پرونده سوریه محسوب می شود. تشتت داخلی در آمریکا و نیز نگرانی متحدان آمریکا خصوصا رژیم صهیونیستی نشان می دهد این تصمیم ـ صرف نظر از جدی بودن و نیز اسباب و عوامل آن ـ تا چه حد جبهه استکباری ـ صهیونیستی را دچار آشفتگی و سردرگمی کرده است.
استدلال ترامپ برای عقب نشینی مبتنی بر فرمول هزینه ـ فائده است، یعنی بر این باور است که حضور نظامی در سوریه برای واشنگتن هیچ منفعتی نداشته و در نتیجه نیروهایش باید این کشور را ترک کنند. ظاهرا ترامپ نسبت به تبعات این تصمیم که متضمن اعتراف به شکست در سوریه و واگذاری عرصه به رقبا (روسیه و ایران) است وقعی نمی نهد، مگر آن که پشت پرده اهداف و جایگزین های دیگری در سر داشته باشد که در شرایط فعلی نامعلوم است.
2) مذکرات صلح یمن: پس از مذاکرات صلح یمن در سوئد و توافقات حاصله، تبلیغات رسمی ائتلاف سعودی مدعی است انصارالله یمن در اثر فشار جنگ به پای میز مذاکره آمد و عربستان آن چه را در جنگ بدست نیاورد در مذاکره کسب کرد. منظور این رسانه ها به طور مشخص بندر الحدیده است که طبق توافق قرار شد اداره آن به نیروهای محلی سپرده شود.
اما واقعیت این است که تا کنون، این سعودی ها بوده اند که در مسیر مذاکرات صلح سنگ اندازی می کردند و انصارالله هیچ گاه از مذاکره رویگردان نبوده است. اما این بار تحولاتی مانند پیامدهای سنگین قتل جمال خاشقجی، باعث شد عربستان دست از لجاجت برداشته و برای اعزام تیم دولت مستعفی یمن به استکهلم چراغ سبز نشان بدهد.
بندر الحدیده نیز قرار نیست از انصارالله ستانده شود، بلکه طبق توافق، مظاهر نظامی از این شهر برچیده شده و در عین حال بسیاری از نیروهای محلی که قرار است در این شهر مستقر شوند، با انصارالله همسو هستند. نقض مکرر آتش بس توسط ائتلاف سعودی، نشانگر نگرانی سعودی ها از توافقات اخیر است.
3) تحرکات دیپلماسی: بازگشایی سفارت امارات متحده عربی در دمشق (و پس از آن بحرین و کویت) و نیز سفر عمرالبشیر رئیس جمهوری سودان به سوریه و درخواست بازگشت سوریه به اتحادیه عرب، از جمله تحرکات دیپلماتیک اعراب است که اولا بدون هماهنگی سعودی ها انجام نشده و ثانیا نقطه آغاز به رسمیت شناختن نظام بشار اسد و ازسرگیری مناسبات با این کشور است.
به عبارتی عربستان و متحدانش که طی هفت سال گذشته، همه تلاش خود را برای سرنگونی نظام دمشق به کار بستند، اکنون به نقطه ای رسیده اند که ناچار به اعتراف ضمنی به شکست خود شده اند. در عین حال کشورهای عربی حوزه خلیج فارس ضمن آن که در تلاش مذبوحانه برای جذب سوریه به سمت خود هستند، نمی خواهند از دستاوردهای مرحله پساجنگ (مانند مشارکت در بازسازی این کشور) بی بهره بمانند.
4) تغییرات در کابینه دولت سعودی: تغییرات گسترده در کابینه عربستان سعودی و برکناری عادل الجبیر وزیر امورخارجه که به گرایش های ضدایرانی مشهور بود، نشانی از عقب نشینی سعودی و شخص محمد بن سلمان ولی عهد این کشور است.
جایگزین الجبیر، ابراهیم العساف است که یک تکنوکرات اقتصادی است. ظاهرا بن سلمان شاهزاده جوان و بلندپرواز سعودی در اثر فشارهای داخلی و خارجی ناچار به تغییر رویکرد در سیاست خارجه رادیکال خود شده و اگر نگوییم به شکل راهبردی، دست کم از جنبه تاکتیکی قصد دارد سیاست میانه روی در پیش بگیرد.
احتمال بازگشایی دفتر حافظ منافع ایران در عربستان و همچنین پرداخت دیه جان باختگان حادثه منا از دیگر نشانه های نرمش عربستان در قبال جمهوری اسلامی ایران است.
5) ثبات نسبی در عراق: ثبات و امنیت در عراق و روند تشکیل دولت همسو با جمهوری اسلامی در مرحله پساداعش را نیز می توان از دیگر نشانه های افول سیاست های آمریکا و سعودی در منطقه قلمداد کرد. حتی سفر سرزده ترامپ به عراق و دیدار با نظامیان آمریکایی در پایگاه عین الاسد در الانبار نتوانست برای او اعتباری کسب کند. بلکه در مقابل، اعتراض عراقی ها به این سفر و نیز رد دعوت مقامات عراقی برای ملاقات با ترامپ، نشان داد آمریکا از دید عراقی ها همچنان مبغوض و منزوی است.
با توجه به تحولات فوق می توان نتیجه گرفت آمریکا و متحدان منطقه ای آن در شرایط رکود و انفعال بسر می برند. صرف نظر از نگاه های مختلف به این تغییر معادله، نکته قابل توجه تثبیت محور مقاومت و عقب نشینی های مکرر جبهه مقابل است.
جمهوری اسلامی به رغم فشارهای سیاسی و تحریم اقتصادی آمریکا در وضعیت پایدار بسر می برد. متحد تهران یعنی بشار اسد ثبات و مشروعیت خود را بازیافته و انصارالله به عنوان دیگر عضو محور مقاومت در اثر جنگ حدود چهار ساله عربستان و متحدانش، نه تنها از صحنه یمن حذف نشده، بکله تبدیل به یک بازیگر مهم و اساسی شده است.
برخی ناظران شرایط موجود را در چهارچوب دور تازه ای از تنش زدایی در منطقه تحلیل می کنند، بدین معنا که دو قطب منطقه ای یعنی ایران و عربستان، نسبت به کاهش سطح تخاصم و حل و فصل سیاسی کانون های بحران منطقه ای به نوعی توافق غیررسمی دست یافته اند. بر اساس این تحلیل، عربستان با مشاهده واقعیت های منطقه و نیز تحت فشار ناشی از تبعات قتل خاشقجی تن به نرمش داده و جمهوری اسلامی نیز متاثر از تحریم های آمریکا ناچار به تعامل با رقیب دیرین خود شده است.
بخش اول این ادعا یعنی عقب نشینی عربستان درست است، اما بخش دوم آن مخدوش است؛ زیرا جمهوری اسلامی اساسا آن چنان در تنگنا نبوده که نیازی به عقب نشینی نداشته باشد. البته زمانی که سعودی ها نرمش نشان دهند، ایران نیز اصراری به تداوم تنش ندارد. برای مثال از ابتدای بحران یمن، موضع جمهوری اسلامی مبتنی بر لزوم آتش بس و تکیه بر مسایل انسانی بوده و در نتیجه از توافقات سوئد استقبال کرده است.
در سوریه نیز آمریکا و سعودی و متحدانش تن به سازش داده و آشکارا در برابر جبهه مقاومت کوتاه آمده اند. لذا به رغم عملیات روانی و ادعاهای رسانه های معاند، تغییر معادلات منطقه به طور محسوسی به نفع جمهوری اسلامی ایران و متحدانش رقم خورده است.