بصیرت:تاکنون نویسندگان و اندیشمندان بزرگ داخلی پیرامون شخصیت امام و نقش کارآمد و خارقالعاده و رهبری الهی و پیامبرگونه آن بزرگوار داد سخن دادهاند و هر کدام به تناسب توان و مایه شور و شوق و معرفتی که داشتهاند در تحلیل انقلاب اسلامی و نقش بینظیر امام در شکلگیری، تکوین، حیات و تداوم انقلاب مطالبی را به گونه شفاهی یا کتبی ضبط و ثبت کردهاند، اما نباید پنداشت که سخن آنها سخن آخر است و با وجود انبوهی از مصاحبه، خاطره، و تحلیل تصور کرد که به پایان راه رسیدهایم.
عظمت و گستردگی و تنوع ابعاد امام و اثرات و برکات انقلاب بحدی است که هرچه بیشتر بیندیشیم و قلم بزنیم به ضعف و کمکاری خود بیشتر پیمیبریم. امروز هم برای تبیین بسیاری از مسائل و جریانها و روشن شدن مرز حق و باطل و صحت و سقم حرکتها و مواضع، دقیقترین و صحیحترین معیار و فرقان، همان سخنان و رهنمودها و سیره و سنت مبارک حضرت امام است و بس. در همین راستاست که ماندگارترین و محبوبترین و موجهترین افراد و جریانها آنانند که مواضع و سمت و سویی نزدیک به امام و خط و مشی و مرام او دارند. البته در صورت تغییر زاویه دید و خود را در جایگاه دیگران قرار دادن چه بسا که برخی تلقیها و تعریفها و شناختها از انقلاب و امام متفاوت باشد و آنان که در طی طریق، دچار اعوجاج و لغزش میشوند هم از این نقطه و تغییر زاویه یا برداشت غلط و کج اندیشانه و استنباط و تفسیر به رای از خط و کلام و مرام امام است. با ذکر این مقدمه وارد بحث و مدخل اصلی مورد نظر میشویم که همانا "امام و انقلاب اسلامی در آیینه اندیشه جهان " است.
خارجیها را باید به دو گروه کلی و اصلی تقسیم کرد. گروهی که از هر جهت مخالف انقلاب اسلامی و امام، اسلام و ارزشهای مکتبی اسلام، تفکر و اندیشه اسلامیاند، این جماعتیا گروه یا فرقه را تحت هر شرایط و موضع نمیتوان به سمت و سوی بهبودی و اصلاح هدایت کرد و باید پذیرفت که واقعیت هم دارند و متاسفانه اندک و ضعیف هم نیستند انتظار کوچکترین تعریف، تحسین، تمجید و تاکید از انقلاب اسلامی و امام راحل هم از این جریان و تفکر، امری بیهوده و انتظاری واهی مینماید. اما در برابر این گروه و جریان و در مواقعی در نقطه مقابل آنها، باید از جریانی نام برد که دقیقا و واقعا عاشق امام و مرید آن ابر مردند. امام را عصاره و نماد همه خوبیها، بزرگیها، آزادگیها، ارزشها و تجلی ایمان و اخلاص و اسلام و هدایت امت اسلام میدانند و تمام آمال و آرزوهای معنوی خویش را در آن وجود مبارک و وارسته و الهی میجویند. یکی از تفاوتهای اساسی در مقایسه و تطبیق جریانها و جناحهای داخلی با خارجی در این است که هسته مرکزی نیروهای داخلی از دیرباز در صف مریدان، عاشقان، و مقلدان امام بودهاند و قبل از آنکه امام برایشان بعنوان رهبر انقلاب مطرح باشند بعنوان مرجع دینی و فقیه سترگ و نستوهی مطرح بودهاند. اما در جهان خارج، گروه خاصی که پس از تبعید امام و در شرایط سخت و دشوار امنیتی ایران و حصار و محدودیتسازمانها و نیروهای امنیتی عراق، باز گرد شمع وجود امام جمع میشدند و به هر طریق از برکت وجودی آن حضرت بهرهمند میشدند. غیر از این طیف که بیشتر از صنف روحانی و دانشگاهی، بعنوان پاسداران اندیشههای ناب امام در داخل و خارج بودند، در اذهان متفکران و اندیشمندان و حتی عالمان سایر کشورها با امام خمینی قبل از تبعید چندان آشنا نبودند و این خود از نکات بسیار مهم در تحلیل رابطه امت و امام در انقلاب اسلامی است. وقتی امام چراغ نهضت را در 15 خرداد 1341 روشن کرد، از قشر عظیم جوانان انقلابی خبری نبود. وقتی اراده الهی و لطف و مهرش نسبتبه کسی تعلق خاص میگیرد، از دل این امت، در روزگار ضعف و فترت دین و مذهب و در قرن کنار زدن و در حاشیه نشاندن ارزشهای دینی، مسیحا نفسی را شناسایی، رشد، حمایت و بالنده و سرآمد میکند که گویا از فیض روحالقدس در آن نفخهای دمیدهاند و اگر اندکی تاریخ تکوین و پیروزی انقلاب را با تامل و درنگ باز بخوانیم بخوبی درمییابیم که بواقع وجود سلامت و هدایت امام را باید بهرهمند از پشتوانه معنوی الهی و عنایتخاص خدا دانست، زیرا کافی بود آن روزها که امام تنها و یک تنها پنجه در پنجه استکبار و عوامل تا بن دندان مسلح آن درافکند، تنها بماند و خدا مهر و محبت آن مرد را در دل امت نیفکند، در آن صورت چون جرقهای در دل ظلمتخاموش میشد، کما اینکه گهگاهی در طول تاریخ از این موارد میتوان سراغ گرفت که خوش درخشیدند ولی صد افسوس که دولت مستاجل بودند. آنک مردی در برههای از تاریخ جهان و ایران و اسلام قد برافراشته بود که نه چشم به شرق داشت و نه امید به غرب، حتی در نقطه مقابل آن دو ابر قدرت ایستاده بود، مردی که با غرب همانگونه در ستیز و تضاد بود که با شرق. از آنجا که در بدو امر افکار و اصول و اهداف آن بزرگمرد آنهم در لباس روحانی، معمولا در سطح جهان چندان مطرح نبود، تا مدتها برای ابرقدرتها قابل هضم نبود که بسادگی بپذیرند، ممکن است در شرایط حاکمیت کاملا دوقطبی جهان، فردی خلاف آمد انتظار و توقع دو ابرقدرت حرکت کند و موضع بگیرد. چون اکثر نهضتها و انقلابها در سده اخیر و در کشورهای مختلف جهان یا با حمایت و برنامهریزی یکی از ابرقدرت بوده است و یا در هایتبه یکی از دو قطب بزرگ جهان تکیه کرده، وابسته شده و چراغ سبز نشان دادهاند یا سرانجام خود پس از چند سال به کشوری استعمارگر اما در درجات پایینتر تبدیل شدهاند و یا در طیف و جهتیکی از دو ابرقدرت قرار گرفتهاند، به همین جهت و عادت تاریخی حتی برای سیاستمداران کهنهکار جهان هم، براحتی جا نمیافتد که ممکن است فردی روحانی، رهبری و هدایت انقلابی را با آن عظمتبعهده بگیرد. نهضتی از دل کشوری قد بکشد که کاملا زیر سلطه و وابسته به آمریکاست. و خواست و سرلوحه انقلابشان اعتراض به سیطره، حضور و دخالت آمریکا در کشورشان و حتی در منطقه باشد. مردی که با ایستادگی و شکستناپذیریاش به مردم جهان، به مردم تحتستم دنیا، درس مبارزه با آمریکا و شعار مرگ بر آمریکا را یاد دهد، در عین حال که به شرق آن روز توجهی نداشت. آنهم در کشوری که در همسایگی شوروی بود. اگرچه برای اندیشمندان و مردان سیاسی هر دو ابرقدرت بسیار سنگین و غیرقابل باور بود، اما هر روز که از استمرار و تداوم نهضت و نظام اسلامی ایران میگذشت و به مناسبتهایی مواضع و خط و اندیشههای امام شفاف و تبیین و روشنتر میشد بیشتر در باور آمریکا جا میافتاد که بالاخره این واقعیت (انقلاب اسلامی) را نمیشود نادیده گرفت و با محدودیتهای خبری و تبلیغاتی آن را انکار کرد. پس از گذر از مرحله اعلام و برپایی نظام جمهوری اسلامی باید پذیرفت که در جغرافیای سیاسی جهان و در قاموس ادبیات سیاسی انقلابهای قرن حاضر ؟ ثبتشده و جا باز کرده و وارد شده است. با وجود تمام توطئهها، مخالفتها، تبلیغات سؤ و کذب، حملات مستقیم و غیرمستقیم، طراحی کودتا، تحریم اقتصادی، انزوای سیاسی، آشوبهای داخلی طرح تفکر و نقشه شوم تجزیهطلبی، بسیج و سازماندهی نیروهای ورشکسته از انقلاب اسلامی و ستون پنجم داخلی و... برای مخدوش کردن چهره تابناک امام و انقلاب حتی از ترور شخصیتها و زدن شاخ و برگهای آن درخت گشن و تنومند و طوبای سر به فلک کشیده نیز دریغ نمیورزیدند. اما آن مرد چونان کوهی استوار پابرجا ایستاده بود، مردی که در سخنان او همیشه طرحی نو برای اداره جهان نمود پیدا میکرد، حتی بیگانگان از مواضعی که در قبال آنها و سیاستهای به اصطلاح حسابشده آنها میگرفت همیشه عاجز و عقب بودند. مردی که تنها به یک اشاره و کنایه انقلاب سنگ و انتفاضه را در فلسطین راه انداخت، مردی که با وجود تمام حمایتهای استکبار جهانی از اسرائیل، توانست مسلمانان جهان را در یک روز خاص موسوم به روز قدس با شعار مرگ بر اسرائیل بسیج کند. مردی که در دوران دفاع مقدس با اشارتی کوتاه قادر بود بیش از یکصد هزار جان بر کف را برای حضور در میدانهای شهادت و برای دفاع از کیان کشور اسلامی ایران بسیج کند.
مردی که در مراسم بازگشت پس از سالهای سیاه تبعید، بیش از چند میلیون شیدا و شوریده، آمدنش را با گل و اسفند استقبال کردند و در رفتنش از این جهان خاکی میلیونها انسان را در سراسر عالم مشکینشین فراق و هجران خود ساخت. مردی که با یک فتوا و به پشتوانه ایمانی خلل ناپذیر، فقط برای رضای خدا و در جهت اجرای احکام الهی، تمام محاسبات و معادلات و روابط سیاسی اقتصادی را با کشورهای حامی سلمان رشدی ملحد و مرتد بهم زد. یک تنه با تمام کفر درافتاد اما از دفاع از حکم شرعی و پاسداری و صیانت از دین خدا سر سوزنی عقبنشینی نکرد. مردی مردستان که معتقدم باز هم ابعادی از آن وجود نازنین ناشناخته مانده است و باید او را دوباره کشف کرد، بازشناخت. اظهارنظرهای اندیشمندان، متفکران، سیاستمداران، دولتمردان سایر کشورها پیرامون شخصیت امام حتی اگر اندکی به مصلحتسیاسی آمیخته باشد باز هم بسیار مهم، تامل برانگیز و اعجابآور است.
یکی از محورهای مهم و اصلی که از مجموعه سخنان و اظهارنظرها و خاطرات افراد غیر ایرانی پیرامون امام میتوان بیان کرد، الهامگیری از سخنان و رهنمودهای ایشان در مبارزه با استکبار جهانی و بیداری امت جهانی است. وقتی در مالزی که قبل از انقلاب شاید در ذهن و زبان ملت ما جایگاهی نداشت، پیروزی انقلاب اسلامی را جشن میگیرند، در تفسیر و فلسفه برگزاری جشن برای انقلاب ما میگویند: "پیروزی انقلاب اسلامی که ما امروز جشن میگیریم، در واقع پیروزی تمام مستضعفین دنیاست ". باید پذیرفت این توجه به انقلاب و شور و شعف در وجود آنان نسبتبه انقلاب اسلامی ایران از جانب خداوند با عنایات حضرت حق سبحانه و تعالی صورت گرفته است.
ذیل عنوان الهامگیری از افکار و اندیشههای امام و انقلاب بهتر استبه قسمتی از بیانیه هیات جنبش مونتونرو آرژانتین که بواقع در آنسوی عالم استبیندیشیم. از همین چند سطر درسهایی میتوان گرفت که اتفاقا از شناخت دقیق اهداف انقلاب اسلامی از جانب رهبران و متفکران آن جنبش خبر میدهد:
1 - انقلاب اسلامی ایران تحت رهبری امام خمینی ضربه محکمی به امپریالیسم این قرن وارد کرده است.
2 - انقلاب اسلامی ایران گویای حرکت تودههای محروم علیه امپریالیسم، ظلم، استثمار، حکومتشاه ظالم بوده است.
3 - شاه دستنشانده امپریالیسم و ارتجاع منطقه بوده است.
4 - انقلاب اسلامی ایران و وجود روح قهرمانانه و آرمانخواهی ملت ایران و رهبری ضدامپریالیستی امام خمینی میتواند برای مبارزه ملتهای دیگر نمونه و سرمشق روشن و درخشانی باشد.
اینک قسمتی از متن بیانیه مذکور:
"انقلاب ایران تحت رهبری امام خمینی ضربه محکمی به امپریالیسم این قرن وارد ساخته و نمایانگر قیام تودههای محروم در دنیا علیه امپریالیسم، ظلم، استثمار، حکومت ظالم شاه، دستنشانده امپریالیسم و ارتجاع، توسط روح قهرمانانه مبارزه ملت ایران شکست داده شد و به صورت نمونه درخشانی برای ملتهای مبارز دیگر درآمد ". (1)
با وجود همه کینهورزیهای پنهان پاکستان علیه ایران و انقلاب اسلامی که توسط برخی از جناحها و دولتمردان سیاسی آن صورت گرفته و در این سالها اندک اندک برخی از آن شعبدهبازیهایشان در اصول و سیاستخارجی رخ مینماید؛ در بسیاری موارد از جانب اندیشمندان و شخصیتهای سیاسی - حکومتی آن کشور به توصیفها و تعریفهایی از انقلاب اسلامی و بخصوص نقش سرآمد امام خمینی برمیخوریم که نظرهایی عمیق و از سر شناخت است و در مواردی هم از چاشنی لطافتبرخوردار. از جمله بعنوان نمونه روی قسمتهایی از سخنان نواب محمداکبر خان وزیر عالی و ریاست وقتبلوچستان پاکستان اندکی تامل کنیم:"در عظمت و قدرت و شخصیتحضرت امام و انقلاب اسلامی همین بس که بزرگترین قدرتهای عالم و هزاران سلاح پیچیده و مرگبار آنان همچون ریسمانی در دست معظمله چنان درهم پیچیده شدند که هنوز پس از ده سال از انقلاب گره از کار آنان باز نشده است. " (2)اندیشمندان و متفکرانی که جریانها و نهضتها و انقلابها را در نقاط مختلف و کشورهای گوناگون جهان تحلیل و تفسیر میکنند، همیشه ساز مخالفتبا انقلابها را کوک نمیکنند. با وجودی که شاید همگی از روحیه آزادگی و آزادمنشی برخوردار نباشند و حتی در جهتیافتهها، گفتهها و نظریاتشان حرکت نکنند و موضع نگیرند. اما در موارد متعددی هم بر مبنای علمی بسیار عمیق مسائل را دنبال میکنند. بخصوص در جهان غرب از کنار مسائل، جریانها و حرکتهای سیاسی انقلاب کشورشان بسادگی نمیگذرند. البته با بسیج امکانات و نیروها و در اختیار داشتن آمارهای مختلف و اطلاعات و سوابق گوناگون به شناخت و تحلیل انقلابها میپردازند و چه بسا به نکات مهمی هم دستیابند که برای دیگران حداقل بسادگی حاصل آمدنی نباشد. بالاخره باید پذیرفت، بسیاری از نگاهها بیرون از انقلاب، به انقلاب و سرنوشت آن دوخته شده است. با وجودی که در بسیاری موارد هم دچار اشتباهات فاحش میشوند و نکات بسیار خندهداری را اصل قرار میدهند اما با دقت و تیزبینی و نکتهسنجی از لابلای سخنان آنها قطعا به نکات باریک و سرنخهایی میرسیم. آنچه از محتوای تحلیل چاپ شده در روزنامه اسپانیایی (ا. ب، ت) برمیآید، گویای نکات ظریف زیر است. بیتردید تا کسی نگرشی همه جانبه و عمیق به انقلاب، حتی تاریخچه و محتوای اسلامی آن نداشته باشد، نمیتواند به این اصول و عبارات دستیابد و چنین عناوین و مدخلهای قابلتوجهی را از انقلاب و امام خمینی بازگو کند. عناوین مهم و قابل توجه بدین قرارند:
1 - تفکر آیت الله خمینی بشدت و سریع و در بسیاری از نقاط جهان در حال گسترش است.
2 - شورش سیاهپوستان جزایر "ترینیداد و توباگو " آسیبپذیری غرب در مقابل اسلام را در هر نقطه از جهان بازگو کرد.
3 - غلبه بر یک تفکر و ایدئولوژی بسیار مشکلتر از پیروزی بر یک ارتش است.
4 - اسلام دینی اجتماعی است که میتواند مبنای تشکیل حکومت جدیدی در جهان باشد.
5 - اسلام دینی است که بین زندگی روزمره و حیات جاودان وحدت حاصل میآورد.
6 - اسلام اعتماد به نفس خاصی بین معتقدانش بوجود میآورد.
7 - در آمریکا منسجمترین و منظمترین طبقات مردم سیاهان مسلمانند.
8 - بنیادگرایی سیاهان، بسیار فراتر از بنیادگرایی کنونی اعراب خواهد بود.
9 - و سرانجام هشدار و اعلام خطری که پس از این سخنان بسیار عمیق و عبرتانگیز و عالمانه و جامعهشناسانه بدست میدهد که: "بهوش باشیم اگر بقیه سیاهان نیز اسلام را به عنوان راه خود برگزینند، ما غربیها باید خود را برای یک رویارویی بزرگ آماده کنیم.
سخن این است که حتی دولتمردان و اندیشمندان ایران هم هرگز فکر نمیکردند ممکن استبا وجود تمام موانع و حصارهای مستحکم تبلیغاتی و حتی جریان ضدتبلیغی که از جانب غرب علیه ایران در انقلاب اسلامی و افکار بلند امام بسیجشده است، انقلاب ایران بتواند موضوع تحقیق متفکران غرب باشد. اینک تمام تحلیل روزنامه مذکور را میآوریم:
"اکنون در نقاطی که حتی جانشینان آیتالله خمینی فکر آن را نمیکنند (انقلاب اسلامی) در حال گسترش است. شورش اخیر مسلمانان سیاهپوست جزایر ترینیداد و توباگو، آسیبپذیری غرب در مقابل اسلام را در هر نقطهای از جهان نمودار کرد و این حوادث شدید آن است که غلبه بر یک ایدئولوژی، بسیار دشوارتر از پیروزی بر یک ارتش است. باید توجه داشت اسلام دینی اجتماعی است که حتی میتواند مانند ایران تبدیل به حکومتشود. مفاهیم اسلام واضح و روان است، وحدت بین زندگی روزمره و حیات جاویدان در این مذهب و اعتماد به نفسی که به خود میدهد برای سیاهان، عنصر پر ارزش میباشد و علاوه بر اینکه اسلام برای سیاهان یک نظام است، غرور وحدت نیز به همراه دارد، حتی در آمریکا منسجمترین و منظمترین طبقات مردم سیاههایی هستند که به دین اسلام درآمدهاند، به هوش باشیم که اگر بقیه سیاهان نیز اسلام را به عنوان راه خود برگزینند ما غربیها باید خود را برای یک رویارویی بزرگ آماده کنیم؛ چرا که با توجه به خصوصیات سیاهان، بنیادگرایی سیاهان بسیار فراتر از بنیادگرایی کنونی اعراب خواهد بود ". (3)
سادهاندیشی است اگر معتقد باشیم تلقیهای همه از اسلام در سرتاسر جهان یکسان است آنها - چه هواداران انقلاب اسلامی و چه معاندان و دشمنان - حتی از سالها قبل به قرائتهای متفاوت از اسلام رسیدهاند. اگر بدین درجه از شناخت نرسیده بودند و تفاوتها و تلقی اساسی در اسلام را درنیافته بودند به این مرزبندی نمیرسیدند که بگویند:
"اسلام عربستان اسلام ناکامیها و اسلام ایران اسلام شرافتمندانه است، دامنه اسلام ایران است که هم اکنون در بیرون جریان دارد ". (4)
آنچه در جمله مذکور قابل تامل است اینکه، حتی سایر کشورها هم بخوبی بین اسلام ایران و عربستان تفاوتی عمیق و فاحش قائلند، دیگر اینکه اسلام ایران است که توانسته است مرزها را درنوردد و در جهان اظهار وجود کند، مسلمانان را بحرکت و جوش و خروش و فریاد و بیداری وادارد. استکبار هم از همین قرائت از اسلام است که احساس خطر میکند، همان هشداری که مفسر روزنامه اسپانیایی به غربیها داد. منتهی مشکل غربیها این است که از اصول و شیوههای اسلام ایران آگاهی ندارند و فقط با عوارض آن روبرو میشوند.
میدانیم که یکی از شبکههای سیاسی و مرموز جهانی در میان شبکههای خبری، شبکه رادیو تلویزیون "بی. بی. سی " انگلیس است. هرگز بیاد نداریم که این شبکه سخنی، تحلیلی، تفسیری و حتی نقلقولی را پیرامون انقلاب اسلامی داشته باشد که پشت آن توطئه یا تضعیف انقلاب و اسلام نباشد. اینکه از برنامهای از برنامههای مختلف آن بوی حمایتیا صداقتبه مشام برسد، آرزویی محال و غیرممکن است، و حق هم همین است. انگلیس که سالها شیره جان این کشوررا مکیده و در روزگار بیدریغی منابع ارزشمند نفت، ثروت ملی و خداداد ما را غارت کرده است، امروز هوادار ایران اسلامی باشد. اگر در موارد بسیار نادر و استثنایی از سخنان و تحلیلهای گردانندگان شبکه "بی. بی. سی " احساس و بوی حقیقتگویی به مشام برسد آن هم نه سر اعتقاد و صداقت آنهاست که بیتردید از عظمت و شوکت امام و انقلاب است که دیگر نمیتوانند آن را بپوشانند. در عین حال که به بارخوانی یک نمونه از تحلیلهای شبکه تلویزیونی مذکور میپردازیم در ادامه خواهیم گفتحتی در نمونه زیر هم نوعی شیطنت نهفته است.
"آیتالله خمینی یکی از قدرتمندترین رهبران خاورمیانه در قرن اخیر بوده، او از سوی بنیادگرایان در سراسر جهان اسلام به عنوان رهبر معنوی انقلاب اسلامی مورد احترام و تحسین بود، اما بسیار کسان در غرب به او به چشم یک عارف خطرناک که در آرزوی گسترش جهانی اسلام است، مینگریستند ". (5)
نخست اینکه این سخنان دقیقا چهار ماه پس از رحلت امام بیان شده است. یعنی روزی که امام در قید حیات نیست. دیگر اینکه از زاویهای میگوید، امام بود که فقط از سوی بنیادگرایان سراسر جهان بعنوان رهبر معنوی انقلاب اسلامی مورد احترام و تحسین بود، یعنی جانشین امام از نفوذ و معنویت و قدرت برخوردار نیست. دیگر اینکه آنها از تعبیر بنیادگرایی مفهومی خلاف تمدن جدید و ترقی و پیشرفت را در ذهن دارند که این خود نوعی شیطنت تبلیغاتی است زیرا وقتی میگوید بنیادگرایان امام را قبول داشتند یعنی روشنفکران، اندیشمندان، صاحبان تفکر جدید تحصیلکردگان و متفکران دانشگاهی را از آن جمع خارج میکند. دیگر، تعبیر "عارف خطرناک " در قسمت پایانی عبارت است. این تعبیر اگرچه از دیدگاه آنها درست است زیرا امام بواقع برای آنها خطرناک بود، زیرا تمام کیان و حیثیت و وجودشان را زیر سوال برد، حتی بر آنها خط بطلان کشید. امام در طی سالهای نهضت و پس از پیروزی انقلاب دقیقا چهره و نقش مرموز انگلیس را افشا کرده است. پیرامون نیرنگها، رنگها و رابطه استعماری آنها نکاتی را به ملتیاد داده است که شاید دهها سال دیگر هم نتوانند از ذهن و خاطر و یاد مردم، آنها را بزدایند. تعبیر "روباه پیر استعمار برای انگلیس " بسیار عمیق، حسابشده و پیامدار است. اگر این برکات را در هدایتها و درسهای روشنگرانه امام در نظر بگیریم، سخنانی که درباره شناخت چهره واقعی و پلید آنها بسیار کارساز بوده است، بواقع باید بپذیریم امام فرد خطرناکی برای آنها بوده است. البته این تعبیر و ترکیب خارج از مصادیقی که آنها در نظر دارند، تعبیر غلطی است و در قاموس واژگان و ترکیبهای زبان فارسی نمیگنجد، زیرا عارف خطرناک نمیشود. همواره عارفان منشا تفکر، اندیشه، شناخت، معرفتبودهاند. البته نکته ظریف دیگر این است که، نوع نگرش و مشی عرفانی امام برای آنها بسیار پیچیده یا حداقل ناشناخته بود. تلقی آنها مثل بسیاری از دیگران از عرفان و عارف وجود سادهلوحی، ظاهربینی، پوستهنگری و... است. شاید همان عرفان محرفی که به عرفان منفی معروف است مقبول آنهاست. عرفان گوشهگیری، عزلتگزینی، دوری از مردم، خلوت نشینی در خانقاه، به بسیاری از سنن و آداب و رسوم اجتماعی پشت پا زدن، اهل ذکری بودن که به حال و روز و درد مردم نخورد، عرفانی که در سیاست دخالت نکند، عارفی که اگر تمام ثروت، حیثیت ذخایر منابع و حتی کیان و ناموس کشورش را بغارت بردند از لاک خویش خارج نشود. اگر شناخت آنها از عرفان از این نوع است که باز باید پذیرفتسخن دقیق و عمیق و تعبیر پرباری را انتخاب کردهاند. اما از نظر ما عرفان امام خمینی عرفان ناب و واقعی است، عرفان برگرفته از اندیشهها و مشی و مرام حضرت علی - علیهالسلام - است عرفان ظلمستیز، عرفان اعتراض؛ عرفان بیداری، عرفان روشنگری، عرفان حقیقتگویی است. اصولا اختلاف اسلام و قرائت امام از اسلام هم در همین امر ریشه دارد، غربیها اسلام ناب آمریکایی را تبلیغ میکنند و قبول دارند و امام راحل اسلام ناب محمدی، اسلام پابرهنگان عالم اسلام و مستضعفان خاک را.
همانگونه که اشارت رفت انقلاب اسلامی ایران به زعامت امام (ره) سرمشق مبارزاتی برخی از کشورها و ملتهای مسلمان شد و در روحیه مقاومت، ستیز و مبارزه را تقویت و احیا کرد از جمله فلسطین، افغانستان، لبنان و سایر کشورها. برای برخی از کشورها موجب شکست و ترس و خوف و یاس و خطر شد. غیر از این دو طیف و گروه برای سران برخی از کشورها هم پیام تنبه و زنگ بیداری و خطری را بصدا درآورد که بخود آیند. در کشورهای اسلامی که با تفکر و اندیشه انقلابی - اسلامی ما سنخیت داشتند افزون بر آن امیدواری به احیا مجدد اسلام و رنسانس جدید اسلامی را در قرن حاضر در پی داشت که اقل پیامش، سربلندی و احساس غرور و افتخار برای کل جهان اسلام بود. مگر افکار امام چگونه است که در کشوری چون نپال هم که هیچ رابطه و پیوند عقیدتی با کشور ایران نداشتبیتاثیر نبوده است. امروز در جغرافیای سیاسی جهان میزان و سرعت تاثیر و تاثر بقدری آشکار شده است که احتمال مرزبندی فکری را به حداقل رسانده است. موج نهضتها، انقلابها حتی با تفاوت بنیادین و ریشهای به آنسوی سواحل دنیا میرسد. آنچه از متن گزارش آسوشیتدپرس از مصاحبه با نخستوزیر سابق نپال آقای "بی پی کوثیر " برمیآید اینکه حتی تصمیم پادشاه نپال مبنی بر انجام یک همه پرسی برای تعیین بنیاد سیاسی آینده کشورش هم بیتاثیر از انقلاب اسلامی ایران نبوده است. عجیب اینکه در شورشهای دانشجویی و اعتصابهای دانشگاهی و روستایی نپال که بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران رخ میدهد و نتیجه آن اعتصابها هم پذیرش همهپرسی ملی یا رفراندوم فراگیر در آن کشور بوده است همه را، برگرفته از انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی میداند. این همان درس عبرتی است که از بلندنظری و آیندهنگری امام در آغاز انقلاب نمود پیدا کرد. آنانکه حافظه قوی دارند در یاد دارند که از همان آغاز انقلاب، امام موضوع صدور انقلاب را مطرح میکردند و بر آن تاکید میورزیدند و بعنوان واقعیتی غیرقابل انکار از آن سخن میراندند. در آن شرایط متاسفانه برخی کوتهبینان داخلی هم در برابر تئوری صدور انقلاب که در حال انجام بود از خود ضعف نشان دادند. حتی ما قدرت درک آن را نداشتیم، گوشمان قدرت دریافت فرکانس و طول موج بیرون از ایران انقلاب را در حد امام عزیز نداشت. نمیتوانستیم عبارت امام را درک کنیم. یکی از دولتمردان آن روز گفت مگر انقلاب نخود و لوبیاست که صادرکردنی باشد. اینک که به گذشته برمیگردیم درمییابیم که کوتاهی از جانب افراد اجرایی آن روز ایران صورت گرفته است، زیرا آنها این مساله اساسی و مهم را از سخنان امام درک نکرده بودند. اگرچه در صورت درک هم، اصولا برای اداره کشور انقلابی ایران افرادی ضعیف بودند - شاید آن کجفهمیها یا سؤ تلقیهای آنان از سخن روشنگرانه امام، از آن منتج میشد که تصور و انتظار کوتهنظران آن بود که کشورهای جهان بلافاصله پس از شنیدن ندای انقلاب اسلامی به اسلام رو آورند. در حالی که انتظار در آن سطح از کمتجربگی برخی برمیخاست. مگر نه اینکه یکی از زمینههای صدور انقلاب اسلامی جسارت بخشی به سایر کشورهای جهان بود. حداقل بر کشورهایی که از جهت اداره کشور و نظام ستمشاهی با ما وجه اشتراک داشتند. مگر نه اینکه در اثر انقلاب ما، ملتها یاد گرفتند به تغییر حکومت، پادشاه یا حکومتهای جابرانه بیندیشند. همینکه انقلاب و امام ما، برخی فریاد را یاد داد نوعی صدور انقلاب است. بخوبی میدانیم، کشورهای استعمارگر که سالها علیالظاهر از دموکراسی و حقوق بشر دم میزنند بگونهای در نظر ممالک حتسلطه و جهان سوم مطرح شده بودند که هرگز روابط آنها با سایر ممالک به بیداری و هوشیاری و خشم و اعتراض کشیده نشود. با سیاستهای بسیار دقیق و پیچیده و نظارت مستقیم و غیرمستقیم در اداره امور کشورهای تحتسلطه، بگونهای عمل کرده بودند که پس از سالها استعمار و استثمار از آنها ندای اعتراض بلند نمیشد. گویا کشورهای فقیر را مسخ کرده بودند. مگر روابط آمریکا و شوروی با ما بگونهای نبود که تا سالیان سال ملت ما جرات حتی سوال از چگونگی روابط با آنها را بخود نمیداد. بخصوص برای نسل جوان و آیندگان باید بازگو کرد که در روزهای آغازین انقلاب در هیچ ذهن و خاطری نمیگنجید که میشود حتی زیر لب به حکومت پهلوی و نظام شاهنشاهی اعتراض کرد. نمیشد حتی زیر لب زمزمه کرد که شاه مردنی و رفتنی است. شرایط را بگونهای پیش برده بودند که حتی برخی از بزرگان و عالمان دینی وقتی در خانه نشسته بودند و میشنیدند که سیل خروشان امتحق طلب و آزادیخواه ایران در مقابل نیروهای مسلح و گارد شاهنشاهی شعار مرگ بر شاه را سرودخوانان و دستهجمعی سر میدهند بخود میلرزیدند و توجیه میکردند که نباید به شاه کاری داشت، این شعارها خیلی خطرناک است. مگر بسادگی در مخیله آنها میگنجید که شاه عامل آمریکاست. این بماند که حتی در آغاز نهضتبرخی از متحجرین و خشک مغزان حتی به امام اعتراض کردند که آقا روحالله یا آقای خمینی - تعابیری قریب به این مضامین - با شاه چکار دارید. شاه تنها پادشاه شیعه در جهان است. پس بهتر استبا او کنار آمد او را حمایت کرد و راهنمایی کرد و او را نگه داشت! گویا آقایان میترسیدند اگر شاه شیعی بمیرد یا عوض شود قرار استشاه غیرشیعی جای آن بنشیند که در آن صورت تضعیف شیعه است.