در زمان آشنایی انگلیسیها با هند در قرن هفدهم، فاصله تمدنی هند و انگلستان، بسیار فاحش و معنادار بود. «رالف فیچ» نخستین فرستاده الیگارشی تجاری انگلستان به هند، که در واپسین سالهای سلطنت «اکبر کبیر» وارد این سرزمین شد، به شدّت تحت تأثیر عظمت شهرها و زندگی مرفه مردم قرار گرفت و در مقایسه با آن کشور خویش را فقیر و عقبمانده یافت و «سِر توماس رو» نخستین سفیر انگلستان در دربار هند، خود را در میان اعیان دربار «جهانگیر» حقیر دید. به نوشته «موریس کالیس» مورّخ انگلیسی، حقوق سالیانه رو، ۶۰۰ پوند استرلینگ بود؛ حال آن که رجال هند هر یک سالیانه دهها هزار و حتی صدها هزار پوند درآمد داشتند. رو در دفتر خاطراتش مینویسد، از وضع لباس خود شرمسار است. او میافزاید، حتی درآمد پنج سالهام نیز کفاف آن را نمیدهد که لباسی در شأن درباریان تهیه کنم.
در زمان ورود استعمارگران، خاندان امپراتوری مغولی «گورکانیان» بر هند حاکمیت داشت. این امپراتوران از سال۱۵۳۰ تا ۱۷۸۲، به مدت ۲۵۲ سال بر این کشور سلطنت کردند که آخرین پادشاه آنها، یعنی «بهادرشاه دوم» به وسیله انگلیسیها به «رانگون» پایتخت «برمه» تبعید شد. آنها به سبب دور ماندن از زندگی چادرنشینی و خو کردن به دربارهای باشکوه و حرمسراهای مجلل، شجاعت و جنگجویی را که از ویژگیهای مغولان و تیموریان بود، از دست داده بودند و برای ماندن بر اریکه سلطنت، هرگونه امتیازی به استعمارگران خارجی میدادند.
انگلستان در زمان سلطنت «جیمز اول» به سال ۱۶۱۱، امتیازات زیادی از هندیها گرفت و تاجران پرتغالی را از سواحل هندوستان اخراج کرد. جهانگیر، معاصر شاه عباس اول بود. وی برای تأمین مخارج دربار خویش در سال ۱۶۳۹، سرزمین «مدراس» در جنوب هند را به انگلستان فروخت.
در سال ۱۶۵۹، نوبت سلطنت به «اورنگ زیب» رسید. او منافع کمپانیهای خارجی را بر استقلال ملّی هند ترجیح میداد. اورنگ زیب در سال ۱۷۰۷ درگذشت و پس از او امپراتوری مغولی هند دچار تزلزل شد؛ زیرا جانشین او بهادرشاه، نمیتوانست با اقتدار حکومت کند؛ بنابراین در سال ۱۷۱۵، کمپانی هند شرقی انگلیس، از دولت هند امتیازاتی از قبیل معافیت گمرکی دریافت کرد و در زمان محمدشاه گورکانی، نوه بهادرشاه به سال ۱۷۳۹، نادر به هند حمله برد و مدّتی «دهلی» را گرفت و با غنایم زیادی به ایران برگشت.