صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۰۴ اسفند ۱۴۰۳ - ۰۷:۵۳  ، 
کد خبر : ۳۷۲۹۰۶

یادداشت روزنامه‌های شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۳

آقای گروسی ثابت‌کن عضو موساد نیستی! ، سید حسن نصرالله احیاگر مقاومت مقابل نظام سلطه، شکست محتوم اسرائیل در ماجراجویی تازه؛ یادداشت برخی از روزنامه‌های امروز می‌باشد.

عناوین اخبار روزنامه کيهان در روز شنبه ۴ اسفند

آقای گروسی ثابت‌کن عضو موساد نیستی! 

 حسین شریعتمداری 
۱- «‌رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی‌» در یک کنفرانس خبری در ژاپن، درباره فعالیت هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران اظهارات مضحکی داشته است که فقط بیرون از دایره عقل و منطق قابل ارزیابی است. گروسی گفته است «ایران باید ثابت کند که به‌دنبال تولید سلاح هسته‌ای نیست‌»! اظهارات خنده‌دار گروسی با واکنش منطقی سازمان انرژی اتمی کشورمان رو‌به‌رو شده است که بیانیه‌ای منطقی و قابل تقدیر است. و اما، در ادامه بیانیه سازمان انرژی اتمی ایران، اشاره به چند نکته نیز ضروری به نظر می‌رسد. این نکات کمترین تردیدی باقی نمی‌گذارد که گروسی صلاحیت حضور در جایگاه کنونی را ندارد و جمهوری اسلامی ایران باید از پذیرش او به عنوان مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی خودداری کند. بخوانید!
۲- همان‌گونه که در بیانیه سازمان انرژی اتمی کشورمان آمده است، «‌اصل برائت‌» یکی از بدیهی‌ترین اصول حقوقی است. به بیان دیگر، کسی که اتهام می‌زند باید برای اثبات ادعای خود دلیل و شاهد و گواه بیاورد، «البینته علی المدعی». به عنوان مثال اگر شخصی، شخص دیگری را به دزدی متهم کند باید برای اثبات اتهام و ادعای خود دلیل و سند ارائه کند. در هیچیک از نظام‌های حقوقی دنیا، از شخصی که مورد اتهام قرار گرفته نمی‌خواهند که برای تبرئه خود از این اتهام دلیل و بینه بیاورد چرا که اصل بر برائت است و نمی‌توان بدون ارائه هیچ دلیل و سندی، دیگران را به ارتکاب جرم متهم کرد. از این روی و براساس یک اصل بدیهی در تمامی نظام‌های حقوقی جهان، آقای گروسی باید برای اثبات این ادعا که ایران در پی تولید سلاح هسته‌ای است دلیل و سند ارائه کند.
۳- نگاهی به تاریخچه تشکیل سازمان بین‌المللی انرژی اتمی، از آغاز تاکنون به وضوح نشان می‌دهد که بیشترین و دقیق‌ترین و گسترده‌ترین بازرسی‌های آژانس از تاسیسات هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران صورت گرفته است. تا آنجا که یک چهارم کل بازرسی‌های آژانس را به خود اختصاص داده است و تاکنون، آژانس بارها بر صلح‌آمیز بودن برنامه هسته‌ای کشورمان تاکید کرده است. 
ادعای اخیر گروسی، ضمن آن که مضحک و بیرون از دایره عقل و منطق است، از این واقعیت غیر ‌قابل ‌انکار نیز حکایت می‌کند که آژانس هیچ سند و حتی هیچ شاهد و قرینه‌ای از غیر صلح‌آمیز بودن برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی در دست ندارد و با کمال حماقت از ایران می‌خواهد که غیر صلح‌آمیز بودن برنامه هسته‌ای خود را اثبات کند!
۴- اکنون جای آن است که از آقای رافائل گروسی بخواهیم تا اثبات کند که «‌جاسوس موساد‌» نیست. شاید تعجب کنید و زبان به ملامت بگشائید که چرا از همان فرمولی استفاده می‌کنیم که گروسی استفاده کرده و آن را مضحک و بیرون از همه قواعد عقلی و منطقی دانسته‌ایم؟! اما، ادعای ما برخلاف ادعای مضحک گروسی، بدون شاهد و قرینه نیست. ما شواهدی در دست داریم که از وابستگی آقای رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به موساد حکایت می‌کند. مروری بر این شواهد و قرائن تردیدی باقی نمی‌گذارد که ایشان صلاحیت حضور در جایگاه کنونی را ندارد و این حق مسلم و قانونی جمهوری اسلامی ایران است که به او اجازه ورود به ایران و اظهار نظر درباره برنامه هسته‌ای کشورمان را ندهد. بخوانید!
۵- آمریکا و برخی از کشورهای اروپایی در طول مذاکرات هسته‌ای موضوعی را با عنوان ابعاد احتمالی نظامی«possible military dimensions - PMD»پیش کشیدند، با این مضمون که ایران در گذشته برخی از فعالیت‌های غیر‌صلح‌آمیز هسته‌ای داشته است! آمریکا مدعی بود که این اطلاعات را از کامپیوتر شخصی یکی از کارکنان سابق هسته‌ای ایران که فراری شده است به دست آورده! و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی نیز در نوامبر ۲۰۱۱ طی گزارشی به جمهوری اسلامی ایران منتقل کرده و خواستار توضیح درباره آن شده بود . جمهوری اسلامی ایران از این گزارش با عنوان «مطالعات ادعایی» یاد کرده و ضمن ارائه توضیحات مستند، غیر‌واقعی بودن آن را نشان داده بود. و آژانس نهایتاً در سال ۱۳۹۴ ماجرا را تمام شده اعلام کرد و «یوکیا آمانو»، مدیرکل وقت آژانس در گزارش خود به شورای حکام تاکید کرد که «نشانه‌هایی از فعالیت‌های مشکوک هسته‌ای ایران بعد از سال ۲۰۰۹ وجود ندارد».
۶- بعد از گزارش یوکیا آمانو، آمریکا و رژیم صهیونیستی که به شدت از این گزارش عصبانی شده بودند، آمانو را تحت فشار قرار داده و از وی خواستند که گزارش خود را پس بگیرد! ولی آمانو، درخواست آنها را خلاف قوانین جاری آژانس دانسته و اعلام کرد که گزارش آژانس با تحقیقاتی که انجام گرفته و مستنداتی که ایران ارائه کرده است همخوانی کامل دارد و حاضر به پس گرفتن گزارش خود نشد. 
در آن هنگام رافائل گروسی، معاون یوکیا آمانو، مدیرکل وقت آژانس بود و به دشمنی با ایران و همسویی با اسرائيل شهرت داشت. گروسی اصرار فراوانی داشت که آمانو گزارش مربوط به تبرئه ایران از اتهام PMD را پس بگیرد. آمانو، اما به این درخواست غیر‌قانونی آمریکا و اسرائيل پاسخ منفی داد و‌... مدتی بعد از دنیا رفت! و رافائل گروسی جایگزین او شد! آمریکا و رژیم صهیونیستی برای انتخاب وی به مدیرکلی آژانس دست به لابی گسترده‌ای با کشورهای عضو آژانس زده بودند که بعضاً با تهدید آنها نیز همراه بوده است. 
۷- برخی از رسانه‌ها و محافل غرب ضمن اشاره به این که گروسی به همسویی افراط‌گونه با آمریکا و رژیم صهیونیستی و دشمنی با جمهوری اسلامی ایران شهرت دارد، مرگ آمانو را مشکوک دانسته و از آن با عنوان توطئه جنایت‌آمیزی برای جایگزینی گروسی به مدیرکلی آژانس یاد کرده‌اند.
درباره کینه‌توزی گروسی نسبت به جمهوری اسلامی ایران، این نکته نیز گفتنی است که او هنگامی که همراه تیم بازرسان آژانس و به عنوان دستیار ویژه آمانو به ایران آمده بود، در برخوردی گستاخانه به آقای دکترعلی‌اصغر سلطانیه «نماینده وقت ایران در آژانس بین‌المللی انرژی اتمی»گفته بود:‌ «ما دادستان هستیم و شما در جایگاه متهم قرار دارید»! که این جسارت وی با پرخاش غیرتمندانه دکتر سلطانیه رو‌به‌رو شده بود.
۸- شواهدی که به برخی از آنها اشاره شد، این احتمال بسیار قوی را پیش می‌کشد که آقای رافائل گروسی، عضو سازمان جاسوسی جنایتکار رژیم صهیونیستی «موساد‌» باشد. این احتمال قوی به‌اضافه برخوردهای خصمانه گروسی و مخصوصاً ادعای احمقانه اخیر او، به وضوح نشان می‌دهد که گروسی صلاحیت حضور در جایگاه مدیریت کل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را ندارد و مسئولان محترم نباید حضور او در این جایگاه را بپذیرند. 
عناوین اخبار روزنامه جوان در روز شنبه ۴ اسفند

سید حسن نصرالله احیاگر مقاومت مقابل نظام سلطه

سید عبدالله متولیان
حزب‌الله در اوج ناامیدی اعراب منطقه و در سخت‌ترین شرایط ممکن در لبنان متولد شده و پا به عرصه مقاومت گذاشت: «اتحاد جماهیر شوروی به عنوان بزرگ‌ترین حامی کشور‌های عرب منطقه در برابر غرب فروپاشیده بود»، «کشور‌های عرب منطقه با این باور قطعی که جنگ با رژیم صهیونیستی غیرممکن است، راه سازش به غرب و رژیم صهیونیستی را در پیش گرفته بودند»، «مبارزان فلسطینی تن به گفت‌و‌گو‌های سازش در اسلو داده بودند»، «لبنان در کوره جنگ‌های داخلی در حال سوختن و متلاشی شدن بود»، «رژیم صهیونیستی با دکترین چهاروجهی بن‌گوریون (جنگ در بیرون از خانه) و به بهانه تخلیه لبنان از گروه‌های چریکی فلسطینی، یک روزه تا بیروت پایتخت لبنان پیشروی کرده بود و قصد الحاق لبنان به سرزمین‌های اشغالی را داشت». در چنین شرایط پیچیده و بغرنج، پرچم ایستادگی و مقاومت در برابر متجاوزان صهیونیست توسط جمعی از بچه‌های شیعه لبنانی با محوریت سید عباس موسوی و سید حسن نصرالله به اهتزاز درآمده و راه تصرف بیروت بر متجاوزان صهیونیست بسته شد. 
گروه جوانان حزب‌الله لبنان در کمتر از ۱۰ سال ضربات سنگینی به نظام سلطه در لبنان وارد ساخته ارتش امریکا و فرانسه را از لبنان بیرون راندند و بالاخره در سال ۲۰۰۰ رژیم صهیونیستی را با ذلیلانه‌ترین و خفت بارترین شکست تاریخ عمرآن رژیم از لبنان بیرون راندند؛ و سرانجام در تابستان سال ۱۳۸۵ (ژوئیه ۲۰۰۶ میلادی) در جنگ موسوم به وعده صادق (حرب تموز) یا جنگ ۳۳ روزه، افسانه شکست ناپذیری رژیم خونخوار صهیونیستی نابود شد و از این تاریخ حزب‌الله لبنان به فرماندهی علامه شهید سید حسن نصرالله، به عنوان اثر گذارترین نیروی مقاومت در برابر اشغالگران صهیونیست مطرح شد و به عنوان محبوب‌ترین رهبر عربی تبدیل شد. اینک سید حسن نصرالله در جهان عرب، جای جمال عبدالناصر را گرفت. 
سید حسن نصرالله پس از عملیات وعده صادق در کنار یارانی همچون «عماد مغنیه»، «فواد شکر»، «مصطفی بدرالدین» و «سید هاشم صفی الدین» در نقش فرماندهی محور مقاومت از بوسنی تا یمن، عراق، افغانستان و... ظاهر شد. پیروزی و موفقیت سید حسن نصرالله مرهون «ویژگی‌های ممتاز و کم نظیر شخصیتی او در لبنان»، «ترکیب حلم و شجاعت وی»، «نگاه محبت آمیز وی به همه گروه‌ها و مذاهب هجده‌گانه لبنانی»، «به اهتزاز درآوردن پرچم وحدت در لبنان»، «هوشمندی و نگاه استراتژیک وی» و... است. سید و سالار مقاومت طی ۳ دهه فرماندهی خود، دستاورد‌های بی‌بدیل را برای جهان اسلام و منطقه غرب آسیا به ارمغان آورد:
۱ـ روح مقاومت و ایستادگی جوانان را به سایر کشور‌ها در محور مقاومت (عراق، یمن و...) دمید. 
۲ـ در جایگاه فرمانده محور مقاومت به عنوان نخ تسبیح همه گروه‌های مقاومت مطرح شد. 
۳ـ مقاومت اسلامی را جایگزین مقاومت عربی ساخته و به این ترتیب حلقه مقاومت را بسیار گسترده ساخت. 
۴ـ با همکاری و همراهی با جهاد اسلامی فلسطین، ضمن تقویت روحیه مقاومت در مردم فلسطین، طرح‌های نفاق افکنانه بین شیعه و سنی را عملاً خنثی و نابود ساخت. 
۵ـ در شرایطی که نظام سلطه به رهبری امریکا در صدد تجزیه کشور‌های اسلامی بود سید حسن نصرالله سبب پیدایش و زایش (اصطلاحاً) خاورمیانه اسلامی شد. 
۶ـ در حالی که تقریباً همه کشور‌های عرب منطقه ناامید از ایستادگی در برابر رژیم صهیونیستی شده و به این باور رسیده بودند که با توجه به قدرت ارتش صهیونیستی، راهی جز سازش ندارند، شهید نصرالله با شکست دشمن در جنگ ۳۳ روزه وعده صادق، معادله کشور‌های عربی را به طور کامل به هم ریخت. 
۷ـ الگوی نبرد نامتقارن را در محور مقاومت فراگیر ساخت به طوری‌که همگان به چشم دیدند که شهادت افراد مؤثری همچون عماد مغنیه و مصطفی بدرالدین تأثیری در تاب آوری و انعطاف پذیری حزب‌الله نداشت. 
۸ـ تابوی رجوع به امریکا در مسائل و مشکلات منطقه (به عنوان کدخدا) در منطقه را نابود کرد. 
۹ـ افسانه شکست ناپذیری رژیم صهیونیستی را متلاشی ساخت. 
۱۰ـ الگوی مقاومت را به فراتر از مرز‌های جغرافیایی منطقه گسترش داده و به مقاومت جهانی مستضعفین تبدیل ساخت. 
۱۱ـ حاکمیت بی‌چون و چرای امریکا در منطقه غرب آسیا را دستخوش تلاطم جدی ساخت به طوری‌که هم‌اینک امریکا بیش از ۸۰ درصد نفوذ خود در منطقه را از دست داده است. 
۱۲ـ در داخل لبنان به عنوان نخ تسبیح وحدت و یکپارچگی لبنان مطرح شد تا جایی که بعد از شهادت وی هنوز نام آن شهید عزیز عامل وحدت و یکپارچگی لبنان است. 
۱۳ـ شهید نصرالله فراتر از یک رهبر نظامی، با تأسیس نهاد‌های متعدد اجتماعی و خدماتی (نظیر جهاد البناء)، به توسعه مناطق محروم لبنان (اعم از مناطق شیعه‌نشین، مسیحی نشین و...) کمک کرد و الگوی مردمی سازندگی (بازسازی خانه‌ها، پل‌ها، جاده‌ها و...) را در سرزمین لبنان پی‌ریزی کرد. 
شهید نصرالله شخصیتی چند وجهی و عالمی عارف بود که ایفای نقش در عرصه‌های نظامی، سیاسی، اجتماعی و... در عرصه وحدت لبنان، وحدت جهان اسلام، در اندیشه تکثیر محور مقاومت، تلاش برای کمک به جهاد اسلامی فلسطین، تفکر ایجاد ساختار‌هایی برای کمک به مستمندان و مستضعفین لبنان و حتی سوریه و فلسطین از او شخصیتی بی‌نظیر ساخته بود. روحش شاد و راهش پررهرو باد.
عناوین اخبار روزنامه جام جم در روز شنبه ۴ اسفند

شکست محتوم اسرائیل در ماجراجویی تازه 

جعفر قنادباشی 

تحولات اخیر در غزه و تقابل بین حماس و اسرائیل نشان‌دهنده تغییرات مهمی در معادلات منطقه‌ای است.پس از برقراری آتش‌بس، اسرائیل خود را در شرایط دشواری دید، چراکه پذیرش آتش‌بس به معنای شکست و ناتوانی این رژیم در ادامه جنگ بود و این‌که اسرائیل ادعا می‌کرد ششمین ارتش دنیا را در اختیار دارد هم نتوانست موجب پیروزی نتانیاهو شود.

این درحالی‌است که حماس توانست با نمایش قدرت واخلاق، حمایت جهانی رابه سمت خودجلب کند.اسرائیل که همواره تلاش کرده خود را به‌عنوان قدرت برتر و شکست‌ناپذیر در منطقه معرفی کند، با پذیرش آتش‌بس، این تصویر را زیر سؤال برد. در۱۵ماه گذشته آنها نشان دادند که توانایی جنگیدن با حماس را ندارند.  آزادی اسرای فلسطینی و نمایش نقض حقوق‌بشر توسط اسرائیل، باعث شد تا حمایت جهانی علیه این رژیم افزایش یابد. اسرای فلسطینی آزادشده از سوی اسرائیل به‌دلیل بیماری‌ها و شکنجه‌های مختلف و اثرات آن در بدن‌شان نقض حقوق‌بشر و بی‌اخلاقی صهیونیست‌ها را نشان داده وسندی برای پستی اسرائیل در رعایت مواضع بین‌المللی بودند که موجب خشم جهانی شد. اظهارات ترامپ درباره کوچاندن مردم غزه و تبدیل آن به جهنم نیز به این موج انتقادات دامن زد. از سوی دیگر، حماس با آزادی اسرای فلسطینی و نمایش رعایت حقوق‌بشر، نه‌تنها موقعیت خود را تقویت کرد، بلکه تصویر اسرائیل را به‌عنوان یک رژیم غیراخلاقی و نقض‌کننده حقوق‌بشر تثبیت نمود.این اقدامات باعث شد تا حمایت جهانی از فلسطین افزایش یابد و اسرائیل در عرصه بین‌المللی منزوی شود.

عناوین اخبار روزنامه آرمان امروز در روز شنبه ۴ اسفند

در ذهن ترامپ چه می گذرد؟

صلاح الدین هرسنی

ترامپ از متحدان و شرکای منطقه‌ای می‌خواهد که مسئولیت بیشتری در تأمین هزینه‌های امنیتی برعهده بگیرند. او پیش از ورود مجدد به کاخ سفید به کشورهای عضو ناتو هشدار داده بود که باید پنج درصد از تولید ناخالص داخلی خود را صرف دفاع کنند.
در ارتباط با وضعیت روسیه، ترامپ به این نتیجه رسیده است که نه روسیه و نه اوکراین هیچ‌کدام حاضر به عقب‌نشینی نیستند اما این وضعیت هم قابل ادامه نیست.
در یک طرف روسیه ایستاده است که در پاسخ به معماواره امنیتی از هیچ رویکردی حتی استفاده از بمب اتم ابا و واهمه ندارد.ضمن آنکه مسکو نمی‌خواهد پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در مرزهای غربی روسیه حضور داشته باشد و بیخ گوش آن بازیگوشی کند.
از طرف دیگر، پوتین احساس می‌کند اوضاع به نفع روسیه پیش می‌رود. نیروهای روسیه در شرق اوکراین به‌تدریج در حال پیشروی هستند و در طرف مقابل چالش‌های جدی چه به‌لحاظ نیرو و چه تأمین تسلیحاتی یا مالی وجود دارد.
ترامپ به این نتیجه رسیده که پوتین به این باور رسیده که در آستانه وادار کردن کی‌یف به تسلیم قرار دارد. ضمن آنکه ترامپ به این نتیجه رسیده که پوتین نه آنکه مخالف مذاکره با ترامپ باشد، اما هنگامی حاضر به این مذاکرات است که این مذاکرات به نتیجه دلخواهش منجر شود و اگر این مذاکرات با ترامپ به نتیجه مورد نظر نرسد، پوتین آن را کنار خواهد گذاشت و از طریق نظامی به اهدافش خواهد رسید.
ترامپ تلاش دارد که به خاطر همزیستی گذشته اش با پوتین اوکراین را قربانی مطامع روسیه کند. جنگ  را به نفع پوتین تمام کند و در مقابل روسیه نیز بخواهد از چین فاصله بگیرد. چراکه اولویت ترامپ نه اروپا و ایران یا کره شمالی بلکه مهار چین است. برای ترامپ هم اصلا اهمیتی ندارد که،ولودیمیر زلنسکی هیچ توافقی را بدون تضمین امنیتی محکم از سوی آمریکا یا ناتو بپذیرد.
بدین ترتیب اگر آنگونه که ترامپ اندیشه کرده است و آنگونه که اصرار دارد که الگوی «مرد دیوانه» و الگوی «مِه جنگ» را در صلح اوکراین و روسیه به کار گیرد باید به ضرس قاطع گفت که اواکراین و رئیس جمهورش زلنسکی هم در «میدان جنگ» و هم در «دیپلماسی» بزرگترین حامی خود یعنی آمریکا و ترامپ را از دست داده است.

عناوین اخبار روزنامه شرق در روز شنبه ۴ اسفند

اوکراین و افغانستان؛ 2 جغرافیا و یک سرنوشت

محمد‌حسین عمادی
 سرنوشت باورناپذیر جنگ اوکراین بر اثر تغییر یکباره مواضع آمریکا، یادآور ترک قوای نظامی آمریکا از افغانستان در سال ۲۰۲۱ بود. این مشابهت شاید گویای مشترکات بیشتری بین تاریخ و ژئوپلیتیک این دو‌ کشور باشد. اوکراین و افغانستان، با وجود تفاوت‌های فراوان تاریخی و فرهنگی، هر دو از نظر جایگاه استراتژیک در منطقه حساسی قرار گرفته‌اند که بیش از یک قرن سرزمین و‌ مردم آنها را به عرصه رقابت قدرت‌های بزرگ جهانی تبدیل کرده است.

اوکراین به‌عنوان پل ارتباطی بین اروپا و روسیه، همواره در کانون تحولات و مرکز تنش‌های غرب و مسکو بوده است. عضویت در ناتو یا اتحادیه اروپا، به معنای تهدید مستقیم امنیت روسیه تلقی می‌شود. از سوی دیگر، روسیه اوکراین را بخشی از «تمدن روسی» می‌داند و الحاق کریمه در ۲۰۱۴ و جنگ در دونباس از نمونه‌های بارز این تنش‌هاست.

افغانستان، قرن‌هاست که به «گورستان امپراتوری‌ها» شناخته می‌شود و در تقاطع خاورمیانه، آسیای مرکزی و جنوب آسیا قرار دارد. موقعیت جغرافیایی آن، این کشور را در دو قرن گذشته به کانون‌ منازعات امپراتوری‌های انگلیس و روس و سپس به میدانی برای رقابت آمریکا و شوروی در جنگ سرد تبدیل کرد. اشغال افغانستان به دست شوروی (۱۹۷۹–۱۹۸۹) و سپس حمله آمریکا پس از ۱۱ سپتامبر، نشان‌دهنده اهمیت ژئوپلیتیک این کشور برای کنترل منطقه است.

 اگر به مشترکات کلیدی کابل و‌ کی‌یف بپردازیم، شاید هر دو کشور فاقد مرزهای امن طبیعی‌اند و از طرفی به قدرت‌های جهانی و‌ منطقه‌ای و همسایه‌های خود وابسته‌اند.

تاریخ آنها آکنده از مداخلات خارجی و جنگ‌های نیابتی است. موقعیت ترانزیتی (انرژی برای اوکراین، تجارت برای افغانستان) آنها را به ابزاری در دست بازیگران جهانی تبدیل کرده است. شاید جبر جغرافیایی این دو کشور و هویت تاریخی-فرهنگی خاص آن همراه با منابع و‌ معادن سرشار طبیعی، نیازمند راهبردی خاص در تبیین منافع ملی و سرنوشت این دو کشور است.

به نظر بسیاری از کارشناسان بین‌المللی، موازنه منفی در جهان چندقطبی جدید، راهبرد مناسبی برای حفظ حاکمیت ملی در این‌گونه ‌کشورهاست.

اصطلاح موازنه منفی(Negative Balancing) به معنای خودداری از پیوستن به اتحادیه‌های نظامی یا سیاسی تحت رهبری قدرت‌های بزرگ است تا از تبدیل‌شدن به میدان نبرد آنها جلوگیری شود. این استراتژی با تکیه بر هویت ملی و توسعه درون‌زا و برون‌نگر برای کشورهایی مانند اوکراین و افغانستان نه‌تنها مناسب است، بلکه به دلیل جایگاه خاص ژئوپلیتیک آن، حیاتی است. پس از فروپاشی شوروی، اوکراین تلاش کرد با حفظ روابط متعادل با روسیه و غرب، حاکمیت خود را تقویت کند. اما فشار برای انتخاب بین ناتو و مسکو، به جای ایجاد موازنه، به جنگ انجامید. اگر اوکراین به جای حرکت یک‌جانبه به سوی غرب، به سیاست بی‌طرفی فعال (مانند فنلاند در جنگ سرد و سوئیس در جنگ جهانی) روی می‌آورد، شاید از تشدید تنش‌ها و جنگ مخرب جلوگیری می‌شد و هم‌اکنون‌ پس از سه سال تخریب زیرساخت‌ها و کشته و‌ زخمی‌شدن صدها هزار شهروندش، سرنوشت خود را به معامله ابرقدرت‌ها واگذار نمی‌کرد.

افغانستان نیز پس از خروج آمریکا در سال ۲۰۲۱، با وجود سلطه طالبان، تلاش می‌کند روابطی متعادل با همسایگان (پاکستان، ایران، چین و روسیه) برقرار کند. موافقت‌نامه دوحه بین طالبان و آمریکا نشان داد که کابل نمی‌تواند بدون در‌نظر‌گرفتن منافع قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای تصمیم بگیرد. رفتن خفت‌بار نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان نیز گویای این واقعیت بود که با اسلحه و منابع مالی سرشار خارجی نمی‌توان به توسعه پایدار دست یافت.

چالش‌های موازنه منفی: موازنه منفی نیازمند دستگاه دیپلماسی فعال، آگاه و صبوری است که ضمن درک عمیق معادلات جهانی تحت تأثیر هیجانات قرار نگرفته و منافع ملی را در افق بلند‌مدت دنبال می‌کنند. بدیهی است که قدرت‌های بزرگ معمولا به کشورهای ضعیف اجازه بی‌طرفی نمی‌دهند. فقدان اتحادیه‌های منطقه‌ای مستقل نیز (مانند غیر‌متعهدها و آسه‌آن) باعث می‌شود این کشورها نتوانند نقش مؤثری در قبال قدرت‌های فرامنطقه‌ای ایجاد کنند.

در دو دهه اخیر، اوکراین و افغانستان به نوعی قربانی آشفتگی و‌ ناهماهنگی در سیاست خارجی آمریکا شده‌اند. درسی که ملل جهان از این تحولات گرفته‌اند، آن است که نه‌تنها نمی‌توان به دولت‌های سلطه‌طلب اعتماد کرد، بلکه به ثبات سیاست‌های آنها نیز نمی‌توان تکیه کرد. اشغال ۲۰‌ساله افغانستان از سوی آمریکا با شعار مبارزه با تروریسم و دموکراسی‌سازی، نه‌تنها ثبات و امنیت به این کشور نیاورد، بلکه با خروج شتاب‌زده نیروها در ۲۰۲۱، افغانستان را در آستانه فروپاشی اقتصادی و بحران انسانی رها کرد. توافق دوحه بدون مشارکت دولت رسمی افغانستان، نشان‌دهنده بی‌توجهی واشنگتن به حاکمیت ملی این کشور بود.

اوکراین نیز پس از سال ۲۰۱۴، از طرف آمریکا و اتحادیه اروپا به‌عنوان ابزاری برای مهار روسیه استفاده شد، اما وقتی روسیه در ۲۰۲۲ به اوکراین حمله کرد، حمایت غرب هرچند درخور‌توجه بود، اما نتوانست امنیت کامل را تضمین کند. وعده‌های مبهم درباره عضویت در ناتو نیز اوکراین را پس از سه سال و هزینه میلیاردها دلار و تخریب زیرساخت‌ها به سرنوشتی مشابه آنچه افغانستان در دوحه بدون‌ نماینده‌ای از دولت کابل با آن مواجه شد، در ریاض و‌ بدون‌ حضور نماینده‌ای از دولت‌ کی‌یف مبتلا کرد. شاید سیاست آمریکا در افغانستان بر مبنای مبارزه با تروریسم و سپس کنترل ژئوپلیتیکی منطقه بود که به‌ دلیل ناکامی در درک پیچیدگی‌های فرهنگی و سیاسی محلی، به فاجعه و‌ ننگ‌ تاریخی منجر شد. در اوکراین، سیاست آمریکا بخشی از استراتژی کلان مهار روسیه و حفظ نظم لیبرال جهانی است که تاکنون توانسته اوکراین را در برابر تهاجم حفظ کند، اما خطر تشدید تنش با روسیه و بی‌ثباتی جهانی را افزایش داده است. افغانستان نشان‌دهنده محدودیت‌های قدرت نظامی مستقیم آمریکا بود، در‌حالی‌که اوکراین نمونه‌ای از موفقیت نسبی دیپلماسی و حمایت غیرمستقیم در سه سال اخیر است. افغانستان تحت حاکمیت طالبان به انزوای نسبی بازگشته، در‌حالی‌که اوکراین به‌عنوان خط مقدم تقابل غرب و روسیه تا هفته پیش در کانون توجه جهان غرب قرار داشت. نتیجه نهایی این سیاست‌ها به تحولات آینده بستگی دارد، اما تجربه افغانستان هشداری برای آمریکا در اوکراین است که حمایت‌های نظامی و مالی بدون راه‌حل سیاسی جامع و بلندمدت پایدار ممکن نیست به نتایج مطلوب و توسعه منجر شود.

روزنامه خراسان

دانش انباشته ما درباره تحریم کجاست؟

مهدی حسن زاده 

ایران یکی از استثناهای تاریخ در مواجهه با نسل جدید تحریم هاست. تحریم به معنای محاصره اقتصادی و محدودیت در مراودات اقتصادی کشورها، جوامع یا اقوام با دیگران، ریشه های تاریخ دور و درازی دارد. در دوران معاصر نیز کشورهای بزرگ و دارای قدرت اقتصادی و نظامی با انواع تحریم ها مواجه بوده اند. تحریم های ابتدای انقلاب و ضبط دارایی های خارجی بانک مرکزی از سوی دولت ایالات متحده آمریکا، تحریم عراق در قالب برنامه نفت در برابر غذا نمونه های مشهور و شناخته شده تحریم ها در دوران معاصر است اما از ابتدای دهه ۹۰ کشورمان با شکل جدید و پیشرفته ای از تحریم ها مواجه شد که اثرگذاری بیشتری نسبت به گذشته داشت.
در طول دهه ۸۰ شمسی به تدریج توسعه نفت شیل موجب استقلال نسبی آمریکا و به تدریج غرب از نفت خاورمیانه شد و در نتیجه ابزار امنیتی و نظامی ما برای ناامن سازی خلیج فارس و تنگه هرمز کم اهمیت تر از گذشته شد. همزمان توسعه اشراف اطلاعاتی آمریکا به تراکنش های مالی از طریق تجمیع اطلاعات این تراکنش های در پیام رسان‌های جهانی مانند سوئیفت و همچنین تلاش برای پی ریزی نظامی حقوقی با تصویب قوانین تحریمی در آمریکا و در نهایت شکل گیری شبکه ای از ارتباطات خارجی خزانه داری آمریکا با کشورهای مختلف همگی دست به دست هم داد تا انگیزه و ابزار لازم برای طراحی نسل جدید تحریم ها ایجاد شود. تحریم های هوشمندی که با اشراف به تراکنش های مالی در سرتاسر جهان بر سر بزنگاه هر مراوده اقتصادی می نشست تا با محدودسای آن ها به اقتصاد ایران فشار بیاورد.
در حقیقت نسل جدید تحریم ها (که حالا ۱۴ سال است درگیر آن هستیم و شاید دیگر نتوان آن را جدید دانست!) پدیده ای است که شناخت آن و شناخت نحوه مواجهه با آن به سادگی میسر نیست و باید موضوع مطالعه و دقت نظر در شاخه های علمی مختلف قرار گیرد. متخصصان حقوق از جنبه حقوقی و چگونگی تدوین و اشاعه قوانین تحریمی، متخصصان روابط بین الملل از بعد چگونگی تسری قواعد داخلی تحریمی یک کشور به جهان و چگونگی مواجهه دیپلماتیک با آن، متخصصان اقتصادی از جنبه آثار وقوع تحریم و ابزارهای اقتصادی مواجهه به آن و تجربیات اقتصادهای درگیر تحریم و کارشناسان سیاسی از منظر شکل گیری گفتمان ها سیاسی در مواجهه با تحریم ها و نسبت آن‌ها با واقعیات می توانند به این پدیده بپردازند.
ما به طور مشخص ۱۴ سال است که با نسل جدید تحریم ها مواجهیم. حتی در دوره برجام و رفع نسبی تحریم ها نیز سایه تحریم ها و چگونگی رفع آن ها مسئله ای بود که ذهنیت همه کشور را متوجه خود کرده بود. اکنون سوال این است که مهم‌ترین مسئله و معضل پیش روی کشور در یک و نیم دهه اخیر چه جایی در مراکز مطالعاتی، دانشگاه ها، اتاق های فکر و اندیشکده های کشور داشته است و در صورتی که مطالعاتی در این باره انجام شده است، چه مقدار عموم نخبگان جامعه، تصمیم گیران و تصمیم سازان و بخش های درگیر با این مسئله از نتایج این مطالعات بهره مند شده اند. آن هم در شرایطی که به نظر می رسد با دور جدیدی از تشدید تحریم ها مواجه هستیم و در این میان بازار تجویز نسخه های یک خطی و رویکردهای ساده انگارانه داغ است. برخی معتقدند مذاکره با آمریکا اکسیری است که معجزه رفع تحریم ها رقم می زند و به این پرسش پاسخ نمی دهند که مذاکره به تنهایی چه تغییری در رویکرد آمریکا علیه ایران ایجاد خواهد کرد و پاسخ مثبت به درخواست مذاکره همراه با تهدید نظامی چه چیزی را پای میز مذاکره از ایران طلب می کند، جز عقب نشینی محض. از سوی دیگر رویکرد شعارزده مقابله با تحریم ها و دور زدن آن ها بدون توجه به تجربه ۱۴ سال گذشته، تبعات سنگین دور زدن تحریم ها و کاهش نقش ایران در مراودات تجاری جهان نیز به سوالات مهمی درباره نسخه تجویزی خود پاسخ نمی دهد.
در هر حال انتظار می رود مراکز مطالعاتی و اندیشکده های بزرگ حکومتی که با بودجه های پروپیمان در این دوران فشارهای اقتصادی و محدودیت های مالی به فعالیت ادامه داده اند پاسخ دهند که خروجی مطالعات آن ها در زمینه تحریم ها چه بوده است. همچنین مسئولان قوا و به ویژه متولیان دولتی که در صف اول مواجهه با تحریم ها هستند و بوده اند نیز باید پاسخ دهند که تا چه حد سفارش چنین مطالعاتی را به بدنه های کارشناسی دستگاه های زیرمجموعه خود و یا اندیشکده ها و مراکز مطالعاتی داده اند و از نتایج آن چه استفاده ای در مواجهه با تحریم ها داشته اند. به بیان خلاصه باید گفت مواجهه نرم افزاری ما با پدیده تحریم ها و شناخت کامل آن برای مواجهه اثرگذار با آن چگونه بوده است و دانش انباشته ما در این زمینه کجاست؟
 
روزنامه رسالت

ملت نصرالله

جواد شاملو
چندماه از شهادت سید مقاومت می‌گذرد. چهره‌ای آن‌قدر اسطوره‌ای که عده‌ای تا مدت‌ها از پذیرش شهادتش سر باز می‌زدند. تا پیش از او هیچ‌کس از جهان عرب، رژیم غاصب را اینچنین تحقیر نکرده بود. رجزخوانی دلیر که پشتوانه کلمه‌هایش پیروزی‌های پی‌درپی‌اش بود. مردی که لبنان را تبدیل به گورستان آرزوهای صهیونیسم کرد؛ سد آهنینی که چشم‌انداز «از نیل تا فرات» را به سخره گرفت و ارتش موسوم به شکست‌ناپذیر صهیونی را از چشم‌ها انداخت. روحانی سیدی که سیادت و روحانیت در رفتار و گفتارش عجین بود و یک‌تنه نمایندگی کرد هم شرف انسانی را، هم غیرت دینی و شیعی را، هم غرور قومی و عربی را، هم عرق ملی و لبنانی را و هم گفتمان انقلاب اسلامی را در بیرون از مرزهای جمهوری اسلامی ایران. از چنان وزانتی برخوردار بود که هرگونه ادعای دست‌نشانده بودن یا نیابتی بودن او نسبت به جمهوری اسلامی مسخره می‌نمود. اما این سید با وجود آنکه از چنین جایگاهی برخوردار بود و می‌توانست با تکیه بر جایگاه امام موسی صدر، برای ملت لبنان تبدیل به امام نصرالله شود، ترجیح داد همواره خود را از سربازان و ولایتمداران رهبر معظم انقلاب معرفی کند و رابطه کاملا اعتقادی و ایمانی خود را با ایشان به صدای بلند اعلام کند. جنگ او با رژیم غاصب یک جنگ کاملا شیعی و عاشورایی بود و او این روحیه را برآمده از احیای تشیع سرخ و انقلابی به دست امام خمینی می‌دید. از این رو بود که خود را هیچ‌گاه صرفا متحد ایران ندانست بلکه ایستادگی لبنان علیه اسرائیل را در امتداد انقلاب امام روح‌الله نگریست. این هنر سیدحسن بود که مقاومتش از همه‌چیز مایه می‌گرفت. هم ملی بود، هم شیعی بود، هم انقلابی بود و هم انسانی بود. به این ترتیب حزب‌الله لبنان ذوالفقار بی‌نیامی شد که همواره بر سر تل‌آویو سایه انداخته بود. با آغاز طوفان‌الأقصی، حزب‌الله لبنان پشتیبانی از مقاومت غزه را وظیفه خود دید و پس از چند ماه جنگ، اشغالگران را به نقطه‌ای از جنون رسانید که با بمب‌های چندتنی آمریکایی بیروت را به خاک و خون بکشاند و کمی پیشتر در عملیات پیجرها، پرده از عمق تروریست‌بودن، ناجوانمرد بودن، بی‌ریشگی، شیطان‌صفتی و بی‌قاعدگی خود بردارد.
سیدحسن در نهایت شهید جنگی شد که اسرائیل علیه تمام محور مقاومت و به بیان ادق علیه تمام منطقه غرب آسیا آغاز کرد. او هم فدای مسجدالأقصی شد، هم فدای لبنان شد و هم فدای محور مقاومت شد.
با این‌همه سایه آن ذوالفقار هنوز از سر تل‌آویو کم نشده است. سیدحسن نصرالله نه تنها حزب‌الله لبنان را به عنوان سازمانی ملی و شیعی در خاک آن کشور تثبیت کرد؛ بلکه پروژه ملت‌سازی امام موسی صدر را امتداد بخشید و بیروت را به یکی از پایتخت‌های ابدی مقاومت علیه استکبار، تروریسم و صهیونیسم در غرب آسیا تبدیل کرد. او با جذابیتی بی‌پایان، با شجاعتی بی‌مانند، با لبخندی که لطف و زیبایی‌اش را مدیون نسبی است که به خاندان پیامبر می‌رسد، با خطابه‌ای روشنگر و با کارآمدی و موفقیتی همیشگی از مردم لبنان یک ملت مبارز ساخت؛ ملت نصرالله.
روزنامه وطن امروز

ایدئولوژی غنی‌نژاد چه چیز را نمی‌بیند؟

جعفر حسن‌خانی

ایدئولوژی با ما چه می‌کند؟ یکی از تله‌های ایدئولوژی این است که به مخاطب خود می‌قبولاند گفتارش علمی است و حرف همان است که گفتار ایدئولوژیک پیش پا می‌گذارد. در میانه قرن گذشته میلادی، روزگاری بود که در فضای آکادمیک جهان، ایدئولوژی چپ، سکه رایج و رونق بازار علم بود. چپ‌های ایرانی نیز در انقیاد این ایدئولوژی، خود را یگانه گفتار علمی ایران می‌دانستند. در دهه‌های 40 و 50 شمسی، «علم مبارزه» کلیدواژه‌ای بود که بسیار از سوی چپ‌های ایرانی طرح می‌شد و با استناد به آن، جز ایدئولوژی چپ، هیچ گفتار دیگری، علمی دانسته نمی‌شد. در آن روزگار از سوی صاحبان آن ایدئولوژی شیوه عمل چپ به عنوان یگانه راه علمی تحول جامعه معرفی می‌شد. گیر کردن در تله «علم دانستن ایدئولوژی» از جمله مشکلات کسانی است که از دریچه ایدئولوژی به جهان می‎نگرند. تله دیگر ایدئولوژی، تله نابینایی است. ایدئولوژی، مخاطب خود را نابینا می‌کند. مخاطب ایدئولوژی، جهان را مطابق ایدئولوژی‌ای که بدان باور پیدا کرده می‌بیند. وقتی ناسازه‌های واقعیت، سازه ایدئولوژی را به چالش می‌کشد، فرد گیرافتاده در گفتار ایدئولوژی، کاری که می‌کند این است که واقعیت را انکار کرده و ایدئولوژی را بر واقعیت تحمیل و اینگونه در تله نابینایی ایدئولوژی گیر می‌کند. حاصل کار آن می‌شود که واقعیت را به نفع ایدئولوژی انکار و تحریف می‌کند و اینگونه افسانه‌سرایی آغاز می‌شود. ماجرای اظهارات آقای موسی غنی‌نژاد را هم بر همین اساس باید تحلیل کرد. او در تله ایدئولوژی رایج زمانه گیر کرده است؛ مانند چپ‌های دهه 40 و 50. چپ‌ها در تله ایدئولوژی رایج نهاد علم روزگار خود گیر کردند و موسی غنی‌نژاد هم در ایدئولوژی رایج نهاد علم روزگار خود گیر کرده است. معمولا کسانی که پایه‌های علوم انسانی و فلسفی قوی‌ای ندارند و از رشته‌های فنی - مهندسی و علوم پایه وارد علوم انسانی می‌شوند، احتمال اینکه به دام ایدئولوژی زمانه خود بیفتند بیشتر است؛ مانند چپ‌های دهه 40 و 50 خورشیدی که بیشترشان از دانشکدهای فنی بودند و با مطالعه متون علوم انسانی در دام ایدئولوژی گرفتار آمده بودند. آقای غنی‌نژاد هم اتفاقا همین مسیر را رفته است با این تفاوت که گفتار رایج نهاد علم در حال حاضر ایدئولوژی راست است. او در تله ایدئولوژی لیبرالیسم افتاده است و فکر می‌کند علم فقط اندیشه‌های لیبرالی است. ایشان از پاپ هم کاتولیک‌تر شده و بر چیزی اصرار دارد که حکومت‌های داعیه‌دار لیبرالیسم هم، نظیر آمریکا، چون توقع او عمل نمی‌کنند. نمونه آخر آن سخنان وزیر جدید بهداشت دولت جدید ترامپ در مجلس سناست که با ایدئولوژی خلوص‌گرایانه لیبرالیستی که آقای غنی‌نژاد آن را دنبال می‌کند، متفاوت است. مشکل اول آقای غنی‌نژاد این است که فقط ایدئولوژی لیبرالیسم را علم می‌داند و جز گفتار لیبرالی را محل اعتنا قرار نمی‌دهد و در تله علم دانستن ایدئولوژی که بدان باورمند است، گیر کرده است. افزون بر آن مشکل دیگر آقای غنی‌نژاد این است که درک خلوص‌گرایانه‌ای از ایدئولوژی لیبرالیسم دارد. نمونه‌های تاریخی بسیاری وجود دارد که خلوص‌گرایی در ایدئولوژی سرانجام شومی می‌یابد. بخش مهمی از دلیل اینکه چریک‌های فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق دست به سلاح بردند را باید در خلوص‌گرایی افراطی چپ‌های آن دوره دانست. نمونه متاخر خلوص‌گرایی افراطی، پدیده داعش است که درک خلوص‌گرایانه افراطی‌ای از ایدئولوژی سلفی‌گری در اندیشه اسلام سنی داشتند. تله دیگری که آقای غنی‌نژاد درگیر آن شده، تله ناواقع‌گرایی است. چرا که سازه واقعیت با ناسازه ایدئولوژیک او درباره واقعیت، تزاحم و عدم تطابق جدی دارد. ایشان در گفت‌وگوی اخیر خود با مجموعه رسانه‌ای «دنیای اقتصاد» ماجرای انقلاب اسلامی را به ماجرای انقلاب سفید گره زد و علت انقلاب اسلامی را در  نقض مالکیت خصوصی در آن ماجرا دانست، حال آنکه در جریان انقلاب اسلامی آموزه «مالکیت خصوصی» که بنیاد لیبرالیسم است، هیچ جای اعتنا نداشت. در جریان انقلاب و خیزش تحول‌خواهانه‌ای که سال 1357 اتفاق افتاد، هیچ‌گاه علت خیزش عمومی مردم از سوی مردم، نقض مالکیت خصوصی در ماجرای انقلاب سفید بیان نشد. خوانشی که آقای غنی‌نژاد در آن گفت‌و‌گو و گفت‌وگو‌های مشابه  از رویداد بزرگ 1357 ارائه می‌دهد، هیچ جای پایی در واقعیت رویداد ندارد. برای نمونه می‌توان به شعارهای انقلاب رجوع کرد و با بررسی واقعیت رویداد و شعارهای مردم و نه رهبران انقلاب، بررسی کرد آیا خوانش آقای غنی‌نژاد در میان خواست عمومی مردم در جریان انقلاب و در شعارهای آنان نقش پررنگی داشته یا نه. خوشبختانه شعارهای انقلاب در قالب یک کار علمی با رویکرد پوزیتویستی از سوی آقای محمدحسین پناهی، استاد دانشگاه علامه طباطبایی در کتاب «جامعه‌شناسی شعارهای انقلاب اسلامی ایران» جمع‌آوری شده است. این کتاب بیش از 4 هزار شعار مردم در جریان انقلاب و کم و کیف آن را تحلیل کرده و علت و چرایی انقلاب از لابه‌لای این شعارها کاملا قابل شناسایی است. واقعیت انقلاب اسلامی در این پژوهش‌های علمی قابل بررسی است اما آقای غنی‌نژاد آنان را نادیده می‌گیرد و بر واقعیت چشم می‌پوشد تا واقعیت، سازه ایدئولوژیکش را به چالش نکشد. با لحاظ آنچه گفته شد، متاسفانه ما با راست خلوص‌گرای متخلق به اخلاق چپ و ایدئولوژیک مواجهیم، همین!

نظرات بینندگان
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات