روزنامه کیهان **
وقتی مامور «سیا» قهرمان المپیک شد/محمد صرفی
پنج سال پیش یکی از ورزشکاران دنیای قهرمانی آمریکا درگذشت. «دِیو سیمه» ظاهراً فقط دونده بود. با درگذشت او، گوشهای از زندگی رازآلودش فاش شد. او یک دونده حرفهای بود، اما در عین حال مامور سازمان سیا هم بود. او در المپیک ۱۹۵۶ در ملبورن حضور داشت، اما اصلیترین ماموریت وی در المپیک ۱۹۶۰ رم رقم خورد. همان دورهای که او در رشته ۱۰۰ متر مدال نقره را کسب کرد. سیمه فقط برای دویدن به رم نرفته بود. او از طرف سیا مامور بود ورزشکاران شوروی سابق را جذب و به پناهندگی ترغیب کند. نام عملیات آیرودینامیک بود و مقدمات آن از سالها قبل و با شناسایی و زیرنظر گرفتن ورزشکاران شوروی سابق تدارک دیده شده بود.
عملیات المپیکی آیرودینامیک بخشی از یک عملیات بسیار بزرگتر بود. هدف و میدان اصلی عملیات اوکراین بود. باید احساسات ضدشوروی در اوکراین ایجاد و تشدید میشد. این کار نیاز به اطلاعات داشت و جمعآوری اطلاعات مورد نیاز برعهده اوکراینیهایی بود که به غرب پیوسته بودند. این مهاجران با اسم رمز AECASSOWARY شناخته میشدند و هرکدام کد مخصوص خود را داشتند. همکار سیمه در المپیک رم فردی به نام «میکولا لبد» با اسم رمز AECASSOWARY۲ بود. بیش از نیم قرن طول کشید تا گوشهای از ابعاد عملیات آیرودینامیک فاش شود و البته اگر شوروی دچار فروپاشی نشده بود، بعید است همین اطلاعات هم منتشر میشد. این ماجرا فقط یکی از موارد استفاده سیاسی و بلکه امنیتی غرب از مقوله ورزش است. همان ورزشی که میگویند نباید آن را سیاسی کرد!
ما نمیدانیم ماموران سیا در المپیک توکیو چه کسانی هستند. دوندهاند؟ شناگرند؟ نیزه پرتاب میکنند؟ یا شاید هم کشتیگیر باشند. شاید هم هیچکدام از اینها نباشند. آنها در المپیک رم از کشیشها و خبرنگاران هم استفاده کردند. اما همینقدر میدانیم که اگر کسی گمان کند المپیک، صرفاً آوردگاهی ورزشی و برای تعمیق صلح است، سادهلوحی بیش نیست. چرا؟ بخوانید!
دو روز نخست المپیک توکیو برای ایران پر از خبر و حادثه بود. روز اول جواد فروغی در رشته تیراندازی با تپانچه بادی از فاصله ۱۰ متری، نه تنها مدال طلا را برای ایران به ارمغان آورد بلکه رکوردشکنی هم کرد. رخدادی که بخش اعظم افکار عمومی را شگفتزده و بسیاری از کارشناسان ورزشی را هم غافلگیر کرد. کسی کسب مدال طلا در اولین روز مسابقات المپیک -که برای نخستین بار در تاریخ، مدتی ایران را در جایگاه دوم جدول ردهبندی قرار داد- را پیشبینی نمیکرد. به سرعت مشخص شد قهرمان المپیکی کشورمان پرستار بخش کرونایی در بیمارستان حضرت بقیهًْالله (عج) و عضو سپاه پاسداران بوده و سابقه حضور در سوریه و امدادرسانی به مردم جنگزده این کشور را نیز داشته است.
با انتشار این خبر به سرعت مزدوران رسانهای و مواجببگیران کاخ سفید، ملکه انگلیس، بن سلمان و تلآویو دست به کار شدند و کفتاروار حمله به روح و روان مردمی را که از قهرمانی یکی از فرزندان خود شاد بودند، آغاز کردند. کار به جایی رسید که برخی از این مزدورانِ وطنفروش از کمیته ملی المپیک خواستند بهدلیل عضویت فروغی در سپاه و حضورش در سوریه باید مدال وی را پس بگیرند! ظاهراً تیرهای فروغی بیش از آنکه به سیبل بخورد به چشم تنگ آنانی خورده بود که از هر موفقیتی برای این مرز و بوم و تزریق هرگونه امید و شادی به این مردم، چنان عصبانی میشوند که مثل مار به خود پیچیده و به مزخرفگویی میافتند. حجم این مهملات به جایی رسید که رسانههای معاند در گزارشها و تحلیلهای خود نوشتند این مدال متعلق به جمهوری اسلامی است و نه ایران و ما از این بابت خوشحال نیستیم. البته آنهایی که از آمریکا میخواهند بیشتر ایران را تحریم کند و به سران رژیم صهیونیستی نامه مینویسند که بیشتر در ایران دست به خرابکاری و ترور بزند، اگر از مدالآوری ورزشکار کشورمان در المپیک شاد شوند جای تعجب دارد.
در روز دوم مسابقات، یعنی دیروز و در جریان مسابقات تکواندوی زنان، ناهید کیانی نماینده کشورمان با کیمیا علیزاده که با تیم پناهندگان به توکیو رفته روبرو شد. این رویارویی موج دیگری از جنجال و فضاسازی سیاسی علیه کشورمان را از سوی جریانهای معاند به همراه داشت. کیمیا علیزاده نخستین زن ایرانی است که در المپیک مدال بدست آورده است. او این مدال را در المپیک ۲۰۱۶ برزیل و با پرچم جمهوری اسلامی ایران بدست آورد. بالاترین مقامات کشور از وی تقدیر کردند. پاداش مدال طلا به او داده شد، قدر دید و بر صدر نشست. وقتی هم که مصدوم شد در خارج از کشور بارها و از جیب کشور تحت عمل جراحی قرار گرفت.
دی ماه سال ۹۸ او از سفر ورزشی به هلند بازنگشت. به آلمان رفت و با انتشار دیکتهای تند و سیاسی از پرچم کشورش اعلام برائت و درخواست پناهندگی کرد. او یکی از معدود قربانیان جریانی است که قهرمانان سطح بالای ورزشی کشور را سالهاست تحت نظر داشته و با انواع و اقسام روشهای کثیف و به ظاهر فریبنده در صدد جداسازی آنها از ریشه خود است. کاش شیر پاک خوردهای پیدا میشد و سراغ ورزشکاران قهرمانی میرفت و تجربیات آنها از این دامهای رنگارنگ و فریبنده را ثبت و ضبط و منتشر میکرد. غالب این ورزشکاران وطندوست دست رد به سینه این جریان آلوده زدهاند و بالاخره در این میان چند نفر هم میلغزند و در دام میافتند. کیمیای ۲۱ ساله یکی از چند قربانی این جریان است.
ورزشکاران تنها طعمههای این جریان نیستند. دو گروه هدف اصلی این جریان است؛ دانشمندان و آدمهای باکیفیت که بودنشان میتواند گرهای از مشکلات کشور باز کند و فکر و تلاششان حرکت چرخدندههای علم و پیشرفت کشور را تسریع میکند و دوم چهرههای مشهور و محبوب -یا به اصطلاح سلبریتیها اعم از ورزشکاران، هنرمندان و... - که در میان مردم شناخته شده و بعضاً محبوب هستند. آنان با به دام انداختن گروه نخست میخواهند چوب لای چرخ حرکت علمی و پیشرفت کشور بگذارند و جدا کردن ریشه گروه دوم نوعی عملیات روانی علیه مردم ایران با ارسال این پیام جعلی و مسموم است؛ ببینید چقدر بدبخت و بیچارهاید که حتی قهرمانان و چهرههای مشهور و موفق کشورتان هم نمیتوانند دیگر در ایران زندگی و کار کنند و فرار میکنند، تکلیف شما مردم که دیگر روشن است!
ورزشکارانی که با وعدههای رنگارنگ پرچم کشور خود را میفروشند، فشنگهای این تیرباران افکار عمومی هستند و برای دشمن در همین حد ارزش دارند. تا وقتی بتوان با آنها به افکار مردم ایران شلیک کرد به درد میخورند وتر و خشک میشوند، وقتی هم که دیگر به درد این کار نخورند، فراموش شده و مهمات جدید باید جایگزین آنها شود. تا اینجای کار را داشته باشید و حالا به این شعار مضحک فکر کنید که سالهاست سعی دارند به خورد ما و همه دنیا بدهند که ورزش سیاسی نیست و آن را سیاسی نکنید!
ورزش همیشه و همه جا سیاسی نیست، اما به وقتش میتواند سیاسی، آن هم از نوع کثیف و هولناک آن باشد. به قول کتاب مشهور «رقص برزیل با شیطان» -به قلم «دِیو رِزِن» - «المپیک، جام جهانی و بقیه ابر رویدادها در ۳۰ سال گذشته چیزی را فراهم کردهاند که با باتوم نظامی هم نمیشد به آن رسید؛ و آن چیزی نیست جز رضایت تودهها به مقاصد سیاستهای نئولیبرال.»
همه باید بیچون و چرا در برابر این سیاستهای نئولیبرالی زانو بزنند. تا به حال از خود پرسیدهاید چرا متصدیان ورزشی جهان اینقدر روی عدم رویارویی ورزشکاران مسلمان با رژیم جعلی اسرائیل حساس هستند و هرگونه عملی برخلاف این رویه با واکنشهای تند و جریمههای سنگین روبرو میشود؟ میادین ورزش قهرمانی جایی برای ترغیب مردم به ورزش و صرفاً سرگرم کردن آنها نیستند. یکی از کارکردهای این میادین، تطهیر دستان خونآلود جنایتکاران صهیونیست است. پیامی ساده و روشن به میلیاردها نفری که از طریق رسانههای مختلف پیگیر اخبار مسابقات هستند؛ ببینید! اسرائیلیها هم مثل همه مردم دیگر دنیا هستند. لبخند میزنند و مسابقه میدهند و حتی با حریفان مسلمان خود هم خوش و بش میکنند. وقتی ورزشکاری حاضر به رویارویی با حریف صهیونیست خود نمیشود، به این تصویرسازی دروغین نه گفته و چهره واقعی این رژیم جنایتکار را افشا کرده است. پس مستوجب شدیدترین تنبیههاست. بهطوری که نه تنها خودش بلکه بقیه هم حساب کار دستشان بیاید. البته که همه مرعوب این وضعیت نمیشوند و کم نیستند ورزشکارانی که مدال انسانیت و آزادگی را به مدال المپیک که آغشته به خون کودکان مظلوم فلسطینی باشد، ترجیح میدهند. مثل فتحی نورین، جودوکار معروف الجزایری که در المپیک توکیو حاضر به رویارویی با حریف اسرائیلی نشد.
********************
روزنامه وطن امروز**
خوزستان و مروری بر تکنیک بیعرضهها برای پوشش ناکارآمدی
«رادیکال کن؛ فرار کن»/امیرعلی محمدی
داغ بزرگ خوزستان و مردمی که برای ابتداییترین نیازهای خود این روزها فریاد اعتراض سر میدهند، بدرستی و بار دیگر کانون طرح پرسشهای متعدد مهمی شده است؛ پرسشهایی از این دست که چرا به اذعان و اعتراف اسحاق جهانگیری، معاون اول رئیسجمهور -که خود در تمام این سالها بخشی از مدیریت کلان اجرایی بوده- آن شیوه از توسعهای که آقایان تکنوکرات برایش سینه چاک کردند، کار را به اینجا کشانده است؟ چرا اعتراض مردم خوزستان آنقدر دیر شنیده میشود که کار به خیابان میکشد؟ رسانهها کجای کار را اشتباه رفتهاند؟ قاعده اعتراض خیابانی چیست؟ اعتراض خیابانی اصالت دارد و سودش بیشتر از ضررش است یا باید کار به نحوی پیش برود که اصلا نیازی به چنین اعتراضی نباشد و اعتراضها پیشتر و بهتر از مجاری دیگری شنیده و مرتفع شود؟
در جامعه و حکومتی مثل ایران که دشمنانی از سعودی تا انگلیس و آمریکا به کمین نشستهاند، دشمنانی که در ۸ سال جنگ تحمیلی هر نوع سلاحی از متعارف و غیرمتعارف، از موشک تا هواپیما و سلاح شیمیایی، از مین تا توپ و... در اختیار صدام قرار دادند تا خوزستانیها را قلع و قمع کنند و نسلشان را به خاطر وفاداری به ایران بخشکانند، چگونه باید اعتراض را سازماندهی کرد تا هم اعتراض و گلایههای واقعی و بحق مردم شنیده شود و هم «امنیت» به مخاطره نیفتد؟ اصلا چرا اینقدر دیر به فکر ضرورت ایدهپردازی درباره بدیهیات در سیاست میافتیم؟ بالاخره «اعتراض» یک امر واقعی و پذیرفتنی در هر نظم سیاسی است؛ غیر از شرایط معجزهآسا، نمیتوان وضعیتی را در نظر گرفت که هیچکس در هیچ زمانی و هیچ نقطهای از قلمرو یک نظم سیاسی اعتراضی نداشته باشد، اما مساله اینجاست که چگونه این اعتراض را باید قاعدهمند کرد که مردم هم به حقشان در «عدالت» برسند و هم به حقوق اساسیشان در «امنیت»؟ چرا اینقدر برای اجرای اصولی اصل ۲۷ قانون اساسی کاهلی کردهایم؟
همه اینها سوالات مهمی است که باید درباره آن اندیشید، اما مساله مرکزی این متن پرداختن به همه آنها نیست، بلکه تلاش میکند موضوعی را محور قرار دهد که به نوعی هم جزو عاملان کلیدی و اصلی «حدوث و وقوع» این بحرانهاست و هم جزو «رازهای بقا»ی این دردها و زشتیها.
مثالی بزنیم: حدود ۲ سال پیش که مساله «شفافیت» به عنوان یک اصل مهم حکمرانی در دستور کار مطالبه گسترده افکار عمومی و رسانهها و حتی برخی سیاسیون قرار گرفته بود و قانونگذاری و نهادسازی درباره آن را از مجلس اصلاحطلب پیشین حامی تکنوکراسی پیگیری میکردند، آقایان فراری از شفافیت، اما مواجه با اعتراض و مطالبه عمومی، بعد از سالها معطل کردن و طفره رفتن از اصل موضوع، این بار راهش را یافته بودند: رادیکال کن و از مهلکه بگریز!
آنها که در واقع مخالف شفافیت اموال و درآمدها و آرا و مواضعشان بودند، ولی نه میخواستند [میتوانستند]از میراث بزرگانشان در کدرسازی و عدم شفافیت دفاع کنند و نه تمایل داشتند شفافیت درباره خود را بپذیرند، راه را در این دیدند که به سرعت ایده را رادیکال کنند و بگویند اصلا «همه چیز» باید شفاف شود و کار را به آنجا رساندند که پذیرش شفافیت معقول را به اجرای یک شفافیت رادیکال و احمقانه در حد افشای مذاکرات بعضا محرمانه برخی دیگر از نهادهای خاص موکول کردند.
به این شکل، راه فرار برایشان مهیا شده بود؛ هم خود را مدافع شفافیت، آن هم شفافیت برای همه چیز - حتی آن چیزها که عقلاً و منطقاً برای مصالح و منافع ملی باید محرمانه بماند- نشان داده بودند و هم نتیجتاً با عنایت به اینکه هیچ سیستم و ملت و نظم سیاسی عاقلی چنین کاری با امنیت و منافع خود نمیکند، توانسته بودند اصل شفافیت را به مرور از میدان به در کنند!
غرض از طرح این مثال که نمونههای فراوان دیگری هم میتوان در گذشته برای آن فهرست کرد، آن است که روش «رادیکال کن و از مهلکه بگریز» را این روزها برخی عاملان و حامیان اصلی ناکارآمدی در مدیریت اجرایی، برای خوزستان هم اعمال کردهاند؛ اتفاقا اگر سیاست را همان معنای استعاری و غیرمؤدبانهای که برخی به کار میبرند فرض کنیم -که البته فرض غلطی است- سیاست خوبی را اتخاذ کردهاند و بعضاً جواب هم میدهد؛ به این نحو که آنها را از موضع پاسخگویی و انفعال به موقعیت فعال و زباندرازی میکشاند و...
مثلا همانها که قلماً یا قدماً مدافع این نحو از توسعه تکنوکرات عدالتکُش بودند، حالا که کار را به اینجا کشاندهاند، باید پاسخ دهند این چه بلایی بود به سر چنین مردم نجیبی آوردند و البته نمیگویند باید از این مسیر برگشت و همان راهی را که آرمانهای جمهوری اسلامی و رهبران آن بر آن تاکید داشتند عملیاتی کرد. اینها نمیگویند که بلی! ما عدالت را کنار گذاشتیم و توسعهای را به بوته محک کشاندیم که هم دل در گرو بیگانگان داشت و هم تصور میکردیم بعد از دستیابی به توسعه، میتوان این مردمی را که حالا زیر چرخها له شدهاند، از زیر چرخدندهها بیرون کشید و از نو ساخت! حال آنکه نتیجه این شد که امروز در این حیطه، نه عدالتش را داریم و نه توسعهاش را؛ البته آن مردمی که زیر چرخدندهها گذاشتیم هستند.
اینها نمیگویند باید از این راه بگذریم و توبه کنیم، بلکه به نظام فشار میآورند که باید سرعت پیمایش این راه را شدت ببخشیم! نمیگویند این چرخدندهها اصلا بدجور تعبیه شدهاند و باید چیز دیگری میبودند، بلکه میگویند باید سرعت همینها را آنقدر زیاد کنیم که اصلا آنچه را در زیرشان رخ میدهد نبینیم! میگویند نه اینکه باید کنار گذاشتن موقت عدالت را متوقف کنیم، بلکه باید اساساً این مساله را جا بیندازیم که عدالت اجتماعی از بیخ و بن مفهومی «پوچ» است!
اینان همانها هستند که وقتی برجام به سنگ خورد و کوهش موش زایید و آفتابش به جای آنکه برنزه کند، پوست و استخوان ملت را سوزاند و متنش به جای آنکه تحریمها را بردارد، در نهایت تبدیل به سکویی شد که بیشترین و شدیدترین تحریمهای تاریخ بشریت را علیه یک ملت اعمال کرد، نگفتند راه را بیراهه رفتهایم! گفتند سرعت را بیشتر کنیم و با شتاب بیشتری در همین مسیر گام برداریم؛ برجام یک جواب نداد، برویم سراغ برجام ۲ و ۳ و....
حالا همینها درباره «اعتراضها» در خوزستان و در مواقع دیگر در جاهای دیگر هم تزهای مشابهی دارند؛ نمیگویند باید به «اعتراضها» پاسخ صحیح داد و رویههای گذشته را اصلاح کرد، نمیگویند باید مدیرانی را که با ترک فعل یا فعلهای ناجوانمردانه مردم را به این روز دچار کردند محکوم و تنبیه کرد؛ چون اگر بگویند، دوستان خودشان را به تیغ عدالت سپردهاند، نمیگویند باید اعتراض را به نحوی ساماندهی کرد و البته به رسمیت شمرد که هم عدالت را تامین کند و هم امنیت را به مخاطره نیندازد؛ در عوض چشمها را بسته و دهانها را گشوده و وجدان را پلمب کرده اند و میگویند اعتراضها را باید گسترده و تشدید کرد و در خیابانها ماند و...؛ برای برخی از اینها اساساً مهم نیست این اعتراضها به نتیجه میرسد یا خیر؟ همزمان عدالت و امنیت را تامین میکند یا هیچ کدام را؟ اینها فقط میخواهند رادیکال کنند و از مهلکه بگریزند.
نهایت آنکه باید وضعی که پیش آمده را مدیریت و اصلاح کرد؛ برخی ناکارآمدیها احتمالا با یکسری گرهگشاییهای مدیریتی فوری و از طریق مدیران انقلابی و دلسوز به سرعت قابل رفع است، اما رفع بعضی دیگر از معضلات احتمالا زمان خواهد برد، اما پاسخها باید مبتنی بر یک روند اصلاحگرانه واقعی باشد. نه محافظهکاری کشنده که اساساً مشکلات را انکار میکند و هر اعتراضی را به بیگانه نسبت میدهد و گلهها را نمیپذیرد و حقی برای ملت قائل نیست میتواند راهگشا باشد و نه رادیکالیسم فرصتطلب بیخاصیت که همزمان هم خود یک عامل اصلی ناکارآمدی است و هم مدعی صف اول اعتراض!
********************
روزنامه خراسان**
نمایش اقتدار ایرانی در شهر پتر کبیر/دکتر هادی محمدی
زمانی پترکبیر تزار قدرتمند روسیه، رسیدن به آبهای گرم جنوبی را به عنوان یکی از مهمترین راهبردهای امپراتوری روسیه طراحی کرده بود و در این مسیر ایران را نقطهای طلایی میدید. این هدف از سمت ایران محقق نشد و جنگهای ایران و روس در دوره قاجار هم نتوانست مسکو را به این هدف برساند، اما حالا حدود ۳۰۰ سال بعد، این نیروی نظامی ایران است که توانسته با ۲۶ هزار کیلومتر دریانوردی، ظرف دو ماه و نیم و عبور از سختترین دریاها در بدترین فصول سال، خود را به بزرگترین بندر سن پترزبورگ برساند که برای روسها نمادی از دفاع در برابر دشمنان تاریخیشان در جنگهای جهانی است.
روز گذشته ناوگروه رزمی نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در روز نیروی دریایی ارتش روسیه در مقابل ولادیمیر پوتین رئیس جمهور پرقدرت این کشور رژه رفت تا در کنار ۵۰ شناور روسی و غیرروسی و هیئتهای خارجی از ۲۰ کشور توانمندی و قدرت دریایی ایران را نمایش دهد. بررسی مسیر طولانی این دریانوردی تاریخی که از تنگه هرمز در خلیج فارس شروع شد و با عبور از دریای عمان، دریای عرب، اقیانوس هند شمالی و جنوبی، گذر از دماغه امید نیک در آفریقای جنوبی، سپس اقیانوس اطلس جنوبی و شمالی، دریای مانش میان انگلیس و فرانسه، دریای بالتیک در منطقه اسکاندیناوی و سرانجام خلیج فنلاند به سن پترزبورگ رسید، بیانگر این مطلب است که ایران در حوزه ساخت شناورهای نظامی به چنان فناوری بالایی رسیده که میتواند هم یک شناور با تناژ بسیار سنگین همچون ناوبندر مکران (۱۲۰ هزار تنی) و ناوشکن محافظ سهند با تناژ پایین (۱۳۰۰ تن) را به سلامت در بدترین فصل سال دریانوردی در اقیانوس اطلس راهی چنین ماموریت سختی کند و با صد روز دریانوردی بدون پهلوگیری به سلامت به مقصد هم برسد. این که در این ماموریت یک ناوشکن کاملا ایرانی به نام سهند و یک ناوبندر که توسط نیروهای متخصص داخلی تجهیز و تغییر کاربری داده به نام مکران حضور دارند، میتواند برای آینده کشتی سازی و کشتیرانی در کشور بسیار موثر باشد و مستندسازی تجربیات این دریانوردی بی سابقه برای آینده بسیار راهگشا خواهد بود. از سوی دیگر حضور نیروی دریایی ایران در مناطقی همچون شرق اقیانوس اطلس و دریای مانش و دریای بالتیک که حیاط خلوت غرب و ناتو محسوب میشود و غیر از نیروهای روسی تحمل دیگر شناورهای رزمی برایشان سخت و غیرقابل قبول است نشان از اقتدار و اعتماد به نفس بالای نیروهای ایرانی دارد و پیامهای مهمی را به رقبای ما در منطقه و فرامنطقه ارسال میکند. از سوی دیگر این مسیر یک مسیر قدیمی برای ارسال محمولههای تجاری به ویژه نفت ایران به کشورهای دیگر و دریافت کالاست و به ویژه قبل از تحریمها حضور کشتیهای تجاری ما در این مسیر مورد توجه بوده است. توانمندی نیروی نظامی ایران برای حرکت در مسیر مذکور و تامین امنیت کشتیهای تجاری ایرانی هم از مسائلی است که نباید فراموش شود. یادمان نرود سال گذشته در حین ارسال چند نفتکش ایرانی به ونزوئلا مورد تهدید و آزار نیروهای آمریکایی قرار گرفتند و همین میتواند توجیه مناسبی برای اسکورت کشتیهای تجاری ایران در مسیر اقیانوس اطلس به حساب آید.
نکته دیگر جوان بودن این دو شناور است. یکی از معضلات همیشگی ما در حوزه تجهیزات نظامی، مسن بودن آنها به سبب تحریمهای ۴۰ ساله علیه نیروهای مسلح ایران است. ناوشکن سهند با کمتر از سه سال و ناوبندر مکران با کمتر از یک سال عمر عملیاتی ثابت کردند که ایران میتواند از این پس روی ساختههای خود به نحو مطلوبی و در بالاترین سطح حساب کند. دریانوردی ۵۲ هزار کیلومتری (رفت و برگشت) این ناوگروه آن هم تنها با یک پهلوگیری در روسیه ثابت میکند ایران امروز و توانمندیهای نظامیاش در حوزه دریایی حرفهای بسیاری برای گفتن دارد و این میتواند با توجه به رفع تحریمهای تسلیحاتی از مهر سال گذشته، مشتریان شناورهای ایرانی را نیز به خود جلب کند؛ و نکته آخر که در سخنان امیر دریادار خانزادی فرمانده نیروی دریایی ارتش نیز دیده میشد موضوع همکاریهای سطح بالای نظامی میان جمهوری اسلامی ایران و فدراسیون روسیه است. روزگاری پتر کبیر برای دستیابی به آبهای گرم به ایران چشم داشت و روزگاری در دوران ضعف حکومتها در ایران، در جنگهای متعدد با روسیه قسمتهایی از خاک خود را از دست دادیم، اما امروز آن دشمنی دیرینه و قدیمی به همکاری در راهبردیترین بخش خود که همکاری نظامی است بدل شده و حالا ایران نه برای جنگ و تهدید که برای اعلام دوستی و همکاری به مهمترین بندر روسیه که به دستور شخص پتر کبیر ساخته شده میرود و در مهمترین برنامه نظامی-دریایی این کشور شرکت میکند آن هم با دعوت و خواست رسمی روسیه و در حضور بالاترین مقام این کشور، ولادیمیر پوتین. این همکاری و این حضور قطعا برای دشمنان مشترک دو کشور و ملت، پیامهای ناخوشایند و مایوس کننده دارد، اما میتواند زمینههای همکاریهای مشترک را بین تهران و مسکو، با هدف منافع مشترک، بیش از گذشته هموار سازد.
********************
روزنامه ایران**
منع آمد و شد شبانه استراتژی جدید افغانستان/بنفشه غلامی
مقامات افغانستان که با خروج ناگهانی و غیرمسئولانه امریکا از کشور خود، در وضعیت امنیتی سختی گرفتار شدهاند، برای کاهش بار حملات طالبان به ولسوالیهای مختلف، منع آمد و شد شبانه اعلام کردند. این در حالی است که رئیس پنتاگون از راه دور به آنها توصیه کرده، بهتر است به جای تمرکز روی حفاظت از مراکز ولایتها و مناطق مهم، بهدنبال راههای کند کردن حرکت طالبان باشند.
بهگزارش خبرگزاری «فرانس پرس»، با توجه به اینکه طالبان در ماههای گذشته از تاریکی شب که به طور معمول توان نظارت ارتش افغانستان بر جادهها کاهش مییابد، استفاده کردهاند تا بر پیشرویهای خود بیفزایند، وزارت کشور افغانستان اعلام کرده است، از روز شنبه منع آمد و شد شبانه وضع شده است.
بر اساس این بیانیه این قانون در ۳۱ ولایت این کشور منهای سه ولایت کابل، پنجشیر و ننگرهار اعمال خواهد شد. ساعت منع رفت و آمد نیز از ساعت ۱۰ شب تا ۴ صبح اعلام شده است. «فهیم سادات»، رئیس بخش روابط بینالملل دانشگاه کاردان در کابل درباره منع آمد و شد شبانه به شبکه خبری «الجزیره» گفته است: «وضع این قانون این پیام را به مردم افغانستان میدهد که جنگ به پشت در خانههای آنها رسیده است؛ بنابراین باید همگی دست به دست هم بدهند تا با حملات طالبان مقابله کنند و در این راه دولت و ارتش را تنها نگذارند.
به گزارش «فرانس پرس»، این تصمیم در پی آن گرفته شد که طالبان پس از وقفهای کوتاه در حملات خود که ناشی از تعطیلات عید قربان بود، دیگر بار حملات خود را از سر گرفت. ارتش افغانستان نیز خبر داده است که تنها در ۲۴ ساعت نخست بعد از تعطیلات عید قربان ۲۶۰ طالب را از پا در آورده است. کارشناسان معتقدند، قدرتگیری طالبان از ماه مه که ارتش امریکا دست از پشتیبانی هوایی ارتش افغانستان کشید، آغاز شده است. این گروه در این مدت حدود نیمی از ولسوالیهای افغانستان را در کنترل خود گرفتهاند. با این حال برخی خبرگزاریها تأکید کردهاند، مناطقی که گرفته شده بیشتر حومه شهرها بوده است و نمیتوان این پیشرویها را نشانه موفقیت عظیم طالبان دانست. هرچند با توجه به اینکه هم دولت و ارتش افغانستان و هم طالبان در ادعاهای خود مبالغه میکنند، قضاوت درباره میزان موفقیت دو طرف دشوار است، اما ناظران نظامی معتقدند، اگر ارتش و دولت افغانستان درست حرکت کنند، خواهند توانست مناطقی را که طالبان در ماههای اخیر در کنترل گرفتهاند، بازپس گیرند. در همین ارتباط لوید آستین، وزیر دفاع امریکا که افغانها از او بهخاطر خالی کردن پشت افغانستان دل پری دارند، توصیههایی به دولت و ارتش افغانستان کرده است. به گزارش «رویترز»، وزیر دفاع امریکا در سخنانی در آلاسکا گفت: «اولین کار نیروهای نظامی افغانستان باید این باشد که مطمئن شوند روند حرکت طالبان را کند کردهاند. آنها در حال حاضر تمرکز خود را روی استقرار نیرو در مناطق مهمی مثل کابل، گذرگاههای مرزی و زیرساختهای حیاتی قرار دادهاند. در حالی که بهترین روش، کند کردن حرکت طالبان است.» استراتژی پیشنهادی آستین هرچند خطرناک است، اما به اعتقاد ناظران نظامی یک ضرورت است. زیرا تمرکز بیش از حد روی مراکز ولایتها میتواند سایر مناطق را آسیب پذیر کرده و زمینه پیشروی طالبان را فراهم آورد.
همچنین به گزارش «طلوع نیوز»، سخنگوی وزارت کشور افغانستان خبر داده است، نیروهای ویژه امنیتی این کشور توانستهاند در یک عملیات ۳ نفر را به همراه فردی بهنام مؤمن که آنها را رهبری میکرده و طراح حمله موشکی به کاخ ریاست جمهوری بوده، دستگیر کنند.
********************
روزنامه شرق**
از بیآبی خوزستان تا کمآبی کرمان/نعمت احمدی
موضوع آب از بدو تشکیل اجتماعات اولیه در فلات ایران، مسئله مهم سکونتی در این پهنه جغرافیایی بوده و خواهد بود. نگاهی به سنگنوشتههای باقیمانده از ادوار مختلف تاریخی، نشانگر آن است که یکی از دغدغههای اصلی حاکمان در ایران، خشکسالی بوده که از خداوند میخواهند کشور اهورایی ایران را از خشکسالی نجات دهد. اما آنچه در روزهای گذشته در استان تفتیده خوزستان میگذرد و آب در صدر مطالبات مردم از مرد، زن، جوان و نوجوان قرار گرفته، برمیگردد به سوءمدیریت آب در استان فعلا خشکیده خوزستان که دیرزمانی پرآبترین منطقه کشور بود و همین مطلب تفاوت مطالبات مردم استان خوزستان را از دیگر مناطق متمایز میکند. برای نمونه، استان کرمان، محل تولد نگارنده، فاقد روانآبهایی است که دولتها بتوانند در آن دخالت کنند. تنها رود استان، هلیلرود است که در نهایت به دریاچه جزموریان وارد میشد. با بستن سد جیرفت بر روی این رود و خشکشدن مسیرهای هلیلرود تا جزموریان، اتفاقاتی از نوع مطالبات مردم خوزستان در آینده در این نواحی هم دور از ذهن نیست که از هماکنون باید درصدد چارهاندیشی بود. این رود از کوههای شهرستان بافت، لالهزار، دلفارد، جبالبارز و بحر آسمان سرچشمه میگیرد و پس از عبور از شهرستانهای جیرفت، عنبرآباد، رودبار و قلعهگنج، وارد باتلاق جزموریان میشد. در منطقه جیرفت بر روی آن سدی ساخته شد؛ در ۴۰کیلومتری جیرفت و در محل تنگ نراب. اهداف اولیه احداث سد جیرفت، آبیاری ۱۱ هزار هکتار اراضی پشت سد، تولید انرژی برق با قدرت ۳۰ مگاوات و تغذیه آبهای زیرزمینی و در نهایت جلوگیری از خسارتهای ناشی از طغیانهای فصلی آبریز رود هلیلرود قبل از احداث سد جیرفت حوضه جزموریان بود؛ چالهای بین کوههای مرکزی استان در شمال و منطقه بشاگرد در جنوب. با احداث سد جیرفت، به کلی اکوسیستم و جغرافیای طبیعی منطقه دچار دگرگونی شد. در دیگر مناطق استان رودخانهای نیست که دولت با دستکاری وضعی مانند حوزه جزموریان درست کرده باشد. در مدیریت استحصال آبهای زیرزمینی در استان کرمان نیز مانند دیگر استانها، به نوعی غارت و تاراج آبهای زیرزمینی برخورد میکنیم که از دهه ۴۰ تا امروز به مدت دستکم ۶۰ سال با بیبرنامگی اکثر قریببهاتفاق قناتها را که بعضا عمری به درازنای تاریخ دارند، خشکاندیم. برداشت آب از سفرههای زیرزمینی تا حفر چاه عمیق، با پروانه یا بیپروانه، کاری است آسان، اما تغذیه سفرههای زیرزمینی با آبخوانداری و آبخیزداری برنامه میخواهد و متأسفانه در سازمانهای ذیربط حوزه آب، اصلا برنامهای وجود ندارد که با آبخوان و آبخیزداری، بخشی از روانآبهای فصلی را به سفرههای زیرزمینی تزریق کنیم تا فرونشست سفرههای زیرزمینی آب در بازه زمانی طولانیتری صورت گیرد. اگر دولت برنامهای برای تزریق روان آبها به سفرههای زیرزمینی داشت، به یقین در این زمینه هم مافیای آب ورود پیدا میکرد. امروزه در حوزه آبخوان و آبخیزداری مانند سدسازی دهها متولی سینهچاک دنبال قطرهقطره روانآبهای فصلی بودند که به داخل زمین تزریق شوند؛ مانند برنامههای سودده سدسازی که ذرهبین بهدست دنبال رودخانهها، حتی لشآب میگشتند. به همین علت مردم دیگر مناطق کشور بهخصوص مناطق کویری و مرکزی، مطالباتی از نوع مطالبات بحق مردم خوزستان ندارند. بهزودی دیگر نواحی مانند اصفهان، حوزه دریاچه ارومیه و چهارمحالوبختیاری نیز فریاد دادخواهی سر خواهند داد. اما چرا خوزستان زودتر دنبال حقوق ازدسترفته خود برآمد؟
استان خوزستان با مساحتی حدود ۶۵ هزار کیلومترمربع، در کنار خلیج فارس و اروندرود قرار دارد و به استانهای لرستان، چهارمحالوبختیاری، کهگیلویهوبویراحمد و ایلام و در غرب به کشور عراق محدود است. رودخانههای مهم استان عبارتاند از کارون، دز، کرخه، مارون، جراحی و زهره. رود کارون پرآبترین رود ایران و با ۹۵۰ کیلومتر طولانیترین رود کشور است که بخشی از آن قابل کشتیرانی است. در حاشیه این رود است که تمدنهای باستانی شکل گرفتند. امروزه آن رود خروشان بزرگ قابل کشتیرانی، به نهر کمآبی تبدیل شده است که از سوءمدیریت آبی در کشور ناشی میشود و علت آن نیز احداث سدهای مختلفی است که در طول مسیر روی این رود بسته شدهاند و باید از سدهای کارون یک، کارون ۳، کارون ۴، مسجدسلیمان و از همه دردآورتر سدهای گتوند علیا و سد تنظیمی گتوند یاد کرد؛ سدهایی که فقط جیب مافیای آب را پر کردند و علاوه بر اینکه در سدسازی سود کلان بردند، در منافع بعدی که از جمعآوری آب در پشت سدها و تقسیم آن صورت میگیرد، خزانه پربرکت خود را هر روز پربارتر میکنند که از جیب مردم محلی برداشت میشود. دومین رود خوزستان، رود مارون است که در جایی به نام «جمصبی» وارد دشت خوزستان میشود و با طی مسیر از کنار بهبهان گذشته و با نام رود جراحی وارد خلیج فارس میشود. سومین رود، رودخانه زهره یا هندیجان است که با طول ۲۷۵ کیلومتر در سه استان فارس، کهگیلویهوبویراحمد و خوزستان جریان دارد. این رود از کنار شهرهای مختلفی میگذرد تا به خلیج فارس بریزد؛ رودی که در زمانهای گذشته طراوت و شادابی را به شهرهای مسیر خود و حوزههای حاصلخیز کشاورزی آن هدیه میداد. چهارمین رود، کرخه است که ۹۰۰ کیلومتر طول دارد و بزرگترین سد ایران روی آن ساخته شده است. سرچشمه کرخه کوههای زاگرس است. پنجمین رود، دز است که از ترکیب چند رود مانند رود بختیاری، رود زالکی، قالیکوه، رود سزار، رود تیره و رود ماربره تشکیل میشود که پس از گذشتن از جنوب لرستان و شمال خوزستان و شهرهایی مانند الیگودرز، دزفول، شوشتر و شوش سرانجام به کارون میپیوندد. سد عظیم دز که ششمین سد بزرگ جهان در زمان ساخت خود بود، روی این رودخانه احداث شده است. برنامهریزی برای استفاده بهینه از آبهای این منطقه در گذشته بر پایه اصول علمی بوده که بعد از هزاران سال هنوز پابرجاست. برای نمونه، سازههای آبی شوشتر در دوران ساسانیان برای استفاده از نیروی آب بهعنوان محرک آسیابهای صنعتی ساخته شده است. در این مجموعه بزرگ، ساختمان آسیابها، آبشارها، کانالها و تونلهای بزرگ هدایت آب احداث شده است. از این مجموعه بهعنوان بزرگترین مجموعه صنعتی پیش از انقلاب صنعتی یاد میکنند. خوزستان با این سابقه آبی که در گذشتهای نهچندان دور از شادابی و طراوت برخوردار بود، امروزه به منطقهای خشک و بیآب تبدیل شده که از شدت عطش، به نفسنفس افتاده است. حیات مردم خوزستان در بخش کشاورزی و دامپروری به رودهای پرآب جلگه حاصلخیز استان خوزستان بستگی داشت. برنامه دولتها بعد از جنگ تحمیلی هشتساله بر سازندگی و آبادانی بود، اما مدیریت آبی که باید در اختیار وزارت کشاورزی باشد که از قاعده و قانون درخصوص کاشت، داشت و برداشت استفاده میکرد، به دست وزارت نیرو افتاد که فقط به سدسازی و سودآوری ساختوساز سدها توجه داشت و ناگهان از سرشاخه تا پاییندست، هر آنچه را آب بود، پشت سدها بهاصطلاح مهار کردند، با گرمای بالای ۵۰ درجه که از تبخیر بالایی برخوردار است. نهرها، رودها و شاخههای بههمپیوسته آن در طول تاریخ، جغرافیای خاص خود را به وجود آوردند و با دستکاری در طبیعت روانآبها و خشکاندن مسیر بستر آن، به طبیعت خشکیده امروز خوزستان رسیدیم. فرق هست بین خواستههای مردم خوزستان از مسئولانی که در طبیعت منطقه دست بردند و خوزستان عطشزده را به وجود آورند و باعث کوچ اجباری مردم منطقه شدند و اگر مردم بومی به اجبار در منطقه میمانند، راهی جز اعتراض ندارند و مجبور به اعتراض هستند و اگر بهموقع به این اعتراضها توجه نشود و خواستههای بحق و طبیعی مردم را با آدرسهای غلط به آن سوی مرزها حواله دهند، در حق مردمی که از حداقلهای زندگی محروم شدهاند، ظلم میکنیم. فریاد جوان بیکار را بشنوید که میگوید ۲۲سالهام و شغلی ندارم. یا خواسته خانمی که در منتهای درماندگی میگوید گاوهایم از تشنگی تلف شدهاند، این تنها سرمایه من است؛ آب میخواهم، آب، آب. گره کور خشکشدن خوزستان با بگیروببند باز نمیشود. شاید بتوان با مهندسی معکوس و از دور خارجکردن چند سد در فصول مختلف، سهمیه آب پاییندست سدها را تأمین کرد. اگر این کار را نکنیم، خوزستان در آتش خشکسالی خواهد سوخت. خوزستان قلب تپنده ایران در جنگ هشتساله و تأمینکننده بودجه مملکت در صد سال گذشته، چشمانتظار مهربانی مسئولان است که با بیبرنامگی، حقوق ابتدایی این منطقه را تضییع کردند. خوزستان را دریابید. به حداقل خواستههای مردم توجه کنید؛ خواستههایی که با بیبرنامگی طی سالهای گذشته در مافیای قدرت و ثروت دستو پا زد و سرانجام به روزی رسیدیم که باورکردن آن امکانپذیر نیست. به تصاویر کارون، کرخه، جراحی و دز در پاییندست جلگه خوزستان نگاه کنید؛ چه کسی میتوانست در این مدت حاصلخیزترین بخش فلات ایران را به عطشناکترین بحش تبدیل کند؟ خوزستان را دریابید.
***********************************************