«حرف درمانی» خاندوزی!
سياوش پورعلي
روز گذشته احسان خاندوزی، وزیر اقتصادی و سخنگوی اقتصادی دولت سیزدهم، در توضیح اهمیت برقراری انظباط مالی گفت که دولت بنا دارد کنترل بدهی به شبکه بانکی را به صورت جدی پیگیری کند. او همچنین تاکید کرد که «عمده اضافه برداشت بانکی از بانک مرکزی، مختص بانکهای غیردولتی است. براساس آخرین آمار بانک مرکزی ، ۶۸ درصد بدهی بانکها به بانک مرکزی متعلق به بانکهای غیردولتی است.» در واقع آقای وزیر با این اظهارات عملکرد بانکهای خصوصی یا خصولتی را زیر سوال میبرد، موضوعی که بارها از سوی کارشناسان اقتصادی مطرح شده بود. سیستم بانکی ما منشأ ایرادات بسیاری در کشور ماست. اصلیترین اشکال سیستم بانکی نیز این است که بیش از ۷۰ درصد تسهیلات آن در بخش غیر مولد هدر میرود و اگر واکاوی صحیحی صورت بگیرد قطعا ردپای بانکهای خصوصی مشهود است.
همچنین همانطور که اقای وزیر میگوید: «یکی از عوامل افزایش بدهی بانکها به بانک مرکزی ناشی از بیانضباطی مالی و رفتارهای سوداگرانه بانک های خصوصی است بهطوریکه یکی از این بانکهای خصوصی افزایش 30 هزار میلیارد تومانی اضافه برداشت در 11 ماهه سال سال گذشته داشته است.» یکی دیگر از انتقادات به عملکرد بانکهای غیردولتی نفوذ افراد است که باعث انحراف تسهیلات این بانکها میشود. در اوایل دهه ۸۰ نحوه تسهیلات دهی نظام بانکی و بخشهایی که تسهیلات به آن تخصیص مییافت، مشخص بود اما اکنون بانکها به تشخیص خودشان و با توجه به شناختی که از حوزهها دارند، تسهیلات را پرداخت و در نتیجه حوزههای غیر مولد که سوددهتر است تسهیلات بیشتری جذب میکنند. اما پرسش اصلی این است که آیا عملکرد بانکهای دولتی و زیر مجموعه وزارت اقتصاد چگونه است؟ آیا آقای وزیر تاکنون این عملکرد را زیر ذره بین قرار دادهاند؟ چرا اغلب بانکها و شرکتهای دولتی کاملا زیانده هستند؟ و... آقای وزیر باید توجه داشته باشند که عمر دولت سیزدهم به نیمه نزدیک میشود و دیگر زمانی برای حرف درمانی نیست.
حسن رشوند
دوشنبهای که گذشت روزی بود که ترامپ رئیسجمهور وقت امریکا رسماً از توافق برجام خارج شد. او که در شعارهای انتخاباتی خود وعده داده بود با ورود به کاخ سفید از برجام خارج خواهد شد ۱۷ ماه بعد این وعده خود را عملیاتی کرد. انتقاد او به اوباما این بود که دولت او بدون اینکه یک راهبرد جامع درباره ایران داشته باشد توافق هستهای را امضا کرده است. یکی از دغدغههای ترامپ بعد از روی کار آمدن این بود که در مقابل برجام و مهمتر از آن در مقابل «قدرت فزاینده جمهوری اسلامی» چگونه باید رفتار کرد. علت اینکه ترامپ بعد از روی کار آمدن بلافاصله از برجام خارج نشد و دوبار آن را تمدید کرد یافتن فرصت برای طراحی یک راهبرد جامع و کلان بود. بسیاری او را دیوانهای فرض میکردند که بدون محاسبه وارد کارزار با ایران شده است، ولی وقتی راهبرد او با عنوان «فشار کوتاه مدت خردکننده مادون جنگ با هدف ایجاد تهدید موجودیتی جمهوری اسلامی» پس از ۱۷ ماه رونمایی و بلافاصله از برجام خارج شد، معلوم گشت چنین راهبردی را نباید تنها محصول دیوانهای همچون ترامپ دانست بلکه باید آن را محصول اتاقهای فکری دانست که مدتها برای آن برنامه ریزی کرده بودند.
امریکاییها چه در دولت ترامپ، چه هیئت حاکمه فعلی آن که سیاستهای اوباما را دنبال میکند، معتقد بودند در بستر این راهبرد کلان و جامع است که باید چند مؤلفه را دنبال کرد که مهمترین آن «فشار کوتاه مدت» به ایران است چراکه تجربه چهل و اندی ساله جمهوری اسلامی ثابت کرده ایران در مقابل فشارهای میان مدت و بلند مدت میتواند شرایط را به نفع ایران تغییر دهد که از جمله آنها تجربه ایران در دور زدن تحریم ها، نداشتن منابع کافی برای فشار شدید تحریمی در بلند مدت و نبود اجماع جهانی علیه ایران اشاره کرد.
دومین مؤلفه مهم این راهبردکلان، «مادون جنگ» بودن آن بود. به این مفهوم که امریکاییها معتقد بوده و هستند که از همه ابزارها به جز گزینه نظامی باید استفاده کرد، زیرا گزینه نظامی از نظر امریکاییها گزینه واقعی نیست. این همان دغدغهای بود که ترامپ هنگام ورود خود به کاخ سفید مطرح میکرد و معتقد بود با قدرت فزاینده ایران نمیتوان تنها با امضای یک توافقنامه هستهای مقابله کرد. امریکاییها که در یک دهه اخیر قدرت ایران را از خلیج فارس تا سواحل دریای مدیترانه روز افزون میدیدند همانطورکه رابرت فیسک، سرمقاله نویس معروف «ایندیپندنت» گفته بود «ایرانیها از خلیج فارس دریای مدیترانه را مدیریت میکنند»، میدانستند برای پیشبرد راهبرد خود حتما باید مؤلفه «مادون جنگ» محور باشد. چراکه در صورت اقدام نظامی با چند مشکل اساسی از جمله توان بالای نظامی و مقابله ایران، مشکلات لجستیکی که از کدام کشور با توجه به روابط خوب ایران با همسایگان یا ترس آنها از مقابله و عدم تشخیص از نوع و سطح پاسخ ایران مواجه میشدند. این بود که در راهبرد آنها جنگی نباید تعریف میشد.
اما مهمترین مؤلفه راهبرد کلان امریکایی ها، «ایجاد تهدید موجودیتی» ایران بود. به تعبیر دیگر امریکا فشار شدید کوتاه مدت خود را با استفاده از تمامی امکانات و ابزار مادون جنگ برای رسیدن به این هدف که نظام ایران خود را در مواجهه با تهدید موجودیتی ببیند، انجام میداد. امریکاییها درخصوص تصمیمسازی مقام معظم رهبری درباره مدیریت تحولات منطقه، معتقد بودند هیچ چیزی برای رهبری انقلاب به اندازه موجودیت جمهوری اسلامی و ایران عزیز اهمیت ندارد. امریکاییها معتقدند اعتقاد رهبری نظام به مردم شعاری نیست، بلکه یک اعتقاد واقعی است و از نظر رهبری تنها تهدید موجودیتی معتبر نه اقدام نظامی کم شدت یا پر شدت، بلکه تهدیدی است که مردم را در مقابل نظام قرار دهد. از همین رو است که مقامات غربی به انحای مختلف بارها گفتهاند اگر بتوانیم مردم را علیه حاکمیت بسیج کنیم قادر خواهیم بود از حاکمیت امتیاز بگیریم. آنچه طی سالهای اخیر در تحریک ملت ایران از دی ماه ۹۶ تا آبان ۹۸ تا اغتشاشات سال گذشته و امروز که با پدیده زشت بی حجابی در جامعه مواجه هستیم همه را باید در راستای راهبرد «تهدید موجودیتی جمهوری اسلامی» که میدانند رهبری نسبت به آن هوشیار و حساس هستند، دانست.
اکنون پس از پنج سال از خروج امریکا از توافق هسته ای، دیگر سخنی از راهبرد جامع و کلان «فشار کوتاه مدت خردکننده مادون جنگ» نیست، هرچند دشمن هنوز به دنبال تهدید موجودیتی جمهوری اسلامی ایران با ابزارهایی از جنس اغتشاشات ۱۴۰۱ باشد. وقتی رسانههای صهیونیستی میگویند: «پنج سال بعد از خروج از برجام وقت اعتراف به شکست فشار حداکثری است» و یا مجله «فارن افرز» چاپ شورای روابط خارجی امریکا توافق منطقهای ایران و کشورهای عربی را به جای احیای برجام مطرح و میگوید این یعنی شکست همه سیاستهای امریکا در مقابل جمهوری اسلامی ایران، باید بپذیریم که چهار دهه و اندی سیاستها و راهبردهای دشمن درمقابل ایران آچمز شده است و فقط باید مراقب بود دشمن موجودیت جمهوری اسلامی را با پنهان شدن پشت تحریک مردم از جنس اغتشاشات ۱۴۰۱ دنبال نکند.
این مرغ یک پا ندارد، آقای وزیر!
سعيد برند
سخنگوی اقتصادی دولت روز گذشته در حضور خبرنگاران به طور ضمنی اجازه افزایش قیمتها را صادر کرد، هر چند بازار منتظر اجازه و دستور جناب وزیر نمانده بود، چرا که از ابتدای سال کورس گرانی در بسیاری از کالاها به خصوص کالاهای مصرفی و خوراکی آغاز شده است. گویی این افزایش قیمتها، به سنت دیرینهای تبدیل شده که مردم هر سال در اردیبهشت ماه آن را با پوست و استخوان تجربه میکنند.
1) خاندوزی با این استدلال که «قیمتگذاری باید به گونهای باشد که تولید برای تولیدکننده بصرفد» مهر تایید را بر افزایش قیمت بخشی از کالاها زد و پای مرغ را وسط کشید که دیدید چه شد؟! وقتی تولید برای مرغدار نصرفید، جوجهریزی کاهش یافت و قیمت مرغ پر کشید! غافل از این که این مرغ یک پا ندارد و سوی دیگر ماجرا مصرفکننده است. جایی که قیمتگذاری باید به گونهای باشد که خرید کالا برای مردم هم بصرفد و گرنه آن کالا مانند بسیاری از کالاهایی که تا کنون از سفرهشان پر کشیده، از سبد خریدشان خارج میشود.
2) رئیس جمهور محترم از آغازین روزهای فروردین بر تحقق شعار سال تاکید کرده و از دستگاهها برای مهار تورم و افزایش تولید، برنامه عملیاتی طلب کرد و دستور داد هر تصمیمی که به تورم منجر می شود در ستادی بررسی شود. آقای وزیر اقتصاد آیا این مجوز افزایش قیمت به تایید ستاد هماهنگی اقتصادی دولت رسیده است؟ اعلام کردید که افزایش قیمتها اجتنابناپذیر است ولی در بلند مدت به افزایش عرضه وکاهش قیمت منجر خواهد شد. با بخش اول صحبت شما که افزایش قیمت باعث میشود اجناس انباشت شده از انبارها خارج شود و عرضه افزایش یابد، موافقم اما از کدام کاهش قیمت صحبت میکنید؟ منظورتان از بلندمدت چه زمانی است؟ در کدام دولت، نمونه و مصداق عینی وجود دارد که افزایش قیمت کالایی باعث کاهش قیمت آن کالا در بلند مدت شده است؟
3) گفتید اگر قیمت کالا و خدمات را بدون توجه به افزایش هزینههای تولید میخکوب کنیم و اجازه افزایش معقول قیمت را ندهیم، تولید صرفهاش را از دست می دهد و متوقف میشود. چرا باید همیشه کفه سنگین به سمت مصرفکننده باشد؟ چرا گامی اساسی برای کاهش هزینههای تولید برنمیدارید؟ برنامه وزارتخانه شما برای جبران کمبود نقدینگی و افزایش سرمایه در گردش با تزریق تسهیلات کمبهره به واحدهای تولیدی چیست؟ چرا امروز یک تولیدکننده باید کفش آهنی بپوشد و برای دریافت تسهیلات بانکی آن هم 36 درصدی از هفت خان عبور کند؟ چرا باید طبق آخرین آمارها 77 میلیون ایرانی یارانه نقدی بگیرند، در حالی که 65 درصد آنان جزو طبقه متوسط و برخوردار جامعه محسوب میشوند، قرار نبود این پول صرف رونق تولید شود؟ تولیدی که محصولش را در بازار رقابتی به فروش برساند، قرار نبود یارانه از پول تو جیبی و نقدی به کالابرگ الکترونیک تبدیل شود؟ البته حمایت مالی از دهکهای پایین جامعه که اکنون با مستمری ناچیز نهادهای حمایتی صورتشان را سرخ نگه داشتهاند به جای خود باقی است، اما در مجموع وعده تخصیص یارانه به تولیدکننده به جای مصرفکننده به کجا رسید؟ بسیاری از قوانین و دستورالعملهاییکه وزارتخانهها صادر میکنند، از مهمترین موانع تولید و کسب و کارند! پدری که فشارهای مالیاتی و تامین اجتماعی از کارفرما درآورده، مشتی است نمونه خروار. یا برخی از قوانین دیگر مانند تعرفه واردات مواد اولیه یا بخشنامههای صادراتی درباره محصولات صنعتی و کشاورزی که گاهی مخل تولید است، برای اصلاح آنها چه کردهاید؟ چطور میتوان از صنعتی که در زمستان گازش قطع میشود و در تابستان برقش، انتظار افزایش تولید داشته باشیم؟ برنامه شما برای تقویت زیرساختهای تولید و تامین انرژی لازم برای صنعت چیست؟
4) شما فقط تولیدکننده را دیدید، اما یک سمت بازار، توزیعکننده و فروشنده خرد است. با کدام توان و لجستیک میخواهید بر بازار نظارت کنید تا افزایش قیمتها از مدار «منطق» خارج نشود؟ با بازرسیهای محدود صمت و جهاد؟! تازه این بخش قابل نظارت و زیر تیغ دولت است، برنامه شما برای مبارزه با دلالهای سیری ناپذیر چیست که نقش بسزایی در بالابردن قیمتها دارند؟ 5) آقای وزیر، واقعیت این که برچسبهایی چون تعدیل قیمتها یا اصلاح قیمتها، درد گرانی را کاهش نمیدهد و آن چه در عمل نظاره خواهیم کرد کوچکتر شدن سفره مردم است و خطرناکتر از آن، این است که مردم احساس کنند شما اساسا برنامهای برای کنترل قیمتها و مهار تورم ندارید! اگر چه انصاف حکم میکند، دولتهای قبل نیز پاسخگوی این سوالات باشند چرا که بسیاری از این اقدامات، کار یک شب و دو سال نیست، اما انتظار مردم از دولت سیزدهم که «رونق تولید» را اولویت خود دانست، فراتر از گذشتگان است.
سید محمدعماد اعرابی
یکی از تلخترین لحظات در طی 8 سال دولت تدبیر و امید(!) وقتی بود که آقای روحانی پس از 12 روز ناآرامی و آشوب به دنبال سوءتدبیری دولت وقت و اجرای غافلگیرانه طرح اصلاح قیمت حاملهای انرژی در 24 آبان 1398؛ با لبخند خاص خود 6 آذر 1398 در مقابل دوربینها گفت: «من هم مثل همه مردم ایران مطلع شدم که صبح جمعه قیمت بنزین تغییر کرده است چرا که من هم این طرح را به شورای امنیت واگذار کرده بودم و به آنها گفته بودم که زمانش را به من نگویید.» آنقدر این اظهار نظر بد بود که حتی غلامحسین کرباسچی به عنوان یکی از حامیان دولت تدبیر(!) نیز به آن اعتراض کرد: «بهعنوان یکی از حامیان این دولت غرق در عرق شرم از مصاحبه جناب وزیر کشور بودم که سخنان همراه با قهقهه جناب رئیسجمهور پاک ناامیدمان کرد.» اما حقیقت این بود که آقای روحانی کاملا در جریان زمان انجام طرح قرار داشت. سه روز بعد از سخنان تأسفبار رئیس دولت دوازدهم، 9 آذر 1398 جمال عرف معاون سیاسی وزیر کشور گفت: «روز سه شنبه[21 آبان 1398] ساعت ۱۰ صبح شورای امنیت کشور برگزار شد و در همان جلسه زمان سهمیهبندی مطرح شد. بعد از جلسه صورتجلسه آن در اختیار رئیسجمهور قرار گرفت. روز چهارشنبه[22 آبان 1398] هم آقای وزیر [کشور] در دولت [درباره طرح آغاز سهمیهبندی و افزایش قیمت بنزین] گزارش میدهد.»
اگر آقای روحانی به بیماری فراموشی مبتلا نباشد دست کم یک خلافگویی آشکار از ایشان سر زده بود که در شرایط ملتهب آن روز مصداق نمک پاشیدن به زخم مردم بود.
خلافگوییهایی از این دست پیشتر نیز بارها سابقه داشت، یکی از معروفترین نمونههای آن وقتی بود که آقای روحانی 21 فروردین 1396 در پاسخ به خبرنگار همشه ری که پرسید: «در [تبلیغات] انتخاباتی وعده حل مشكلات اقتصادی مردم را دادید و گفتید در برنامههای من برنامه مدون 100 روزهای برای حل مشكلات اقتصادی وجود دارد اما30 اسفند سال گذشته پس از حدود چهار سال گفتید 10 دولت بعدی هم نخواهند توانست مشكلات را حل كند چه اتفاقی افتاده كه نظر شما تغییر پیدا كرد؟» با انکار وعده انتخاباتیاش گفت: «من کی گفتم صد روزه حل میکنم... من گفتم اگر در انتخابات موفق شوم در پایان 100 روز اول كارهایی كه در 100 روز كردم را اعلام میكنم،... من که نگفتم در صد روز حل میکنم؛ کسی این را میگوید که عقل نداشته باشد. مگر میشود مشکلات را در 100 روز حل کرد؟ مگر میشود در 40 سال حل کرد؟ 100 سال دیگر هم مشکل اقتصادی هست.» این اظهارات خلاف واقع در حالی بود که آقای روحانی 7 خرداد 1392 در تبلیغات انتخاباتی خود در مقابل دوربین رسانه ملی گفت: «در برنامه مدون من علاوهبر برنامه برای حل مشكلات اقتصادی، اجتماعی، سیاستداخلی، سیاستخارجی و امور فرهنگی، برنامه كوتاه مدت یك ماهه و صد روزه وجود دارد. ما میتوانیم در یك زمان كوتاه تحول اقتصادی در كشور به وجود آوریم و در آن تحول اقتصادی بتوانیم با ایجاد یك دوره تنفس به كارخانهها و مراكز تولیدی كه امروز مشكل دارند، مشكلات آنها را در آن مدت كوتاه حل و فصل كنیم.»
این سنت ناپسند همچنان ادامه دارد. آخرین مورد آن مربوط به دیدار هفته گذشته(13 اردیبهشت 1402) آقای روحانی با وزیران و مدیران ارشد دولت تدبیر و امید(!) است. آقای روحانی در این دیدار ادعا کرد: «ما واکسن کرونا به اندازه کافی آماده کردیم و رقم بالایی را سفارش دادیم.» اما آقای روحانی 22 اردیبهشت 1400 تنها چند هفته قبل از ترک کرسی ریاست جمهوری در پاسخ به افکار عمومی که میپرسیدند چرا دولت به اندازه کافی واکسن تهیه و توزیع نکرده است؛ گفت: «واکسن اینگونه نیست که در دنیا فراوان باشد، سوهان قم نیست که شما وقتی از در مغازه رد میشوید دعوت بکنند بگویند سوهان خوب دارم. بابا! واکسن نیست بهاندازه کافی. واکسن مطمئن در دنیا بهاندازه کافی نیست، گرفتنش [هم] آسان نیست.» آقای روحانی در حالی میگوید: «رقم بالایی [واکسن] سفارش دادیم.» که کیانوش جهانپور سخنگوی وقت وزارت بهداشت در دولت دوازدهم با اشاره به سفارش 16.8 میلیون دوز واکسن از سبد کواکس و حتی پیشپرداخت هزینه آن در ژانویه 2021(دی 1399) میگوید: «از 3.6 میلیون دوز واکسن وعده داده شده برای محموله اول، آن هم با تاخیر تا پایان بهار ۲۰۲۱(بهار 1400) تنها 2.2 میلیون دوز واکسن تحویل گردید و سایر محمولهها نیز با تاخیر از برنامه وعده داده شده تحویل شد یا اساسا محقق نگردید.» در واقع اکثر سفارشهایی که آقای روحانی به آن افتخار میکند و هزینه آن را پیشاپیش پرداخت کرده بود به اعتراف مسئول وقت وزارت بهداشت دولت ایشان؛ اصلا وارد کشور نشد. با این حساب ما شاهد یک کلاهبرداری جهانی از دولت دوازدهم و شخص آقای روحانی به عنوان رئیساین دولت هستیم اما قسمت تأسفآور ماجرا اینجاست که آقای روحانی با قلب واقعیات حتی به کلاهبرداری غرب از دولت خودش نیز افتخار میکند!
روحانی در همان دیدار مورخ 13 اردیبهشت 1402 میگوید: «نرخ دلار در اواخر سال ۹۱ حدود ۳۹۰۰ تومان بود اما در بهمن و اسفند ۹۲ به ۲۷۰۰ تومان رسید.» اما اولین سؤالی که به ذهن میرسد این است که مگر آقای روحانی دولت را در اسفند 1391 تحویل گرفته و یا در اسفند 1392 تحویل داده که نرخ دلار را در این دو تاریخ مقایسه میکند؟ برخلاف ادعای آقای روحانی نرخ دلار در اواخر سال 1391 طبق گزارش بانک مرکزی نه 3900 تومان که 3573 تومان بود و در زمان استقرار کابینه ایشان در شهریور 1392 این نرخ به 3177 تومان رسید. نرخ دلار در اواخر سال 1392 نیز باز هم برخلاف ادعای آقای روحانی و طبق گزارش بانک مرکزی دولت ایشان نه 2700 تومان که 3026 تومان بود. بر این اساس طی 6 ماهه اول استقرار دولت ایشان نرخ دلار در بازار آزاد فقط حدود 150 تومان افت کرد و نرخ دلار در بازار بینبانکی حدود 120 تومان افزایش داشت. این دیگر بازی با آمار نیست بلکه مصداق واضح انتشار اطلاعات کذب و بیاساس است.
اما اگر بر خلاف بازه زمانی سؤال برانگیزی که آقای روحانی انتخاب کرده؛ نرخ دلار را در ابتدا و انتهای مسئولیت ایشان مقایسه کنیم از نرخ 3177 تومان در شهریور 1392 به 27740 تومان در شهریور 1400 میرسیم یعنی چیزی حدود 900 درصد افزایش!
آقای روحانی در قسمت دیگری از سخنان خود در این دیدار میفرمایند: «تورم نقطه به نقطه از ۴۵ درصد به ۱۴ درصد رسید، یعنی ۳۱ واحد درصد کاهش پیدا کرد.» اما ما یادمان نرفته در بازه زمانی مورداشاره ایشان آنچنان رکودی بر کشور حاکم بود که چهار وزیر دولتشان طی نامهای مورخ 18 شهریور 1394 خطاب به ایشان با هشدار تبدیل شدن رکود به بحران نوشتند: «از دی ماه سال ۱۳۹۲ تاکنون ظرف مدت ۱۹ ماه ارزش بازار بر اساس شاخص قیمت ۴۲ درصد کاهش یافته و به لحاظ افت ارزش، بازار کاهشی معادل ۱۸۰ هزار میلیارد تومان را شاهد است.... در برهه کنونی اگر به صورت ضربالاجل و براساس قواعد حاکم در شرایط بحران اتخاذ تصمیم نگردد، بیم آن میرود که این رکود تبدیل به بحران و آنگاه بیاعتمادی شود که برای زدودن آثار آن شاید مدتها وقت لازم لاشد.» طی سالهای 1392، 1393، 1394 و حتی 1395 آقای روحانی و دولتمردانش بارها وعده خروج از رکود دادند و تا مرداد 1393 دو بسته خروج از رکود تدوین و منتشر کردند و در مهر 1394 نیز از یک بسته دیگر خروج از رکود رونمایی کردند! واضح است تورمی که با رکود روندی کاهشی طی کند قابل افتخار نیست؛ همانطور که هیچ پزشکی نمیتواند با مرگ بیمارش؛ از کاهش پیدا کردن درجه تب او خوشحال باشد!
رئیسجمهور سابق در دیدار با وزیران و مدیران ارشد دولت خود، اظهارات و ادعاهای دیگری نیز کرده که تقریبا به اندازه موارد فوق مستند و دقیق است. ما هنوز امید داریم که این اظهارات خلاف واقع ناشی از فراموشکاری ایشان باشد چرا که این حجم از خلافگویی برای یک شخصیت روحانی تأسفآور است و صلاحیت ایشان را برای تصدی مسئولیتهای کم اهمیت نیز مخدوش میسازد.