شرارت و ترور برای انتقام از مردم
رسول سنائیراد
از آنجا که اغتشاشگران، ابزاری جز تنفر و خشم و ایجاد تخریب و ضربه به امنیت کشور و آرامش مردم نداشته و با تکیه بر ادبیات رکیک در شعارها، چهرهای لمپنیستی از خود به نمایش گذاشتهاند، نهتنها در همراهسازی تودههای مردم ناموفق بودهاند، بلکه موجب فاصله و حتی نفرت گروههایی از مردم شدهاند. بهویژه آن دسته از مردم که زندگی آنان از فضای ناامنی و آشوب لطمه دیده و از تداوم و طولانی شدن اغتشاشات متضرر گردیدهاند.
حال آنکه گردانندگان اغتشاشات به امید سرایت نافرمانی در جامعه و افزایش فشار اجتماعی بر حاکمیت و ایجاد ظرفیتهایی برای تداومبخشی به روند آشوب و اغتشاش از هیچ اقدام و حتی جنایتی فروگذار نبوده و سیاست کشتهسازی به قیمت هزینه از جان اغتشاشگران را برای شعلهور نگه داشتن آتش اغتشاش به اجرا گذاشتهاند.
برای نیل به این هدف، یعنی تسری و تداوم اغتشاشات که نیاز محرکین و بهرهبرداران پنهان اغتشاشات یا همان دشمنان بیرونی و گروهکهای برانداز و تجزیهطلب میباشد، نهتنها کشتهسازی بلکه مردهخواری نیز در دستور کار قرار گرفته و هر فوت مشکوک را بهویژه اگر به زن و کودک مربوط شود، برای این هدف کثیف مصادره و فوتشدگان در فهرست کشتههای اغتشاشات قرار میگیرند.
فوتیهایی که از بهانه مرگ و تدفین آنها هم برای تداومبخشی اغتشاشات و تسری خشم و نفرت به خانوادهها و بستگان بهرهبرداری میشود و هم با برگزاری مراسم چهلم (حتی اگر در آیین و آداب و رسوم آنها، پیش از این معمول نبوده باشد) مناسبتی برای اغتشاش، آشوب و درگیری و زنجیره کشتهسازی ساخته و پرداخته میگردد.اما عدم تسری و توسعه اغتشاشات برخلاف این اقدامات و ناامیدیگردانندگان و بهرهبرداران و موجسواران از اینکه بین امواج آشوب، فاصله ایجاد شده و جریان تودهای مدنظر آنها سرد و بیانگیزه شده و ترس از اینکه اگر جمعیت کف خیابان کاهش یافته و به فروکش کردن اغتشاشات منتهی شود، زمان بازگشت به نظم و اجرای قانون و مجازات برای لیدرها و محرکین فرا رسیده و عوامل بیرونی و پشت صحنه نیز روسیاه و بیاعتبار گردند، استفاده از ابزار ترور و شرارت را با الگوی منافقین دهه ۶۰ و داعشیهای دهه ۹۰، برای حفظ دور خشونت و تداوم آشوبها بهکار گرفتهاند. آنچه در دور جدید اغتشاشات و فراخوانها برای روزهای پایانی آبانماه به چشم میخورد، حاکی از ورود به فاز نبرد مسلحانه و بهکارگیری تروریسم وحشی است که به تصور اتاقهای فکر و عملیات اغتشاشات هم امنیت را بهعنوان مزیت مطلق جمهوری اسلامی ایران برای شهروندانش به سایه میاندازد و هم مدافعان امنیت را مرعوب و منفعل میسازد. به موازات این، عناصر هیجانی، ماجراجو و فریبخورده نیز جرئت و انگیزه بیشتری برای حضور در میدان آشوب و اغتشاش و پیگیری خشونت و تخریب پیدا کرده و به روند تداومبخشی کمک مینمایند.
آنچه در این میان بسیار روشن و گویا به چشم میآید، این است که اغتشاشات و اغتشاشگران، نهتنها رهبری و ایدئولوژی مشخصی ندارند و هیچ الگو و برنامه مشخصی برای آینده سیاسی ارائه نمیدهند که حتی خواسته و مطالبه دقیق و معلومی نیز نداشته و تنها تداوم این روند که با چاشنی نفرت و خشونت پیش میرود، آنارشی و هرج و مرجی است که میتواند بر زندگی و آرامش مردم سایه انداخته و البته به روند پیشرفت کشور هم لطمه بزند.
معنای دیگر این روند پرخطر و پرهزینه این است که اغتشاشگران، برنامه و درک روشنی برای مجال دادن به نظام برای رفع مشکلات نداشته و بازیچه عوامل پشت صحنه و موجسوارانی شدهاند که از بیثباتی، فرصت سوزی و فشلسازی نظام و حاکمیت سود برده و برای چانهزنی بر روی برجام، محدودسازی نفوذ منطقهای، ممانعت از عبور کشور از کمند تحریم و فشار و تجزیه ایران اسلامی، هیچ ابزاری را سودمندتر از آشوب و جنگ داخلی نمیدانند. آنان اختلاف، تجزیه و شکاف در ملت و تقابل مردم با حاکمیت را راهکار کمهزینه برای نیل به این اهداف پلید دانسته و از این رو تمام توان رسانهای و جنگ شناختی خود را به کار گرفته و وقتی زمینه گسیل سلاح و تروریست را نیز فراهم دیدهاند از تغییر فاز اغتشاشات به شرارت مسلحانه و تروریستی نیز فروگذار نبوده و نیستند.
اما بدیهی است چنین پدیدهای به فهم و شناخت مردم از ماهیت اصلی و رویههای پنهان اغتشاشگران و طراحان و گردانندگان پشت صحنه آن کمک قطعی و جدی خواهد کرد. این اشتباه و وقاحت دشمن به مثابه پاشنه آشیل اغتشاشات به حساب آمده و جدایی کامل مردم از آشوبطلبان را رقم میزند. اینجاست که دست حاکمیت برای اجرای قانون و بازگرداندن نظم و از بین بردن زمینههای فرصتطلبی تروریست کاملاً باز شده و زمان اعمال مقتدرانه قانون و برخورد با کانونهای شرارت و آشوب فرا میرسد و اغتشاشگرانی که با تصور انتقام از مردم دست به شرارت و ترور زدهاند، به دست خود فضای برخورد و تقاص پس دادن را فراهم کردهاند.
بایدها و نبایدهای گفتوگوی مسئولان با مردم و جوانان
سیدجلال فیاضی
سران قوا در نشست اخیر خود برحضور همه مسئولان در ردههای مختلف قوای سهگانه در اجتماعات مردمی به ویژه جوانان تاکید کردند. پس از اعتراضات اخیر این تصمیم فینفسه میتواند اقدامی مثبت برای بهتر شدن تعامل حاکمیت و مردم و احیای اعتماد آسیب دیده مردم تلقی شود مشروط به این که: ۱- مسئولان، مردم را به عنوان «ارباب» خود به رسمیت بشناسند و به معنای واقعی کلمه خود را «نوکر مردم» بدانند.
چنین باوری -اگر واقعی باشد- میتواند رفتار مسئولان را در این اجتماعات تنظیم کرده و از برخوردهای ناشی از غرور و تکبر آنان جلوگیری کند. ۲- مسئولان قبل از حضور در اجتماعات مردم و جوانان در زندگی روزمره خود «زیست مردمی» را تجربه کنند. ۳- حضور موثر و اعتماد آفرین مسئولان در اجتماعات مردم به معنای مراسم پر جمعیت و سخنرانیهای یک طرفه نیست . این سخنرانی های یک سویه عمدتا سرشار از شعار،ترسیم غیر واقعی از وضعیت جامعه، بزرگ نمایی موفقیتها، نادیده گرفتن مشکلات عدیده مردم و تلاش برای توجیه آن ها و وعده های بدون عمل است و هرگز نمی تواند اعتماد آفرین باشد . ۴-مسئولان بایددر اجتماعات مردمی و جوانان یک شنونده خوب با آستانه تحمل بالا باشند. مردم گلایه های زیادی دارند و گاهی ممکن است با عصبانیت وبیان های تند در حضور مسئولان اعتراض کنند. تندخویی مسئول در برابر یک جوان معترض و عصبانی هرگز به حل مسئله منجر نمیشود.
همچنین انتظار می رود همه تریبون دارها در سخن گفتن و گفت وگو با مردم ، اخلاق را رعایت کنند. ۵-مسئولان مشکلات موجود جامعه را توجیه نکنند و به هر قیمتی به دفاع بی قید و شرط از عملکرد خود نپردازند. بزرگ نمایی عملکردها،بی توجهی به مشکلات مردم و نداشتن صداقت در گفت وگو سه آفت سخن گفتن در میان مردم است. ۶-تردیدی نیست که دشمنان از هر اعتراضی سوء استفاده کرده و سعی میکنند بر این اعتراضات موج سواری کنند؛ اگر دشمن چنین نکند دشمن نیست. اما طبیعتا باید متناسب با واقعیت ها برای ناکار آمدی و ضعف های داخلی در بروز نابسامانی ها وزن متناسب قائل شد.
۷- پذیرش اشتباه ،عذرخواهی، پرهیز از وعده بدون پشتوانه وعمل و حتی در مواقعی استعفا و کنارهگیری از مسئولیتی که شایسته آن نیستند میتواند برای جامعه اعتماد آفرین باشد .انتظار میرود مسئولان حاضر در اجتماعات مردمی به وعدههای خود برای پیگیری و حل مشکلات پایبند باشند و با تعیین ضربالاجل، نتیجه اقدامات خود را درباره مطالبات مردم به آن ها اعلام کنند. ۸-حضور در اجتماعات مردمی و جوانان، زمانی اعتماد آفرین است که مسئولان و ارکان نظام از یک سو بپذیرند برخی از اصول مهم قانون اساسی وحتی برخی قوانین جاری برزمین مانده اند و از دیگرسو تجدید نظر و بازنگری در برخی سیاست ها،قوانین، مقررات و اصلاح شیوهها را قبول کنند و برای تحقق آن در موعدی که قول می دهند تلاش کنند.
برخی ازسیاست ها،قوانین، مقررات وشیوه های رایج با واقعیتهای موجود جامعه مطابقت ندارد و موجبات نارضایتی مردم را فراهم میآورد. نباید در برابر اصلاح این موارد مقاومت بیجا کرد. 9- کوتاه سخن این که هدف اصلی و جان مایه این نگاره آن است که گفت وگوی مسئولان با مردم وجوانان باید به احیا و بازسازی اعتماد آسیب دیده ملت منجر شود و مردم آثار این حضور را دراحیای اصول برزمین مانده قانون اساسی و تغییربرخی سیاست ها، شیوهها و روشها ببینند و در نتیجه کاهش بار مشکلات سیاسی، اجتماعی،فرهنگی و اقتصادی درجامعه را به طور واقعی احساس کنند.
جعفر بلوری
1- دیروز خبری به نقل از «دیلیمیل» منتشر شد که جامعه انگلیس را، هم ترساند، هم نگران کرد و هم خشمگین. خبر این بود:
«اواب ایشاک» کودک دو ساله بر اثر آلوده شدن با کپک قارچی حاصل از رطوبت در دیوارهای خانهاش، از دنیا رفت. دیلیمیل سپس با «شرمآور» خواندن این رویداد برای دولت انگلیس، گزارش خود را اینگونه تمام کرد: «برخی از مردم بهدلیل گران شدن قیمت انرژی قادر به گرم کردن خانههای رطوبتزده خود نیستند... این مسئله چالشی بزرگ برای سیستم مسکن انگلستان به وجود آورده است. پزشکی قانونی در این خصوص اعلام کرده در معرض کپک بودن، در خانهای قدیمی باعث مرگ این کودک شده و دولت باید فکری به حال ساختمانهای قدیمی و نمور کند و...»
3 هزارو 136 کیلومتر آن طرف تر، یعنی در اوکراین نیز خبر دیگری منتشر شد که بیارتباط با آنچه در انگلیس و برای «ایشاک» دو ساله اتفاق افتاد نبود: مردم اوکراین برای نجات جان خود از سرما، باید چند ماهی کشور را ترک کنند. این، اظهارات رئیس شرکت «دتک»، یکی از بزرگترین هلدینگهای انرژی اوکراین بود که به مردم کشورش میگوید برای یک دوره سه الی چهار ماهه هم که شده «باید» از کشور خارج شوند چون بحران انرژی و موضوع «زمستان سخت»، جدی است. برویم به یک هزار و 743 کیلومتر آن طرفتر از اوکراین، یعنی به آلمان. دولتمردان صنعتیترین و ثروتمندترین کشور عضو اتحادیه اروپا هم یک روز قبلتر از رئیس این شرکت اوکراینی به مردم کشورشان گفته بودند، آماده رویارویی با قطعیهای مکرر برق باشند چرا که در طول زمستان احتمالا با روزی سه الی چهار ساعت قطعی برق مواجه خواهند بود. دیروز نیز به مردم این کشور گفته شد، تا میتوانند غذاهای کنسروی ذخیره کنند.
شاید برای عدهای باور چنین خبرهایی سخت باشد. برای درک این واقعیتها کافی است بدانیم، هزینه انرژی (برق و گاز) در برخی از این کشورهای اروپایی تا 500 درصد رشد داشته است. با توجه به عدم افزایش متناسب حقوق و دستمزدها با تورم، بهویژه در حوزه انرژی و مواد غذایی، تحمل چنین وضعی برای بسیاری از اروپاییها واقعا سخت است. آنقدر سخت که چندی پیش یورونیوز نیز گزارش عجیبی در همین رابطه منتشر کرد. طبق گزارش این شبکه تلویزیونیِ اتحادیه اروپا، بسیاری از مردم در این قاره ترجیح دادهاند، برای فرار از «زمستان سخت» به کشورهای گرمسیر این قاره مثل اسپانیا مهاجرت کنند. یعنی همان راهکاری که رئیس شرکت «دتک» اوکراین به مردم توصیه کرده است. آنها میگویند محاسبه کردهاند که اگر زمستان را به کشور دیگری که زمستان خیلی سردی ندارند مهاجرت کنند، هزینه کمتری برایشان خواهد داشت تا این که بمانند و قبوض برقهای نجومی را پرداخت کنند. این تازه، آن بخش از جامعه اروپاست که، توان و هزینه سفر به یک کشور خارجی را دارد!
تمام این اتفاقات و اخبار در حالی رخ میدهند و منتشر میشوند که هنوز، زمستان از راه نرسیده و یک ماه تا آن باقی مانده است. زمستانی که بزرگترین و معتبرترین چهرهها و مؤسسات علمی و سیاسی آن را «سخت» توصیف کردهاند، آنقدر سخت که رهبران برخی از این کشورها کارشان به دزدی نفتِ کشورهای فقیر و جنگزدهای مثل یمن و سوریه افتاده است. آنها حتی تحریمهای کشورهایی را که خود تحریمشان کردهاند دور میزنند و با التماس از آنها نفت و گاز گدایی میکنند. (بهعنوان یک مثال رجوع شود به اخبار سفر هیئتهای آمریکایی و اروپایی به ونزوئلا و یا ساقط کردن «خوان گویادو»، رهبر کودتاچیانی که خودشان او را رهبر این کشور کرده بودند تا شاید دل نیکلاس مادورو را که تا همین چند ماه پیش دنبال سرنگونی و ترورش بودند، به دست آورند)
2- چنین شرایط سختی(که تنها به گوشه کوچکی از آن اشاره شد) طی همین دویست و اندی روز، تغییرات محسوسی را در جوامع اروپایی به وجود آورده که پیش از این طی یادداشت مبسوطی تحت عنوان «تغییر سبک زندگی طی فقط 200 روز» این تغییرات را بررسی کردیم. نوشتیم، وقتی شرایط در یک حوزه خاص (اینجا اقتصادی) در یک جامعه بهطور ناگهانی تغییر کرده و «سخت» میشود، و سرعت این تغییرات سوء، آنقدر زیاد است که مردم و حتی ساختار سیاسی نمیتواند خود را با آن همراه و هماهنگ کنند، خروجی این وضع میشود، اختلالات اجتماعی و سیاسی همانچه امروز
در اروپا میبینیم. اعتصابهای طولانی، تظاهرات، شورش، افزایش خشونتهای نژادپرستانه، قدرت گرفتن جریانهای سیاسی پوپولیست و ناسیونالیستهای افراطی و از آنسو سقوط دولتها، روی کار آمدن فاشیستها (در ایتالیا) و حتی تغییر سبک زندگی مردم. به بیانی جامعهشناختیتر، ایجاد تغییرات سریع و شدید در «ساختار»هایی که به مرور و طی چندین دهه قوام و دوام یافته و به اصطلاح «جا» افتادهاند، میتواند در «کارکرد» آن ساختار هم ایجاد اختلال کند. و هرچه به زمستانی که در برخی از این کشورهای اروپایی تا منهای 30 درجه میرسد نزدیک میشویم، این اختلالات بیشتر و جدیتر خواهد شد. مگر این که در این بین اتفاق تازهای رخ دهد و مثلا یکی از طرفهای جنگ «پرچم سفید» را بالا ببرد و...
3- تا اینجا درباره دو موضوع «زمستان سخت» و
« اختلالات قبل از آمدن این زمستان سخت» در جامعه اروپا نوشتیم و با استناد به گزارشهای رسمی رسانههای غرب پیشبینی کردیم، اگر هیچ یک از طرفین جنگ کوتاه نیاید، هرچه به زمستان نزدیکتر شویم، این اختلالات سیاسی و اجتماعی شدیدتر هم خواهد شد.
در ادامه میخواهیم به یک بیماری و اختلال «روانشناختی» هم بپردازیم که حاصل از وضعیت حاکم بر اروپاست اما در ایران خودمان و در برخی چهرههای سیاسی و رسانهای بروز یافته است! به عبارتی بحران آنجا در اروپا و در فاصله چندهزار کیلومتری ایران رخ داده اما اختلالات روانشناختی حاصل از این بحران در برخی جریانهای سیاسی ایران بروز کرده است! چگونه؟ بخوانید:
حتما شما هم شنیدهاید که در روانشناسی، از سندروم و عارضهای نام میبرند به نام «سندروم استکهلم». در تعریف سندروم میگویند، «نشانههایی که حاکی از اختلال خاصی است.» یا «مجموعهای از خصوصیات قابل تشخیص بالینی است که...» گفته میشود عارضه استکهلم اصطلاحی است که پس از سرقت از بانکی در استکهلمِ سوئد، توسط روانشناسی به نام نیل بیِروت (Nils Bejerot) مورد استفاده قرار گرفت. او از آغاز تا پایان گروگانگیری به پلیس مشاوره میداد و به بانک رفتوآمد داشت. طی این گروگانگیری چهار کارمند (سه زن و یک مرد) به مدت ۶ روز (از تاریخ ۲۳ تا ۲۸ اوت ۱۹۷۳) به گروگان گرفته شدند. طی این شش روز اما قربانیان نوعی وابستگی عاطفی به گروگانگیرها پیدا کرده بودند؛ تا جایی که از همکاری با پلیس
سر باز میزدند و حتی پس از آزادی از این مصیبت ششروزه، در دفاع از گروگانگیران برآمدند. به عبارتی، این سندروم عارضه، اختلال و بیماری است که، در «قربانی» نسبت به کسی که او را قربانی کرده به وجود میآید طوری که باعث میشود، به دفاع از کسانی بپردازد که علیه خودش وارد شده و به او ضربه و خسارت زدهاند!
اینجا و در ایران خودمان، یک جریان سیاسی فعال است که، همین حس و اختلال و بیماری را در مواجهه با غرب دارد. مثلا غرب اقتصاد و معیشت و امنیت ایران را که به گروگان میگیرد، اما آنها سمت گروگانگیر غَش میکنند! بنا بهدلایل احتمالا تاریخی و صد البته شخصیتی و روانشناختی، علاقه عجیبی به غرب دارند و تحت هر شرایطی- تاکید میشود- هر شرایطی قطب نمایشان غرب را نشان میدهد. این اختلال گاهی آنقدر شدید میشود که، بازنشر اخبار و موضعگیریهای مقامات رسمی غرب درباره بحران اقتصادی و اجتماعی حاصل از جنگ اوکراین را هم که میبینند، خشمگین میشوند. وقتی مقامات رسمی اروپا میگویند «زمستان سخت در پیش است» آنها عصبانی میشوند و میگویند زمستان سخت در انتظار ایران است نه اروپا! باور نمیکنید، همین جمله را در موتورهای جستوجوگر وارد کرده و دکمه اینتر را بزنید! یا وقتی غرب زیر تعهداتش در مقابل کشورمان میزند و مردم را تحریم میکند، این جریان باز هم جانب غرب را میگیرد و میگوید تقصیر ایران بود که آنها زیر تعهداتشان زدند! میگویید نه؟ امروز بازتاب همین یادداشت را در رسانههایشان ببینید، البته کاملا تحریف شده!
محمدجواد پهلوان
به نظر میرسد یکی از عواملی که باعث شده تا ناآرامیهای دوماه اخیر استمرار پیدا کند در کنار سوءتدبیرهای رایج، ارائه و انتقال اطلاعات غلط به مقامات مسئول و تصمیمگیران کشور است. در واقع به نظر میرسد مدیران میانی که وظیفهای در این زمینه دارند و یا مشاورانی که در نزدیکی بزرگان حضور دارندف بهعمد یا بهسهو اطلاعات چندان دقیقی را مخابره نمیکنند. در همین راستا گاه مشاهده میشود که برخی اظهارات مسئولان بر همین اطلاعات مغشوش و ناکافی مبتنی است.موضوعی که به نظر میرسد نه تنها مساله ای را حل نکرده ، بلکه خود به یک معضل بزرگ تبدیل شده است و باید هرچه سریع تر برای آن فکری کرد.
بدیهی است، این معضل فقط موجب بروز خطا در تحلیلها نمیشود؛ چرا که بلافاصله پیامدهای خود را در در تصمیمگیریها نشان میدهد. از آنجا که منتقل کنندگان اخبار در چنین سازمانهایی امین محسوب میشوند، وظایفشان در عالم واقع بسیار خطیر است و ممکن است که اطلاعات آنان زمینهساز یک تصمیم مهم و تاثیر گذار شود. به عبارت سادهتر این افراد تصمیمساز هستند و نقش کلیدی و مهمی را دارند. صد البته این نقش موثر در شرایط و وقایع فعلی حساستر هم میشود.چرا که در برههای قرار داریم که اگر تحولات کف جامعه صحیح و دقیق به تصمیمگیران اصلی نرسد چه بسا تصمیمی اتخاذ شود که بنزینی بر روی آتش باشد و شرایط را بدتر از پیش کند.
دقیقا مشخص نیست انتقال اطلاعات غلط، عمدی است یا سهوی، ولی به هر روی از سه حال خارج نیست.عدهای از این افراد جزو افراد مشکوک هستند و به قصد ایجاد خطا در تصمیمگیری به عمد اطلاعات غلط منتقل میکنند.در طول تاریخ همین جمهوری اسلامی کم نبودند چنین افرادی که به ظاهر دلسوز بودند ولی در باطن و به عمد ضد منافع ملی عمل میکردند.عدهای هم به دلیل کمتجربگی، بیسوادی و بیخاصیتی اطلاعات را صحیح منتقل نمیکنند. این افراد برای روزهای سخت تربیت نشدهاند و کمافیالسابق به سبک روزهای عادی در حال انتقال اطلاعات هستند؛ این درحالی است که در شرایط ویژه وخطیر، لازم است که ماموریتها در این زمینه نیز کاملا ویژه دنبال شود .
عده دیگری هم هستند که اگرچه اهل اجتهاد دلسوزانه هستند ولی نتیجه اقداماتشان می تواند خیانتبار باشد؛ بهعبارت دیگر، این افراد با اینکه صاحب تحلیلهای اشتباه هستند،اما به دلیل نزدیکی به منابع قدرت، این جرات را به خود می دهند که اطلاعات را به صورت کانالیزه و هدایت شده در اختیار تصمیمگیران قرار دهند. اینان در واقع خود تصمیمسازی کرده و تصور میکنند با این اقدام در حال کمک برای بهبود شرایط هستند.
ناگفته پیداست اگرچه این افراد عمدی برای بدتر کردن شرایط ندارند، اما روشن است که این رویکرد مشکلات بزرگی را ایجاد میکنند؛ مشکلاتی که عمدتا خیانتکاران میتوانند برای نظام تصمیمگیری کشور ایجاد کنند.راهکار اصلی آن است که در زمینه مخبران ومشاوران تجدیدنظر اساسی صورت گیرد. همین شرایطی که در آن حضور داریم یعنی اطلاعات به درستی مخابره نمیشود و تصمیمگیریها نسبتی با واقعیتهای کف خیابان ندارد. مقامی که تاکنون چندبار گفته است تجمعات جمع شده، نشان میدهد که کانالهای ارتباطی او با جامعه به او اطلاعات غلط دادهاند. به نظر میرسد تجدیدنظر در این راستا می تواند به میزان بالایی از مشکلات در تصمیمگیریها را مرتفع نماید.