محمدهادی صحرایی
از روزی که خبر شهادت آیتالله رئیسی اعلام شد و مردم را در بهت و بغض و بیتابی فرو برد تاکنون، شاید آنچه بیش از نحوه شهادت و پیدا شدن پیکر مطهر شهید رئیسی و همراهانش، مردم را متأثر کرد، مظلومیت او با وجود مفید و پربرکت بودنش است. برخی وجودشان برای مردم و جامعه برکت و آرامش و آسایش است و مرگشان هم پربرکتتر و مایه تولید قدرت برای نظام و همبستگی بیشتر مردم و آبروی کشور میشوند و برخی دیگر هم صِرف وجودشان برای مردم و میهن و آینده کشور، آفت و اذیت اضطراب و خسران است و مرگشان هم مایه فتنه و بدبختی و تشنج جامعه و آبروریزی. تفاوت این دو نوع شخصیت متضاد که نمونههای آنها را تجربه کردهایم، به ویژگیهای فردی و محیط رشد فکری و تربیت شخصیتی آنها برمیگردد و نیز میزان ایمان و اعتقاد و رابطه آنها با خدا و اینکه به زندگی چگونه مینگرند.
مفید یا مضر بودن افراد را میتوان از دیدگاههای مختلف بررسی کرد ولی آنچه به این وجیزه برمیگردد این است که ما در جامعه با اینگونه شخصیتها برخورد کرده و هرکدام از این دسته که در اجتماع رشد کرده یا بزرگ شدهاند و مسئولیتی برعهده گرفتهاند، با عملکرد خود، اهمیت، ضرورت و حتی اضطراب ما به انتخاب شایسته را یادآور شدهاند. آنکه فرمود «مردم، بیش از پدرانشان به فرمانروایانشان شبیهاند» یا اینکه « هرگاه فرومایهای رئیس شود، فرزانگان را ذلیل میکند» و به عکس؛ یا وقتی فرمود«مردم، به شیوه و روش فرمانروایانشان هستند» و... همگی بر اهمیت این نکته تأکید میکند که مهم است کی رئیس و مسئول امور و مدیر باشد؟ و چقدر اهمیت دارد بدانیم انتخاب ما به چه میزان در تعالی یا تنزل امروز و آینده جامعه مؤثر خواهد بود و ما در قبال این بالا و پایین و پیش و پس رفتن، مسئولیم.
تا پیش از شهید رئیسی، شهید رجائی، مسئول و رئیسجمهور تراز انقلاب اسلامی بود. جدای از محاسن و سجایای اخلاقی شهیدرجائی که خدایش رفعت دهد، مدت کوتاه حدود 30 روزه ریاست جمهوری او تصویر روشنی از یک تلاش مداوم و پاک را به ما آموخت، اما کوتاهی دوران ریاست جمهوری آن شهید، مانع از آن شد که آموزه تمامنمائی از مدیریت در شرایط پرفراز و نشیبی مثل امروزمان را ارائه دهد. نظام مسائل کشورمان در آن زمان با نظام مسائل امروز متفاوت است. اکنون دچار پیچیدگیهایی هستیم که آن زمان اینگونه نبود. شهید رئیسی با حدود 1000 روز تجربه ریاست جمهوری در شرایط سخت دوران پسا اعتدالیون اصلاحطلب و کرونا و نظام پیچیده جهان امروز، نشان داد میتوان او را تراز جدید مسئول و ریاست جمهوری قرار داد. مرور اجمالی آنچه شهید رئیسی تحویل گرفت و آنچه تحویل داد، گویای عظمت کاری است که انجام شده و ماندگار گردیده و قابل دفاع است.
خزانه خالی؛ سیلوی ته کشیده؛ کسری بودجه 540 همتی؛رانت ارز جهانگیری4200تومنی؛ بدهیهای کلان به بانک و اوراق مشارکت و بورس؛ 10 برابر شدن قیمت ارزی که حتی در زمان جنگ هشت ساله، پنج برابر شده بود؛ بالارفتن افسانهای نقدینگی؛ کارخانههای تعطیل؛ عقب افتادگی 8 ساله در ساخت مسکن؛ ضعیف شدن اعتماد عمومی و نحیف شدن سرمایههای اجتماعی؛ تلفات روزانه 700نفری کرونا و متلک «واکسن سوهان قم نیست»؛ وابسته کردن واکسن کرونا بهFATF و پالرمو و برجام؛ کاخنشینی و افتتاحهای کارتابلی یا تلویزیونی پروژههای مهم و مورد نیاز مردم؛ بحران آب در 6 استان؛ بیخبری رئیس دولت از افزایش قیمت بنزین؛ «کثافتکاری» نامیدن ساخت پالایشگاه؛ تعریف جدید از خط قرمز «برادر به جای قانون»؛ پروندههای متعدد فساد مالی و سیاسی و جاسوسی نزدیکان دولتیها؛ تقویت موج ناامیدی و قهر مردم از انتخابات با اخلاق و رفتار دولتمردان؛ رواج اشرافیگری با روی کار آوردن مدیران تنبل و عشق سفر خارجی و قشم و کیش در بحرانهای ملی؛ آمدن مدیرانی در سطح اخلاقیِ میکروفون قاپ یا «خودت بمال» یا «پفیوز» به جای مدیران پاسخگو و مؤدب؛ انجماد سیاست خارجی با تمرکز 8 ساله بر برجام و نتیجه «تقریباً هیچ» آن؛ وابسته کردن آب خوردن و امور روزمره مردم به چرخه بیهوده «مذاکره برای مذاکره»؛ تحقیر نظام آموزشی کشور با2030؛ نفوذ جریانی و سندروم دوتابعیتیها؛ بیاعتنایی به عقل سلیم و علم روز و بتن کردن قلب سانتریفیوژ؛ اغراق در توانمندی دشمن و تخریب اعتماد به نفس دانشجویان آیندهساز دانشگاه «با فشردن یک دکمه»؛ واسپاری امور مهم کشور به قول شفاهی دشمن در حماسه «قدم زدن با گرگ»!؛ گره کور زدن آینده کشور با قراردادهای استعماری و تحمیلی و یکطرفه مثل برجام و معاهده پاریس؛ امضاء قرارداد خوانده نشده؛ نفهمیدن تفاوت لغت تعلیق با لغو توسط ژنرالهای مدعیِ زبان بلدی؛ مشغول کردن مردم و تنزل دادن مطالبات واقعی مثل رفع بیکاری و تورم و... با مطالب واهی ورود به استادیوم و کنسرت و...؛ رواج توهین به مردم و تحقیر منتقدان؛ هرج ومرج و بیبرنامگی اقتصادی تا حد تأسیس قرارگاه مرغ و دریافت گوشت با کارت ملی و صفهای آنچنانی؛ پایین کشیدن پرستیژ بینالمللی با دیپلماسی التماسی و زانو زدنی و سوخت ندادن به هواپیمای وزیر؛ پایین آمدن اعتبار خارجی تا تحریم شدن حتی توسط جیبوتی؛ بیهویتی فرهنگی با پیشنهاد به رسمیت شناختن تنفروشی یا عقیم کردن زنان نامنظم اجتماعی؛ اصرار مسئولین دولت بر دوقطبی کردن اجتماع و ایجاد اختلافهای ساختگی در جامعه و رو در رو قرار دادن مردم؛ نظریهپردازی مسئولینی که مأموریتشان فقط خدمتگزاری و تمرکز بر کارکردن است؛ رساندن ارزش یارانه مردم از 37 دلار به یک و نیم دلار؛ تلنبار شدن پولهای بلوکه شده ایران حتی در کشورهای دوست؛ کاهش فروش نفت به حدود سیصدهزار بشکه در روز و... و دهه نودی که سوخته شد.
این گفتهها تجربه تلخ و دردناک و سیاهی است از دورهای که خیلی از آن فاصله نگرفتهایم و ما مردم توانستیم در خرداد 1400 تجربه جدید و امیدوارکنندهای را برای نظام خلق کنیم. حماسهای که با انتخاب دکتر رئیسی، مشکلات را یکی پس از دیگری رفع کرد و ریلگذاری صحیح انجام شد و از دل ناکامیها و بحرانها، آرامش به جامعه پمپاژ گردید و مسائل حاد و آزاردهنده به سرعت به سمت بهبودی رفت. هرچند که زمین مینگذاری شده و پر از حفرهای که از دو سال آخر دولت دهم و به ویژه دولت یازده و دوازده به آیتالله رئیسی تحویل داد به این زودی مهیا نمیشود. مردم، با دکتر رئیسی، آسوده بودند وقتی میدیدند او شنبه تا جمعه خود را به هم دوخته تا مشکلات را مرتفع کند. عمامه خاکی او، خاطرات تلخ بازدیدهای سوار بر شاسی خارجی از کارخانهها و رفتن باکفش روی فرش زلزله زدهها را از یاد برد. همین تلاش بیوقفه حتی اگر به رفع مشکل هم نینجامد، مولد آرامش مردم بود. اینکه میدیدند رئیسی باید خودش پیگیر پروژهها باشد و مطمئن شود که مشکلات حل شده، آرام میشدند.
میشد شهید رئیسی افتتاح آخرین پروژه را ویدیویی یا کارتابلی انجام دهد و به معاون یا مدیرکلی بسپارد و به گزارشی اکتفا کند و خود زنده بماند، ولی مهم است که خودش از زبان مردم بشنود که «آب خوش از گلویشان پایین رفته؟» مثل همان موقع که پرسید «ناهار خوردهاید؟» تا خیالش راحت شود. او مدیر میدانی است و مثل فرماندهان شجاع باید همیشه در میدان باشد. گوشهنشینی و عافیتاندیشی کار ترسوها و تنبلها و نابلدهاست. او خود را سربازی نامید که باید مشکلات را بدون وقفه حل کند. با همین روحیه توانست 9هزار کارخانه تعطیل شده را که یکی از آنها هپکو و یکی ارج و یکی هفت تپه بود را راهاندازی کند. پرکردن خزانه و سیلو و مثبت کردن تمام منفیهایی که گفته شد و دهها دیگر که گفته نشد و تولید قدرت و ثروت و اقتدار و افتخار برای نظام و آبرو بخشیدن دوباره به کشور و تولید اعتبار برای ایران تا جایی که در یک چهارم جمعیت جهان برای شهادت او اعلام عزای عمومی کردند و این در جهان برای شخصیتی سیاسی بیسابقه است. شهادت او پربرکت بود و تشییع 12 میلیونی او تمام بافتههای چند ساله دشمن که میگفتند «مردم به نظام بیاعتمادند» و «فروپاشی اجتماعی» صورت گرفته و «مردم از انقلاب رو برگرداندهاند» و... همه را نقش برآب کرد.
رئیسی نصاب و معیاری تازه شد و دوره او یکی از پربارترین دورههای تاریخ ما شد. اگرچه استراتژی دشمن از «حمله به نقطه ضعف، به حمله به نقطه قوت» تغییر کرد و رئیسی که باسوادترین رئیسجمهور تاریخ ایران در دو مرکز حوزه و دانشگاه بود را کمسواد نامیدند و اقدامات بینظیر اقتصادی و اجتماعی و سیاسی او را کم جلوه دادند و سیدمحرومان را «آیتالله اعدام» نامیدند، ولی خدا چیز دیگری برای او خواست. همین نامردی را هم درحق وزیرخارجه شاخص ما که بازوی پرتوان خارجی دکتر رئیسی بود، کردند و شخصیت ممتاز، ستودنی، واقع بین« پرکار، فعال، باابتکار و مذاکرهکننده قوی و باهوش و پایبند به مبانی و اصول» امیرعبداللهیان را نیز با متلک «زبان بلد نیست» تحقیر کردند. غافل از اینکه کارهای به جا مانده امیرعبداللهیان و دیپلماسی فکورانه او غیر از خارج کردن ایران از انزوای آمریکا و چندکشور اروپایی و عضویت در شانگهای و بریکس و تأمین واکسن و تدارک عملیات بزرگ وعده صادق و بازپسگیری عمده طلبهای تلنبار شده ما حتی از زمان پهلوی و قرارداد تانک چیفتن و... تعریف جدیدی از وزیر خارجه در تراز انقلاب اسلامی و در شأن مردم ارائه کرد.
دوره هزار روزه رئیسی تراز جدید ریاست جمهور ایران را تا جایی بالا برد که همه آیندگان را میتوان با او سنجید و مقایسه کرد. دانشمند و صبور و عاقل و آگاه و جهادی و خستگیناپذیر و مؤدب و انقلابی و دشمن شناس و مردمی و زیرک و مؤمن و صریح و شجاع و مبتکر و مخلص و پربرکت و مفید و آرامشبخش و... و در یک کلام، سرباز بودنش، او را تا ابد در خاطرات خوش مردم نشاند. انتخابات پیشرو برای مردمی که به جای افسردگی پس از مصیبت فقدان خدمتگزاران خود، حماسه تشییع باشکوه را انتخاب کردند، بسیار حیاتی و مهم است. باید کسی را انتخاب کرد که به رئیسی شهید، نزدیکتر باشد و کسی که بتواند کارهای نیمهتمام او را تمام و دهان مردم را شیرین کند. مردم ایران شایسته بهترینهایند چراکه نجیبانه و حکیمانه و صبورانه و جوانمردانه و مؤمنانه و آگاهانه انقلابشان را به وجود آوردند و گسترش دادند و برایش هزینه کردند. خدایشان برکت دهد که تاریخ جهان را به مسیر صحیحش برگرداندند.
اکنون که تنور انتخابات در حال گرم شدن است باید مراقب بود طهارت و نزاکتی که رئیسی به رقابتهای انتخاباتی بخشید، پاس داشته شود و به جای متلک و دروغ و فریب و تخریب و توهین رقیب، باید نامزدها از خود و برنامههای خود بگویند و خدا را همیشه در ذهن داشته و بدانند که مردم هنوز صدای رئیسی را در گوش دارند و یاد خوشش را در خاطر میگذرانند. و مردم نیز ملتفت باشند که حماسه انتخابات، مکمل حماسه تشییع کاروان شهدای خدمت است و دو راه پیش روست. یا میتوان با حضور مؤثر و باشکوه و انتخاب آگاهانه، حماسه رئیسی را ادامه داد و به قله رسید یا خدای نخواسته به دوران پر از اضطراب و توهین و رکود و رخوت گذشته بازگشت و حاشا که چنین شود.
و هنوز سخن ادامه دارد.
مناظره شلخته
مهدی حسن زاده
نخستین مناظره انتخابات ریاست جمهوری در شرایطی برگزار شد که میتوان در یک کلام آن را مناظره ای شلخته توصیف کرد. نیم ساعت تاخیر در آغاز مناظره و تدارک برخی مقدمات طولانی نظیر سرود کودکان، برای مخاطبی که حدود نیم ساعت منتظر نشسته است، توی ذوق میزد. در هر حال مناظره شروع شد و انتظار میرفت شاهد مناظرهای با سوالات مشخص و مصداقی و پاسخ مشخص و مصداقی نامزدها باشیم اما در عمل چنین نشد. زمانی که مجری گفت که قرار است سوالات از سوی کارشناسان مطرح شود امیدوار شدیم که سوالات از غنای کارشناسی برخوردار باشد. صدالبته این گونه هم بود. ترکیبی از مسئولان قبلی اقتصادی، فعالان بخش خصوصی و چهرههای جوان در کنار باتجربه ترکیبی خوب از کارشناسان ساخته بود اما فقدان راهبری در ایجاد فضای مشترک برای سوالات موجب شد تا هر کارشناس ذیل یک موضوع کلی رشد اقتصادی سوالات متنوعی بپرسد. به عبارتی مخاطبان ناگهان با انبوهی از پرسشها از سوی ۷ کارشناس مواجه شدند که از الزامات رشد ۸ درصد و نقش بهرهوری یا سرمایه گذاری در آن و منابع موردنیاز تحقق این رشد تا پیمان سپاری ارزی در آن دیده میشد و مسیر به گونه ای جلو رفت که نامزدها عمدتا مجبور به بیان حرفهای کلی شدند.
از حق نگذریم، دکور طراحی شده جذاب بود و ایده رجوع به کارشناسان خوب بود و میشد در این فضا مناظرهای جذابتر طراحی کرد؛ اما نحوه طرح سوالات کارشناسان و بعضا تنوع موضوعی سوالات در هر نوبت به گونهای بود که انگار انبوهی سوال در فرغونی سوار شده و جلوی پای نامزدها ریخته شده است. این در حالی است که انتظار میرفت سوالات عینی تر و محدودتر و با نقطهزنی بر مسائل مشخص و الزام نامزدها به پاسخ به سوالات مشخص طرح شود.
مسئله دیگر به نقش و کارکرد مجری مناظره برمیگشت. خسروی انتخاب خوبی برای جایگاه مجری بود و پیش از این در جایگاه مجری برخی مناظرات در شبکه خبر مسلط کار کرده بود؛ اما در این مناظره نقش طراحی شده برای وی صرفا در حد تذکر زمان باقیمانده صحبت هر نامزد بود، آن هم به شکلی که پارازیتوار وسط صحبت نامزد تذکر میدهد که یک دقیقه یا ۳۰ ثانیه باقی مانده است، در حالی که این کار با طراحی یک کرنومتر در استودیو انجام میشد.
در هر حال ۴ دور مناظره دیگر در پیش است. به نظر میرسد صداوسیما باید در نحوه برگزاری مناظرات بعدی تجدیدنظر کند. باید پرسشها مصداقی تر و نامزدها به پاسخ روشن به پرسشهای مشخص ملزم شوند تا بتوان امکان مقایسه بین نامزدها را فراهم آورد.بنا بر اعلام رئیس سازمان صداوسیما دو نوبت مناظره اقتصادی دیگر پیش روست. میتوان در مجال باقیمانده سراغ سوالات مصداقی تر درباره بانکهای ناتراز، ناترازی انرژی، مسئله خودروسازی، رکود بورس و برنامه دولت برای مواجهه با معضل مسکن رفت تا ضمن دریافت وعده مشخص از هر نامزد، آنها را به پاسخ عینی به مسائل عینی اقتصاد رساند نه حرفهای کلی درباره موضوعات ذهنی.
افغانستانیها فقط وقتی در فاطمیون هستند و دوشادوش ایرانیان علیه تروریست در سوریه و عراق میجنگند، افغانستانی نیستند! افغانستانیها وقتی در ایران هم حضور دارند، حالا چه مجاز و چه غیرمجاز، باز هم افغانستانیها هستند. تصاویری که این روزها از برخورد با اتباع افغانستانی منتشر میشود، هم زیبنده و قابلدفاع نیست، هم ناشی از یک استاندارد دوگانه است که افغانستانیها را به خوب و بد تقسیم کردهاست.
از این گذشته، آنها اول انسانند، بعد اتباع! منطق این گزاره، خدشهناپذیر است، اما سیاستهای اجتماعی و حتی امنیتی ما، چه در سطح مسئولان و چه در بین مردم و چه در پستها و لایک ها، از این منطق پیروی نمیکند. همه بحثهای حقوقی، حقوق بشری و حقوق مهاجران به کنار، صرفاً با نگاه اجتماعی هم نحوه مواجهه ما با اتباع، منطق گریز است.
درست است که مخاطرات امنیتی ناشی از حضور بی در و پیکر اتباع، چه افغانستانی و چه سایر اتباع، باید مدنظر داشتهشود. این هم درست است که ملاحظات اجتماعی تبادل اتباع بین کشورها، یک مسئله جدی و نیازمند برنامهریزی است. بر کسی هم پوشیده نیست که برای مواجهه با تبعه سایر کشورها، خصوصاً در کشوری مانند ایران که همواره با مهاجرپذیری مواجه است، باید علم جامعه شناسی و فرهنگ شناسی را با هم آمیخت و به رویکردهای مردم شناسانه و نوع دوستانه توجه ویژهای کرد.
برآیند همه اینها است که میتواند سیاستهای مواجهه با اتباع را تبیین و تدوین کند، اما آنچه در جریان است، نه فقط در ایران، بلکه با غلظت بیشتری در غرب، سیاست زدگی و امنیتی کردن پروژه / پروسه برخورد با اتباع است. سختگیریهای مضاعف با افغانستانیهای مقیم ایران، چه مجاز و چه غیرمجاز، علاوه بر اینکه متکی بر این نحوه مواجهه است، از یک درد دیگر هم رنج میبرد: رسانه هراسی!
نحوه بازداشت و رد مرز افغانستانی ها، اگر بپذیریم که مبتنی بر قانون و ملاحظات امنیتی است، نمیتوان پذیرفت که از کرامت انسانی، حسن همجواری و نوعدوستی هم تبعیت میکند. درست است که افغانستانیها باید با طی کردن فرآیندهای قانونی، اقامت خود را در ایران مجاز کنند، اما این موضوع با محدودیتهایی مواجه است: با اتمام مهلتهای اعلام شده، افغانستانیها نمیتوانند به ورود و اقامت شان در ایران جنبه قانونی بدهند.
علاوه بر این، مشکلات دیگری هم وجود دارد که حتی عرصه را به اتباع قانونی هم تنگ کردهاست. مواجهه سلیقهای بانکها با افغانستانیها برای افتتاح حساب، مشکلات دریافت سیم کارت برای افغانستانی ها، محصور بودن افغانستانیها در یک محدوده معین به دلیل ترس از بازداشت و رد مرز، سختی تحصیل و دشواری استفاده از خدمات بهداشتی برای افغانستانیها و چندین و چند مورد دیگر، کرامت انسانی اتباع را به طور کامل حفظ نمیکند. البته این سختگیریها مفاسد دیگری هم دارد که از قضا میتواند امنیت اجتماعی و ملاحظات امنیتی را هم تحت الشعاع قرار دهد.
فعالیتهای اقتصادی تبعهای که حساب و کارت بانکی نداشتهباشد، پنهانی و غیرقابل رصد صورت میگیرد. وقتی یک تبعه تلفن همراه به نام خود نداشتهباشد، از سیم کارت سایرین که غیرقابل رهگیری مستقیم است میتواند سوءاستفاده کند. محصور بودن اتباع در یک محیط، آنها را ناگزیر میکند برای جابه جایی از روشهای نامتعارف و هزینهزا بهره ببرند. سختی تحصیلی تبعه، فرهنگ پذیری و جامعه پذیری او را در ایران دشوار میکند. ایجاد مانع برای دریافت خدمات بهداشتی، تبعه را به عامل انتقال بیماری تبدیل میکند.
همه اینها به کنار، یک نتیجه گریزناپذیر دیگر هم از مواجهه قانونی ولی برخلاف کرامت با اتباع (چه مجاز و چه غیرمجاز) حاصل میشود: دوگانهسازی و جدا انگاری بین تبعه اقلیت و شهروند ایرانی که اکثریت است عمیقتر میشود؛ اقلیت برای اثبات وجود و اصرار بر به رسمیت شناختهشدن یا در مواردی برای بقای باکیفیت، میتواند اکثریت را با چالشهایی بنیادین مواجه کند. برخوردهای سختگیرانه، که اگر چه ظاهر قانونی هم دارند، میتواند این حس را در اتباع تقویت کند که برای به رسمیت شناختهشدن به اقداماتی نامتعارف متوسل شود.
هیچ کس نمیتواند ادعا کند که ایران، یا هر کشور دیگری، باید خالی از اتباع باشد. از طرف دیگر، هیچ کس هم مدعی این نیست که حضور اتباع در سایر کشورها قانون بردار نیست. جمع بین این دو موضوع ظرافتهای خاصی دارد. دیدگاه مردم نسبت به اتباع و به طور خاص نسبت به افغانستانی ها، از جمله در فضای مجازی، منبعث از نحوه برخورد و اظهارنظرهای مسئولان است. به نظر میرسد آنچه در کشور ما پیرامون اتباع در جریان است، منطبق بر فرهنگ اصیل ایرانی و نوعدوستی دیرینه ایرانیان نیست. حساب عدهای که تریبون به دست دارند به کنار، اکثریت مردم ایران برخوردهای ناقض کرامت انسانی را با اتباع نمیپسندند؛ و آخر اینکه، تغییر سیاستهای مواجهه با اتباع، ظرفیتساز است. چرا ما نباید با نشان دادن فرهنگ مهمان دوست ایرانی در مواجهه با اتباع و ممارست بر این فرهنگ، بدون هراس از هیاهوی رسانهای عدهای خاص و حتی با کم کردن غلظت ملاحظات امنیتی (نه نادیده گرفتن ملاحظات امنیتی)، هر تبعه را به سفیر فرهنگی بالقوه ایران تبدیل کنیم؟
فردای انتخابات
فریدون حاجی پور
۱- انتخابات بیشک عرصه رقابت برای بهدست آوردن ترجیح و انتخاب مردم است. شناخت تقاضای مردم و عرضه محصول مبتنی بر تقاضا از سوی هر یک از کاندیداها رقابتی را شکل میدهد که میتواند انبوهی از ایدههای ایجابی و سلبی را به نمایش بگذارد. کسب ترجیح مردم بی گمان رقابت را طلب میکند نه مبارزه را.
منطق موقعیت را فرا میخواند نه شورش موقعیت را. ادبیات و گزارههای شاخص و مبتنی بر اخلاق را خلق میکند نه گزارههای سرکش و گزنده را که اگر این نباشد، نیش میشود و عاقبتش کیش و جا نداشتن در کنش آحاد مردم یعنی همان ترجیح. آداب رقابت، توجه عمیق به نیازهای مردم، عدم دستکاری حقایق، تناسب یافتن هیجان و عقلانیت و… میتواند توافقی پیش فرض تعریف شود و بخشی از رقابت سالم را نوید دهد.
۲- راهبرد همیشگی نظام جمهوری اسلامی مشارکت بالا بوده است و بس. اهمیت این مشارکت یعنی حضور قاطبه و آحاد ملت در میدان انتخابات و ساخت آینده خود. بازیگران این عرصه هم نامزدهایی هستند که هر یک در بطن و متن نظام رشد یافته و ظرفیت و سرمایهای شدهاند متکثر در کارگاه بزرگ ساخت ایران قوی. درک و فهم ماموریت چه از سوی نامزدها و چه بدنه حامیان، اما جنس کنشها و رقابتها را اخلاقیتر، عاقلانهتر، با ملاحظهتر و در نهایت مخلصانهتر مینماید تا شوری مبتنی بر شعور را برانگیخته و حذف و طرد تخریب را معنا دهد.
۳- انتخابات را پایانی است و فردایی. فردای این انتخابات را، اما میتوان از امروز ساخت. اگر نامزدها هر یک را ظرفیت و سرمایهای بدانند و بدنه حامیان خود را هم توجیه، آنگاه صرفا رقابت میکنند و نه سرمایهسوزی و در فردای انتخاباتی که روز ساختن و تحقق امیدهای مردم است، ظرفیتها و سرمایهها اعتبار و اقتدار داشته و در چرخه مدیریت، اعتماد مردمی را به همراه خواهند داشت. پس این روزها نامزدها و حامیانشان باید حواس جمع فردای انتخابات باشند. انتخابات پیروزی دارد و ناکامی. اما اگر راهبرد اولیه مشارکت بالای مردم باشد، قطع یقین ناکامی در عرصه نخواهد بود جملگی پیروز خواهند بود و اگر انتخاب خوب هم رقم خرده باشد باز هم کامیابی است چرا که همگی ظرفیتند و پای کار در میدانهای دیگر. پس باید چیزی برای اتکا باقی بماند لطفا.
صادق ملکی
ساده لوحی خواهد بود که تصور کنیم با انتخاب پزشکیان معجزه و تحولی بنیادین رخ خواهد داد.
با این وجود بدانیم و بدانند، کشور با حاکمیت ایجابی مبتنی بر خرد جمعی تعاملگر، در بعد داخلی و خارجی تا حدود زیادی از خطرات چند وجهی و پیچیده مصون خواهد ماند.
خانه سلیمان دمیرل، رئیس جمهوری فقید ترکیه، نزدیک سفارتمان در آنکارا بود. در آخرین ماه های خدمتم به عنوان دیپلمات به منزل ایشان رفتیم و پس از گفت وگوی های معمول به ایشان گفتم که پس از بازگشت به ایران بازنشسته خواهم شد. دمیرل اظهار داشت عرصه سیاست بازنشستگی ندارد.
پس از بازنشستگی نه تنها آن گونه شد، بلکه بیشتر از دوران خدمت به عنوان یک کنشگر در عرصه سیاست داخلی و خارجی تلاش کردم که به وسع خویش تاثیرگذار باشم.
علی رغم این نگاه، در چندین انتخابات پیشین چون بسیاری قهر را بر حضور ترجیح دادم و آن شد که تمامیت خواهان با استقبال از این قهر، ضمن یک دست سازی قدرت، همه سهم را بین خویش تقسیم کردند.
و امروز و در روزهایی که جامعه تب دار انتخابات چهاردهم ریاست جمهوری است در محیط خویش مورد پرسشم که چه کنیم و چه خواهی کرد.
سیاست ورزی برایم به عنوان یک کنشگر نقش تنفس را دارد، هرچند که هوای سیاست آلوده باشد. باید در بن بست ها راهی یافت و این راه نه با ترک صحنه، که با ورود به آن امکان پذیر خواهد شد.
با این وجود اینکه روزنه ای محاط در ابرهای تیره گشوده شده که اگر قهرکنندگان گام به فرش سیاست بگذارنند، امید میرود که عرش نیز ابرها تیره را کنار بزند، باران رحمتی ببارد که نه همه آلودگی ها را بلکه بخشی از آنها را بزداید.
و امروز می توانیم با حضور در صحنه، یک دولت تکنوکرات، کارآمد و مبتنی بر تخصص، دانش و شایسته سالاری، ایران را در بعد داخلی و خارجی از خطرات مترتب بر آن دور کنیم. در این میان گفته می شود انتخاب مسعود پزشکیان نیز بخشی از طراحی بازی سازی است که به دنبال قربانی روزهای اقتصادی تیره با دونالد ترامپ، مسئله هسته ای و… است. اگر این چنین نیز باشد، برای کیان ایران در روزهای سخت پیش رو مردی در قامت و عقلانیت پزشکیان برای تصدی ریاست جمهوری لازم است که بتواند کشور را از بحران عبور دهد.
پزشکیان، اصلاح طلبان، گروه ها و شخصیت های مرجع اگر در روزهای آتی بتوانند جوانان و قشر خاکستری را به میدان بیاورند کار تمام است، اما کارستانی بزرگ در سیاست ها و رویکردهای داخل و خارجی پیش رو خواهد بود.
نکته آن که این ساده لوحی خواهد بود که تصور کنیم با انتخاب پزشکیان معجزه و تحولی بنیادین رخ خواهد داد. با این وجود بدانیم و بدانند، کشور با حاکمیت ایجابی مبتنی بر خرد جمعی تعاملگر، در بعد داخلی و خارجی تا حدود زیادی از خطرات چند وجهی و پیچیده مصون خواهد ماند.
پس بیایم برای ایرانی که پزشکیان با شعار آن به صحنه انتخابات وارد شده است با رای دادن به او سهم خویش را به مام مهین در این روزهای حساس ادا کنیم. بدانیم تجلی وفاق و همدلی مردم با حضور در پای صندوق های رای تنها دشمنان بیرونی را مایوس نکرده بلکه رانت خوران برخودار از مصونیت قدرت را نیز می تواند تا حدود زیادی مجبور به اصلاح در سیاست ها و رفتارها کند./ دیپلماسی ایرانی
1- با وجود حیاتیبودن «اقتصاد» در بقا و دوام جوامع و تأمین رفاه و خوشبختی مردم، در کشورمان این مؤلفه کمتر اصالتی دارد و عمدتا وسیلهای است برای رسیدن به اهدافی دیگر (در اسلام اقتصاد وسیله است و از وسیله انتظاری جز کارایی بهتر در راه وصول به هدف نمیتوان داشت-مقدمه قانون اساسی). در نگرش همین دولت مستقر و نیز رویکرد کاندیداهای ریاستجمهوری بهخوبی این وسیلهپنداری و حاشیهانگاری «اقتصاد» مشاهده میشود، چنانکه مهمترین نقدی که به دولت سیزدهم وارد بوده و هست، فقدان گفتار و برنامه اقتصادی است. دولتی که هیچ راهبرد ایجابی اقتصادی را نمایندگی نمیکند اما به لحاظ سلبی مسئولان آن بارها موافقتنداشتن خود با اقتصاد آزاد و رقابتی و به قول معروف لیبرالی (و شاید دقیقتر با اصول اساسی علم اقتصاد) و تعامل معقول و منطقی با اقتصاد جهانی را اعلام کردهاند. نتیجه آنکه با وجود تمام تبلیغات و حتی ادعای نهادهای رسمی اقتصادی و آخرین آنها بانک مرکزی از سرآمدبودن عملکرد این دولت در رشد نقدینگی و پایه پولی و تورم و رشد اقتصادی و... در بین تمام دولتهای پس از انقلاب! (دنیای اقتصاد- 1403/03/22) باور عمومی شکست این سیاستهای اقتصادی و وخامت اوضاع بوده است. چنانکه مرکز افکارسنجی ایسپا در نظرسنجی چندی پیش خود مهمترین مسئله مردم را «مسائل و مشکلات معیشتی» عنوان کرد (اشتغال با 39.7 درصد، تورم و ارزش پول ملی با 36.5 درصد، ساماندهی مسکن با 20.6 درصد و مبارزه با فساد و رانت با 19.6 درصد. شرق- 3/22). چهار کاندیدای اصلی اصولگرایان که خود را ادامهدهنده دولت مستقر میدانند، نیز با مختصر اختلافی همین مسیر فعلی را دنبال میکنند. آنان نیز فاقد گفتار مشخص اقتصادیاند و از آزادی اقتصادی هم سخنی بر زبان نمیآورند. بنابراین نتیجه کارشان از هماکنون کاملا روشن و مشخص است: تداوم فقر و عقبماندگی و تضعیف اقتصاد ملی و... .
2- از دو کاندیدای دیگر اگر از یکی بگذریم (مصطفی پورمحمدی) که گفتار مشخص اقتصادی ندارد و به گرایش اقتصاد دستوری اصولگرایان نزدیک است، میماند کاندیدای شاخص اصلاحطلبان یعنی مسعود پزشکیان. او عنوان کرده که «متخصص اقتصادی نیستم و... باید کار را به کارشناسان بسپاریم... و قانون مسیر را مشخص کرده و...» (میزگرد اقتصادی- 3/25) و به صورت گفتمانی نیز «عدالت» را حلال مشکلات اقتصادی و البته سیاسی و اجتماعی دانسته است. مواضع او در مواردی مانند اقتصاد آزاد، خصوصیسازی، مالکیت، رقابت، تجارت آزاد و سرمایهگذاری خارجی، «مشروط» و با مواردی مثل قیمتگذاری، دخالت دولت در اقتصاد، سیاستهای حمایتی، بازار سرمایه و درمان دولتی «موافق»، و «مخالف» دخالت نظامیان در اقتصاد و آموزش خصوصی بوده است (تجارت فردا- 1403/03/26). این نبود یکدستی و انسجام نظری یادآور «طرح ساماندهی اقتصادی» آقای خاتمی در سال 1377 است. طرحی که با این مقدمه آغاز میشد که «اقتصاد ما بیمار است و این بیماری یک بیماری مزمن است و... تا خانهتکانی درستی نکنیم و... بیماری مداوا نمیشود» (ایرنا- 1377/05/11) و راههای درمان این بیماری «عدالت اجتماعی» و ادامه پرداخت یارانهها به برخی کالاهای اساسی بود و البته خصوصیسازی و کاستن از بار تصدی دولت و... (ایرنا-1377/04/15) و تکنرخی کردن ارز و آزادسازی اقتصادی و... مجموعهای از همه چیزهای خوب و درعینحال هیچ؛ طرحی که به سبب اختلافات شدید بین مسئولان آن زمان سازمان برنامه، بانک مرکزی، وزارت اقتصاد، وزارت بازرگانی و سازمان امور اداری و استخدامی در نهایت به صورت کدخدامنشی (دخالت طهماسب مظاهری) و سازش گرایشهای متضاد اقتصادی «ساماندهی» شد و البته به جایی هم نرسید تا آن زمان که گفتار مبتنی بر آزادی و رقابت اقتصادی در قالب برنامه سوم توسعه دست بالا را در حاکمیت یافت و نتایج درخشانی نیز بر جای نهاد (متوسط رشد اقتصادی 5.8 درصد و تورم 15.9 درصد و اصلاح ساختار مالی و بودجهای و رفع ممنوعیتهای سلیقهای صادراتی و وارداتی و...).
3- کشورمان دهههاست به سبب نادیدهگرفتن علم اقتصاد و مبانی آن یعنی مفاهیم «آزادی» و «حق انتخاب» و به بهانه تأمین «عدالت اجتماعی» اسیر اقتصادی بسته و دستوری و رانتی شده است. دستیابی به «عدالت» چنانکه منظور نظر کاندیدای اصلاحطلبان است، از طریق سرمایهگذاری بیشتر و «رشد» بالاتر اقتصادی و رشد بیشتر تکنولوژی (سولو – 1956) و تحول در اقتصاد سیاسی و احساس برد- برد بین همه ذینفعان امکانپذیر است (نظریههای «رشد درونزا» رومر (1986)، «سرمایه اجتماعی» هال و جونز (1995) و نظریات اقتصاددانانی مانند نورث و عجماوغلو و... . عدالت جزئی از جامعه بسامان و نظمیافته است که در آن حفظ حقوق فردی و اجتماعی و آزادیهای اساسی جنبه کانونی دارد و تلاش برای ایجاد برابری در آزادیها و فرصتها ابزار اصلی رسیدن به عدالت است. در واقع حذف فقر درآمدی و بهبود توزیع آن بهعنوان ملاحظات ابزاری نیازمند گسترش قابلیتها و توانمندیهای انسانی از طریق گسترش آزادیهای فردی و فرصتهای اجتماعی برابر است. چنانکه فهم دانش اقتصاد یک ضرورت حکمرانی است و تأمین آزادی و حق انتخاب راه رسیدن به عدالت، والّا بردگی است: «تفاوت عمدهای وجود دارد بین اینکه با مردم با برابری رفتار شود و اینکه سعی شود که مردم برابر شوند. اولی شرط یک جامعه آزاد است، درحالیکه دومی به قول توکویل شکل جدیدی از بردگی است» (هایک- 1946).
محسن پیرهادی