نماز ذی‌الحجه پاداش و ثواب گوناگونی دارد، از جمله اگر مسلمانی به علت‌های گوناگون مانند عدم استطاعت مالی یا بیماری نتواند به حج برود، می‌تواند با خواندن این نماز در ثواب حجاج بیت‌الله الحرام سهیم شود. ده روز اول این ماه عشره معلومات است که مکمل چهل روز وعده خداوند سبحان با حضرت موسی(ع) بوده، یا روز هشتم این ماه که مصادف با تجلی پروردگار بر کوه طور برای حضرت موسی(ع) و همراهانش است.
آیت‌الله شیخ محی‌الدین حائری شیرازی
خدا می‌گوید: «اللهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»؛ آسمان و زمین نور دارند. نور الهی است که آسمان و زمین را روشن کرده است، پس کسی که عالم را روشن ببیند با نور خدا آشنا شده است. نور خدا را در خودش هم ببیند؛ چون خود انسان هم جزء آسمان و زمین است. وقتی می‌گویی: «الله نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»، خود انسان نباید از قلم بیفتد و اگر انسان بخواهد خدا را ببیند، با آن نوری که در خودش هست باید خدا را ببیند، چون نزدیک‌ترین جا به انسان خود انسان است. خوب اگر کسی خدا را در خودش دید، چه حالتی پیدا می‌کند؟ آیا ادعای خدایی می‌کند که خدا را در خودش دیده است، یا استغفار می‌کند؛ استغفار می‌کند. چرا؟ چون می‌گوید من در محضر خدا چه کرده‌ام، وقتی خدا را در خودش می‌بیند در مقابل دشمنان خدا احساس ناتوانی نمی‌کند؛ در مقابل دوستان خدا اظهار خودنمایی نمی‌کند. 
همه بدبختی‌ها از همین جا شروع می‌شود که انسان خودش را چیزی بداند، زمانی خدا را در خودش می‌بیند که خودش را چیزی نداند. اگر خودش را دید، او را نمی‌بیند؛ اما اگر او را دید، خودش را نمی‌بیند و این راهی است که قرار داده‌اند برای انسان که ببیند هرچه هست در عالم، آثار خداست، مالکش خداست.

بازگشت به سوی خدا
سال ۴۵ گرفتار ساواک بودم، اجازه دادند مادرم با من تلفنی صحبت کند. چهل سال پیش که شایع کرده بودند که مرا زیر شکنجه کشته‌اند، برای اینکه این شایعات برطرف بشود، تحت کنترل آنها تلفن را وصل کردند با مادر صحبت کنم. به مادرم گفتم اگر چادرت را بخواهی نو کنی، کسی می‌تواند بگوید چرا؟ نه، چون مال من است، من اختیاردار ملک خودم هستم و کسی حق ندارد به من ایراد بگیرد. وقتی این را گفت، گفتم: خوب حالا من مال کی هستم؟ گفت: مال خدا هستی. گفتم شما اختیار مِلکت را داری، خدا اختیار ملکش را ندارد. همه اختیار ملک‌شان را دارند، خدا اختیار ملکش را ندارد. گفت: دارد، من راضی هستم و آرام شد. 
انسان بداند، مال خداست، «إِنَّا للهِ» همه حق دارند در آنچه ملک آنهاست تصرف کنند، خدا هم از این قانون مستثنی نیست. خدا هم در ملک خودش صاحب اختیار است. 
 یک بیابان‌نشین وارد جمعی شد که داشتند از پیامبر(ص) سؤالات خود را می‌پرسیدند. سؤال‌های آنها خیلی طبیعی بود. بیابان‌نشین پرسید کی قیامت می‌شود؟ تا حضرت می‌خواستند پاسخ بدهند، اذان را گفتند؛ حضرت صحبت را قطع کردند، نماز انجام شد و حضرت سؤال کردند چه کسی پرسید آخرت کی است؟ این صحرانشین گفت آقا من بودم. حضرت فرمود: برای آخرت چیزی اندوخته‌‌ای؟ برایش چه کار کرده‌ای؟ گفت من اندوخته زیادی ندارم؛ اما خدا و رسولش را دوست می‌دارم. حضرت فرمودند: در قیامت هر کس  هرچه را که دوست می‌دارد با ان محشور می‌شود. همه اصحاب بیشترین لذت را از این جمله حضرت بردند. پس حضرت گفت: برای تو چه اثری دارد که بدانی آخرت کی است. مهم این است که چه برایش تهیه کرده‌ای. 

 آثار صبر
«مَنِ ابْتُلِیَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ بِبَلَاءٍ فَصَبَرَ عَلَیْهِ کَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ أَلْفِ‏ شَهِیدٍ»؛ هر کس به مصیبتی مبتلا شود و بر آن صبر کند ممکن است این صبر تا ثواب هزار شهید برای این انسان نتیجه بدهد، جانبازی است، چشمش را از دست داده است، مصیبت است؛ اما بر این نابینایی صبر می‌کند. ممکن است به همین جانباز به اندازه هزار شهید اجر بدهند.
گاهی صبر انسان هزینه‌ای است که باید برای آخرت بدهد. خوب، یک نفر را خدا مبعوث کرده است، این جمله «إِنَّا لله وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون‏» برای وقتی است که مصیبتی برای انسان پیش بیاید. یکی از داروهایی است که ایشان به عنوان طبیب نسخه کرده است. پس آنچه حضرت آورده است، داروی بیماری‌ها و درمان زخم‌هاست. 
ببینید، همه فرمان‌هایش را در یک کلمه خلاصه کرده است: «قولوا لا اله الّا الله تفلحوا»؛ بگویید جز او خدایی نیست تا رستگار شوید. یعنی چه؟ یعنی من خدا نیستم. این لا إله الا الله معنایش این است دیگر، حداقلش. شما می‌گویید مگر کسی ادعا می‌کند من خدا هستم، نه اما اگر می‌گوید من خدای خودم نیستم، پس من اختیاردار خودم نیستم. من مالک دارم، من صاحب دارم، خودم امانتی به دست خودم هستم، من مالک خودم نیستم، زبانم، ملک اوست، ببینم مالک گفته است این جمله را بگویم یا نگویم. چشم! ملک اوست، می‌خواهم نگاه کنم، بگویم مالکم گفته است از این چشم این استفاده را بکن، یا از این چشم این استفاده را نکن. این می‌شود لا إله الا الله. 

 حشر با دوست
هر کسی در قیامت با محبوبش محشور می‌شود. گفت؛ «قولوا لا‌اله‌الّا الله تفلحوا» حضرت یک جمله گفت، بعد آداب لا‌إله‌الا‌الله گفتن را. تمام حج جزء لاإله‌الا‌الله است. نماز جزء لاإله‌الا‌الله است، روزه جزء لاإله‌الا‌الله است. حالا از من می‌پرسی چون که روزه می‌گیرم چه ربطی به لا‌إله‌الا‌الله دارد؟ از تو سؤال می‌کنم. روزه را به امر چه کسی می‌گیری؟ می‌گوید به امر خدا. این همان «قولوا لااله‌الّا‌الله» است. روزه مستحب می‌خواهی بگیری، پدرت راضی نمی‌شود. روزه مستحب را می‌خوری، این همان لاإله‌الا‌الله است.
همین آیت‌الله بهجت، پدرش به او نامه نوشت که روزه مستحب را من راضی نیستم، ایشان دیگر نگرفت. روزه گرفتنش لا‌إله‌الا‌الله نگفتن بود. روزه خوردنش لا‌إله‌الا‌الله بود. 
 ببینید این آیه را: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ الله فَاتَّبِعُونی‏ یُحْبِبْکُمُ‏ الله‏» (آل‌عمران/31). اصلاًٌ خود کلمه‌اش معجزه است. به مردم بگو اگر خدا را دوست ‌دارید تابع من شوید، از من متابعت کنید، خدا شما را دوست خواهد داشت. خب، شما به گوینده می‌گویید احوال پیغمبر را برای من بگو تا من تبعیتش کنم. اگر با او کسی قطع رحم می‌کرد، مقابله به مثل نمی‌کرد. وصل می‌کرد. به کسی که او بد کرده بود خوبی می‌کرد. این تبعیت اوست. شما بگو یک کتاب به من معرفی کنید که کارهای این پیغمبر را برای من بیان کند. تا من می‌خواهم تبعیت کنم که خدا مرا دوست بدارد. یادم هست اوایل بلوغ دستم افتاد به کتاب حلیه‌المتقین. این کتاب مال مجلسی است. آن‌قدر در تربیت انسان، در نورانیت انسان اثر دارد که انسان را دگرگون می‌کند. 

 ولایت الهی
«اللهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ‏ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور». انسان اگر تحت ولایت الهی باشد، مرتباًً از ظلمت به سمت نور می‌رود. «وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات‏» طاغوت اسم خاصی ندارند. هر جا خدا نبود طاغوت است. طاغوت هیچ شرطی ندارد. خود انسان وقتی در غیر خدا عمل کند می‌شود طاغوت. ظلمتش را زیاد می‌کند. 
 من با نماز از ظلمت به نور می‌روم یا با ولایت‌ الله از ظلمت به نور می‌روم. نه با نماز نمی‌روی، با ولایت می‌روی. وقتی ولایت نبود، انسان دور می‌‌شود از خدا. به عاشورا نگاه کنید. مگر عاشورایی‌ها نماز نمی‌خواندند، نماز بی‌ولایت می‌خواندند، نتیجه‌اش این می‌شد. شدند اشقیای کربلا با همان نماز، با همان حج، با همان جهاد، با همان امر به معروف، با همان نهی از منکر، با همان روزه، با همان زکات؛ چرا؟ چون با ولایت طاغوت بودند و این مهم است که انسان بگوید من به این رهبر حواسم هست و اقتدا کرده‌ام، حرف‌های دیگران هر که باشند حواست را پرت نکند. 

«عمروبن سهیل‌بن‌عمرو» از تیره بنى‌عامر و از اصحاب ‌پیامبر(ص)، ملقب به ابوجندل بود او از نخستین کسانی بود که در مكه اسلام آورد و در این راه آزار و اذیت‌های فراوانی دید. پدرش پس از آنکه وی اسلام آورد او را در غل و زنجیر کرد تا جلوی هجرت او را بگیرد.
پس از آنکه پیامبر خدا(ص) و سهیل‌بن‌عمرو که نمایندگی قریش را بر عهده داشت متن صلح حدیبیه را نوشتند، به ناگاه فرزند سهیل که توانسته بود فرار کند، در حالی که غل و زنجیر را با خود می‌کشید به آنجا رسید. سهیل تا فرزند خود را دید برخاست و بر صورت او سیلی نواخت و به رسول خدا(ص) گفت: «ای محمد! پس از آنکه به توافق رسیدیم او به اینجا آمده است!» رسول خدا(ص) از سهیل خواست او را به آنها ببخشد و از برگرداندن او صرف‌نظر کند؛ اما سهیل نپذیرفت.
مضمون یکی از بندهای صلح میان رسول خدا(ص) و مشرکان این بود که در صورت فرار مسلمانان از مکه به مدینه وی باید به مشرکان تحویل داده شود؛ اما اگر کسی از مسلمانان مرتد می‌شد و به مکه می‌گریخت، مشرکان وی را به مسلمانان تحویل ندهند.
بر این اساس، رسول خدا(ص) ابوجندل را به مشرکان تحویل داد. ابوجندل که تازه از بند رهیده بود، در حالی که سهیل او را می‌برد، فریاد می‌زد: «ای مسلمانان! آیا مرا به مشرکان پس می‌دهید تا مرا در دینم به فتنه بیندازند؟» و گفت: «آیا نمی‌بینید از دست آنان چه کشیده‌ام؟» او بسیار شکنجه شده بود.
مسلمانان با دیدن این جریان بسیار غمگین شدند. رسول خدا(ص) خطاب به ابوجندل فرمود: «ای اباجندل! صبر پیشه کن و امید پاداش آن را داشته باش که خداوند برای تو و مستضعفانی که با تو هستند فرج و راه برون‌رفتی قرار خواهد داد. ما با آنها پیمان صلح بسته‌ایم و به آنان عهد خدایی داده‌ایم و آنان به ما عهد داده‌اند و ما به آنان خیانت نمی‌کنیم.»
عمرو با صبر و استقامت بر عقیده حق خود ماند و با آنکه خانواده مشرکی داشت، دست از اسلام نکشید.
وعده پیامبر به زودى محقق شد و ابوجندل دوباره از زندان گریخت و به ابوبصیر و دیگر مسلمانان مكى پیوست كه از شكنجه مشركان مكه به عیص (منطقه‌اى در اطراف مدینه) رفته بودند، سپس به مدینه آمد و در تمام جنگ‌هاى پیامبر(ص) شركت كرد.
پس از رحلت پیامبر(ص) ابوجندل از نخستین مجاهدانى بود كه به شام رفت و در فتح ‌یرموك (منطقه‌اى نزدیك شام) و مَرْجُ الصُّفر (محلى نزدیك دمشق) شركت جست. 
گفته شده او در اواخر عمر دچار لغزش شد و به همراه دو نفر از مجاهدانِ جبهه شام، شراب خورد و براى توجیه عملش آیه 93 سوره مائده را به اشتباه تأویل كرد. در این آیه آمده است: «بر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‌اند، گناهی در آنچه خورده‌اند نیست اگر تقوا پیشه کنند، و ایمان بیاورند» در حالی که منظور این آیه نسبت به نوشیدن شراب، قبل از نزول حکم تحریم مسکرات بوده است.
به دستور یکی از صحابه پیامبر(ص) بر او حد جارى و پس از آن، دچار بحران روحى شد. صحابه پیامبر(ص) در نامه‌اى خطاب به وى، آیه 53 سوره زمر را یادآورى كرد كه خداوند می‌فرماید: «بگو ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده‌اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می‌آمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.»
 خواندن این آیه سبب توبه او شد و سرانجام در سال 18 هجرى در طاعون عمواس (منطقه‌اى نزدیك بیت‌المقدس) كه بسیارى از سربازان اسلام را به كام مرگ فرو برد، از دنیا رفت. از او فرزندى باقى نمانده است.


از ماهیت جریان نفاق تا نفوذ در بیت منتظری در گفت‌وگوی اختصاصی صبح‌صادق با سردار محمد حسین نجات
مجتبی برزگر/ نشست منافقین در پاریس و انتشار یک فایل صوتی از سخنان آیت‌الله منتظری درباره اعدام تعدادی از اعضای گروهک منافقین در 24 مردادماه سال ۱۳۶۷، دو موضوعی بودند که همزمان شدن آنها با هم طی چند هفته اخیر با شبهات و سؤالاتی همراه شد. فایل صوتی 40 دقیقه‌ای که 23 دقیقه‌ ابتدایی آن سخنان منتظری و در ادامه سخنان یکی از مسئولان قضایی است که ادعاهای قائم ‌مقام وقت رهبری را رد می‌کند. این فایل پس از انتشار به سرعت از سوی یک کمپین تبلیغاتی از پیش آماده شده به تیتر رسانه‌های ضدانقلاب تبدیل شد و فضاسازی را که برای سالگرد اعدام منافقین پس از عملیات مرصاد به راه انداخته بودند، رونقی تازه بخشید. در این راستا به سراغ سردار سرتیپ ‌پاسدار محمدحسین نجات، معاون فرهنگی سپاه که آن روزها مسئولیت یگان حفاظت شخصیت‌ها را برعهده داشت و از نزدیک شاهد بسیاری از اتفاقات بیت آیت‌الله منتظری بود، رفتیم و مصاحبه‌ای انجام دادیم. مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید:
*می‌دانید که فایل صوتی سخنان آیت‌الله منتظری در دیدار با برخی از مسئولان قضایی کشور و اعتراض‌های او به اعدام چند تن از منافقین، منتشر شده است. این بازنشر از سوی احمد منتظری همزمان با پیوند منافقین با عربستان سعودی علیه جمهوری اسلامی ایران بازتاب‌های فراوانی داشت؛ حضرت‌عالی این اتفاق را چگونه تحلیل می‌کنید؟
لازم است توضیحات خود را در سه بخش سازمان منافقین، بیت آقای منتظری و خود ایشان ارائه دهم. بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اعضای سازمان منافقین درصدد برآمدند در دو بُعد سیاسی و نظامی، نظام را در معرض براندازی قرار دهند. در قدم اول، مرحله سیاسی را برگزیدند؛ در این مرحله سازماندهی قوی میلیشیا را شکل دادند و با بنی‌صدر متحد شدند؛ اما عملیات براندازی، ناکام ماند. به همین دلیل در سی‌ام خرداد سال 60 کار براندازی وارد مرحله نظامی شد. در مرحله نظامی قرار بود میلیشیایی‌هایی در سراسر کشور به خیابان‌ها بیایند؛-تصورشان این بود که مردم به آنها می‌پیوندند و قیام توده‌ای رقم می‌خورد، ولی باز هم تیرشان به سنگ خورد و مردم متدیّن، انقلابی و بسیجیان مخلص نگذاشتند به توفیقی دست پیدا کنند؛ از این رو به ترور روی آوردند. حاصل این جنایت‌ها تا پایان جنگ تحمیلی به شهادت بیش از 15 هزار نفر منجر شد. در میان این شهدا فردی بود که پوست سرش را کندند و او را همراه با شکنجه‌های ظالمانه به شهادت رساندند. در سال 60 مقرّ حزب جمهوری اسلامی را هدف انفجار تروریستی قرار دادند و 7۲ نفر از مسئولان صدیّق نظام را به شهادت رساندند. حتی طراحی برای به شهادت رساندن رهبر معظم انقلاب را که آن موقع امام جمعه تهران بودند، در دستور کار قرار دادند که سبب مجروح‌ شدن معظم‌له شد تا اینکه خانه‌های تیمی منافقین کشف شد و اعضای آن مجبور شدند به خارج از ایران بروند. 
منافقین در جنگ تحمیلی به نفع رژیم صدام، جاسوسی می‌کردند؛ عکس‌ها و فیلم‌های موجود در مراکز اطلاعاتی نشان می‌دهد، اینها به دست‌بوسی صدام می‌رفتند و اطلاعات داخل کشور را به آنها می‌دادند. در طول جنگ تحمیلی بارها اطلاعات داخل جبهه‌ها را نیز از طریق عوامل نفوذی در اختیار دشمن قرار ‌دادند. آنها در مراحل مختلف با حمایت صدام به مرزهای ایران هجوم آوردند و تعدادی از رزمندگان ما را به شهادت رساندند و به جنایت‌ها و خیانت‌های بی‌شماری دست زدند؛ تنها چیزی که می‌توان به ضرس‌قاطع درباره منافقین گفت، این است که «اینها داعش‌های دهه 60 جمهوری اسلامی بودند و در بین مردم ایران نه تنها محبوبیتی ندارند؛ بلکه سازمان منافقین منفورترین جریان سیاسی در میان مردم به شمار می‌رود.»
یکی دیگر از اقدامات جنایتکارانه منافقین نفوذ مشترک با لیبرال‌ها در بیت آیت‌الله منتظری بود؛ به‌گونه‌ای که منویات منحوسانه آنان از زبان ساده‌لوحانه وی مطرح می‌شد. طوری که در بیانیه 6/1/68 ، حضرت امام(ره) به آقای منتظری تصریح کردند، بیت شما لانه منافقین و لیبرال‌ها شده و حرف‌های آنها از زبان شما زده می‌شود؛ شما دل خانواده شهدا و مجاهدین را خون کردید و صلاحیت جایگاه قائم مقام رهبری را ندارید. دلیل عزل، همین هم‌نوایی و هم‌صدایی با منافقین و لیبرال‌ها بود. امروز که از بیت آقای منتظری دوباره همان حرف‌ها بیان می‌شود، نشان می‌دهد که چقدر حضرت امام(ره) آن موقع دقیق و عمیق با این موضوع برخورد کردند. 
وقتی حضرت امام(ره) در 29 تیر سال 67 قطعنامه را پذیرفتند، بلافاصله رژیم بعث عراق بار دیگر به جمهوری اسلامی حمله کرد و تا پاسگاه زید پیش آمد که نیروهای ما به منظور جلوگیری از پیشروی آنها آماده شدند. در همین زمان، منافقین با پشتیبانی ارتش صدام، عملیات مرصاد را طرح‌‌ریزی کردند؛ هدف عملیات مرصاد آن گونه که در فایل صوتی مسعود رجوی و سخنرانی مریم رجوی مشخص است تسخیر شهرها و ساقط کردن حکومت جمهوری اسلامی ایران بود. به همین دلیل 15 تیپ را برگزیدند تا در شهرهایی همچون اسلام‌آباد، کرمانشاه، قزوین، همدان و در تهران با محاصره جماران، مجموعه شهید مطهری(مجلس، شورای نگهبان، قوه‌ قضائیه، ریاست جمهوری)، فرودگاه مهرآباد و زندان اوین کار براندازی را پیش ببرند. آنها در دستورالعملی که همان موقع به تیپ‌های خودشان صادر کردند، گفتند، اولین کار شما حمله به زندان‌ها و آزادی برادران مجاهد خودتان باشد. استعداد هر کدام از این تیپ‌ها به 150 نفر می‌رسید. البته این نوید را هم به آنان داده بودند که با افرادی که از منافقین به شما می‌پیوندند، استعدادتان دو برابر می‌شود. در ادامه راه هم مردم به شما می‌پیوندند و می‌توانید کار براندازی را انجام دهید. بعضی از منافقین به زندانبانان خود گفته بودند، این هفته شما زندانبان ما هستید و هفته آینده ما زندانبان شما! اسنادی وجود دارد که مسعود رجوی به نیروهای سازمان منافقین گفته بود، برای تسخیر شهرها تا می‌توانید افراد حزب‌اللهی و روحانی(اصطلاحاًً ریشو) را اعدام کنید؛ در این صورت می‌توانید وارد شهرها شوید. آن موقع حضرت امام به یک هیئت 30 نفره متشکل از نماینده وزارت اطلاعات، نماینده دادستان کل کشور و نماینده حاکم شرع تهران دستور دادند که بررسی کنند هر یک از منافقین که هنوز به این حزب منحوس اعتقاد دارند و بر سر موضع براندازانه خود هستند، دوباره محاکمه شوند و حکم الهی درباره آنها اجرا شود. حکم حضرت امام(ره) حکم الهی است و کسانی که علیه یک نظام اسلامی قیام کنند، حکمی غیر از اعدام ندارد. اینها رفتند و افرادی را که سازماندهی شده بودند، یک بار دیگر محاکمه کردند و کسانی که بر سر موضع براندازانه تأکید داشتند، اعدام شدند. همه مراجع تقلید هم به این حکم اعتقاد داشتند. این تصمیم امام(ره) مواضع حکیمانه، مدبرانه و هوشمندانه ایشان را نشان می‌دهد. مرحوم حاج آقا مصطفی می‌گویند روزی در نجف در بعدازظهر تابستان که هوا بسیار گرم و طاقت‌فرسا بود، دیدیم که در اتاق باز و بسته می‌شود، دقت که کردیم حشره‌ کوچکی را دیدیم که آقا می‌خواستند از در اتاق بیرون کنند؛ همین امام وقتی یک بچه روستایی نامه‌ای به ایشان می‌نویسند، بسیار دلسوزانه و پدرانه پاسخ می‌دهند؛ اما موقعی که حکم خدا پیش بیاید، از حکم و مصادیق الهی کوتاه نمی‌آید. همین امام عارف در مظلومیت اهل‌بیت(ع) سوگواری ویژه‌ای دارند، دائماًً به مسئولان دستور می‌دهند که مواظب کوخ‌نشین‌ها باشند؛ از این رو، به نظر من افرادی که امروز در مقابل این اهانت سکوت کردند، باید به خط امامی بودن‌شان شک کنند. کسانی که می‌گویند ما مدافع امام و خط ایشان هستیم، با این اهانت جریان نفاق در بی‌بی‌سی مقابله نکردند. مدافع خط امام این بچه بسیجی‌هایی هستند که بر اساس رهنمودهای حضرت امام(ره) در این میادین، فعالانه حضور دارند و با لیبرال‌ها و منافقین مبارزه می‌کنند. 

* نگاهی که در آیت‌الله منتظری ایجاد شده بود، ریشه در کجا داشت و نشان دهنده چه بود؟
حضرت امام(ره) همان موقع فرمودند: «والله از همان اول هم من با انتخاب شما مخالف بودم»؛ یعنی حضرت امام در چهره آیت‌الله منتظری فردی ساده‌لوح را می‌دیدند که هر حرفی اطرافیانش به او بگویند مطرح می‌کند. مهدی هاشمی(برادر داماد منتظری) فردی است که مرحوم شمس‌آبادی را به شهادت رساند. افرادی که به دستور این معاند او را تعقیب کردند، دیدند که دو بچه هم همراه دارد. از مهدی هاشمی سؤال کردند با این دو بچه چکار کنیم؟ او هم دستور قتل داد. این موضوع را با آیت‌الله منتظری که حاکم شرع آن زمان بود، مطرح کردند؛ گفتند فردی که در بیت شماست، دستور قتل دو بچه را داده و ایشان گفتند، حالا یک غلطی کرده است! ببینید این فرد آن موقع حاضر نیست از حکم خدا دفاع کند! و چقدر ولی‌فقیه زمان شایسته تشخیص می‌دهند که او به درد قائم مقامی رهبری نمی‌خورد. 

*جناب‌عالی که مسئولیت یگان حفاظت شخصیت‌ها را در آن زمان برعهده داشتید و از طرفی هم گفتید که این یگان وظیفه نظارت بر یگان حفاظت حضرت امام(ره) و بیت آیت‌الله منتظری را داشت، بفرمایید چگونه این تزلزل در اعتقاد و ارتباطات قائم مقام وقت رهبری را دیدید؟
این ارتباطات و تعاملات و برگزیدن مسیر انحراف از سوی آیت‌الله منتظری از سوی دلسوزان نظام یک امر مبرهن بود؛ یعنی علما، جامعه مدرسین، رهبر معظم انقلاب و افرادی که آن موقع از نزدیکان امام و بیت آیت‌الله منتظری بودند همه این تخلفات و رفتارهای متزلزلانه و ساده‌لوحانه وی را شاهد بودند؛ خوب است مردم رنج‌نامه حاج سیداحمد خمینی را که گویای خون دل‌های حضرت امام(ره) از رفتارهای آیت‌الله منتظری است را  بخوانند تا همگان آگاه شوند که چه ظلم‌ها و تعّدی‌هایی به واسطه ساده‌لوحی‌های، آیت‌الله منتظری به حضرت امام(ره) و بدنه نظام وارد شد. 

*در کشورهای مختلف با گروه‌ها یا افرادی که علیه حکومت اقدام مسلحانه انجام می‌دهند و در کارهای انتحاری و انفجاری نقش ایفا می‌کنند یا برای براندازی، با بیگانگان همکاری دارند، چه برخوردی می‌شود؟
برای نمونه در کودتای ترکیه که نه عمق داشت، نه وسعت و نه کودتاگران به آن شکل جمعیت قابل‌توجهی را کشته بودند، اردوغان پس از این اتفاق چند نفر را دستگیر و محاکمه کرد؛ زیرا امنیت در هر کشوری مسئله بسیار مهمی است. منافقین ده‌ها هزار نفر را به شهادت رساندند؛ چطور ممکن است یک نفر بگوید من مسلمانم، حامی اسلام هستم، خدای ناکرده قائم مقام رهبری باشد، اما بخواهد از یک جریان براندازانه حمایت کند؟! جریانی که دستش به خون این همه از فرزندان کشور آلوده باشد.

* در پایان بفرمایید در پشت پرده این جریان چه اهدافی وجود دارد که پس از گذشت چندین سال، مواضع جانبدارانه امثال منتظری برای زنده کردن منافقین بازنشر داده می‌شود؟
اولین هدف آنها این بود که بتوانند از طریق یک فرد فریب‌خورده در دفتر آیت‌الله منتظری دوباره جریان منافقین را زنده کنند یا یک مظلومیتی به آنها بدهند. دومین هدف آنها این بود که می‌خواستند به مخدوش شدن چهره محبوب و الهی حضرت امام(ره) دست پیدا کنند؛ ولی همان طور که گفتم دشمنان خدا از احمق‌ها هستند؛ چرا‌که برای نسل جدید ما که شاید تصوری از منافقین نداشتند، فرصتی شد تا با چهره کریه آنها آشنا شوند و به خباثت این سازمان تروریستی و داعشی و ماهیت منافقانه دفتر منتظری پی ببرند و به صلابت، تدبیر و دانش حضرت امام(ره) که بسیار ژرف‌نگر بودند و پای اسلام ایستادند، توجه کنند. اگر امام آن اقدام هوشیارانه آن زمان را انجام نداده بودند، منافقین به خودشان اجازه می‌دادند حملات دیگری را علیه انقلاب اسلامی طراحی کنند و شاید اوضاع به‌گونه‌ دیگری پیش می‌رفت. 

  آیت‌الله رضا استادی/ برخی معصومیت را منکر شده‌اند، ولی علمای شیعه می‌گویند که عصمت امکان دارد و هر کسی در یک حدی نسبت به برخی گناه‌ها عصمت دارد و عصمت امری نسبی است و در مواردی برای همه هست.
یک فرد می‌تواند لخت شود و به خیابان برود، ولی این کار را به دلیل وضوح قبحش انجام نمی‌دهد، آن انسان نسبت به این گناه معصوم است و وقتی عصمت نسبت به برخی امور ممکن شد نسبت به امور دیگر هم ممکن است و برخی می‌توانند نسبت به تمام گناهان به دلیل اینکه قبح آن را درک کرده‌اند معصوم باشند.
 عصمت چیزی نیست که کسی بتواند آن را تشخیص دهد، فقط خداوند متعال باید به عصمت کسی شهادت دهد و تشخیص آن با خداوند، پیامبر(ص) و امامان(ع) است و اگر ما معتقدیم که پیامبران و ائمه، معصوم هستند به این دلیل است که خداوند عصمت آنها را تأیید کرده است.
عصمت امامان از ضروریات اعتقادی شیعه است؛ با استدلالی که از آیات و روایات صورت گرفته است و قابل انکار نیست، ائمه(ع) در همه زمان‌ها و از همه گناهان عصمت دارند.
 برخی می‌گویند عصمت امامان با صلح امام حسن(ع)، قیام امام حسین(ع) و ولایت‌عهدی امام رضا(ع) سازگار نیست؛ وقتی مردم از آزار و اذیت و شرّ بنی‌امیه به ستوه آمده بودند، بنی‌عباس از این فرصت استفاده کردند و به اسم علوی‌ها قیام کردند و بر مسند قدرت نشستند.
 تمام ائمه(ع) تا جایی که توانسته‌اند معارف را بیان کرده‌اند، ولی در جایی که نمی‌توانستند دیگر تقیه می‌کردند، اما به هیچ نحو کتمان حقیقت نکردند و راضی نشدند که در جنایات حکومت دخالت کنند و ظلمی انجام دهند. اگر مردم معرفت‌شان درست بشود و فطرت‌شان پاک شود، حرف حق را زود می‌فهمند و درک می‌کنند.