آیت‌الله حائری شیرازی گفت: یهود برای استحاله‎ اسلامِ اهل سنت، وهابیّتِ تکفیری را جعل نمود و برای استحاله‎ تشیّع، بهائیت را تأسیس کرد. وهابیّت، افراط در سنت‌گرایی است و بهائیت، افراط در تجدّدخواهی و سنت‌شکنی است. حکم نجاست کافر برای پیشگیری از نفوذ کافر در اسلام و مسلمانان است. دلیل اینکه علمای بزرگ نسبت به مراوده فرزند یک شخصیّت با افراد شناخته شده‎ جریان کذایی (بهائیّت) موضع‌گیری می‎کنند؛ عادی‌سازی روابط با ایشان است و عادی‌سازی در جهت عکس مسئله نجاست کفار است. 
علامه سیدمحمدحسین طهرانی(ره)
«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ؛ ما پيامبران و انبيا را فرستاديم با حجّت و بيّنه و معجزه و با آنها كتاب و ميزان فرستاديم تا اينكه مردم در ميان خود به عدالت رفتار كنند و قيام به قسط و داد بنمايند.» (حديد/ ۲۵)
كتاب، عبارت است از دستوراتى كه به‌عنوان تشريع برنامه زندگى عملِ مردم و امّت است و ميزان عبارت است از ترازو؛ يعنى آنچه كه به وسیله آن حقّ و باطل، زشت و زيبا، خوب و بد، صلاح و فساد و سعادت و شقاوت اندازه‏گيرى مى‏شود و از هم جدا مى‏شود.

قيام به عدالت و قسط 
اين ميزان، نور آن پيغمبر است كه بر اساس قسط و عدل قرار دارد و تمام امت بايد كارهاى خود را با او اندازه‏گيرى كنند و خود را به او نزديك كنند و از مواضع افراط و تفريط و تجاوزات خوددارى كنند. اگر چنين كردند، قيام به قسط مى‏كنند؛ يعنى وجود آنها بر اساس عدالت تربيت مى‏شود.
عدالت، يعنى راه حقّ طى كردن و در صراط مستقيم بودن و از تجاوزات خوددارى كردن؛ خواه رابطه‏اى كه بين انسان و بين خالق انسان است، خواه نسبت به امورى كه راجع به شخص خود انسان است و خواه راجع به امورى كه بين انسان و بين مردم ديگر است؛ در تمام اين مراحل بايد قسط و عدالت اجرا بشود.

علی(ع) ميزان عدالت ‏
اميرالمؤمنين(ع) وصىّ اين پيغمبر است؛ در سراسر وجود آن حضرت، انحراف و تعدّى نيست. روحش، سرّش، عقايدش، ملكاتش، غرایزش همه در صراط مستقيم و اعتدال آمده؛ طرز تفكّر و افعالش همه در صراط حقّ است، براى اينكه مردم را به عدالت و قسط دعوت كند.
آن ميزانى كه با اميرالمؤمنين است، همان خواسته نفسى و روحى او است كه مانند شاهين ترازو تشخيص مى‏دهد؛ هر صلاحى را از فساد و هر خوبى را از زشت و هر مستقيمى را از كج و هر راه سعادتى را از راه شقاوت و اين ميزان براى مردم است تا روز قيامت. نه اينكه اميرالمؤمنين خود را تصنّعاًً به عدالت بزند و بخواهد عدالت را در ميان مردم اجرا كند؛ روح اميرالمؤمنين از اول و به واسطه تعليم و تربيت، در مرتبه ثانى حقيقتِ عدالت و قيام به قسط، با آن حضرت سرشته و خمير شده است.
حضرت ميزان عدالت است، غير از عدالت نمى‏تواند رفتار كند؛ هنگامى كه ناعدالتى باشد ناراحت است، سرش درد مى‏گيرد، تب مى‏كند، خطبه مى‏خواند، فرياد مى‏زند.
بزرگان درباره عدالت اميرالمؤمنين بحث‏ها دارند، متفكّران جهان بحث‏ها دارند؛ عدالت آن حضرت همه را متحيّر كرده كه تا چه اندازه ایشان بر اين اساس استقامت دارد.

عدالت در اوج قدرت
اميرالمؤمنين(ع) پس از رحلت پيغمبر بيست‌وپنج سال تصدّى در كارهاى خلافت نكرد. شخصى كه بيست‌و‌پنج سال محروميّت كشيده، حالا مردم با او بيعت مى‏كنند و دوست و دشمن حاضرند براى خلافت او، و او را به رياست برگزيده‏اند؛ او بايد تمام عقده‏هايى كه طی بيست‌وپنج سال در دلش متراكم شده و محروميّت‏هايى را كه در اين دوران طولانى به دست آورده، حالا جبران كند. حالا بايد دست دراز كند به اموال مردم، دست دراز كند به قطعات املاك مردم، دست دراز كند به حكومت‏هاى مختلف. مدّت پنج سال حكومت كرد و دو لباس كهنه لباسش بود؛ و در دارالإماره محلّ خلافتش نبود، در خانه شخصى خود بود كه فرش نداشت. از اكناف و اطراف عالم براى آن حضرت از بيت‌المال مسلمين مى‏آوردند آن حضرت بالسويّه بين هم مسلمين قسمت مى‏كرد، خودش هم يك مسلمان؛ آن مقدارى كه هر مسلمان مى‏گرفت حضرت هم به همان مقدار برمى‏داشت.
بنابراين ائمّه مسلمين در دوران فوران قدرت خود از نقطه‌نظر عدالت حال‌شان همان حالى بود كه در دوران محروميّت بوده. آنها حكومت را براى حكومت نمى‏خواستند، حكومت را براى اجراى عدل در بين مردم، سركوبى ظالم، و رسانيدن حقّ مظلوم و دعوت تمام مردم به سوى خدا، حكومت را مقدّمه اين قرار مى‏دادند.
در همه تواريخ داستان عقيل و اميرالمؤمنين(ع) مشهور است؛ «از اين عجيب‏تر يك شخصى در منزل را زد و براى ما يك حلوايى آورد؛ (اين شخص «اشعث‌بن‌قيس كِنْدى» است؛ رئيس منافقين از اصحاب اميرالمؤمنين. تمام فسادهاى كوفه زير سر اوست. حتّى در ریختن خون اميرالمؤمنين به ابن ملجم و وردان و شبيب كمك كرد. حبّ رياست دارد از مجراى باطل و مى‏خواهد از مقام و شوكت اميرالمؤمنين سوءاستفاده  كند؛ و اميرالمؤمنين همچنين آدمى نيست كه دور و بر خود را از اين افراد جمع كند و به آنها پست‏ها و حكومت‏هاى حسّاس بدهد.) حضرت مى‏فرمايد: در زد، وارد شد و يك حلواى خيلى مرغوبى تهيّه كرده بود و در كاسه‏اى گذاشته بود و سر آن را هم پوشانده بود و براى ما آورده بود. من نگاهم به اين حلوا افتاد، ديدم چقدر اين حلوا تلخ است! مثل اينكه واقعاًً با آب دهان مار اين را خمير و درست كرده‌اند. به او گفتم: اين چيست؟
«آيا اين صله است؟ (يعنى اين را مى‏دهى براى اينكه من حاجتت را برآورم؟ اين را به عنوان رشوه تعارف آوردى براى ما، تا قلب مرا ضبط كنى و من تقاضاهاى تو را قبول كنم؟) يا اين زكات است؟ يا صدقه است»؟ اگر صله است كه صله‏ جايز نيست، رشوه جايز نيست. انسان براى كسى چيزى را ببرد به نيّت اينكه از او سوء‌استفاده كند؛ براى تمام افراد مسلمين اين كار حرام است. اگر زكات است، من اميرالمؤمنين هستم، زكات به من نمى‏رسد. اگر صدقه است، صدقه بر ما اهل بيت حرام است.»
اشعث گفت: «نه اين است، نه آن است؛ هديه‏اى آوردم خدمت‌تان، هديه‏اى.»
حضرت در جوابش چه فرمود؟ گفت: «اى مادرها بر تو بگريند! از راه دين آمدى مرا گول بزنى؟ اى مرد! عقلت خراب شده، يا جنون به تو رسيده، يا دارى هذيان مى‏گويى و مرا نشناخته‌اى؟ قسم به خدا اگر اين افلاك هفتگانه را با آنچه در زير دارد به من بدهند كه يك گناهى انجام بدهم و آن گناه اين باشد كه يك مورچه‏اى كه دارد مى‏رود و يك پوست جو به دهان دارد من آن پوست جو را جدا كنم، من اين كار را نمى‏كنم!» 
خيلى اتّفاق مى‏افتد براى گول زدن انسان به عنوان هديه براى انسان چيزى مى‏آورند، هديه. آن وقت براى انسان روايت هم مى‏خوانند كه پيغمبر(ص) فرموده است: انسان خوب است هديه را قبول كند، ولو يك ران ملخى باشد، خود پيغمبر هم هديه را قبول مى‏كرد، ولو يك دانه خرما، يا يك جرعه شير. امّا اگر هديه بود و عنوان ديگر نداشت. اگر خداى ناكرده ذرّه‏اى از نيّت فاسد بيايد توى اين هديه، آن هديه ديگر هديه نيست.
چشم ولايت اميرالمؤمنين است، مى‏بيند كه اين حلوا شيرين نيست، اين حلوایى است كه با زهر مار آميخته شده، اين حلوا حلواى شيرين نيست؛ ظاهرش حلواست، ولى باطنش زهر مار است. اين با اين حلوا مى‏خواهد اميرالمؤمنين را بخرد، اين مى‏خواهد تصاحب كند، اين مى‏خواهد حقّى بر آن حضرت داشته باشد، اين مى‏خواهد دل آن حضرت را استمالت كند و فردا در تقاضا و پيشنهادى كه نسبت به آن حضرت مى‏كند، منّتى بر آن حضرت داشته باشد. حضرت مى‏زند زير پاى همه اين حرف‏ها. اين را مى‏گويند أميرالمؤمنين!
محور عدالت، امام، اميرالمؤمنين كه از نقطه‌نظر ايمان مقام امارت و حكومت به او داده شده نه از نقطه‌نظر قدرت‏هاى ظاهرى، او بيايد برادر خود را سير كند و عموى خود را سير كند و دختر خود را سير كند و پسر عموى خود را سير كند و افرادى كه حكومت ظاهرى او را اداره مى‏كنند؟! ابداًً! ابداًً!
مى‏گويد من تمام اين دنيا را پشت سر مى‏گذارم و يك قدم بر اساس جور و ظلم و خيانت بر نمى‏دارم. ‏


ابن ام‌مکتوم ـ ۲
در قرآن درباره یار بصیر پیامبر و مؤذن مسلمین چند آیه آمده است. به گفته بسیاری از مفسران آیات سوره عبس اشاره به ابن ام‌مکتوم دارد. به گفته علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در آیه «عَبَسَ و تَوَلَّى، أَن جَاءَهُ الْأَعْمَی»، منظور از اعمی یا نابینا اوست. ظاهراًً وی اندکی پس از آن، اسلام آورد.
برخی از اهل سنت می‌گویند به نقل از طبرى از سه نفر، (ابن‌‌عباس، عایشه و قتاده) نقل مى‌كنند كه روزى پیامبر(ص) در پى اندرز عتبة‌‌بن‌ربیعه، ابوجهل و عباس‌ بن‌عبدالمطلب بود كه ابن ‌ام‌‌مكتوم نابینا، به سوى حضرت آمد و بى‌توجه به گفت‌وگوى پیامبر(ص) خواست تا آیه‌اى از قرآن را بدو بیاموزد.
رسول خدا از وى روى گرداند و با رنجش از سخن او به سران روى كرد. چون كار پیامبر(ص) تمام شد و به سوى اهل خویش بازمى‌گشت، خداوند آیات پیش‌ گفته را نازل كرد. از این پس، پیامبر(ص) او را گرامى مى‌داشت و نیاز وى را برمى‌آورد.
این سخن با باور شیعه درباره عصمت و اخلاق نبوی، هم‌ساز نیست؛ از این‌رو طبرسى در مجمع‌البیان پس از ذكر داستان پیشین از سیدمرتضى نقل مى‌كند كه در ظاهر این آیات هیچ دلالتى بر اینكه مخاطب آن، پیامبر(ص) باشد وجود ندارد؛ بلكه قراینى وجود دارد كه مقصود از آن فردی غیر رسول ‌خدا(ص) است؛ زیرا عبوس بودن و بی‌محلی کردن حتى در مواجهه با دشمنان سرسخت از صفات پیامبر(ص) نیست؛ چه رسد با مؤمنان. مؤیّد این سخن، آیات قرآن است كه فرمود: «وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ» (قلم، 4)، «وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ» (آل‌عمران، 159). از امام صادق(ع) نیز نقل است كه این آیه درباره مردى از بنى‌امیه است.
علامه طباطبایى و نیز جعفر مرتضى عاملى به تحلیل تاریخى، كلامى و اخلاقى درباره شأن نزول این آیات پرداخته‌اند كه در نهایت با بررسی موارد تاریخی و انضمام دلایل عقلی به همین نتیجه می‌رسند که این آیات پیامبر(ص) را مورد خطاب قرار نداده است.
با وجود آنکه ابن ام‌مکتوم نابینا بود؛ اما عشق سرشاری به جهاد در راه خدا داشت. او به دلیل نقص در چشمانش نمی‌توانست آن گونه که تمایل قلبی دارد در جبهه نبرد حاضر شود. پس از جنگ تبوک آیه ۹۵ سوره نساء که در سرزنش کسانی که از رفتن به پیکار سر باز زده بودند، نازل شد و مجاهدان را بر راحت‌طلبان برتری داد: «لا يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَ الْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّـهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً...؛ آن گروه از مؤمنان که بدون عذری در خانه نشستند با مجاهدانی که در راه خدا با اموال و جان‌شان به جهاد برخاستند یکسان نیستند. خداوند کسانی را که با مال  و جان جهاد می‌کنند بر خانه‌نشینان برتری داده است.»
پس از نزول این آیه،  پیامبر(ص) كاغذ و قلمى خواست تا آن را از طریق كاتبان به همگان ابلاغ كند.
ابن‌‌ام‌‌مكتوم به حضرت(ص) عرض كرد: اى رسول خدا! آیا براى من كه نابینا هستم، رخصتى نیست؟ بدین ‌گونه عبارت «غَیرُ أُولِى الضَّررِ» نازل شد و افرادی مانند او را استثنا کرد. طبرسى آیه را درباره متخلفان از جنگ تبوك دانسته كه با نزول این قطعه از آیه، عبدالله ابن‌ام‌مكتوم از آن استثنا شده است.
با این همه و رخصتی که خداوند به ابن‌ام‌مکتوم داده بود، او پس از آن در جنگ‌ها حاضر می‌شد و می‌گفت پرچم جنگ را به من بدهید، چون نابینایم و نمی‌توانم بگریزم. گفته‌اند که ابن‌ام‌مکتوم در جنگ قادسیه حاضر بود و پرچم سیاهی در دست داشت. سپس به مدینه بازگشت و همانجا درگذشت؛ به روایتی هم در همان جنگ شهید شد.

امام زین‌العابدین (ع) فرمودند: «المومن خلط علمه بالحلم». علت این است که علم در انسان یک بهجتی، یک اعتماد به نفسی و در نهایت یک غروری به وجود می‌آورد. این ابتهاج و توانایی که خدا به انسان داده است، انسان را در معرض خطر غرور و تبختر قرار می‌دهد. دیدیم کسانی که صاحبان علم مادی بودند و همچنین کسانی که صاحبان علوم معنوی بودند، به داشته و دانسته خود آنچنان افتخار می‌کنند که دیگران را که صاحب آن علم نیستند، هیچ می‌شمارند. علاجش چیست؟ حلم! یعنی ظرفیت داشتن و جنبه داشتن، یعنی وقتی چیزی گیرش می‌آید، با داشتن زیاد خودش را گم نکند، از خود بی‌خود نشود. با از دست دادن و محرومیت هم از خود بی‌خود نشود و خود را ذلیل حساب نکند. علم را اگر با حلم همراه کردیم، فایده‌اش را دارد؛ چون نور و حیات است، اما آن ضرر را دیگر نخواهد داشت.
 این هم از صفات مؤمن است؛ نقش ایمان این است، برویم سراغ ایمان، باور قلبی و نفوذ این باور در اعماق جان. در یک قضیه اوایل انقلاب برای فرزند یکی از بزرگان ابتلایی پیش آمده بود و ایشان کلاً به هم ریخته بود. رفتیم پیش امام(ره) در خلال بحث درباره این قضیه صحبت شد. امام فرمودند: «اگر احمد را که اعزّ اشخاص است از من بگیرند در باطن قلبم هم ناراحت نمی‌شوم!» این ایمان است. وقتی انسان ایمان را در این حد رساند، نتیجه‌اش همین می‌شود که دیدید! یک نفر می‌آید وسط میدان؛ امام در ابتدای نهضت سال 1341 کاملاً تنها بود، با همین قوه ایمان چنان می‌ایستد و استقامت و تبیین می‌کند که یک اقیانوس را به طوفان در می‌آورد. ملت یک اقیانوس است. نتیجه‌اش هم این شد که یکی از سنگرهای مستحکم استکبار جهانی که خیلی هم به آن تکیه داشتند، فرو ریخت! 
بخش‌هایی از شرح حدیث از زبان امام خامنه‌ای در ابتدای درس خارج فقه در تاریخ 28/6/1395

محسن رفیق‌دوست در گفت‌وگوی اختصاصی با صبح‌صادق
مجتبی برزگر/ یکی از فواید جنگ پس از فتح خرمشهر این بود که شرایطی را برای ما فراهم کرد تا قدرت دفاعی خودمان را با اتکا به توان داخلی کشور بدون نیاز به امکانات خارجی پیش ببریم. ما نه تنها در موضوع موشکی، بلکه در ادوات زرهی، پهپاد، زیردریایی و کل منابع نظامی از برخی کشورهای جهان جلوتر هستیم؛ به گونه‌ای که می‌توانیم توانمندی خودمان را در برخی بخش‌ها با آمریکا و روسیه مقایسه کنیم. البته باید همواره از تاریخ و دفاع مقدس عبرت بگیریم، حماسه‌های آن مقطع را زنده نگه داریم و فرهنگ ایثار را ترویج کنیم. در کنار همه اینها سردار محسن رفیق‌دوست، یکی از مؤسسان و وزیر سپاه در زمان جنگ تحمیلی بر مهم‌ترین تکلیف، یعنی آینده‌نگری تأکید دارد. بسیاری محسن رفیق‌دوست را هنوز همان راننده خودروی حضرت امام(ره) می‌شناسند یا نام او را در زمره همان هفت نفر مؤسس سپاه می‌دانند. حالا حاج محسن آن روزهای سخت پا به ۷۶ سالگی گذاشته است. اما همچنان در پاسخ دادن به هر پرسشی آن صلابت و اقتدار را در کلامش دارد. او پس از سپاه، در بنیاد مستضعفان و جانبازان خدمت کرد و حالا در زمره خیّرین مدرسه‌ساز قرار گرفته و به تعبیر خودش می‌کوشد تا در این‌گونه فعالیت‌ها هم رزمندگی کند. در ادامه مشروح گفت‌وگو با این رزمنده غیور را می‌خوانید.
*به نظر شما در شرایط سیاسی امروز، حفظ روحیه انقلابی که در دفاع مقدس متبلور بود، تا چه اندازه لازم و ضروری است؟
اصولاًً ما اصرار داریم که در زمان انقلاب اسلامی زندگی کنیم، نه در زمان جمهوری اسلامی. جمهوری اسلامی بخش کوچکی از انقلاب اسلامی است. در انقلاب زندگی کردن جز با روحیه انقلابی امکان‌پذیر نخواهد بود؛ به‌ویژه زمانی که رهبر جامعه یک انقلابی است و خود معظم‌له رسماً می‌فرمایند: «من یک انقلابی هستم.» انقلاب ما با تمام انقلاب‌های جهان فرق دارد. یک تغییر صددرصد مبنایی و زیربنایی بوده و جهان را تحت تأثیر قرار داده است. ما اگر از روحیه انقلابی‌مان کم بشود، به همان تناسب از نقش تأثیرگذارمان در جهان کاسته خواهد شد. در داخل هم درجا می‌زنیم و حرکت ما مشتمل بر یک عقب‌گرد خواهد بود. 

*رمز پیروزی ما در دفاع مقدس چه بود؟ آن زمان یک دفاع مقدس نظامی داشتیم؛ اما امروز عده‌ای معتقدند یک دفاع اقتصادی داریم؛ به نظر شما، در حال حاضر برای رسیدن به پیروزی چه وظایفی داریم؟
رمز پیروزی ما در دفاع مقدس باور کردن مردم بود. حضرت امام(ره) برای پیروزی در انقلاب مردم را باور کرد و این باور را به ما انتقال داد؛ از این رو ما با اعتماد به مردم در جنگ به پیروزی رسیدیم. به مراتب در مشکلات اقتصادی نیز اگر مردم را باور کنیم و اجرای اقتصاد را دولت در اختیار مردم قرار دهد و موانع را بردارد، قطعاًً به پیروزی دست پیدا خواهیم کرد.
خوشبختانه، طی 10، 15 سال اخیر پله‌های ترقی را در میدان علم و دانش پیموده‌ایم و رتبه علمی ما از 143 به 14 رسیده است که ان‌شاءالله به زودی تک رقمی نیز خواهد شد. به راستی، اگر در میدان اقتصاد هم مردم را باور کنیم، اول پیروز می‌شویم و دوم این فسادی که برخی فریاد برائت سر می‌دهند و اعتقاد دارند در جامعه حاکم شده و صددرصد زاییده یک اقتصاد دولتی است، از بین می‌رود. اقتصاد را باید تحویل مردم داد. بر اساس سیاست‌های اصل ۴۴ هم تنها باید ۲۰ درصد اقتصاد دولتی بماند. 

*سلاح اصلی مقابله با دشمن در عرصه‌های اقتصادی و فرهنگی چیست؟
وحدت کلمه رمز پیروزی ما در همه میدان‌ها وحدت کلمه و حرکت کردن دقیق پشت سر رهبری است. اینهایی که تفسیر و تحلیل می‌کنند که باید با جهان و آمریکا رابطه داشته باشیم، همه اینها به معنای فرار از وحدت کلمه است. همه باید برگردند؛ آنهایی که هم سن و سال من هستند، تاریخ را فراموش نکرده‌اند و می‌دانند. وقتی که همه پشت سر حضرت امام(ره) قرار گرفتیم، چه راحت به پیروزی دست یافتیم و انقلاب پیروز شد. حالا هم برای پیروزی بر همه مشکلات یک راه وجود دارد و آن هم اطاعت از رهبری است.

*سه دهه از جنگ می‌گذرد و حالا با تحمل آن همه مشقّت و دشواری تا رسیدن به سلاح و موشک، برخی امروز می‌گویند به سلاح و موشک و نیروهای مسلح نیاز نیست. به نظر شما  چرا چنین مواضعی از سوی کسانی که روزی در بطن جنگ بودند،مطرح می‌شود؟
در اطاعت، از حضرت امام(ره) بر مبنای قرآن یک اتفاقی افتاد و اینکه قرآن فرموده بود، تا تغییر نکنید، خدا تغییر نمی‌دهد. ما آن زمان تغییر کردیم و خداوند هم بهترین تغییر را رقم زد. خداوند در آیه‌ای که به پیشنهاد شهید کلاهدوز در آرم سپاه جای گرفت، می‌فرماید: ««وَ اَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّهٍ وَ مِن رِباطِ الخَیلِ تُرهِبونَ بِه‌ عَدُوَّ اللهِ وَ عَدُوَّکُم»  یعنی آنقدر باید قدرتمند بشویم که دشمنان خدا و دشمنان خودمان از ما بترسند؛ اما این را هم بدانیم که ما بخشی از دشمنان را می‌شناسیم و بخشی از دشمنان را هم خداوند می‌شناسد؛ لذا در تقویت بنیه دفاعی یک ساعت هم نباید توقف کند. چه اشکالی دارد که ما ان‌شاءالله یک روزی دست بالاتر را در جهان داشته باشیم. باید هم این طور باشد؛ البته در آن میدانی که رهبری بزرگوار ما اجازه می‌دهند، حضرت امام(ره) از همان ابتدا فرمودند: «اتم حرام است» و حضرت آقا هم با ایشان هم‌عقیده بودند و فرمودند: «حرام است.» اصولاًً برای دفاع، اتم به کار نمی‌آید؛ لذا باید خودمان را روزبه‌روز قدرتمندتر کنیم و از نظر اشراف اطلاعاتی و تقویت تجهیزاتی قلل مرتفع موفقیت را بپیماییم.

*همگان می‌دانند در دوران جنگ، کشور در سخت‌ترین شرایط اداره شد. در مقام فرمانده دیروز شرایط امروز کشور را چگونه تحلیل می‌کنید؟ 
من به تازگی نامه‌ای خدمت رهبر معظم انقلاب نوشتم و عرض کردم که امروز بیشتر مسئولان به تبع آن بخشی از جامعه انقلابی نیستند. باید همه مسئولان و مردم دوباره انقلابی بشوند. باید برگردیم به انقلاب! باید برگردیم به جایی که آمریکا از ما می‌ترسد. حقیقتاًً در شرایط حاضر ما را به چشم قدرتی می‌بینند که بسیاری از وجود آن می‌ترسند و هراس دارند. به راستی، این قدرت باید برای پیروزی در اقتصاد، اجتماع، فرهنگ و سیاست حفظ شود که این مهم با انقلابی بودن و اطاعت از رهبری امکان‌پذیر است. خود رهبری هم روی این مسئله بارها تأکید داشته‌اند،‌ دشمن متوجه این شده است که انقلابی‌گری مردم مانع استیلای آنها بر جمهوری اسلامی است، به همین دلیل در جهت تخریب آن تلاش می‌کند.

*در بحث محور مقاومت در منطقه هوشمندانه و با اقتدار وارد شدیم؛ به نظر شما چقدر از دفاع مقدس الگو‌برداری شد و اینکه ورود مؤثر در بخش‌های مختلف سیاسی، امنیتی، دفاعی، اجتماعی و فرهنگی چه نتایجی خواهد داشت؟
همه جهان شاهد بود که در دو کشور سوریه و عراق تا بسیج، مقاومت مردمی و حشد الشعبی به دست خود رزمندگان سوری و عراقی تشکیل نشد، پیروزی به دست نیامد. به جرئت می‌گویم اگر مسئولان قبلی عراق به توصیه سردار سلیمانی مبنی بر راه‌اندازی بسیج گوش کرده بودند، شاید اصلاًً پدیده داعش به وجود نمی‌آمد و در نطفه خفه می‌شد، اما یمن از همان ابتدا مقاومت و ایستادگی را در قالب بسیج آغاز کرد؛ الآن نزدیک ۱۸ ماه است که مقابل ارتش تا بن دندان مسلح سعودی ایستاده و مقاومت می‌کند،‌ حتی هجمه را هم شروع کرده است. به این ترتیب همه این الگوها از انقلاب ماست. مردم وقتی به صحنه بیایند، شکست‌ناپذیر می‌شوند که حالا بنا به شدت و ضعف زمان می‌برد. شما مطمئن به واسطه این اتفاق یا راهبرد ان‌شاءالله حکومت عربستان تغییر خواهد کرد و تفاله‌های مزدور و خائن هم از بین می‌روند. از این رو الگوی جنگ ما خوب جواب داده است و امیدواریم به طور فراگیر منتشر شود و از آن به منزله یک الگوی فراگیر و بلامنازع بهره‌برداری‌های لازم صورت گیرد. 

*در پایان بفرمایید دل‌تان چقدر برای جنگ، و لباس سبز پاسداری تنگ شده است؟ همچنین بفرمایید هفته‌دفاع، چه خاطراتی برای‌تان تداعی می‌شود؟
باید بگویم که من سپاهی هستم و لباس سبز پاسداری همیشه در داخل اتاقم آویزان است. در بسیاری از جاهایی که به جلسه یا سخنرانی دعوت می‌شوم، این لباس را با افتخار به تن می‌کنم. آرزویم این است که این لباس کفن من باشد. موقعی این لباس کفن من می‌شود که در این لباس شهید بشوم. با اینکه نزدیک به سه دهه از آن روزها می‌گذرد، یک لحظه هم خودم را از آن زمان‌ها دور نمی‌دانم آن زمان بهترین زمان از عمر من تلقی می‌شود و دست خدا هم بیشتر از هر قدرتی بالای دست ما بود؛ آنچنان که حضرت امام فرمودند، من دست و بازوی شما را که دست و بازوی خداوند متعال بالای آن است، می‌بوسم و به این بوسه افتخار می‌کنم. من یک سپاهی هستم و ان‌شاءالله در همین لباس مقدس هم به شهادت برسم.