آلمان در سياست تجارتمسلك است! اين رويهاي است كه پس از جنگهاي جهاني اول و دوم و تحقيرهاي ايجاد شده براي آن شكل گرفته و با پايان يافتن تسلط شرق بر بخشهايي از آلمان شدت گرفته است. آلمان در دوران پساشوروي به اين دليل كه هنوز در حوزههاي نظامي و امنيتي با سختگيريها و نظارتهاي شديد مواجه بود، عمده تلاش و فعاليتهاي خود را در اقتصاد صرف كرد.
اين مسئله سبب شد تا در مدت كوتاهي نهتنها شرق و غرب كشور را تقريباً به همساني شكلي و محتوايي برساند؛ بلكه با محور قرار دادن اقتصاد در سياست، به بزرگترين اقتصاد اروپا تبديل شود. اکنون آلمان تصميمگيرنده جدي در روندها و رويههاي اقتصادي اروپا است. اگرچه این کشور سعي دارد تجارت را به سياست ترجيح دهد، اما هنوز با اصطكاكهاي سياسي شديد، به ویژه در مقابله با آمريكا مواجه است كه البته هنوز زور و اجبار آمريكا در موارد زيادي به خواسته آلمان ميچربد. به همين دليل آلمان در پس ذهن خود هميشه اختلافها و عقدههايي از آمريكاييها دارد كه اين موضوع برخي اوقات در مواضع سياستمردان پيشين آلماني به چشم ميآيد و در بسياري از موارد نيز رسانهها آن را مديريت ميكنند.
بر همين مبنا آلمانیها عموماً در مباحث تحريم گامهاي آخر را برميدارند و حتيالامكان سعي دارند اقتصاد خود را وارد اين چرخه نكنند، اما به هر حال قدرت آمريكا هنوز بر آنها ميچربد. به همين منظور وارد چرخه تحريمي روسيه شدند كه حاصل رقابتهاي واشنگتن ـ مسكو بود؛ چرخهاي كه آلمانها هم از آن آسيب ديدند.
شواهد نشان داده است كه سلسله جاسوسي آمريكا چگونه رفتاري با آنگلا مركل داشت، اما صدراعظم آلمان سعي نكرد در اين زمان با آن مقابله جدي داشته باشد. مجموع اين سياستها، انتقادهايي را عليه صدراعظم ايجاد كرده است. اما جداي از اين مباحث، آلمان از ديگر مشكلات داخلي و اروپايي برخوردار است كه محبوبيت آنگلا مركل را هدف گرفته است. بحث بحران اقتصادي اروپا و چگونگي مديريت آن، بحران شكل گرفته در شرق اروپا كه آسيبهاي امنيتي و اقتصادي دارد، مشكلات شديد پناهجويان كه ميتواند حاصل سياستهاي آمريكايي ـ اروپايي باشد (در حالي كه آمريكا كمترين آسيب را ميبيند)، اختلافات دروني بر سر چگونگي قدرتمداري و بازسازي انديشههاي پيشيني نازيستي كه جزئي از فرهنگ آلماني است، اينها همه مجموع عواملي هستند كه براي آلمان و رهبران كنونياش بحرانساز شدهاند.
بحث خروج انگليس از اتحاديه اروپا براي آلمانیها خوشايند نيست، به اين دليل كه يكپارچگياي كه از دهه 1950 براي آن تلاش شده دچار چالش خواهد شد. همچنين بحران اقتصادي و وضعيت كشورهايي همچون يونان به اتحاد ارزي ـ پولي اين منطقه آسيب ميزند و هرگونه مشكل اقتصادي بر وضعيت آلمان نيز تأثير منفي دارد.
از سویی بحران غرب آسیا كه تنها اين منطقه را شامل نمیشود، به معضلي به نام پناهجويان تبديل شده كه نه تنها آسيبهاي اجتماعي ايجاد ميكند و تركيب جمعيتي را تغيير ميدهد؛ بلكه سبب شدت گرفتن فعاليتهاي راستگرايي افراطي در آلمان شده است كه به گونهاي يادآور تحركات نازيستي پيشين است. راستگرايان كنوني آلمان بيش از همه اسلام را هدف قرار دادهاند. البته اين تحركات بيش از اين نيز وجود داشته و گروههاي ضد اسلام در آلمان بيش از همه با نمادها و فعاليتهاي شهروندان تركيه مبارزه ميكردند. اما مسئله پناهجويان و اختلافات شكل گرفته با دولت آنگلا مركل سبب شده تا اين ضديت گسترش پيدا كند و كل اسلام را در بر گيرد. وضعیت چنان برای آلمان بحرانی شده که در اقدامی کاملاً تبلیغاتی مرکل از اردوگاه پناهجویان در ترکیه بازدید کرد.
گروه فعال كنوني در اين زمينه «حزب آلترناتيو براي آلمان» است كه همانطور که از اسم آن نيز مشخص است خواهان تغيير روشهاي سياسي اين كشور است. «اسلام به آلمان تعلق ندارد» شعار اصلي اين حزب است و به گونههاي مختلف تضعيف اسلام و در تنگنا قرار دادن و حتي حذف مسلمانان از آلمان را دنبال میکند. اين حزب با پوشش اسلامي، ساخت مساجد، مناره و پخش اذان در آلمان به شدت مخالف هستند.
اين حزب اگرچه حدود سه سال است كه تشكيل شده، اما توانسته حامياني در اين كشور پيدا كند. مسئله مهم در اين زمينه خشونتورزي آنها است كه با توجه به سياستهاي ضداسلام ميتواند آلمان و اروپا را دچار مشكل كند. اروپا همواره از خيزش راستهاي افراطي رنج ميبرد و از آن نگران است. اين موضوع حتي در فرانسه نيز ديده ميشود. اما آنچه كه سبب شده آلمان در اين دوره به راستگرايي افراطي و گرايشهاي ضد اسلامي دچار شود، سياستهاي متحدان غربی ـ عربی در خاورميانه است كه با مشكلي به نام پناهجويان شدت گرفته است؛ مشكلي كه ميتواند براي آنگلا مركل دردساز شود و حتي آلمان و اروپا را دچار سرگرداني دوباره كند. بنابراين راهحل خروج از اين بحران را بايد در غرب آسیا و قطع همكاري و اتحاد با تروريسم اين منطقه جستوجو کرد.