مرحوم آیت‌الله آقامجتبی تهرانی
هر حکومت، نظام یا رژیمی، چه برای براندازی­‌اش و چه برپایی‌­اش دو رکن دارد؛ رکن اول «رهبری» است و رکن دوم «وجود حدّاکثری مردم در صحنه» است و بیش از این هم نیست.

ارکان مهم نظام
این دو رکن، بر سه زمینه قابل شکل‌گیری و اثرگذاری است؛ یعنی این زمینه‌ها باید باشد تا این دو رکن کاربرد داشته باشد. اگر نظامی بخواهد تداوم داشته باشد، یا نظام دیگری را سرنگون کند، باید این سه زمینه را داشته باشد:
زمینه اول؛ عبارت از اعتماد و خوش‌­بینی اکثریت مردم به رهبری است.
زمینه دوم؛ آنچه که رهبری هدف­گیری کرده است و آنچه که اکثریت مردم در صحنه، هدف­‌گیری کرده‌­اند، همسو باشد. اگر رهبر چیزی بگوید و مردم چیز دیگری بگویند، این راه به جایی نخواهد برد، نه نظامی را به سر کار خواهد آورد و نه از بین خواهد برد. 
زمینه سوم؛ رهبری و اکثریت مردم در صحنه نظرشان نسبت به آن نظام موجود که می‌­خواهند آن را براندازند، منفی باشد. نظرشان بايد نسبت به رهبری که الآن قبول کردند مثبت باشد، اما باید نسبت به آن که الآن موجود است و می‌خواهند ردش کنند، نظر همه منفی باشد. این موارد خیلی طبیعی و روشن است.
در آن موقع از نظر جغرافیای نظام اسلامی، دو منطقه جغرافیایی در مسائل حکومتی نقش داشتند؛ یکی عراق که مرکز آن هم کوفه بود و دیگر شام. عراق و حجاز با هم مرتبط بودند، ولی شام این­‌طور نبود. شام با کوفی‌­ها، عراقی‌­ها و بصری­‌ها همسویی نداشت.
در عراق مردم سه گروه بودند:
1ـ گروه اکثریت مردم عراق که اهل کوفه بودند، رهبری را خوب شناسایی کرده و حق را از باطل تشخیص داده بودند. می‌دانستند کدام شخص یا شخصیت است که بر حق است و سزاوار رهبری است. در اين مسئله شبهه هم نداشتند. از آن طرف هم در مقابلش باطل را خوب می‌­شناختند.
۲ـ اما راجع به هدف؛ کوفی‌ها امام حسین را خوب می­‌شناختند و معاویه را هم خوب می‌­شناختند، اکثریت آنها در این تأمل نداشتند که امام حسین(ع) بر حق است و معاویه بر باطل است، این را، همه را می­‌دانستند؛ لذا در زمان هُدنه، یعنی زماني كه هنوز بین امام حسین(ع) و بنی‌امیه درگیری و رویارویی نشده بود و نعمان‌بن‌بشیر از طرف معاویه و بنی‌امیه، امیر کوفه بود، وقتی مسلم‌بن‌عقیل به عنوان نماینده امام حسین(ع) به کوفه آمد، کسی که بسیار هم با یزید مخالف بود و این مخالفت را هم بيان مي­‌كرد که اینها بر باطل هستند و ما می­‌خواهیم این رژیم را براندازیم، ببینید مردم کوفه چطور آمدند و با او بیعت کردند!
در یک نقل دارد كه وقتی مسلم به خانه مختار رفت، در این مدت کم، دوازده هزار نفر نزد او رفتند، در یک نقل دارد هجده هزار نفر رفتند و با او بیعت کردند. این چیزی است که در تاریخ آمده و مخصوص به سنّی و شیعه نیست، عامه هم این مطلب را نقل کرده‌اند. 
آيا این جمعیت کذایی کوفه که آمدند بیعت کردند، به طور ناگهانی و غیبی، در یک شب فهمیدند که اشتباه کرده بودند؛ یزید بر حق است و امام حسین(ع) بر باطل؟ آیا این­‌طور شد؟ لا والله! اصلاً اين­‌طور نبود که اینها به بطلان اعتقادشان پی برده باشند و ۱۸۰ درجه چرخش پیدا کنند. کسی که این حرف را بزند هیچ بهره‌ای از علم و تحلیل مطالب ندارد. تمام آنها بر همان عقیده بودند.
وقتي امام حسین(ع) از مکه حرکت کردند، از افرادی که از کوفه می‌­آمدند سؤال می‌­کرد که چه خبر بود؟ یکی و دو مورد نیست. فرزدق می‌­آید، عبیدالله‌بن‌حرّجحفی می‌­آید. از هرکدام اینها که می‌­پرسد، می‌­گویند کوفیان دل‌شان با تو و شمشیرشان علیه تو است. این یعنی چه؟ اينها از امام حسین(ع) برنگشتند، دل‌شان را باز می­‌کردی می‌­گفتند حسین(ع) حق و یزید باطل است. پس چرا این‌­طور شد؟ تهدید و تخویف، تحميق و تطمیع سبب اين واقعه شد. مردم کوفه تا وقتی که احساس خطر نمی‌­کردند، آنچه را که ته دل‌شان بود اظهار می­‌کردند.

اعتقاد به حق عمل به باطل؟
اما می‌شود کسی به حق اعتقاد داشته باشد و باز برخلاف آن عمل کند؟ بله! در آیات قرآنی نسبت به بنی‌اسرائیل دارد كه وقتی حضرت موسی(ع) آن معجزات را آورد بنی‌­اسرائیل انکار کردند، اما انکار آنها درونی نبود، زبانی بود. از درون یقین داشتند که اینها همه معجزه است و حق است، اما از نظر بیرونی، برای حفظ امور دنیایی­‌شان انکار کردند. «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا» (سوره النمل/ آيه 14) آن معجزات و آیاتی را که حضرت موسی(ع) آورد انکار کردند و حال اینکه از نظر درونی یقین داشتند. با اینکه یقین دارد انکار می‌­کند، با اینکه یقین دارد دروغ می­‌گوید  والّا که نمی‌­گفتند دروغ، خودش می­داند دارد دروغ می­گوید.
ما خودمان این‌طوری هستیم. از آن موقعی که چشم باز کردیم، وقتی دهه عاشورا و بحث امام حسین(ع) و کوفه و اینها شده است، این کوفی‌ها را لعنت می‌­کنیم، ببینم تو خودت بودی این کار را می‌­کردی؟ بروید با خودتان فکر کنید که اگر شماها بودید حاضر بودید که پایش بایستید تا آنجا که عمرو انصاری ایستاد. می‌گویند: تا وقتي كه او زنده بود در روز عاشورا یک تیر به امام حسین(ع) اصابت نکرد، یک شمشیر به سمت او نیامد. تا اینکه این­قدر به او تیر خورد به زمین افتاد و دیگر نمی­‌توانست بلند شود، رویش را به امام حسین(ع) کرد و گفت: آیا من به آن پیمانی که بسته بودم عمل کردم؟ آقا من به آن عهدی که بسته بودم عمل کردم؟ وفاداری کردم؟ امام حسین(ع) به او می‌­گوید: نعم، بله «انت أمامي في الجنه» تو جلوتر از من به بهشت می­‌روی، وقتی رفتی آنجا سلام من را به جدم برسان!
بين ما چند نفر این­طور هستند که پای آن چیزی که در درون می‌­داند حق است، بایستد، اصلاً متزلزل نشود و این امور دنیایی او را فریب ندهد؟ مسئله این بود. اصلاً باور کردنش سخت است.

جهل به  ضریب سه!
۳ـ کسانی بودند که شناختی نسبت به رهبری انقلاب نداشتند؛ یعنی نسبت به حسین(ع) شناخت نداشتند. من بالاتر می‌­روم، اين دسته حتی نسبت به بنی‌هاشم هم شناخت نداشتند. از آن طرف نسبت به هدف رهبر قیام هم شناخت نداشتند. نه خودش را می­‌شناختند و نه هدفش را. پس اين گروه نه رهبری قیام را می‌شناختند و نه می‌دانستند كه هدف رهبری قيام چیست. بالاتر، حتي رهبری فعلی نظام حاكم را هم نمی‌شناختند. نمي‌دانستند كه زمامداران حکومت موجود فاسد هستند. جهل در جهل در جهل بود. جهل‌شان به ضریب سه بود.
اطلاعات اینها فقط از ناحیه سران نظام موجود تأمین می‌شد؛ یعنی هر چه که معاویه راجع به خودش می‌گفت، اینها مي‌پذيرفتند. اطلاعات‌شان نسبت به معاويه از خود او، یارهای او و حرف‌ها و قال­‌های او بود. معاویه هر چه راجع به علی(ع) یا راجع به امام حسین(ع) و بنی‌هاشم مي­‌گفت اینها قبول مي­كردند. به تعبیر دیگر، اینها اسلام را از معاویه گرفته بودند. مسلمان­‌های معاویه‌­ای بودند؛ چون هر چه او گفته بود، چه نسبت به رهبری خودش، چه نسبت به افرادی كه واقعاً صلاحیت رهبری داشتند و چه نسبت به اصل نظام اسلامی، آنها باور می­کردند.
اطلاعات اکثر شامي‌­ها نسبت به رهبری، نسبت به بنی‌هاشم و نسبت به نظام اسلامی از معاویه بود، حتی حق تفکر هم نداشتند كه می‌­رسیم و بحث مي­كنيم. کأنه معاویه حتی آن شعور ذاتی اینها را هم گرفته بود.
خود مسعودی می‌­نویسد، شما هم شنیدید كه در صفین معاویه آمد و روز چهارشنبه نماز جمعه خواند، گفت: چون داریم به جنگ می‌­رویم و فرصت نداریم، پس نماز جمعه را روز چهارشنبه می­‌خوانیم و همه آن احمق­ها هم ایستادند و پشت او نماز خواندند.
معلوم می‌شود آنها حق تفکر هم نداشتند و معاویه شعور ذاتی آنها را هم گرفته بود. معاویه می­‌خواست مسير اسلام را عوض کند. نماز جمعه در روز چهارشنبه یعنی چه؟ بحث ریاست است؟ اصلاً و ابداً این بحث‌ها مطرح نیست. امام حسین(ع) اینها را می‌دانست که قصد معاویه براندازی اسلام است، اما رسماً بين مردم اين را نگفته است؛ بلكه در خفا گفته است.
من گاهی می­‌گویم یزید باصفا بود، رسماً آمد و آنچه را که ته دلش بود، بیرون ریخت. در اشعارش دارد: «لعبت هاشم بالملك فلا؛ خبر جاء و لا وحي نزل».
اين حکومت باطل و فاسد معاويه از همان حربه­هایی که حکومت­‌های فاسد استفاده می­‌کردند، سرآمد اين حربه‌­ها تطمیع و تهدید و تحمیق بود. کسی جرئت تفكّر نداشت. كسي که می‌­توانست معاويه را از جا بکند، علی(ع) و بني‌هاشم بود؛ لذا اول آمد چهره اینها را در جامعه خراب کند که مردم به اينها بدبین شوند و سراغ‌شان نروند. بعد خودش را بازسازی کرد. از آن طرف خودش را تطهیر کرد، از کتاب وحی و از آن روایات دروغ جعلی سوءاستفاده كرد و بعد هم در براندازي اسلام تلاش كرد. از هیچ چیزی هم باک نداشت. در آن قراردادی که با امام حسین(ع) بست، یکی از مواد این بود که به شیعیان علی(ع) کاری نداشته باشد و راجع به حُجر حتی او را اسم برده بودند که او را نکشند، با اینکه اسماً امضا کرده بود، او را با شش نفر دیگر گرفت و زنده به گور کرد. عین خیالش هم نبود، چون صد هزار آدم نفهم داشت.
گاهی من تعبیر می­‌کنم كه با یک دست بوق، یعني تبلیغات و با یک دست اسلحه کارشان را از پیش می‌برند، اما بدانید اینها پایدار نیست. بوق و اسلحه کار از پیش نمی‌برد، آنچه در طول تاریخ کار از پیش می‌برد، قلب است، قلب. 

صحیفه‌ سجّادیه کتابی است که تمام حروف و کلمات آن از میان دو لب یک معصوم بیرون آمده است و یک میراث نورانی است که در میان ما گذاشته شده است. 
وقتی که قرآن به دست می‌گیریم، می‌خوانیم حالا بعضاً حضور قلب داریم، بعضاً نداریم؛ امّا اجمالاً می‌دانیم کتاب الهی است. همین که متوجّه هستیم کتاب خدا است، خیلی مهم است که می‌خوانیم. تکلیف ما هم سنگین می‌شود. حالا اینجا با کتابی مواجه هستیم که از معصوم است. یک معصوم این حرف‌ها را زده است. 
«ریاض السّالکین» شرح صحیفه است و بزرگ‌ترین شرح آن است. تألیف علّامه‌ بزرگ سیّد‌علی‌خان مدنی شیرازی؛ البتّه به علمای ما خان نمی‌گویند منتها ایشان مدّتی در هند بوده است، هندی‌ها لقب خان را به او دادند ما هم دیگر گفتیم سیّد‌علی‌خان. ایشان خیلی مرد بزرگی است. یعنی از علّامه‌های شیعه است. از نظر ادب اعجوبه‌ زمان است، تألیفات عجیبی دارد و این شرح در حال حاضر بزرگ‌ترین و بهترین شرح از صحیفه است. 
صحیفه‌ سجّادیه در اصل ۶۴ دعا بوده است و ده دعا از این مجموعه گم شده است. خود راوی می‌گوید من ده دعا را گم کردم. حالا این ده دعا کجا است خدا می‌داند. امّا حالا از سیّد‌علی‌خان مقدّمه‌ صحیفه را برای شما بخوانم، سیّد از لحاظ ادب مرد بسیار بزرگی است، یعنی نظیر ندارد.
می‌گوید بدان که در این صحیفه‌ شریفه یک اثر باقی مانده از علم الهی و یک عطر باقی مانده از کلام نبوی است. چقدر زیبا گفته است؛ چراکه این‌طور نباشد. قبسی است از نور مشکات رسالت و یک نفحه‌ای است، عطری است از باغ‌های امامت. حتّی بعضی عارفان گفتند که این صحیفه اصلاً مثل کتب آسمانی است، به منزله‌ آنها است. بعضی‌ها گفتند: زبور اهل بیت و انجیل اهل بیت است.
مرحوم آیت‌الله العظمی مرعشی‌نجفی یک صحیفه برای شیخ طنطاوی فرستاده بود. شیخ ازهر مرجع فتوای مردم مصر بوده است. ایشان خوانده است یک جواب نوشته است، این جواب در بعضی از صحیفه‌ها چاپ شده است. می‌نویسد جناب آیت‌الله مرعشی من صحیفه را دریافتم و احساس بدبختی کردم که چرا من به این سن رسیدم، صحیفه را ندیدم. این را مفتی اعظم مصر می‌گوید. حالا اگر ما از این کتاب استفاده نکنیم، چه باید بگوییم؟! بعد تشکّر می‌کند. مهم این است نوشته است ببینید نویسنده‌ این یک سنّی است. هر چه فکر کردم دیدم این کلام خالق نیست، ولی کلام مخلوق هم نیست. از کلام مخلوق بالاتر است. حالا بعد نامه ادامه دارد.
چرا به آن کامله می‌گویند؟ این کامله معنای مخالف دارد، چون بالاخره باید یک ناقص باشد که ما بگوییم این کامل است. من این را از مرحوم آیت‌الله‌العظمی مرعشی (رضوان‌الله‌علیها) استفاده کردم. علّت اینکه لقب کامله به صحیفه‌ ما دادند این است که در نزد شیعیان یمن که خدا به حقّ امام زمان إن‌شاءالله به آنها کمک بکند آنجا صحیفه‌ای است که به اندازه‌ نصف صحیفه‌ ما است. بنابراین به صحیفه‌ ما اگر کامله می‌گویند، برای ما کامل است، برای آنها ناقص است. 


قدرت دفاعی یک ابزار در اختیار کشورها است. به این معنا که کشورهای مختلف متناسب با نیاز خود به تحمیل اراده خویش به درون و بیرون از کشورشان اقدام به تشکیل و تجهیز قدرت دفاعی می‌کنند. عموماً قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای در جهان وابسته به قدرت دفاعی خویش هستند و بر همین مبنا هم میزان قدرت آنها مشخص می‌شود. درخصوص ابرقدرت‌ها هم همین امر مصداق اتم و اکمل است. امپراتوری بریتانیا که تا سال‌ها قدرت اول جهان مطرح می‌شد، یکی از قوی‌ترین ارتش‌های جهان را دارا بود اما بر اساس راهبرد‌ها و دکترین‌های توسعه این کشور تمرکز اصلی خود را روی نیروی دریایی قرار داد؛ چرا که برای دستیابی به سایر نقاط جهان به علت جزیره بودن به توان دریایی نیاز داشت. هنوز هم قوی‌ترین و زبده‌ترین نیروی‌های تفنگدار دریایی جهان را داراست، به طوری که قدرت‌های نظامی هم پیمان آن مانند آمریکا، آموزش‌های ویژه دریایی تفنگداران خود را در این کشور و تحت نظر نیروی دریایی انگلستان برگزار می‌کنند. نمونه دیگر عدم توانایی قدرت‌های جهانی در مهار کره‌شمالی است. کره‌شمالی به لحاظ تلاش و کوشش داخلی و زیر فشار سخت‌ترین تحریم‌ها توانسته توان هسته‌ای نظامی داشته باشد و همواره آن را تقویت کند، از سویی، توان موشکی آن بسیار بالاست و با وجود تلاش شورای امنیت سازمان ملل و به ویژه آمریکا این توان رو به فزونی است. از سویی، ایالات متحده نیز نیمی از توان نظامی دنیا است و علی‌رغم این که بدهکارترین کشور دنیا محسوب می‌شود، دلار که واحد پولی این کشور است مبنای تجارت جهانی است و بدون محابا این کشور دلارهای بدون پشتوانه چاپ کرده و تورم ناشی از این اقدام را در تمام کشورهایی که مبنای پول‌شان دلار است تقسیم می‌کند که متأسفانه جمهوری اسلامی هم از این امر مستثنی نیست. مثال دیگر ناکارآمدی تهدیدها و تحریم‌های اروپا و آمریکا علیه روسیه است. یعنی قدرت نظامی می‌تواند توانایی تحمیل اراده نیز محسوب شود و قدرت نیمه‌سخت و نرم نیاز به این پشتوانه دارند. 
بر همین اساس است که به خصوص در سال‌های اخیر بنا بر تدابیر فرمانده کل قوا و مشاوران عالی نظامی کشور برنامه‌های فشرده و بزرگی برای توسعه جهادی توان دفاعی کشور طرح‌ریزی شده است که در این رابطه می‌توان به روند صعودی بودجه تقویت بنیه دفاعی کشور در چند سال اخیر اشاره کرد. 
باید توجه داشت که تقویت بنیه دفاعی کشور در طی 37 سال پس از انقلاب موجب شده است که امروز بتوان گفت ایران همتراز قدرت‌های بزرگ دنیا پای میز مذاکره می‌نشیند که البته این را هم باید گفت که هنوز دولت زورگو و شارلاتان ایالات متحده به پشتوانه قدرت نظامی خود تابع قانون جنگل بوده و برخی مواقع زیر بار تعهدات خود نمی‌رود که چاره کار را نه در پشت میز مذاکره بلکه باید در تقویت قدرت دفاعی جست‌وجو کرد. مثلاً قدرت‌نمایی در مقابل نیروهای خارجی در خلیج همیشه فارس.

گزارش خبری صبح‌صادق از مراسم بزرگداشت مقام استاد در دانشگاه علوم‌ پزشکی بقیه‌الله الاعظم(عج)
آیین گرامیداشت مقام استاد و هفته عقیدتی ـ سیاسی سپاه با حضور سردار سلامی، جانشین فرمانده کل سپاه؛ دکتر اصلانی، رئیس دانشگاه علوم پزشکی بقیه‌الله(عج) و حجت‌الاسلام دهقانی، مسئول نمایندگی ولی‌فقیه در دانشگاه علوم پزشکی بقیه‌الله(عج) در سالن همایش‌های صدرا این دانشگاه برگزار شد.

پزشکان سپاه بهترین هستند
سردار حسین سلامی، جانشین فرمانده کل سپاه در این مراسم، با اشاره به اینکه ما توانستیم تمرکز راهبردی دشمن را از قلب تحولات منطقه، یعنی ایران برداریم و تمرکز آنها را به تفرقه تبدیل کنیم، اظهار داشت: افزون بر این در جبهه‌های دیگر آنها را درگیر کرده‌ایم و هزینه‌های آنها برای رسیدن به اهداف‌شان بیش از دستاوردهای‌شان شده است. 
وی تأکید کرد: قدرت‌های بزرگ جهانی سناریوهای خطرناکی را از 10 سال پیش برای جهان اسلام تدارک دیده‌اند و طراحی کرده‌اند که بر اساس این راهبرد، قرن جدید قرن شتاب برای نزدیک شدن قاره‌ها به یکدیگر است.
سردار سلامی با بیان اینکه ظرف 38 سال گذشته آمریکا به چهارده کشور اسلامی حمله کرده است، گفت: آمریکا طی این مدت چهار جنگ را به تنهایی علیه مسلمانان اداره کرده و امروز هم به دنبال آن است که همه هویت کشورهای اسلامی را از بین ببرد و با هویت خود ادغام کند.
جانشین فرمانده کل سپاه تصریح کرد: اگر کشوری قوی باشد، آمریکایی‌ها به آن احترام می‌گذارند؛ به همین دلیل باید بسیار قوی باشیم؛ چرا که بقای ما در محدوده استقلال و پیشرفت قرار دارد. 
سردار سلامی گفت: آنها معتقدند باید دامنه پیشرفت علمی ما را تعیین کنند؛ پس وقتی از مرز برخی علوم که خط قرمز آنهاست، عبور می‌کنیم، اجماع جهانی و ائتلاف‌سازی علیه ما شکل می‌دهند و حتی دانشمندان ما را ترور می‌کنند تا رشد علمی نداشته باشیم.
وی با بیان اینکه در قدرت دفاعی، همه ابزارهای راهبردی دفاعی و بازدارنده را خودمان تولید می‌کنیم، گفت: آمریکایی‌ها می‌خواهند هویت ژئوپلیتیک جهان اسلام و مرزهای کشورهای مسلمانان را دوباره بازسازی کنند تا بدین‌وسیله نظام‌های نامطلوب از منظر خود را براندازی و در مقابل از نظام‌های مطلوب خود حمایت کنند.
جانشین فرمانده کل سپاه، یادآور شد: دانشگاه علوم پزشکی بقیه‌الله باید پرچم‌دار مکتب فضیلت محور در علم پزشکی باشد؛ چون همان‌گونه که توصیف شده است روابط پزشک و بیمار باید بر اساس رابطه شفابخش دوطرفه باشد.
سردار سلامی در پایان خاطرنشان کرد: بهترین پزشکان ما پزشکان سپاه هستند و ما به این عزیزان افتخار می‌کنیم؛ ولی با این حال باید به پیشرفته‌ترین تجهیزات و علوم نیز دست ‌یابیم تا بتوانیم موفقیت ممتاز جهانی را کسب کنیم، که این هم دست‌یافتنی است.

هدف ما رسیدن به تیپ چهار است
سردار دکتر جعفر اصلانی، رئیس دانشگاه علوم پزشکی بقیه‌الله(عج) در این مراسم گزارشی اجمالی از وضعیت دانشگاه ارائه کرد. وی در بخشی از این گزارش با اشاره به اینکه 90 درصد ظرفیت دانشگاه در اختیار سپاه است، توضیح داد: تعدادی از سایر نیروهای مسلح و تعدادی هم غیر بورس در دانشگاه مشغول به تحصیل هستند.
وی با بیان اینکه چهار تیپ دانشگاه علوم پزشکی درمان محور تیپ یک، آموزش محور تیپ دو، تحقیقات محور و کارآفرین تیپ سه و نظریه‌پرداز تیپ چهار داریم، افزود: هدف طراحی شده ما برای دانشگاه تبدیل شدن به یک قطب الگو و نظریه‌پرداز در سطح جهان، یعنی تیپ چهار است که این را برای 10 سال آینده برنامه‌ریزی کرده‌ایم و منتظر هستیم با تصویب فرماندهان این هدف را که بخشی از آن در حال تحقق است، دنبال کنیم. 

چهار خصلت شهید مطهری
حجت‌الاسلام دهقانی، مسئول نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه علوم پزشکی بقیه‌الله(عج) هم در این مراسم ابعاد شخصیتی شهید مطهری و الگو بودن وی برای استادان را بررسی کرد و گفت: خداباوری، خودباوی، مکتب‌باوری و زمان‌شناسی اصلی‌ترین ویژگی‌هایی بود که آیت‌الله شهید مطهری به آن آراسته بود و همین سبب شد تا ما امروز در مقام بزرگداشت استاد و مربی روز شهادتش را گرامی بداریم.

به رتبه اول دست یافتیم
دکتر رئیس‌زاده، معاون آموزشی دانشگاه علوم پزشکی بقیه‌الله(عج) نیز در این مراسم با ارائه گزارشی از مسائل آموزشی این دانشگاه، گفت: این دانشگاه در بین 57 دانشگاه و دانشکده علوم پزشکی با 23 پله صعود،  توانست به رتبه اول دست یابد.

دکتر مصطفی رستم‌پور که پنجم دی 1365 به جبهه اعزام شد، دهم دی 1365 در حال مداوای یکی از مجروحان در بیمارستان صحرایی 528 سومار بر اثر بمباران شیمیایی به شدت مصدوم شد و سی‌و‌پنج روز بعد (پانزدهم بهمن 1365) به دلیل تنفس گاز خردل در بیمارستان «سن آنتوان» پاریس به شهادت رسید و در شهرستان بیجار به خاک سپرده شد. «اتاق عمل» نوشته حمید گله‌داری به سرگذشت این شهید پرداخته است. شهید سرهنگ دوم دکتر مصطفی رستم‌پور متولد بیست‌وپنجم مرداد 1333 در شهرستان بیجار با تحصیلات پزشکی (متخصص جراحی عمومی) و دارای یک پسر به نام «کوشا» است. بنا بر آنچه در مقدمه کتاب آمده است، پدرش، استاد محمد رستم‌پور، متخلص به «خیّر» از شاعران بنام شهرستان بیجار بود. 
در صفحه 31 خاطره‌داستان «اتاق عمل» می‌خوانیم: «دکتر رستم‌پور تازه کارش را در اورژانس شروع کرده و شیفت را تحویل گرفته بود که آمبولانس جلوی اورژانس ترمز شدیدی کرد. مجروحی را که در خط مقدم بر اثر انفجار خمپاره 60 و اصابت ترکش‌های متعدد و زیاد مجروح شده بود و حال عمومی بد و وخیمی داشت به اورژانس آوردند. بیمار به‌شدت بیقرار و آشفته بود و از ناحیه سر، گردن و قفسه سینه مورد اصابت ترکش‌های متعدد قرار گرفته بود. سر و صورتش خونی و چشم‌هایش از فرط فشار از حدقه بیرون زده بود. رگ‌های گردنش برجسته و کلفت شده بودند و به سختی نفس می‌کشید. انگار عطش هوا داشت و می‌خواست هوا را بخورد...
...دکتر رستم‌پور خیلی سریع تشخیص داد که ترکش‌ها به ریه راست بیمار آسیب‌ رسانده و به‌اصطلاح ریه را پنچر کرده‌اند و یا به اصطلاح پزشکی پنوموتوراکس فشاری ایجاد کرده‌اند؛ در این حالت حتی یک پنچری کوچک می‌تواند به علت تجمع هوا در فضای جنبی باعث فشار روی ریه و عدم تهویه ریه و همچنین باعث فشار به میان سینه و جابه‌جایی قلب به طرف مقابل و فشار روی عروق بزرگ منتهی به قلب و ممانعت از برگشت خون به قلب شده و باعث مرگ فوری شود.»
«اتاق عمل» را انتشارات سوره سبز با شمارگان پنج‌هزار نسخه، قطع رقعی، 115 صفحه و به بهای 95‌ هزار ریال روانه بازار نشر کرده است.

هفتم شهریور ماه سال1360، یکی از رزمندگان در پادگان ابوذر از او خواستگاری کرد؛ علی‌اصغر محمودنیا، معلم آموزش و پرورش و بسیجی اعزامی از اسدآباد همدان. پس از یک صحبت کوتاه پروانه مطمئن شد علی‌اصغر همان مرد آرزوهایش است و به خواستگاری او جواب مثبت داد. علی‌اصغر وقت خداحافظی گفت: «چند روز دیگر عملیاتی در پیش داریم، اگر شهید نشدم، با خانواده برای خواستگاری به کرمانشاه خواهم آمد و ان‌شاء‌الله پس از جنگ به قم خواهیم رفت و درس طلبگی خواهیم خواند.» چند روز بعد خبر آمد علی‌اصغر شهید شده و پیکرش بازنگشته است. پس از 11 ماه چشم انتظاری بی‌خبری پایان یافت. پیکر علی‌اصغر و دوستانش را پیدا کردند و برای تشییع به شهر آوردند.
به روایت همرزمان شهیده پروانه شماعی‌زاده
 پروانه پانزده مرداد 1343 در قصرشیرین به دنیا آمد. مادر او را با خود به کلاس‌های قرآن می‌برد تا از همان کودکی شیره جانش با کلام وحی آمیخته شود. سیزده ساله بود که همراه با عده‌ای از دوستان و همکلاسی‌هایش به جلسات مذهبی ـ سیاسی راه یافتند. او در پخش اعلامیه‌های ضدرژیم پهلوی شرکت می‌کرد. با خانواده به سرپل‌ذهاب مهاجرت کردند؛ اما آنجا هم به فعالیتش ادامه داد. مدیران و معلمانش بارها او را به دفتر مدرسه احضار کردند و به او تذکر دادند که فعالیت‌های سیاسی در مدرسه نداشته باشد، اما او در مخالفت با رژیم با استدلال با آنها بحث کرد. پس از پیروزی انقلاب در کمیته امداد و جهاد سازندگی مشغول به کار شد. با تشکیل نهضت سوادآموزی، اولین دوره تدریس سوادآموزی را در زادگاهش برپا کرد، پانزده ساله بود که معلم روستای «دارتوت» شد. با آغاز جنگ، از روز پنجم مهر ماه سال 1359 در درمانگاه شهید نجمی در پارک شهر سرپل‌ذهاب به امدادگری مجروحان مشغول شد. پس از آزادسازی قصرشیرین، در شهر خانه‌ای نمانده بود تا بتوانند در آن استراحت کنند. پروانه را با گروهی از خواهران به کرمانشاه انتقال دادند. او در بیمارستان آیت‌الله طالقانی کرمانشاه بود و تا نیمه‌های سال1363 همانجا ماند. سپس به جهاد سازندگی تهران رفت و از آنجا به کرمانشاه منتقل شد. در گروه پزشکی جهاد کرمانشاه بود و برای خدمت به روستاهای محروم می‌رفت. چهار روز مانده به عید نوروز سال 1367 بر اثر بمباران هوایی شهر فیض عظمای به شهادت رسید.